سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
باباچاهی و شعر پلی فونیک!
● یادداشتی بر مجموعه شعر «عقل عذابم میدهد»، اثر علی باباچاهی
یکی از مشخصههای شعر باباچاهی در این مجموعه پلی فون و تکنیکی بودن اشعار است میتوان گفت تکنیک در این مجموعه بسیار چشمگیر است. چنان که وقتی برای اولین بار با آن برخورد میکنیم ما را مجذوب خود میکند. اما اگر به چند شعر از این مجموعه دقت کنیم و مخصوصا مؤخرهای را که ایشان برای مجموعه «عقل عذابم میدهد» نوشتهاند، در مییابیم که باباچاهی به طور مفرط از تکنیکهای خاصی در شعر خود استفاده میکند. باباچاهی مدعی است که میتوان با چند وزنی، به چند آوایی و چند مرکزی بودن ساختار شعر و شعرهای گریزان از الگوهای ساختاری رسید همچنان که با تغییر راوی نیز میتوان به پلی فون رسید ولی آنچه که در شعرهای باباچاهی به نظر میرسد تنها تغییر راوی و چند وزنی است که راویهای آن جهان را با نگاهی یکسان میبینند و در آنها تنها تغییر عناصر گزارهها مشاهده میشود نه تفاوت نوع نگاه راویها به جهان. در شعرهای باباچاهی آنچه به چشم میخورد بیش از آنکه حضور نا به هنگامیهایی باشد که باباچاهی مدعی آن است، با ورود نا به هنگام اشیاء و عناصر و حوادث روبرو هستیم به عبارت دیگر احساس میشود در این شعرها آنچه به عنوان تعلیق و به تاخیر انداختن و در نهایت به عنوان پلی فون مطرح است، قرار است تنها با ورود نا به هنگام عناصر جهان واقع برقرار شود غافل از اینکه بدین ترتیب این توانایی در اشعار بوجود نیامده که عناصر و پدیدههای درون متنی را بتوانند در خود تشکیل دهند.
تلاش باباچاهی برای ایجاد پلی فون به همین جا ختم نمیشود. او دست به دامان فضاهای اسکیزوفرنیک نیز میشود و این خود باعث میشود که در اشعارش از یک راوی با شخصیت روانی استفاده کند چنانکه در دو شعر موفق دیگر این مجموعه «روانی» و «هر دو یک نفریم» نیز از این راوی استفاده کرده است. گرچه باباچاهی با استفاده از چنین راوی؛ توانسته شعری پلی فون ارائه دهد اما استفاده از یک راوی با شخصیتی روانی خودنشان از ضعف هنرمند دارد و چنانکه هنرمندان بسیاری برای ایجاد پلی فون مجبور به استفاده از فضای اسکیزوفرنیک با چنین راوی شدهاند مانند رومن پولانسکی در فیلمهایی چون «انزجار» و «مستاجر». چه خوب می شد باباچاهی می توانست پلی فون را با استفاده از یک راوی با شخصیت متعادل نیز ایجاد کند.
در شعرهای دیگر که شاعر مدعی پلی فون بودن آنهاست اوای راویها چنان مکانیکی در هم تنیده شده است که انسان فکر میکند این متن قبلا دو متن جداگانه بود که با هم تلفیق شدهاند و به عنوان شعر پلی فون عرضه گردیدهاند یا حتی کارهای سادهتر از این، چنانکه در شعر «از دو درخت فقط» میبینیم باباچاهی برای پلی فون کردن این شعر در نقاط مختلف گزارههای آوای راوی اول عبارتهای سؤالی سادهای را به عنوان آوای راوی دوم وارد میکند.
در جایی از فضا/ دور از چشم ما آدمهای معمولی / بعضیها یکسره عاشقند / ( تو چطور؟
در یک دقیقه / بعضیها سه چار بار / (شما چطور؟
بعضیها دو نفر را در آن واحد / درست عین یک سیب سرخ / (او چطور؟
این عبارتهای ساده «تو چطور؟؛ شما چطور؟؛ او چطور؟» نیز کاملا بصورت مکانیکی در بین گزارههای راوی اول جای گرفتهاند و اگر علامت پرانتز را از آنها بگیریم دیگر همه چیز را از آنها گرفتهایم و نمیتوان آنها را به عنوان آوای دیگری تحمیل کند چنانکه این آوای دوم بدین صورت وارد شعر میشود.
دراز بکش / روی موکتی که عینا کنار ساحل / کنار او / و روی موکت چه رنگی دراز بکش / (نهنگهای ناگهانی کجا؟ (کوسههای کجایی کجا؟
همانطور که میبینیم آوای دوم با استفاده از عناصری مثل نهنگ و کوسه وارد شعر میشود اما باباچاهی برای ایجاد ریتم در آوای دوم دست به کار ناشیانهای میزند و با جانشین کردن «کجایی» به جای «ناگهانی» سعی میکند ریتم دو گزاره را همسان سازد. تا اینجا آوای دوم هیچ کمکی به شعر و عناصر آن نکرده است اما چند سطر پایینتر این آوا تنها با گفتن عبارت «نه / لب نمیزنیم ما» تمام میشود و یا بهتر بگویم از بین میرود بدون اینکه کمکی به شعر کرده باشد و شاید هم اصلا قرار نبوده کاری بکند. به نظر میرسد که ورود این آوا تنها برای معرفی کردن این شعر به عنوان شعری پلی فون بوده است نه چیز دیگر.
گرایش شعر باباچاهی به تکنیک نیز گرایشی متغیر و سیال نیست بلکه بسیار محدود است که چند نمونه از آنها در شعر او بسیار به چشم میخورند.
باباچاهی در بعضی از گزارههای شعرش با به هم زدن صورت نحوی از حروفی مثل «را» در انتهای گزاره استفاده میکند تا نوعی ریتم را در شعرش ایجاد کند.
بگیریم از سر / درخت نارنجی را که از سر میگیریم یک شئی معمولی را /
که از سر میگیریم آدم بیقرار خودمان را / شما از گلفروشی در خوابهایتان / دو شاخه گل را /
شما موی بلند بافته در خوابهای خودتان را / «افقی که هرگز ص ۲۶»
جز اینکه مجسم کنم خیابانهای مختلفی را / و گوشه کناراتاق / بارانهای مختلفی را / و رعد و برق مختلفی را
« با چهرههای مختلفی از تو»
دراز بکشید در وسط سطرهایی که غالبا / و تمام کنید جملههایتان را با فعلهایی که غالبا. «این سه سال کجا بود»
باباچاهی درمؤخره «عقل عذابم میدهد» مینویسد: «گاه نیز عناصری که در شعر سنتی «ردیف» نامیده میشود در شعر پسا نیمایی در نقش قافیه ظاهر میگردد و تکرار این نوع قافیهها در یک شعر؛ حالتی ترجیع گونه به خود میگیرد.»
او با نوشتار بالا یکی از تکنیکهای همیشگیاش را که در شعرش استفاده میکند به مخاطب معرفی میکند تکنیکی که بطور مفرط در شعر باباچاهی به کار گرفته میشود؛ چه در مجموعه شعرهای قبلی مثل «نمنم باران» و چه «عقل عذابم میدهد».
وقتی قرار شد که به جای خودت/ و برای خودت گم شده باشی
و بعد از این که کارد و بشقاب را / شسته- نشسته / به جای هر چه سیب سفید / گم شده باشی
دیگر بعید نیست که این متن هم برای همیشه / اگر تو گم شده باشی «نمنم باران ص ۹۳»زیر دو درخت مینشیند / در آن واحد / و از دو درخت فقط / میچیند یک سیب سرخ را
میخواهم از همه قایم کنم آن را / و به همه نشان بدهم / در آن واحد / این سیب سرخ از دو درخت را
«از دو درخت فقط ص ۸۰»
سیاه پوستها در پوستهای طبلهاشان / و از آن سوی خط
دو رگهها / با چشمهای آبی / و از آن سوی خط «از آن سوی خط ص ۸۶»
یکی دیگر از تکنیکها که در شعر باباچاهی بسیار استفاده میشود به این صورت است که در انتهای بعضی گزارهها صورت مخالف فعل هم به کار میرود تا بتواند نوعی سردرگمی و به تاخیر انداختن(تعلیق) را ایجاد کند هر چند در بعضی از شعرها این تکنیک موفق به کاربرده شده ولی در بسیاری از شعرها نیز این کار به صورتی بسیار ناشیانه استفاده شده هر چند کل این تکنیک تکراری است.
تو بگو/ فعلا در تیمارستان چکار کنیم؟ / ما هر دو یک نفریم / و چکار کنیم که یک نفریم؟
دکترها نیامده- آمده/ آمدهاند
پرستارها رسیده-نرسیده/ رسیدهاند «هر دو یک نفریم ص ۵۴»
شکلک در نیار/ دکتر / آینه میبیند
نیامده- آمده/ رسیده- نرسیده «از همان شعر»
شما بمانید / من که از اینجا به سادگی اصلا نمیروم میروم و / نمیروم
یکریز اگر / به هر کجای زمان بخواهم اگر / فکر میکنید نمیرسم البته که میرسم و / نمیرسم «اگر اتفاقی افتاد ص ۳۹»
و حالا هم آمدهای با خودت نیامدهای
با کس دیگری هم که آمدهای / نیامدهای «این طور عصری را ص ۶۱»
نکته دیگری که در شعر باباچاهی به نظر میرسد نحو گریزی در شعر او است هر چند ایشان نحو گریزی در سراسر یک متن را محال و البته مضحک میدانند اما در شعر او؛ ما تنها با ابتدائیترین نحو گریزی روبرو هستیم؛ نحو گریزی که تنها با جا به جا ساختن بعضی عناصر جمله یا شکست ساده گزارهها بدست میآید که بسیاری موارد این نوع نحو گریزی در شعر باباچاهی فاقد اصالت و کاملا مکانیکی به نظر میرسد برای روشن شدن این مطلب سعی کردهایم شعر «تو او را ندیدی» را به حالت نحو برگردانیم.
۱-نقشه میکشی که فردا عاشق روی کسی شوی
۲-کسی که تو را ندیدهای ]یعنی[ اصلا ندیدهای ]حتی[ به خواب هم ندیدهای؛ به خیابان هم ]همینطور[
۳-و این وسط نه صورتگری که صورتی انصافا جذاب را ]رسم کند][با [ پوستی روش ]و[ چشمانی سبز
و تو گمان کنی که در خطوطی ساده و سحرانگیز گم شدهای / ]و[ گمان کنی یک دل که نه صد دل- عاشق شدهای]
با لحنهای مختلفی نقشه میکشی؛ کوه را جا به جا نمیکنی ]و[ به ترکیب ماه دست نمیزنی اما این وسط نه ابر بازیگوشی که به شکل زنی تقریبا قد بلند درآید ]وجود دارد[ و نه رودخانهای که بایست؛ نفس بکشد و بگوید من ماه را دیدهام؛ من ماه را و صورت او را یکجا دیدهام.
۴-اگر تو او را دیده بودی ]و[ یا اگر از کسی شنیده بودی ]و[ یا از کف دستت نشانی او را پرسیده بودی کشتی ما به سمتی دیگر میرفت و عقربههای قطبنما نیز سرگدان نبود.
۵-چراغهای قرمز؛ قرمزترند ]و[ آدمهای تنها؛ تنهاترند؛ کوچههای تو در تو؛ آدمهای تو در تو و ناگهان شکاف عمیقی برمیدارد.
۶-اما تو از کنار خودت هم جدا نمیشود/ ]و[ از ساده لوحی خودت هم که هیچ … / ]و[ از صورتی انصافا جذابهم …/ با چشمانی تیره/ ]و[ پوستی روشن
دیگر باید بروم با فکرهای دور و دراز تو باید بروم با غصههای حل نشده تو ]باید بروم[ انگار برای امروز کافیست تا فردا صبح خدا نگهدار.
همانطور که دیده میشود باباچاهی در این شعر با جانشین ساختن بعضی عبارات سعی در ایجاد ریتم دارد و با برخی نحو گریزیها میخواهد زبانی متفاوت به مخاطب ارائه دهد اما برخورد با نحو گریزی در این شعر آنقدر سطحی و ساده است که میتوان به راحتی آن را تبدیل به یک شعر معمولی کرد. باباچاهی خود نیز به خوبی میداند که شعر امروز را نمیتوان به سادگی به صورت نحوی بازگرداند و شاید امری محال باشد چون نحو گریزیها در شعر امروز چنان با عناصر و پدیدههای درون متنی تنیده میشوند که به هم زدن شکل آنها باعث از هم گسیختگی شعر میشود و شعر صورت دیگری به خود میگیرد یعنی آن چیزی نیست که قبلا بود در برخورد اول با شعر احساس میشود که با چند راوی روبه رو هستیم. همانطور که در شمارهگذاری گزارهها نشان داده شده است اما با کمی توجه میتوان به این نتیجه رسید که تنها یک راوی در این متن وجود دارد که با خود دیالوگ میکند یعنی دو آوا؛ یکی آوای درونی و دیگری آوای بیرونی که در یک راوی وجود دارند.
نکته قوت این شعر تردیدی است که راوی در صورتی نسبتاً جذاب با پوستی تیره و چشمانی سبز یا با چشمانی تیره و پوستی روشن دارد به نظر نگارنده این تردید است که شعر را قوت میبخشد چنانکه هر چه راوی دچار تردید باشد دچار تزلزل میشود و جایی پیدا میشود که راوی دیگری نیز وارد شود و میتوان گفت باباچاهی در این قسمت نسبت به قسمتهای دیگر موفقتر عمل کرده است.
در این شعر آوای دیگری نیز به گوش میرسد که با این عبارت شنیده میشود.
(به عقب برمیگردیم/ به دریا برمیگردیم/ (به خیابان برمیگردیم/ ( که این طور
این آوا نیز همانطور که قبلا در مورد چند آوایی شعر باباچاهی اشاره کردیم بدون هیچ دلیلی وارد شعر میشود و بدون اینکه نقش خاصی را در شعر ایفا کند از شعر خارج میشود باباچاهی در این مورد نیز ناموفق عمل میکند چون این صدا تنها گزارههای کوتاه و همشکل را بیان میکند که در نقاط مختلف شعر پراکندهاند و بیشتر به بیگانهای در شعر شبیهاند.
در مورد محورهای این شعر باید گفت این شعر تک محوری است همه چیز این شعر دقیقا حول نام شعر میچرخد یعنی «تو او را ندیدهای»
چنانکه در سطر سوم شعر راوی بیان میکند که: تو او را ندیده/ اصل ندیدهای به خواب هم … و در ادامه راوی از نبودن صورتگری صحبت میکند صورت او را رسم نکرده صورتی که راوی در جزئیات آن تردید دارد تا عاشق آن شود که نه یک دل بل با صد دل، و شاهدی هم در کار نیست که او را دیده باشد چه این شاهد «ابری بازیگوش» باشدو چه «رودخانهای» که صورت او را با ماه دیده باشد. شعر همینطور که پیش میرود صحبت از اگرها پیش میآید که راوی اگر صورت او را دیده بود یا از کسی شنیده بود ما به سمت دیگری میرفتیم و عقربههای قطبنما نیز سرگردان نمیشدند. شاعر در ادامه به جهان با نگاه بدبینانهای نظر میافکند یعنی قرمز را قرمزنر میبیند؛ آدمهای تنها را تنهاتر میبیند و کوچهها را تو در توتر و ناگهان شکاف عمیقی برمیدارد زمین اما راوی از خودش جدا نمیشود و از ساده لوحیاش که دنبال صورتی جذاب است که تا بحال ندیده و شعر در انتها بدون اینکه راوی او را ببیند یا ذهنیتی از آن داشته باشد به اتمام میرسد و تنها این گزاره درذهن مخاطب میماند که «تو او را ندیدهای و هیچ کس دیگر هم او را ندیده است.»
علیاکبر رضوانی
منبع : ماهنامه ماندگار
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست