یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا
بررسی افسانهی جزیرهی خضراء
از جمله داستانهایی كه تحت تاثیر حوادث زمان خود شكل گرفته و پس از مقداری تحریف، تطبیقی بیجا در مورد آن صورت گرفته، و در برخی مجامع روایی شیعه نفوذ كرده است، داستانی استبه نام «جزیرهی خضراء».این مقاله به كنكاش در مورد این داستان میپردازد. تاریخ جهان اسلام و عقاید و افكاری كه در بستر آن ظهور و بروز كرده، اقیانوسی متلاطم و بیكران و عرصهای بسیار گسترده است . حركت در امواج متلاطم و بعضا ظلمانی این اقیانوس، نیازمند وسیلهای مطمئن و راهنمایی دریادیده است . در غیر این صورت، در شب تاریك دریا و امواج سهمگین آن، نمیتوان راهی به ساحل نجات یافت . عقاید، اخبار و احادیثی كه در بستر این فرهنگ نیازمند بررسی و نقد هستند، كم نیستند . فقهای اسلام از عصر غیبت تاكنون سعی بر حراست اخبار و احادیث از نفوذ خطاها، تحریفها و انحرافات داشتهاند . اگر زحمات آن بزرگواران نبود، سرنوشت اسلام و تشیع دستخوش مخاطرات عظیم فكری میگشت و راه كشف حقیقتبر همگان مسدود میشد . از جمله داستانهایی كه تحت تاثیر حوادث زمان خود شكل گرفته و پس از مقداری تحریف، تطبیقی بیجا در مورد آن صورت گرفته، و در برخی مجامع روایی شیعه نفوذ كرده است، داستانی استبه نام «جزیرهی خضراء» . از آن جا كه در دو دههی گذشته با قلم فرسایی برخی افراد بیاطلاع از تاریخ، این داستان منتشر شده و به علاوه، در تكلفی ناشیانه، آن را بر مثلثبرمودا تطبیق كردهاند، لازم شد در اطراف این واقعه، كنكاش بیشتری صورت گیرد تا اذهان ارادتمندان به حضرت ولی عصر (عج) از این گونه خطاها پیراسته شود . (۱)
مباحثی كه در این بررسی بدان پرداخته خواهد شد، عبارتند از:
خلاصهی داستان جزیرهی خضرا
داستان اول
بررسی داستان اول از نظر سند
بررسی داستان اول از نظر متن
بررسی داستان اول از نظر تاریخی
خلاصهی مباحث
داستان دوم
بررسی داستان از نظر سند
بررسی داستان از نظر متن
بررسی داستان از نظر تاریخی
ارتباط دو داستان
نتیجه و خلاصهی مباحث
خلاصهی داستان
مرحوم علامه مجلسیقدس سره در بحارالانوار (ج ۵۲، ص ۱۵۹) مینویسند:
رسالهای یافتم مشهور به داستان جزیرهی خضراء . . . و چون آن را در كتابهای روایی ندیدم، عین آن را در فصل جداگانهای آوردم .
یابندهی آن متن میگوید: در آن متن چنین آمده است:
من (فضل بن یحیی كوفی) در سال ۶۹۹ ه . ق . در كربلا از دو نفر، داستانی شنیدم . آن ها داستان را، از زین الدین علی بن فاضل مازندرانی، نقل میكردند . داستان مربوط به جزیرهی خضرا در دریای سفید بود . مشتاق شدم داستان را از خود علی بن فاضل بشنوم . به همین دلیل به حله رفتم و در خانهی سید فخرالدین، با علی بن فاضل ملاقات كردم و اصل داستان را جویا شدم . او، داستان را در حضور عدهای از دانشمندان حله و نواحی آن چنین بازگو كرد: سالها در دمشق نزد شیخ عبدالرحیم حنفی و شیخ زین الدین علی مغربی اندلسی تحصیل میكردم . روزی شیخ مغربی عزم سفر به مصر كرد . من و عدهای از شاگردان با او همراه شدیم . به قاهره رسیدیم . استاد مدتی در الازهر به تدریس پرداخت، تا اینكه نامهای از اندلس آمد كه خبر از بیماری پدر استاد میداد . استاد عزم اندلس كرد . من و برخی از شاگردان با او همراه شدیم . به اولین قریه اندلس كه رسیدیم، من بیمار شدم . به ناچار، استاد مرا به خطیب آن قریه سپرد و خود به سفر ادامه داد . سه روز بیمار بودم، پس از آن، روزی در اطراف ده قدم میزدم كه كاروانی از طرف كوههای ساحل دریای غربی وارد شدند و با خود پشم و روغن و كالاهای دیگر داشتند . پرسیدم: از كجا میآیند؟ گفتند: از دهی از سرزمین بربرها میآیند كه نزدیك جزایر رافضیان است . هنگامی كه نام رافضیان را شنیدم، مشتاق زیارت آنان شدم . تا محل آنان، ۲۵ روز راه بود كه دو روز بیآب و آبادی و بقیه آباد بودند، حركت كردم و به سرزمین آباد رسیدم . به جزیرهای رسیدم با دیوارهای بلند و برجهای مستحكم كه بر ساحل دریا قرار داشت . مردم آن جزیره، شیعه بودند و اذان و نماز آنها بر هیات شیعیان بود . آنان از من پذیرایی كردند . پرسیدم: غذای شما از كجا تامین میشود؟ گفتند: از جزیرهی خضراء در دریای سفید كه جزایر فرزندان امام زمان (عج) است كه سالی دو مرتبه، برای ما غذا میآورند . منتظر شدم تا كاروان كشتیها از جزیرهی خضراء رسید . فرماندهی آن، پیرمردی بود كه مرا میشناخت و اسم من و پدرم را نیز میدانست . او مرا با خود به جزیرهی خضراء برد . شانزده روز كه گذشت، آب سفیدی در اطراف كشتی دیدم و علت آن را پرسیدم . شیخ گفت: این دریای سفید است و آن جزیرهی خضراء . این آبهای سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه كشتی دشمنان ما وارد آن شود، غرق میگردد . وارد جزیره شدیم . شهر دارای قلعهها و برجهای زیاد و هفتحصار بود . خانههای آن از سنگ مرمر روشن بود . . . . در مسجد جزیره با سید شمس الدین محمد كه عالم آن جزیره بود، ملاقات كردم . او مرا در مسجد جای داد . آنان نماز جمعه میخواندند (واجب میدانستند .) از سید شمس الدین پرسیدم: آیا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولی من نایب خاص او هستم . به او گفتم: امام را دیدهای؟ گفت: نه، ولی پدرم، صدای او را شنیده و جدم، او را دیده است . سید مرا به اطراف برد . در آنجا كوهی مرتفع بود كه قبهای در آن وجود داشت و دو خادم در آنجا بودند . سید گفت: من هر صبح جمعه آنجا میروم و امام زمان را زیارت میكنم و در آنجا ورقهای مییابم كه مسایل مورد نیاز درآن نوشته شده است . من نیز به آن كوه رفتم و خادمان قبه از من پذیرایی كردند . . . در مورد دیدن امام زمان (عج) از آنان پرسیدم، گفتند: غیر ممكن است . دربارهی سید شمس الدین از شیخ محمد (كه با او به خضراء آمدم) پرسیدم . گفت: او از فرزندان فرزندان امام است و بین او و امام، پنج واسطه است . با سید شمس الدین، گفت وگوی بسیار كردم و قرآن را نزد او خواندم . از او دربارهی ارتباط آیات و اینكه برخی آیات، با قبل بی ارتباط هستند، پرسیدم . پاسخ داد: . . . . مسلمانان پس از رسول خدا و به دستور خلفا، قرآن را جمعآوری كردند . از همین رو، آیاتی كه در قدح و مذمتخلفا بود، از آن ساقط كردند . از همین جهت، آیات را نامربوط میبینی، ولی قرآن علی علیه السلام كه نزد صاحب الامر (عج) است، از هر نقصی مبراست و همه چیز در آن آمده است . در جمعهی دومی كه در آن جا بودم، پس از نماز، سر و صدای بسیار زیادی از بیرون مسجد شنیده شد . پرسیدم: این صداها چیست؟ سید پاسخ داد: فرماندهان ارتش ما هر دو جمعهی میانی ماه سوار میشوند و منتظر فرج هستند . پس از اینكه آنان را در بیرون مسجد دیدم، سید گفت: آیا آنان را شمارش كردی؟ گفتم: نه . گفت: آنان سیصد نفرند و سیزده نفر باقی ماندهاند . از سید پرسیدم: علمای ما احادیثی نقل میكنند كه هر كس پس از غیبت ادعا كند مرا دیده است، دروغ میگوید . حال چگونه است كه برخی از شما، او را میبینید؟ سید گفت: درست میگویی، ولی این حدیث مربوط به زمانی است كه دشمنان آن حضرت و فرعونهای بنی العباس فراوان بودند، اما اكنون كه این چنین نیست و سرزمین ما از آنان دور است، دیدار آن حضرت ممكن است . سید شمس الدین ادعا كرد كه: تو نیز امام زمان (عج) را دو مرتبه دیدهای، ولی نشناختهای . همچنین گفت كه آن حضرت، خمس را بر شیعیان خود مباح كرده است و آن حضرت هر سال حج میگذارد و پدرانش را در مدینه، عراق و طوس زیارت میكند .
این خلاصهای از داستان بود . البته كسانی كه خواهان اطلاع دقیقتری هستند، میتوانند داستان را در بحارالانوار یا منابع دیگر مطالعه كنند .
بررسی داستان از نظر سند از مهمترین موضوعات در بررسی سند یك خبر، منابعی است كه آن خبر را ذكر كردهاند . بدیهی است هر قدر، منابع یك خبر به عصر صدور و حدوث آن نزدیكتر باشد، آن خبر اعتبار بیشتری خواهد داشت . در مورد داستان جزیرهی خضراء چنانكه در اصل داستان آمده، راوی خبر آن را در سال ۶۹۹ ه . ق . از علی بن فاضل در شهر حله شنیده است . در آن زمان، «حله» شهری آباد بین بغداد و كوفه بوده و چون كوفه و نجف در آن زمان، مركز حوزهی علمی شیعه بوده، طبیعتا خبرها، به ویژه خبرهای مهمی كه به مسایل عقیدتی و كلامی و فقهی شیعه مربوط میشده است، بااهمیت تلقی میشده و در آثار و نوشتههای آنان منعكس میگشته است . ولی علی رغم اشتمال این داستان بر مطالب مهم و مطرح شدن آن در سامرا و حله و طبیعتا نجف، در هیچ یك از آثار مكتوب آن زمان (یعنی از سال ۶۹۹ تا ۱۰۱۹ ه . ق) . كه به دست ما رسیده است، این خبر انعكاس نیافته است . اشتهار این داستان از آغاز هزارهی دوم به ویژه در زمان علامه مجلسیقدس سره و ذكر آن در كتاب بحارالانوار است . قبل از علامه، قاضی نور الله شوشتری (م ۱۰۱۹) این حكایت را در كتاب مجالس المؤمنین آورده است . البته قاضی نورالله در مجالس المؤمنین ادعا كرده كه شهید ثانی در برخی از امالی خود، این داستان را ذكر كرده است، ولی ایشان هیچ مدركی در این باره به دست نمیدهد . علاوه بر اینكه علامه مجلسی قدس سره همهی آثار شهید را در اختیار داشته است . (۲) در عین حال، در آغاز نقل داستان جزیرهی خضراء میگوید: «این داستان را در كتابهای معتبر ندیدم» . بدیهی است اگر علامه مجلسی قدس سره این خبر را در كتب شهید دیده بود، آن را در بخش نوادر كتاب ذكر نمیكرد و به جای انتساب آن به شخص مجهول، آن را به شهید مستند میكرد . مجهول بودن راوی و استنساخ كنندهی نسخهی مكتوب داستان علما و فقهای اسلام در پذیرش یك كتاب یا نوشته و انتساب آن به نویسنده، صرفا به ادعاها توجه نمیكنند، بلكه وقتی یك كتاب را از نظر انتساب به نویسنده زمانی معتبر میدانند كه آن كتاب از طریق سلسلهی اجازات برای آنان نقل شده باشد . از همین رو، شاگردان یك مؤلف یا راوی با اجازه از شیخ و استاد خود، مطالب را نقل كرده و آنان نیز این اجازهها را به طبقهی بعد از خود منتقل میكردند . در زمانهای گذشته و قبل از عصر رواج چاپ، آن چه موجب اعتماد به نسخههای مكتوب خطی میشد، اجازهای بود كه مؤلف با واسطه یا بدون آن، به افراد شناخته شده میداد . برای نمونه، مرحوم مجلسی قدس سره در مجلدات آخر كتاب بحارالانوار به ذكر اجازههای خود برای نقل از كتابها میپردازد و بدین ترتیب، نقل خود از كتابهای آنان را مستند میسازد .
ولی نوشتهی جزیرهی خضراء اولا; هیچ ارتباط مستندی با نویسندهی آن ندارد . و هیچ مدركی كه صحت انتساب نوشته را به علی طیبی نشان دهد، وجود ندارد . ثانیا; یابندهی نسخه و (كسی كه میگوید من جزوه را به خط فضل بن علی طیبی كوفی یافتم و آن را استنساخ كردم)، معلوم نیست چه كسی است تا بتوان نسبتبه وثاقتیا عدم وثاقت او ابراز نظر كرد . ثالثا; یابندهی مجهول نوشتهی فضل بن علی طیبی، معلوم نیست از كجا تشخیص داده است كه نوشتهی مزبور خط فضل بن علی است . ناچار باید گفت: چون در خود نوشته، توسط نویسنده به این مطلب اقرار شده است، یابنده، نسخه آن را به همان اسم نسبت داده است . ولی باید توجه داشت چنین انتسابهایی، ارزش علمی ندارد و چنانكه قبلا نیز گفته شد، نوشتهای را میتوان مستند قرار داد و بدان استدلال كرد كه دارای سلسله سند موثق به نویسندهی كتاب باشد، وگرنه هر كس نوشتهای مینوشت (چنانكه برخی نوشتند و وارد اخبار كردند) و آن را به شخص مورد وثوقی نسبت میداد، مثلا میگفت این نوشتهی زرارة بن اعین یا محمد بن ابی عمیر و . . . میباشد .بررسی شخصیتهای داستان
نام چند نفر در آغاز داستان آمده است كه به جز یك نفر كه همان فضل بن علی باشد، هیچكدام شناخته شده نیستند و به گفتههای آنان نمیتوان استناد كرد . علی بن فاضل كه شاهد اصلی ماجرا و مدعی رفتن به جزیرهی خضرا و . . . است، جز به همین خبر شناخته شده نیست و رجالیون هیچ ذكری از او به میان نیاوردهاند، با آن كه شخصیتهایی چون علامه حلی و ابن داود (صاحب كتاب رجال ابن داود كه تالیف كتابش در سال ۷۰۷ ه . ق به پایان رسیده است) كه معاصر و یا نزدیك به زمان نقل داستان بودهاند، هیچ نامی از علی بن فاضل به میان نیاوردهاند، حال آن كه خبر جنجالی او كه علاوه بر جنبههای حساس كلامی، دارای ابعاد فقهی نیز هست، طبیعتا میبایستی انعكاس گستردهای در محافل علمی و دینی آن زمان داشته باشد . خلاصهی سخن اینكه، این خبر از نظر سند نه تنها ضعیف است، بلكه باید گفت فاقد استناد است و به جز اشتهار در كتب متاخرین به ویژه پس از علامه مجلسی قدس سره هیچ مستند دیگری ندارد . بدیهی است كه چنین نقلهایی موجب ارزش و اعتبار خبر نمیشود .
شخصیت فضل بن یحیی علی طیبی كوفی
مجدالدین فضل بن یحیی بن علی بن المظفر بن الطیبی به واسطهی اجازهی صاحب كشف الغمة (عیسی بن ابی الفتح اربلی) از رجال موثق شمرده میشود، (۳) ولی نكتهی مهم در این مقام، آن است كه از كجا معلوم است فضل بن یحیی كه در داستان جزیرهی خضراء به او منسوب است، همان فضل بن یحیی بن المظفر باشد؟ علاوه بر اینكه، راوی كتاب (كسی كه كتاب را برای ما نقل كرده) نیز شخصی مجهول و ناشناخته است . همچنین شخصی كه فضل بن یحیی از او نقل میكنند (علی بن فاضل) نیز ناشناخته است . گرچه بررسی این خبر از نظر سند، ابعاد دیگری نیز دارد، ولی به جهت رعایت اختصار به همین مقدار، بسنده میكنیم .
بررسی داستان از نظر متن و محتوا
۱- دلالت قصه بر تحریف قرآن: از جمله مطالبی كه در ضمن گفتوگوی علی بن فاضل (مجهول) با شمس الدین (مجهول) آمده است، تصریح به تحریف قرآن است . یعنی كسی كه این داستان را بپذیرد، بایستی با یك خبر كه مجهول الراوی و نهایتا خبر واحد است، قایل به تحریف قرآن باشد، حال آن كه نقل قرآن، متواتر است و نص قرآن نیز به حفظ آن از هرگونه تحریف، تصریح دارد . (۴) مگر آن كه كسی مسلك اخباریون را داشته باشد، كه با یك سری اخبار ضعیف و بیاعتبار همچون حدیث مذكور، مهمترین سند اسلام و متقنترین آن را تحریف شده بداند كه این نهایتبیفكری و كم خردی و دوری از عقل و منطق است . آری، شمس الدین مذكور در قصه، به صراحت میگوید كه قرآن جمعآوری شده در زمان خلفا، تحریف شده است .
و جمعوا هذا القرآن و اسقطوا ما كان فیه من المثالب التی صدر منهم بعد وفاة سید المرسلین صلی الله علیه و آله فلهذا تری الآیات غیر مرتبطة . (۵) چگونه میتوان قرآن متواتر و تضمین شده را كه همهی ائمه علیهم السلام به آن استناد میكردند، با چنین اخباری زیر سؤال برد؟ ! و آیا كسانی كه چنین مجعولاتی را رواج میدهند، به توابع آن توجه دارند؟ !
۲- راوی مجهول این خبر (علی بن فاضل) كه با نسبت مازندرانی از او یاد میشو، د در ضمن داستان، خود را عراقی الاصل معرفی میكند . گرچه محتمل است كه اشتهار یك نفر در انتساب به شهر یا منطقهای با اصالت او متفاوت باشد، ولی به نظر میرسد سازندهی این داستان، دچار اندكی كم حافظهگی شده است كه یك بار، او را به نام مازندرانی و بار دیگر، عراقی الاصل معرفی میكنند .
۳- در متن داستان آمده است:
هذا هو البحر الابیض و تلك الجزیرة الخضراء و هذا الماء مستدیر حولها مثل السور من ای الجهات اتیته وجدته و بحكمة الله ان مراكب اعدائنا اذا دخلته غرقت . . . . ولی علی بن فاضل به هنگام گزارش از جزیره، آن را دارای هفتحصار میداند و از برجهای محكم دفاعی آن یاد میكند . حال اگر این جزیره به وسیلهی آبهای سفید و نیروی غیبی، محافظت میشده، به حصارهای محكم چه نیازی داشته است؟
این مطلب وقتی بیشتر اهمیت پیدا میكند كه توجه داشته باشیم سید شمس الدین و چندین نسل از اجداد او در آن سرزمین زندگی میكردهاند؟ ! !
۴- در ضمن داستان، به نقل از خادمان قبه مینویسد: «رؤیت امام غیرممكن است» ، ولی در گفت وگوی با سید شمس الدین، او سخن دیگری بر زبان میراند و میگوید: «ای برادرم! هر مؤمن با اخلاصی میتواند امام را ببیند، ولی او را نمیشناسد» . حال چگونه بین غیرممكن بودن رؤیت و دیدن مشروط میتوان جمع كرد؟
۵- در یكی از روزهای جمعه، وقتی علی بن فاضل، سر و صدای زیادی از بیرون مسجد میشنود و علت را از سید شمس الدین جویا میگردد، وی اظهار میدارد كه سیصد نفر از فرماندهان، منتظر ظهور حضرت هستند و منتظر ۱۳ نفر دیگرند .
بر این اساس، بایستی این سیصد نفر كه از خواص حضرت هستند، نیز دارای عمرهای طولانی باشند و تا اكنون نیز در قید حیات بوده و پس از حال نیز به زندگی ادامه دهند، تا زمان ظهور فرا رسد .
آیا ما بر چنین سخن گزافی، دلیلی داریم؟ دلایل تنها در مورد امام زمان و برخی دیگر از انبیای الهی است، ولی در مورد سیصد نفر كه آنان نیز چنین عمرهایی داشته باشند، دلیلی در دست نداریم .
۶- به مقتضای این خبر، خمس بر شیعیان حضرت، حلال است و ادای آن واجب نیست . این مطلب، خلاف نظر فقهای اسلام از آغاز غیبت تاكنون است .
۷- علی بن فاضل از سید شمس الدین میپرسد: آیا تو امام علیه السلام را دیدهای؟ گفت: نه، ولی پدرم به من گفت كه سخن امام را شنیده، ولی شخص او را ندیده و جدم سخنانش را شنیده و شخص او را دیده است . ولی سید شمس الدین در جای دیگر همین داستان میگوید:
«هر مؤمن با اخلاصی میتواند امام را ببیند، ولی او را نشناسد . گفتم: من از جملهی مخلصان هستم، ولی او را ندیدهام: گفت: دو بار او را دیدهای; یك با در راه سامرا و یك بار در سفر مصر . . . .
حال سؤال این است: چگونه كسی كه ادعای نیابتخاص دارد و از ملاقاتهای امام علیه السلام مطلع است، خود، آن حضرت را ندیده است و اظهار میدارد كه پدرش، سخن آن حضرت را شنیده است؟
در جای دیگر داستان، ادعا میكند كه او (امام زمان عج) پدرانش را در مدینه، عراق و طوس، زیارت میكند و به سرزمین ما برمیگردد .
معنای این سخن آن است كه سید شمس الدین از سفرهای امام زمان و ورود و خروج آن حضرت نیز مطلع بوده و آن حضرت خود در جزیرهی خضراء ساكن است . حال چگونه است كسی كه چنین اطلاعات دقیقی از امام علیه السلام دارد، آن حضرت را ندیده است .
پینوشتها:
*۱. نگارنده در اوایل دههی ۱۳۶۰ ه ق در جزوهای كه جهت پاسخ به سؤالات در برخی مراكز علمی تهیه شده بود، به نقد داستان پرداختم . در سالهای بعد، نویسندگان متعددی بحمد الله دستبه قلم برده و حقایق را آشكار كردند . ر . ك: جزیرهی خضراء در ترازوی نقد، علامه جعفر مرتضی عاملی; جزیرهی خضراء تحریفی در تاریخ شیعه، غلامرضا نظری . از آن جا كه دیدگاه نگارنده در بررسی این موضوعات قدری با نظر نویسندگان این كتابها متفاوت بود، پرداختن دوباره به این موضوع را مناسب دانستم .
۲. بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۰ .
۳. كشف الغمة، ج ۱، ص ۴۴۵ .
۴. «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون» . حجر، ۹ .
۵. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۰ .
نویسنده:مجتبی كلباسی
مباحثی كه در این بررسی بدان پرداخته خواهد شد، عبارتند از:
خلاصهی داستان جزیرهی خضرا
داستان اول
بررسی داستان اول از نظر سند
بررسی داستان اول از نظر متن
بررسی داستان اول از نظر تاریخی
خلاصهی مباحث
داستان دوم
بررسی داستان از نظر سند
بررسی داستان از نظر متن
بررسی داستان از نظر تاریخی
ارتباط دو داستان
نتیجه و خلاصهی مباحث
خلاصهی داستان
مرحوم علامه مجلسیقدس سره در بحارالانوار (ج ۵۲، ص ۱۵۹) مینویسند:
رسالهای یافتم مشهور به داستان جزیرهی خضراء . . . و چون آن را در كتابهای روایی ندیدم، عین آن را در فصل جداگانهای آوردم .
یابندهی آن متن میگوید: در آن متن چنین آمده است:
من (فضل بن یحیی كوفی) در سال ۶۹۹ ه . ق . در كربلا از دو نفر، داستانی شنیدم . آن ها داستان را، از زین الدین علی بن فاضل مازندرانی، نقل میكردند . داستان مربوط به جزیرهی خضرا در دریای سفید بود . مشتاق شدم داستان را از خود علی بن فاضل بشنوم . به همین دلیل به حله رفتم و در خانهی سید فخرالدین، با علی بن فاضل ملاقات كردم و اصل داستان را جویا شدم . او، داستان را در حضور عدهای از دانشمندان حله و نواحی آن چنین بازگو كرد: سالها در دمشق نزد شیخ عبدالرحیم حنفی و شیخ زین الدین علی مغربی اندلسی تحصیل میكردم . روزی شیخ مغربی عزم سفر به مصر كرد . من و عدهای از شاگردان با او همراه شدیم . به قاهره رسیدیم . استاد مدتی در الازهر به تدریس پرداخت، تا اینكه نامهای از اندلس آمد كه خبر از بیماری پدر استاد میداد . استاد عزم اندلس كرد . من و برخی از شاگردان با او همراه شدیم . به اولین قریه اندلس كه رسیدیم، من بیمار شدم . به ناچار، استاد مرا به خطیب آن قریه سپرد و خود به سفر ادامه داد . سه روز بیمار بودم، پس از آن، روزی در اطراف ده قدم میزدم كه كاروانی از طرف كوههای ساحل دریای غربی وارد شدند و با خود پشم و روغن و كالاهای دیگر داشتند . پرسیدم: از كجا میآیند؟ گفتند: از دهی از سرزمین بربرها میآیند كه نزدیك جزایر رافضیان است . هنگامی كه نام رافضیان را شنیدم، مشتاق زیارت آنان شدم . تا محل آنان، ۲۵ روز راه بود كه دو روز بیآب و آبادی و بقیه آباد بودند، حركت كردم و به سرزمین آباد رسیدم . به جزیرهای رسیدم با دیوارهای بلند و برجهای مستحكم كه بر ساحل دریا قرار داشت . مردم آن جزیره، شیعه بودند و اذان و نماز آنها بر هیات شیعیان بود . آنان از من پذیرایی كردند . پرسیدم: غذای شما از كجا تامین میشود؟ گفتند: از جزیرهی خضراء در دریای سفید كه جزایر فرزندان امام زمان (عج) است كه سالی دو مرتبه، برای ما غذا میآورند . منتظر شدم تا كاروان كشتیها از جزیرهی خضراء رسید . فرماندهی آن، پیرمردی بود كه مرا میشناخت و اسم من و پدرم را نیز میدانست . او مرا با خود به جزیرهی خضراء برد . شانزده روز كه گذشت، آب سفیدی در اطراف كشتی دیدم و علت آن را پرسیدم . شیخ گفت: این دریای سفید است و آن جزیرهی خضراء . این آبهای سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه كشتی دشمنان ما وارد آن شود، غرق میگردد . وارد جزیره شدیم . شهر دارای قلعهها و برجهای زیاد و هفتحصار بود . خانههای آن از سنگ مرمر روشن بود . . . . در مسجد جزیره با سید شمس الدین محمد كه عالم آن جزیره بود، ملاقات كردم . او مرا در مسجد جای داد . آنان نماز جمعه میخواندند (واجب میدانستند .) از سید شمس الدین پرسیدم: آیا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولی من نایب خاص او هستم . به او گفتم: امام را دیدهای؟ گفت: نه، ولی پدرم، صدای او را شنیده و جدم، او را دیده است . سید مرا به اطراف برد . در آنجا كوهی مرتفع بود كه قبهای در آن وجود داشت و دو خادم در آنجا بودند . سید گفت: من هر صبح جمعه آنجا میروم و امام زمان را زیارت میكنم و در آنجا ورقهای مییابم كه مسایل مورد نیاز درآن نوشته شده است . من نیز به آن كوه رفتم و خادمان قبه از من پذیرایی كردند . . . در مورد دیدن امام زمان (عج) از آنان پرسیدم، گفتند: غیر ممكن است . دربارهی سید شمس الدین از شیخ محمد (كه با او به خضراء آمدم) پرسیدم . گفت: او از فرزندان فرزندان امام است و بین او و امام، پنج واسطه است . با سید شمس الدین، گفت وگوی بسیار كردم و قرآن را نزد او خواندم . از او دربارهی ارتباط آیات و اینكه برخی آیات، با قبل بی ارتباط هستند، پرسیدم . پاسخ داد: . . . . مسلمانان پس از رسول خدا و به دستور خلفا، قرآن را جمعآوری كردند . از همین رو، آیاتی كه در قدح و مذمتخلفا بود، از آن ساقط كردند . از همین جهت، آیات را نامربوط میبینی، ولی قرآن علی علیه السلام كه نزد صاحب الامر (عج) است، از هر نقصی مبراست و همه چیز در آن آمده است . در جمعهی دومی كه در آن جا بودم، پس از نماز، سر و صدای بسیار زیادی از بیرون مسجد شنیده شد . پرسیدم: این صداها چیست؟ سید پاسخ داد: فرماندهان ارتش ما هر دو جمعهی میانی ماه سوار میشوند و منتظر فرج هستند . پس از اینكه آنان را در بیرون مسجد دیدم، سید گفت: آیا آنان را شمارش كردی؟ گفتم: نه . گفت: آنان سیصد نفرند و سیزده نفر باقی ماندهاند . از سید پرسیدم: علمای ما احادیثی نقل میكنند كه هر كس پس از غیبت ادعا كند مرا دیده است، دروغ میگوید . حال چگونه است كه برخی از شما، او را میبینید؟ سید گفت: درست میگویی، ولی این حدیث مربوط به زمانی است كه دشمنان آن حضرت و فرعونهای بنی العباس فراوان بودند، اما اكنون كه این چنین نیست و سرزمین ما از آنان دور است، دیدار آن حضرت ممكن است . سید شمس الدین ادعا كرد كه: تو نیز امام زمان (عج) را دو مرتبه دیدهای، ولی نشناختهای . همچنین گفت كه آن حضرت، خمس را بر شیعیان خود مباح كرده است و آن حضرت هر سال حج میگذارد و پدرانش را در مدینه، عراق و طوس زیارت میكند .
این خلاصهای از داستان بود . البته كسانی كه خواهان اطلاع دقیقتری هستند، میتوانند داستان را در بحارالانوار یا منابع دیگر مطالعه كنند .
بررسی داستان از نظر سند از مهمترین موضوعات در بررسی سند یك خبر، منابعی است كه آن خبر را ذكر كردهاند . بدیهی است هر قدر، منابع یك خبر به عصر صدور و حدوث آن نزدیكتر باشد، آن خبر اعتبار بیشتری خواهد داشت . در مورد داستان جزیرهی خضراء چنانكه در اصل داستان آمده، راوی خبر آن را در سال ۶۹۹ ه . ق . از علی بن فاضل در شهر حله شنیده است . در آن زمان، «حله» شهری آباد بین بغداد و كوفه بوده و چون كوفه و نجف در آن زمان، مركز حوزهی علمی شیعه بوده، طبیعتا خبرها، به ویژه خبرهای مهمی كه به مسایل عقیدتی و كلامی و فقهی شیعه مربوط میشده است، بااهمیت تلقی میشده و در آثار و نوشتههای آنان منعكس میگشته است . ولی علی رغم اشتمال این داستان بر مطالب مهم و مطرح شدن آن در سامرا و حله و طبیعتا نجف، در هیچ یك از آثار مكتوب آن زمان (یعنی از سال ۶۹۹ تا ۱۰۱۹ ه . ق) . كه به دست ما رسیده است، این خبر انعكاس نیافته است . اشتهار این داستان از آغاز هزارهی دوم به ویژه در زمان علامه مجلسیقدس سره و ذكر آن در كتاب بحارالانوار است . قبل از علامه، قاضی نور الله شوشتری (م ۱۰۱۹) این حكایت را در كتاب مجالس المؤمنین آورده است . البته قاضی نورالله در مجالس المؤمنین ادعا كرده كه شهید ثانی در برخی از امالی خود، این داستان را ذكر كرده است، ولی ایشان هیچ مدركی در این باره به دست نمیدهد . علاوه بر اینكه علامه مجلسی قدس سره همهی آثار شهید را در اختیار داشته است . (۲) در عین حال، در آغاز نقل داستان جزیرهی خضراء میگوید: «این داستان را در كتابهای معتبر ندیدم» . بدیهی است اگر علامه مجلسی قدس سره این خبر را در كتب شهید دیده بود، آن را در بخش نوادر كتاب ذكر نمیكرد و به جای انتساب آن به شخص مجهول، آن را به شهید مستند میكرد . مجهول بودن راوی و استنساخ كنندهی نسخهی مكتوب داستان علما و فقهای اسلام در پذیرش یك كتاب یا نوشته و انتساب آن به نویسنده، صرفا به ادعاها توجه نمیكنند، بلكه وقتی یك كتاب را از نظر انتساب به نویسنده زمانی معتبر میدانند كه آن كتاب از طریق سلسلهی اجازات برای آنان نقل شده باشد . از همین رو، شاگردان یك مؤلف یا راوی با اجازه از شیخ و استاد خود، مطالب را نقل كرده و آنان نیز این اجازهها را به طبقهی بعد از خود منتقل میكردند . در زمانهای گذشته و قبل از عصر رواج چاپ، آن چه موجب اعتماد به نسخههای مكتوب خطی میشد، اجازهای بود كه مؤلف با واسطه یا بدون آن، به افراد شناخته شده میداد . برای نمونه، مرحوم مجلسی قدس سره در مجلدات آخر كتاب بحارالانوار به ذكر اجازههای خود برای نقل از كتابها میپردازد و بدین ترتیب، نقل خود از كتابهای آنان را مستند میسازد .
ولی نوشتهی جزیرهی خضراء اولا; هیچ ارتباط مستندی با نویسندهی آن ندارد . و هیچ مدركی كه صحت انتساب نوشته را به علی طیبی نشان دهد، وجود ندارد . ثانیا; یابندهی نسخه و (كسی كه میگوید من جزوه را به خط فضل بن علی طیبی كوفی یافتم و آن را استنساخ كردم)، معلوم نیست چه كسی است تا بتوان نسبتبه وثاقتیا عدم وثاقت او ابراز نظر كرد . ثالثا; یابندهی مجهول نوشتهی فضل بن علی طیبی، معلوم نیست از كجا تشخیص داده است كه نوشتهی مزبور خط فضل بن علی است . ناچار باید گفت: چون در خود نوشته، توسط نویسنده به این مطلب اقرار شده است، یابنده، نسخه آن را به همان اسم نسبت داده است . ولی باید توجه داشت چنین انتسابهایی، ارزش علمی ندارد و چنانكه قبلا نیز گفته شد، نوشتهای را میتوان مستند قرار داد و بدان استدلال كرد كه دارای سلسله سند موثق به نویسندهی كتاب باشد، وگرنه هر كس نوشتهای مینوشت (چنانكه برخی نوشتند و وارد اخبار كردند) و آن را به شخص مورد وثوقی نسبت میداد، مثلا میگفت این نوشتهی زرارة بن اعین یا محمد بن ابی عمیر و . . . میباشد .بررسی شخصیتهای داستان
نام چند نفر در آغاز داستان آمده است كه به جز یك نفر كه همان فضل بن علی باشد، هیچكدام شناخته شده نیستند و به گفتههای آنان نمیتوان استناد كرد . علی بن فاضل كه شاهد اصلی ماجرا و مدعی رفتن به جزیرهی خضرا و . . . است، جز به همین خبر شناخته شده نیست و رجالیون هیچ ذكری از او به میان نیاوردهاند، با آن كه شخصیتهایی چون علامه حلی و ابن داود (صاحب كتاب رجال ابن داود كه تالیف كتابش در سال ۷۰۷ ه . ق به پایان رسیده است) كه معاصر و یا نزدیك به زمان نقل داستان بودهاند، هیچ نامی از علی بن فاضل به میان نیاوردهاند، حال آن كه خبر جنجالی او كه علاوه بر جنبههای حساس كلامی، دارای ابعاد فقهی نیز هست، طبیعتا میبایستی انعكاس گستردهای در محافل علمی و دینی آن زمان داشته باشد . خلاصهی سخن اینكه، این خبر از نظر سند نه تنها ضعیف است، بلكه باید گفت فاقد استناد است و به جز اشتهار در كتب متاخرین به ویژه پس از علامه مجلسی قدس سره هیچ مستند دیگری ندارد . بدیهی است كه چنین نقلهایی موجب ارزش و اعتبار خبر نمیشود .
شخصیت فضل بن یحیی علی طیبی كوفی
مجدالدین فضل بن یحیی بن علی بن المظفر بن الطیبی به واسطهی اجازهی صاحب كشف الغمة (عیسی بن ابی الفتح اربلی) از رجال موثق شمرده میشود، (۳) ولی نكتهی مهم در این مقام، آن است كه از كجا معلوم است فضل بن یحیی كه در داستان جزیرهی خضراء به او منسوب است، همان فضل بن یحیی بن المظفر باشد؟ علاوه بر اینكه، راوی كتاب (كسی كه كتاب را برای ما نقل كرده) نیز شخصی مجهول و ناشناخته است . همچنین شخصی كه فضل بن یحیی از او نقل میكنند (علی بن فاضل) نیز ناشناخته است . گرچه بررسی این خبر از نظر سند، ابعاد دیگری نیز دارد، ولی به جهت رعایت اختصار به همین مقدار، بسنده میكنیم .
بررسی داستان از نظر متن و محتوا
۱- دلالت قصه بر تحریف قرآن: از جمله مطالبی كه در ضمن گفتوگوی علی بن فاضل (مجهول) با شمس الدین (مجهول) آمده است، تصریح به تحریف قرآن است . یعنی كسی كه این داستان را بپذیرد، بایستی با یك خبر كه مجهول الراوی و نهایتا خبر واحد است، قایل به تحریف قرآن باشد، حال آن كه نقل قرآن، متواتر است و نص قرآن نیز به حفظ آن از هرگونه تحریف، تصریح دارد . (۴) مگر آن كه كسی مسلك اخباریون را داشته باشد، كه با یك سری اخبار ضعیف و بیاعتبار همچون حدیث مذكور، مهمترین سند اسلام و متقنترین آن را تحریف شده بداند كه این نهایتبیفكری و كم خردی و دوری از عقل و منطق است . آری، شمس الدین مذكور در قصه، به صراحت میگوید كه قرآن جمعآوری شده در زمان خلفا، تحریف شده است .
و جمعوا هذا القرآن و اسقطوا ما كان فیه من المثالب التی صدر منهم بعد وفاة سید المرسلین صلی الله علیه و آله فلهذا تری الآیات غیر مرتبطة . (۵) چگونه میتوان قرآن متواتر و تضمین شده را كه همهی ائمه علیهم السلام به آن استناد میكردند، با چنین اخباری زیر سؤال برد؟ ! و آیا كسانی كه چنین مجعولاتی را رواج میدهند، به توابع آن توجه دارند؟ !
۲- راوی مجهول این خبر (علی بن فاضل) كه با نسبت مازندرانی از او یاد میشو، د در ضمن داستان، خود را عراقی الاصل معرفی میكند . گرچه محتمل است كه اشتهار یك نفر در انتساب به شهر یا منطقهای با اصالت او متفاوت باشد، ولی به نظر میرسد سازندهی این داستان، دچار اندكی كم حافظهگی شده است كه یك بار، او را به نام مازندرانی و بار دیگر، عراقی الاصل معرفی میكنند .
۳- در متن داستان آمده است:
هذا هو البحر الابیض و تلك الجزیرة الخضراء و هذا الماء مستدیر حولها مثل السور من ای الجهات اتیته وجدته و بحكمة الله ان مراكب اعدائنا اذا دخلته غرقت . . . . ولی علی بن فاضل به هنگام گزارش از جزیره، آن را دارای هفتحصار میداند و از برجهای محكم دفاعی آن یاد میكند . حال اگر این جزیره به وسیلهی آبهای سفید و نیروی غیبی، محافظت میشده، به حصارهای محكم چه نیازی داشته است؟
این مطلب وقتی بیشتر اهمیت پیدا میكند كه توجه داشته باشیم سید شمس الدین و چندین نسل از اجداد او در آن سرزمین زندگی میكردهاند؟ ! !
۴- در ضمن داستان، به نقل از خادمان قبه مینویسد: «رؤیت امام غیرممكن است» ، ولی در گفت وگوی با سید شمس الدین، او سخن دیگری بر زبان میراند و میگوید: «ای برادرم! هر مؤمن با اخلاصی میتواند امام را ببیند، ولی او را نمیشناسد» . حال چگونه بین غیرممكن بودن رؤیت و دیدن مشروط میتوان جمع كرد؟
۵- در یكی از روزهای جمعه، وقتی علی بن فاضل، سر و صدای زیادی از بیرون مسجد میشنود و علت را از سید شمس الدین جویا میگردد، وی اظهار میدارد كه سیصد نفر از فرماندهان، منتظر ظهور حضرت هستند و منتظر ۱۳ نفر دیگرند .
بر این اساس، بایستی این سیصد نفر كه از خواص حضرت هستند، نیز دارای عمرهای طولانی باشند و تا اكنون نیز در قید حیات بوده و پس از حال نیز به زندگی ادامه دهند، تا زمان ظهور فرا رسد .
آیا ما بر چنین سخن گزافی، دلیلی داریم؟ دلایل تنها در مورد امام زمان و برخی دیگر از انبیای الهی است، ولی در مورد سیصد نفر كه آنان نیز چنین عمرهایی داشته باشند، دلیلی در دست نداریم .
۶- به مقتضای این خبر، خمس بر شیعیان حضرت، حلال است و ادای آن واجب نیست . این مطلب، خلاف نظر فقهای اسلام از آغاز غیبت تاكنون است .
۷- علی بن فاضل از سید شمس الدین میپرسد: آیا تو امام علیه السلام را دیدهای؟ گفت: نه، ولی پدرم به من گفت كه سخن امام را شنیده، ولی شخص او را ندیده و جدم سخنانش را شنیده و شخص او را دیده است . ولی سید شمس الدین در جای دیگر همین داستان میگوید:
«هر مؤمن با اخلاصی میتواند امام را ببیند، ولی او را نشناسد . گفتم: من از جملهی مخلصان هستم، ولی او را ندیدهام: گفت: دو بار او را دیدهای; یك با در راه سامرا و یك بار در سفر مصر . . . .
حال سؤال این است: چگونه كسی كه ادعای نیابتخاص دارد و از ملاقاتهای امام علیه السلام مطلع است، خود، آن حضرت را ندیده است و اظهار میدارد كه پدرش، سخن آن حضرت را شنیده است؟
در جای دیگر داستان، ادعا میكند كه او (امام زمان عج) پدرانش را در مدینه، عراق و طوس، زیارت میكند و به سرزمین ما برمیگردد .
معنای این سخن آن است كه سید شمس الدین از سفرهای امام زمان و ورود و خروج آن حضرت نیز مطلع بوده و آن حضرت خود در جزیرهی خضراء ساكن است . حال چگونه است كسی كه چنین اطلاعات دقیقی از امام علیه السلام دارد، آن حضرت را ندیده است .
پینوشتها:
*۱. نگارنده در اوایل دههی ۱۳۶۰ ه ق در جزوهای كه جهت پاسخ به سؤالات در برخی مراكز علمی تهیه شده بود، به نقد داستان پرداختم . در سالهای بعد، نویسندگان متعددی بحمد الله دستبه قلم برده و حقایق را آشكار كردند . ر . ك: جزیرهی خضراء در ترازوی نقد، علامه جعفر مرتضی عاملی; جزیرهی خضراء تحریفی در تاریخ شیعه، غلامرضا نظری . از آن جا كه دیدگاه نگارنده در بررسی این موضوعات قدری با نظر نویسندگان این كتابها متفاوت بود، پرداختن دوباره به این موضوع را مناسب دانستم .
۲. بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۰ .
۳. كشف الغمة، ج ۱، ص ۴۴۵ .
۴. «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون» . حجر، ۹ .
۵. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۰ .
نویسنده:مجتبی كلباسی
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست