شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
مجله ویستا
بهشتی یک ملت بود
![بهشتی یک ملت بود](/mag/i/2/ztb2h.jpg)
بینش سیاسی نیرومند از موانع را تشخیص و برای رفع آن اقدامات لازم را به عمل میآورد. آگاهی سیاسی شهید مظلوم دكتر بهشتی عظیم و گسترده بود، او انگیزههای محوری و اصلی آن سوی موضعگیریهای نفاقآمیز گروهكها را به سرعت تشخیص میداد و برای خنثی ساختن آن مبادرت میورزید و در یك كلام دكتر بهشتی مرد عمل بود و نه مرد گفتار، سخنران بود اما به مرز سخن بسنده نمیكرد، منطق شهید مظلوم بهشتی استوار و به كنه مسائل آگاه بود مسائل را تحلیل میكرد و به طور مستدل راههای حل را به یاران پیشنهاد مینمود. تدبر یكی از ویژگیهای دیگر دكتر بهشتی بود، او میدانست كه در كدام موقع، كدام سخن یا اقدام مناسب است و سخن را چگونه باید گفت و كار را تحت چه عنوانی باید به انجام رساند كه هم وصول به هدف سهل باشد و هم بهانهای به دست مخالفان داده نشود. شهید مظلوم دكتر بهشتی طراح عمده انقلاب و خط امام بود وی در اكثر موارد در به راه انداختن جریانهای اصیل اسلامی پیشتاز بوده است. تا پیروزی انقلاب دكتر بهشتی در تحقق خواستهای امام و خنثی ساختن مانورهای سازشگرانه لیبرالها نقش اصلی را ایفا میكرد. او در مقابل روشنفكران وابسته و لیبرالها نقش اصلی را ایفا میكرد. او خطاب به روشنفكران وابسته و لیبرالها نهیب میزد كه: انقلاب اسلامی ما به متولیانی این چنین نیاز ندارد. دكتر بهشتی در شكست این گونه خطوط انحرافی و در استقرار نظام جمهوری اسلامی نقش كلیدی و حساس داشت. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران خونبهای بهشتیهاست. شهید مظلوم دكتر بهشتی نقش مهمی در تأسیس مجلس خبرگان و حفظ اصالت آن داشت. او شدیداً اصرار میورزید كه باید ملت به كسانی رأی دهند كه سوابق آنها نشان داده باشد كه معتقد به اسلام انقلابیاند.
در تحقق این هدف او سهم به سزایی در ایجاد ائتلاف سازمانهای اصیل اسلامی در جهت معرفی كاندیداهای مجلس خبرگان و تدوین قانون اساسی اسلامی به ویژه اصول مربوط به ولایت فقیه داشت و سرانجام بهشتی بود كه خطرناكترین آفت انقلاب یعنی خط لیبرالیسم و نفاق را رسوا و پرچمداران آن را مفتضح ساخت.
اندیشه و مشی سیاسی و اجتماعی شهید مظلوم بهشتی ناشی از ایدئولوژی اسلامی و نحوه برداشت او از تعالیم اسلام بود، او را باید یك عالم اسلامشناس و یك مصلح روحانی دانست كه به شیوه صد در صد اسلامی بدون دنبالهروی از غرب یا التقاط میان اسلام و شیوههای غربی، طالب اصلاح جامعه بود، او میاندیشید كه اسلام، هم دین است و هم دولت، هم ایدئولوژی است و هم نظام حكومت. اسلام دین و دوله، هم دین است و هم زندگی، اسلام دین و حیاه، بنابراین عالمی ربانی بود از تبار ابوذر و عمار، كه آرزو داشت بار دیگر اسلام با همه ابعادش از جمله بعد سیاسیاش، مجدداً در جامعه اسلامی و در جهان پیاده شود و خود واحدی مستقل از گرایشهای شرقی و غربی و نیرویی منفرد در قبال دو ابرقدرت و اقمارش در عرصه جهانی حضور داشته باشد.
پیش از قیام شكوهمند روحانیت به رهبری حضرت امام خمینی، مبارزات عقیدتی و سیاسی شهید مظلوم دكتر بهشتی به طور رسمی و به صورت سازمان یافته و حاد با تكیه به رهبری امام كه خود تربیت یافته مكتب او بود در ابعاد گوناگون آغاز شد، مبارزات عقیدتی وی بر این اساس بود كه در مجامع روشنفكران راجع به مسائل اسلامی، آرا و نظرات نوینی اظهار میكرد كه با طرز تفكر قشریون سنتی وفق نمیداد و لهذا برخی از آنان با وی به نزاع پرداختند و او را هدف تیرهای تهمت و افترا قرار دادند و از سوی دیگر آماج تیرهای سهمگین وابستگان به شرق و التقاطیون ماتریالیست و منافقان بیچهره قرار گرفت كه در ۷ تیر به صورت انفجار عقدهها و احقاء جاهلی در آمد. شهید مظلوم بهشتی، شیوهای را در مبارزه با رژیم پیش گرفته بود كه جز معدودی از انقلابیون سرشناس ایرانی كسی مانند وی عمل نكرده است. او از پیشوایان راستین اسلام و امامان اهلبیت، این درس را آموخته بود، شیوه سیاسی وی یك نوع تاكتیك مكتبی و هدفدار بود، وی در نوشتهها و گفتارهایش پرخاشگر و متظاهر به انقلابی بودن شهرت نیافت او معتقد بود مبارزه باید از روی نقشه صحیح و با تمهید مقدمات و همراه با تشكیلات منسجم باشد تا به نتیجه برسد. او در فكر پایهریزی بنیادهای اصیل برای انقلاب بود تا اسلامیت انقلاب حفظ شود. او مرد حقی بود كه از مولایش علی علیهالسلام اخلاص عمل آموخته و به راه امامان بر حق گام بر میداشت. آیا میتوان نقش سازندگی وی را در انقلاب، از راه بیان و قلم و سازمان و ایدئولوژی ساختن نادیده گرفت.
شهید مظلوم دكتر بهشتی بسیار خونسرد و بردبار بود لذا از تهمتها باك نداشت و با همان روش حكیمانه خود مردانه ایستادگی میكرد كه مبارزه حق با چیزی شبیه حق بود، اما رنج میبرد و از كسانی كه او را میشناختند و سالها همكار و همنشین او بودند و به ناحق، حقش را ندیده گرفته و نقش او را در سازندگی نسل جدید اسلامی با شناخت اسلام راستین به آب میدادند شكایت و گله میكرد و خوب میدانست كه از كجا ضربه میخورد، او رژیم شاه و صهیونیزم بینالمللی را دشمنان قسم خورده تجدید تفكر اسلامی و محرك اصلی آن اعمال ناروا میدانست كه با چند واسطه این طرز فكر جدید اسلامی و حامیان و ناشران آن را میكوبیدند. او گاهی چنان از طرف مخالفین با اتهامات ساختگی در فشار قرار میگرفت كه حوزه واكنش در برابر آنها برایش تنگنا میآفرید، بخصوص كه او قبل از همهچیز یك روحانی سرشناس بود، حرمت را جلب مینمود و این امر به خویشتنداری، مردمداری و رعایت عواطف و احساسات و آداب و رسوم مردم و روحانیت نیاز داشت. بهشتی یك مصلح واقعی بود، كه با اخلاق علوی خویش و سكوت علیوارش درس وارستگی و تهذیب را القاء مینمود.
او در تأسیس . سازمان دادن و هماهنگ كردن و تاكید بر تشكیل احزاب و مجامع اسلامی مهارت شگرفی داشت اما نقش عمده وی جهت دادن و توجیه این مجامع به سمت اسلام راستین انقلابی و هدایت آنها در كانال واقعی و صراط مستقیم و جلوگیری از انحرافات و برداشتهای غلط از غربگرایی و شرقگرایی قشر روشنفكر میباشد. شهید مظلوم دكتر بهشتی یكی از مغزهای متفكر و مؤثر در سازماندهی روحانیت مبارز بود. شهید مظلوم در میان قشر مبارز اعم از روحانی و روشنفكر مقام و موقعیت والایی داشت شاید بیش از اكثر دوستانش در ایجاد رابطه میان این دو عنصر اصلی انقلاب اسلامی نقش داشت این دو قطب را كه به حكم سیاست استعماری در برابر هم و جدای از یكدیگر بودند، آشتی داد تا آنجا كه زبان یكدیگر را درك و دو بازوی توانای انقلاب را تشكیل دادند.
در خصوص رابطه دكتر بهشتی با امام گفتنی است كه سابقه او با امام و اعتماد كامل به وی او را در سالهای مبارزه به صورت یكی از صاحبان سِر امام و رازدار انقلاب درآورده بود و نقش خود را از این رهگذر به خوبی ایفا میكرد او یكی از بهترین افرادی بود كه میتوانست رابطه میان امام و قشرهای مبارز اعم از روحانی و روشنفكر باشد و خط مشی امام را به گروهها، گرایشها و افكار و پیغامهای گروهها را به عرض امام برساند. شهید مظلوم آیت الله بهشتی را باید یكی از چارهاندیشان ضرورت انقلاب و حلال مشكلات روزمره كه به دست عمال رژیم و اعوان و انصارش یا به دست خود انقلابیون از روی خامی و ندانمكاری صورت میگرفت دانست. ایشان بسیار تیزهوش و كاردان و مدبر بود. و در كارهای انقلابی مانند اعتصابها و راهپیماییها، نوشتن اعلامیهها، جبههگیریها و برخوردها صاحبنظر و قطب ارشاد و مرجع رجوع و تصمیمگیرنده بود. آنچه گویا در شیوه فعالیتهای سیاسی مرحوم بهشتی از قلم افتاده، آن است كه وی در انجام كارهای حساس همواره از دوستان نزدیك و باوفای خویش مدد میگرفت و كارها را به نام و به دست آنان اجرا میكرد و خود به طور مستقیم و غیرعلنی حساب كار را داشت.
● از سخنان و اندیشههای بهشتی:
▪ هجرت و نقش آن در تكوین نهضتها:
قبل از هر انقلابی هجرتی دیده میشود و آن یعنی بیرون رفتن از حیطه و حصار بودنی كه در آن بوده است. چرا كه بودن و پذیرفتن بود در حقیقت مطلق كردن آن است و در نتیجه تسلیمپذیر شدن در برابر آن، پذیرفتن بود یعنی نفی آگاهی و این اساس سلطهگری است. چرا كه در ورطه نبودن آگاهی، دیگر نمیتوان خوب و بد و زشت و زیبا، ظلم و عدل و۰۰۰ راتشخیص داد. چرا كه آگاهی زندگیبخش است. روشنفكر است و مصور طغیان. در نتیجه هر كه بدان مسلح شد، دیگر بودن را نتواند تحمل كردن زیرا شوری و نوری در وجودش جلوهگر میشود كه میراننده سكوت و ظلمت در وجودش است. نقش آگاهی را به هیچ عنوان در ایجاد مبارزات روشنگر موضع حق و باطل نمیتوان انكار كرد، چرا كه نتیجه عینی و مسلم هجرت است. بدین ترتیب آنكه بودن را مطلق نمیانگارد و آن را دائمی و علی الدوام نمیپندارد در پی تغییر آن است، و برای ایجاد این تغییر نقطه شروعی لازم است و این نقطه شروع كجاست؟ امام در بیانات خود و در نوشتار معروف خود این نقطه شروع را بیان كرده است و آن مبارزه با بود و سكون خویش است. كسی كه در پی اعطای رهایی و آزادی و نمودار ساختن حقیقت است، چگونه میتواند آن را بنمایاند در صورتی كه بر حقیقت نزدیك به خودآگاهی ندارد و چگونه میتواند قبل از روشنگری وجود دیگران بپردازد؟ آیا این امكان دارد كه خود از بند نرسته و لذت آزادی را نچشیده در پی اعطای آزادی به دیگران و رهانیدن آنها اقدام كند؟ بدرستی كه دانستن چنین اندیشهای و چنین تصوری خطا و باطل است.
باید لذت آزادی را چشید و باید آزاد بود تا آزاد كرد.بدین ترتیب رهیدن از بعد بودن خویش نیازمند هجرتی است و این هجرت مستمر و ممتد باید ادامه داشته باشد و این نقطه شروع است. این هجرت را میتوان هجرت انفسی نامید، یعنی هجرت از آنچه كه اكنون هستیم بر روند تكامل و در جهت خدا، در چنین هجرتی است كه میتوانیم بر استعدادهای نهفته و پنهان خود آگاه كردم و آنها را باز یابم و به كار گیرم و از آنها بهرهبرداری كنم. در چنین هجرتی است كه به احیای خویش و رهانیدن آن از بند اسارت شرق و غرب میپردازیم و میتوانم بدانم كه جوهر وجودی من چیست و بر اساس این جوهر، عرض چگونه باید باشد؟ صورت چگونه باید باشد، و هماهنگی میان خویش و واقع خود بوجود آورم. این خویش همان فرهنگ به خون خفته و آگاهیبخش من است كه بر آن واقع بودی دیگر احاطه یافته است و باید آن را از چنین اسارتی رهانید. این قدم اول در حركت و تكامل و سیرالی الله است. یعنی رهیدن از بند اسارت غیرخدا و عبودیت خدا و خالق را پذیرفتن. این پذیرفتن زمینه فعالیتهای دیگر را بسیار سهل میكند به طوری كه زمینه انقلاب بزرگ جهانی است و مادامی كه این خود نرهد و در قبال جریانات و مكتبهای مشتركین اصالت خود را حفظ نكند و از معلول بودن و اسیر این جریانات شدن نرهد و به علت بودن و قوه ابتكار داشتن سوق نكند این هجرت صورت نگرفته است و چنین حركتی را در طول زندگی امام به وضوح دیدهایم چرا كه او اگر ذرهای در قبال جریانات و حركتهای سیاسی دوران خویش كرنش نشان میداد و تسلیم میشد خداوند عزت را از او میگرفت.
مرحله دوم هجرت همان هجرت آفاقی است و آن نیز در جهت رهانیدن گروندگان به مكتب، صورت میگیرد و گروندگان و مومنان به مكتب، سعی در رهیدن و بیرون رفتن از نظام غیرالهی دارند، و هجرت انبیا بر این اساس استوار است چرا كه در یك نظام غیرالهی هیچ وقت اجازه برقراری یك سیستم الهی داده نمیشود و اصلاً این دو نظام با یكدیگر تخالف دارند و به هیچ وجه نمیتوانند پذیرای یكدیگر باشند و هجرت در این مقطع است كه ضرورت مییابد چرا كه باید نظام الهی در تمام اركان خود حاكمیت خدا را اعمال كند. بدین جهت تغییرات اساسی در سیستم اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی این نظام باید داده شود و چون اساس بود نظام اجتماعی انسان است، پس باید تغییرات عمده و اساسی در انسان باشد هجرت انفسی صورتهای متنوعی دارد و ما شاهد یك نمونه از این هجرتها در سال قبل در رابطه با امام بودیم: قدرتهای زمان از نفوذ نیروی الهی و در نتیجه دگرگون كردن نظام اجتماعی خویش كه بر اساس رابطه زور و چپاول استوار بود به وحشت افتاده بودند و به خیال خود درصدد جابجا كردن امام از منطقهای پراهمیت به منطقهای دیگر بودند اما این هجرت آفاقی زمینه را جهت بازگشت امام به میهن فراهم كرد و در روند انقلاب تسریع ایجاد كرد.
▪ موضع انقلاب:
بنده عرض میكنم موضع انقلاب اسلامی ایران این است كه زندگی به سوی تعالی معنوی برود. آدمها و اعضای جمهوری اسلامی ایران انسانهای از سینه به بالا باشند و نه از سینه به پایین. اگر قرار است رشد ما رشد اندیشه، قلب، ایمان، عشق به كمال، عشق به انسانیت، عشق به خدا، خدمت صادقانه، الفت و برادری و قهر با دشمنان باشد اگر این خط، خط ما باشد. باید صادقانه جامعه را به این سمت ببریم. این خط با نوع زندگی كه ما را به هرزگی و حاكمیت روابط جنسی و كمی در جامعه ببرد نمیخواند. چطور میشود آب و رنگ زندگی و وضع حضورمان در جامعه وضع هنر، فیلمها، تفریحات به سمت حاكمیت سكس بر جامعه جلو برود ولی در عین حال بگوییم كه ما خواهان تعالی انسان هستیم.
زیرا بیبندو باری نیز نوعی اسارت است و ما میخواهیم فرزند فرزندان شما اسیر بیبندوباریها نباشند. انقلاب اسلامی ایران باید بیش از هر چیز ضد نفاق و دورویی و موضعگیریهای رودربایستی مآبانه باشد و مواضع انقلاب باید روشن و صریح بین ما مورد گفتگو قرار گیرد تا روشن شود چرا باهم دوست و همراه هستیم چرا خدای نكرده با یكدیگر روبهرو هستیم.
▪ تعالیم اسلام و اندیشههای التقاطی:
التقاط یك واژه عربی است و از همین واژه لقیط و لقط داریم. لقیط و لقط به معنای پیدا شدهای كه صاحبش معلوم نیست به كار میرود، آدم در خیابان میرود میبیند كه یك انگشتری از باب مثال، آن جا افتاده برمیدارد حال این چیزی را كه برمیدارد بدان میگوییم لقط، رجع به اشخاص هم گفته میشود، لقیط، بچهای ممكن است در راه پیدا شده است و نمیدانند این بچه كیست. به او میگویند لقیط. گمشده دیگران است و پیدا شده این كسی كه پیدا میكند. التقاط یعنی این چیزی را كه صاحبش معلوم نیست. امروزه اصطلاحاً التقاط به این گفته میشود كه صاحبان یك مكتب آرا و اندیشههای مكتبهای دیگری را كه بیگانهانداز مكتب آنها یا حتی مخالف است با مكتب آنها به آرا و اندیشههای مكتب خودشان درآمیزند و یك آمیخته و یك آمیزه از این را به نام مكتب خودشان بپذیرند.
مخلوط كردن آرا مكتب به آرا بیگانه از آن مكتب یا حتی ضد آن مكتب، به این گفته میشود. التقاط شاید منشا این كه به این التقاط میگویند این است كه چه وقت انسان به نام اسلام یك تفكر غیر اسلامی را، یك اندیشه غیراسلامی را میپذیرد، چه وقتی یك فكر ارسطویی را بنام اسلام میپذیرد. وقتی كه از شناسنامه غیراسلامی آن فكر مطلع نباشد. اما اگر كسی از نسب و شناسنامه و اصل و نسب آن فكر مطلع باشد، آن را به نام اسلام قبول نمیكند این است كه كار این شبیه آن التقاطی است، شبیه كار كسی است كه یك چیزی را كه در جایی افتاده و صاحبش معلوم نیست. و بر میدارد، گاهی اوقات آدم فكر میكند آن چیزی را كه پیدا كرده مال خودش است و برمیدارد. ولی به هر حال در این جهت به معنای اصلی التقاط نزدیك است كه معمولاً افراد ناآگاهانه افكار بیگانه از مكتبشان را به عنوان مكتبشان میپذیرند. به دلیل این وجه مشابهت و همانندیی، اینك به پذیرش آرا بیگانه در اسلام و به نام اسلام التقاط گفته میشود. امروزه اصطلاحاً در جامعه ما التقاط به خصوص در رابطه با اسلام گفته میشود. و این كه افرادی به نام اسلام افكار و اندیشهها و آراء بیگانه از اسلام را و ضد اسلام را بپذیرند یا تبلیغ كنند. بیشتر وقتی گفته میشود التقاطی و التقاطی فكر كردن، اینها به نظر میآید ولی حقیقت این است كه التقاط همه جور آن التقاط است، آمیخته كردن تعالیم اسلام به افكار سوسیالیستی یا ماركسیستی التقاط است.
آمیختن تعالیم اسلام و جهانبینی و ایدئولوژی اسلامی با افكار اگزیستانسیالیستی التقاط است. آمیختن آنها به هر نوع لیبرالیسم هم التقاط است. آمیختن آنها به اندیشههای كهنه، دورههای قبل هم از هر قبیل باشد، التقاط است. آمیختن اینها به اندیشههای مرتاضانه و صوفی منشانه هندی هم التقاط است. آمیختن آن به اصول تفكر ارسطویی و افلاطونی هم التقاط است. اینها همه التقاط است، در مقابل التقاط، خالص بودن اندیشه اسلامی، خالص بودن معرفت و شناخت اسلام است.
در گذشته در آن قرون اولیه در اواخر قرن اول و قرن دوم،التقاط راه پیدا كرد در اسلام و از آنجا گروههای التقاطی پیدا شدند، همان موقع به اینها میگفتند كسانی كه بدعت در دین میگذارند و در روایات ما به عنوان اصحاب بدع، بدعت گذاران در دین و اصحاب رأی یعنی كسانی كه آرا خودشان را بر دین تحمل میكنند، اندیشههای خود را كه از جای دیگر قرض گرفتهاند بر اسلام و قرآن تحمیل میكنند. همچنین بر احادیث تحمیل میكنند، اینها اصحاب رأی، اصحاب قیاس، خوانده میشوند. اما بیشتر اصحاب رأی گفته میشود، كسانی كه قرآن و حدیث را تفسیر به رأی میكنند، یعنی آیات و روایات را مطابق رأی و گرایش خودشان تفسیر میكنند، به اینها اصحاب رأی گفته میشود. اینها در حقیقت التقاطی فكر میكردند، در مقابل اینان كسانی هستند كه اندیشه خالص اسلامی دارند، باید یك نكته را یادآوری كنیم كه در برابر شیوه التقاطی یك شیوه دیگر بود، بنام شیوه ظاهریون یعنی كسانی كه برداشتهای متحجر اسلامی داشتند. اصحاب ظاهری مانند داودظاهری اصفهانی و امثال اینها، كسانی كه دارای یك نوع تحجر بودند و قشری بودند و تنها به ظاهر الفاظ اتكا میكردند و از پیبردن به روح پر اوج معانی قرآن و حدیث میترسیدند مبادا دچار التقاط شوند، پویایی اندیشه اسلامی را آنها به طور كلی كنار گذاشته بودند، آن چیزی كه در میان شیعه مخصوصاً مطرح شد به نام اخباریون، اخبارهای ما هم تا حدود زیادی مانند ظاهریون بودند.
▪ اجتهاد:
آنچه كه در برابر اینها مطرح شد، اجتهاد بود كه اصولییون ما داشتند، اجتهاد به معنای داشتن اندیشه پویا و عمیق و ژرفنگر اسلامی است اما بیآنكه انسان اندیشههای دیگر را بخواهد طرد كند، كتاب و سنت، قرآن و حدیث تعبیر میكند، خوب دقت شود كه مرزها این است:
۱) اكتفا كردن به معنای بسیار سطحی و ظاهر در قرآن و حدیث، این كار ظاهریون و اخباریون هست و امثالهم كه موجب تحجر و ركود میشود در دین و مذهب و مكتب مردود است و آسیبهایی را در بر دارد.
۲) هر اندیشهیی را آرایش قرآنی و حدیثی دادن و به جای اندیشههای خالص اسلامی جا زدن و پذیرفتن و آراء و اندیشههای خویشتن و آرا و اندیشههای بیگانه از اسلام و قرآن و حدیث را بر دوش قرآن و حدیث و اسلام نهادن، این میشود رأی و بدعت در دین و انحراف از دین و این هم گمراهی است.
۳) اندیشه پویای اسلامی داشتن یعنی تلاش برای فهم هرچه عمیقتر و گستردهتر كتاب و سنت با التزام به این كه رابطه و پیوند میان آن اندیشه و آن معنا و عبارات كتاب و سنت محفوظ میماند، این را اجتهاد مینامیم و راهی را كه الان علمای بزرگ اسلام میروند راه اجتهاد است. اجتهاد یعنی جهد، كوشش و تلاش، تلاش برابر فهم هرچه عمیقتر و گستردهتر و ریشهدارتر تعالیم اسلامی اما از مجرا و طریق آیات و روایات انسان را ببیند كه آیات و روایات چه میگوید؟ نه این كه ببیند كه دیگران چه میگویند و این را به زور به آیات و روایات بچسباند این دومی كه بخواهد بچسباند التقاط است و آن اولی بخواهد كه از خود او معنایی بجوشد و بیاید این میشود اجتهاد. اصولاً آگاهی یك انسان مجتهد بر آرا و اندیشههای دیگران نه تنها عیب نیست، بلكه كمال است، كمال این كه میبینیم بسیاری از برادران ما در مكتبهای دیگر مطالعات گستردهای دارند، و هر انسان مسلمانی انسان جستجوگر است مهم این است اگر انسان یك اندیشه را به عنوان ماركسیسم، ماتریالیسم، ماتریالیسمهای دیگر، اگزیستانسیالیسم و ایسم دیگر میبیند یا بودیسم، صوفیسم هرچه از اینها میبیند اینها را باید با قرآن حفظ كند و تحمیل بر قرآن نكند. فراوان، در اندیشههای اسلامی معاصر میبینیم، اشخاص یا گروههایی را كه نوشتهها و سخنان و مطالبشان نشاندهنده این است كه اصالت لازم اسلامی را ندارند بسیاری از كسانی كه مطالعاتشان، در زمینه قرآن و حدیث و تاریخ اسلام و تاریخ فرهنگ بشری در رابطه با اسلام غنی نیست، در سخنرانیها و نوشتههایشان میبینیم كه گرایشهای گوناگون دارند و حتی یك نویسنده میبینید در ادوار مختلف زندگی خود، گرایشهای گوناگون داشته و در هر دورهای در نوشتههای اسلامی، آن گرایش به چشم میخورد و فراوان است حتی در عدهای از كسانی كه شاید به این عنوان معروف نباشند، اما وقتی كه انسان نوشته آنها را مطالعه میكند، یك زیربنای فكری دیگر را بر اسلام حاكم كردهاند كه باید با مراجعه به قرآن و اندیشههای ناب اسلامی این خطر را از ساحت اندیشه و عمل بزداییم.
منبع : سازمان تبلیغات اسلامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست