|
|
منقبت و مرثيه و ديگر شعرهاى مذهبى
|
|
کمتر شاعرى را در اين دوره توان يافت که قصيده يا ترکيب و ترجيعى در ستايش پيامبر اسلام و امامان شيعه نسروده باشد. گوئى شاعران اين کار را زکوة طبع و قريحهٔ خود بهشمار مىآوردند و از گزاردن آن بهعنوان يک وظيفهٔ دينى، غفلت نداشتند. اما نبايد منقبتگوئى را ويژهٔ شعر عهد صفوى و يا ابتکارى از شاعران آن دوره دانست چه اين کار سابقهٔ طولانى در شعر فاسى دارد و علىالخصوص در سدههاى هشتم و نهم که مصادف با نيرو گرفتن مذهب شيعهٔ اثنىعشرى بود، به شاعران متعدّد منقبتگوى بازمىخوريم چنانکه منقبتگويان دوران صفوى را بايد به منزلهٔ دنبال کنندگان کار آنان به حساب آوريم.
|
|
پيدا است که غلبهٔ نهائى تشيع و رسمى شدن آن مىتوانست در اين امر تأثير تازهاى داشته باشد، زيرا بديهى است که در بحبوحهٔ چنين سياست مذهبى کار منقبتگوئى هم رونقى بيشتر از پيش مىيافت، و چنين نيز شد.
|
|
از همان روزگار که شاه طهماسب از پذيرفتن ستايشنامههاى شاعران دربارهٔ خود اعراض کرد، گويندگان و ستايندگان بزرگ زمان وى مانند حيرتى تونى و محتشم کاشانى در دنبال پيشروان خود مثل نظام استرآبادى و اهلى شيرازى و لسانى شيرازى، سرگرم ساختن شعرهاى دينى، بهويژه مناقب آل رسول بودهاند. دربارهٔ حيرتى نوشتهاند که 'چهل هزار بيت قصيده در مدايح ائمه سروده' بود و از منظومهٔ معروفى در ذکر غزوهها و معجزههاى پيامبر و امامان در دست است بهنام 'شاهنامه' يا 'کتاب معجزات' . بنابراين او توانست شاعرى عديل و نظير ابن حسام خوافى (م ۸۷۵) صاحب ديوان معروف در منقبت و گويندهٔ خاوران نامه باشد و قائممقام آن گويندهٔ نامبردار در سدهٔ دهم گردد.
|
|
از آن پس کار منقبتگوئى ادامه داشت تا آنکه محتشم کاشانى با سرودن 'دوازده بند' معروف خود، به اقتضاء 'هفت بند حسن کاشى' ، به ساختن مراثى اهل بيت که سابقهاى طولانى داشت، رواجى تازه بخشيد چنانکه از ميان مرثيههاى شهيدان کربلا 'شأنى ديگر و شرف قبوليّتى بالاتر' يافت و اگرچه چند تن از شاعران بعد از او کوشيدند که نظير آن را بياورند ليکن هنوز ترکيببند محتشم بهترين و مؤثرترين آنها شناخته مىشود. بعضى مثنوىهائى که در آنها لحن مذهبى بر ديگر مطلبها غلبه دارد مانند حرز النجات سليمى تونى هم در شمار اينگونه منقبتها است.
|
|
|
اين قسمت از شعر که روزى هواخواهان بسيار داشت نوعى ملالانگيز از آن است که از هرگونه ظرافت شاعرانه خالى است. با اين حال گروه بزرگى از ادبيان و شاعران عهد صفوى از آغاز تا پايان به ساختن و شناختن و گردآوردن معمّا سرگرم بودند و از شگفتىها آن است که دانشمندى چون قاضى ميرحسين ميبدى (م ۹۱۰) معمّا مىساخت و معمّاهايش شهرت داشت؛ و يا شيخ زينالدين خوافى متخلص بوفائى (م ۹۴۰) با اشتغال خاطرى که در تعّهد صدارت همايون پادشاه برايش فراهم بود، از پرداختن به معمّا خوددارى نمىکرد و در اين نوع شعر ماهر بود.
|
|
بهجز اينان در سدههاى دهم و يازدهم از معمّاسازان متعدّد مشهورى خبر داريم که نامشان در تذکرههاى مربوط به آن عهد آمده است. و از آن ميان مىتوان نام اين چند تن را بهعنوان نمونه آورد: نظام معمّائى و برادرش مهدى استرآبادى، ملّا شهاب معمّائى، اهلى شيرازى، دردى سمرقندى، نثارى تونى، فضولى بغدادى، ملّا قاسم کاهى، ميرحيدر معمّائى، شيخ على نقى کمرهاى و جز آنان.
|
|
|
از آغاز تا پايان عهد مادّه تاريخهائى، چنانکه در دو سه قرن پيشتر معمول شده بود، ساخته مىشد و همهٔ شاعران، خاصّه آن گروه که در دربارها يا در خدمت صاحبان قدرت و مقام بهسر مىبردند، به مناسبتهاى گوناگون قطعههائى حاوى تاريخ واقعه به حساب ابجدى مىساختهاند. يکى از موردهاى بسيار رايج در ساختن ماده تاريخ، ذکر ماه و سال وفات بزرگان علم و ادب و شاهان و رجال معروف ديگر بود، مخصوصاً شاعران در ساختن ماده تاريخ براى ضبط تاريخ وفات همکاران خود توجهِ خاص داشته و از اين راه خدمت سودمندى در شناخت تاريخ حيات و ممات آنان کردهاند.
|
|
تعيين تاريخها به حساب ابجدى ممکن بود در قطعههاى کوتاه و بلند، يا در پايان منظومههاى مثنوى در يکى دو بيت انجام گيرد و ما تاريخ اتمام عدهٔ زيادى از منظومهها را از اين راه مىشناسيم، چنانکه تاريخ بناى کاخها، زاد روزها، درگذشتها و جز آنها را؛ و به هرحال اين قسم از شعر يکى از اقسام سودمند آن است که در چند سدهٔ اخير تا به امروز ميان پارسىگويان متداول گرديده است.
|
|
بعضى از ماده تاريخهاى آن زمان چنان خوب ساخته شده که در شمار شاهکارهاى اين هنر شاعران است از آن نمونههاى عالى و قطعههاى تاريخى زيبا در ديوانهاى شاعران تاريخساز فراوان است، اما گاه شاعرانى را مىبينيم که در اين راه به تفننهاى خاصى دست زدهاند مثلاً وحشى دربارهٔ منظومهٔ 'ناظر و منظور' خود که به سال ۹۶۶ تمام کرد مصراعى يافت که چهار بار مىتوان از آن همان يک تاريخ را استخراج کرد، يکبار از حرفهاى نقطهدار، يکبار از حرفهاى بىنقطه، يکبار از حرفهاى متصل و بار آخر از حرفهاى منفصل که در آن مصراع است.
|
|
|
در اين دوران مانند همهٔ دورههاى شعر فارسى، هجو و هزل و طنز رواج داشته است. هجو که در قانون ادب مکروه است به يقين در عهد صفوى همچنان مطرود و ناخوشايند بود که در روزگار ما، و به همين سبب بعضى از شاعران که چندى لب بدينگونه سخن مىگشودند و ژاژخائى مىکردند در ميان اهل زمان نيک پذيرفته نمىشدند و خواه و ناخواه از ارتکاب اين مکروه توبه مىنمودند. مثلاً دربارهٔ شريف تبريزى شاگرد لسانى شيرازى نوشتهاند که هم نسبت به استاد خود بىادبىها کرد و هم با يکى از مستوفيان شاه طهماسب، به سبب آنکه صلهٔ مدح نداد، درافتاد و او را هجوها کرد.
|
|
از شاعران استاد آن عهد وحشى بافقى در هجو زبانى تند داشت و ميان او و چند تن از همعصرانش مانند موحدالدين فهمى کاشانى و شجاعالدين غضنفر کاشانى کره جارى و محتشم کاشانى و تابعى خوانسارى مهاجات بسيار رخ داد.
|
|
شاعران معروف ديگرى مانند وحيدى قمى و حيرتى تونى و نادم لاهيجانى و شفائى اصفهانى و شيداى فتحپورى هر يک چند گاهى زبان قلم را به پليدى هجو آلودند اما در اين راه دير نپوئيدند و هر يک در رشتههاى ديگر شعر بهويژه غزل شهرت بسيار فراز آوردند.
|
|
اما هزل و طنز در شعر عهد صفوى فاقد نيروى دورانهاى گذشته بود. محمدامين رازى در شمار شاعران استرآباد کسى را که بايد در سدهٔ دهم مىزيسته باشد بهنام مولانا معيناللذّة که در شعر معين تخلص مىکرد اسم مىبرد. اين معيناللذة بيتهائى به شوخى مىگفت که به ظاهر طيبت و در باطن متضمّن طعن بر بعضى از طبقات اهل زمان بود. مثلاً واعظى را چنين تعريف مىنمايد:
|
|
اى وعظ ترا انکذه و منکذه نه |
|
وز قول بدت بهجز وبال و بزه نه |
چون جُغدکِ برنشسته بر کندهٔ خشک |
|
چقّاچق و چقّاچق و هيچش مزه نه |
|
|
امين رازى شاعران طنزگوى ديگرى را هم مانند حافظ صابونى قزوينى و 'سگ لوند' و 'نظام کلاغ' که هر دو از قزوين بودهاند در کتاب خود معرفى کرده است که قريب به زمان تأليف هفت اقليم (۱۰۰۲ هـ) مىزيستهاند.
|
|
در نيمهٔ اول سدهٔ يازدهم شاعر طنزگوى تواناترى از آنان که ديدهايم زندگى مىکرد. وى ملّا احمد فوقى يزدى است که ديوانى متضمّن ۳۹۰۰ بيت در اين راه ترتيب داده بود که تمام آن را به هزل گذرانده و به روش عبيد زاکانى حقايقى را در پردهٔ طنز بيان نموده است و خود دربارهٔ سخنانش گفته که 'اگرچه شيرازهٔ جامعيت اين رساله به رشتهٔ هزل بسته اما در زير هر نکتهاش چندين حرف پندآميز' پنهان است.
|
|
|
از رسمهاى شاعران عصر صفوى در شعر ترتيب دادن مجموعههائى است در وصف شهرى و مکانى و اصناف خلق در آنها و توصيف خوبرويان هر صنف و اظهار عشق به ايشان و يا برعکس هجو و بدگوئى از آنان، و اينگونه مجموعهها را عادتاً 'شهرآشوب' و 'شهرانگيز' مىخواندند. اين مجموعهها حاوى نوع خاصّ تازهاى از شعر نيست بلکه آنچه در آنها است از قبيل همان شعرهاى وصفى و غنائى است با اين امتياز که منحصراً دربارهٔ دستهاى معين يا خوبروى معيّنى از دستهٔ معيّن فراهم آمده، خواه به تعريف و خواه به تکذيب.
|
|
وصف اصناف خلق در جامعهاى يا شهرى پيش از اين هم در شعر فارسى سابقه داشت مثل مثنوى در صفت نديمان سلطان عضدالدوله شيرزاد که در قسمت اخير از ديوان مسعود سعد سلمان مىبينيم، و يا آنچه در حديقةالحقيقهٔ سنائى در وصف بعضى از اصناف جامعه ملاحظه مىکنيم و آنچه در کارنامهٔ بلخ او در مطايبه با بعضى از اطرافيان پادشاه غزنين مشاهده مىنمائيم. اما نه آنها دفترى خاص را بهوجود مىآورده و نه شهرآشوب به معنى مصطلح بوده است.
|
|
از نخستين مجموعههاى با عنوان شهرآشوب و شهرانگيز يکى از لسانى شيرازى است شامل ۵۴۰ رباعى دربارهٔ شهر تبريز و پيشهوران آن شهر و وصف عشق خود که آن را مجمعالاصناف ناميد؛ و مجموعهاى ديگر از شاعر همزمان او بهنام وحيدى قمى (م ۹۴۲) که آن هم دربارهٔ تبريز است و سام ميرزا آن را 'شهرانگيز' ناميده است و محمدامينِ رازى 'شهرآشوب' خوانده اما اين دفتر مجموعهٔ رباعى نيست بلکه يک مثنوى بر وزن حديقهٔ سنائى است و در تحفهٔ سامى دربارهٔ آن چنين مىخوانيم که وحيدى 'از جهت تبريز شهرانگيزى گفته و اين چند بيت از آنجا است:
|
|
شکرلِلَّه که بهر شهرانگيز |
|
از هرى آمدن سوى تبريز |
تا به وصف بتان تبريزى |
|
همچو طوطى کنم شکرريزى |
وه چه تبريز رشک هشت بهشت |
|
مردمش خوبروى و پاکسرشت |
نازنينان به ناز و محبوبى |
|
در کمال لطافت و خوبى |
|
|
و در تعريف پسر شيشهگر گفته:
|
|
دلبر شيشهگر به رعنائى |
|
مردم ديده راست بينائى |
بس که شد شيشهاش پسنديده |
|
همچو عينک نهند برديده |
|
|
يکى از شهرآشوبها آن است که محمدبيگ رشکى همدانى از شاعران سدهٔ دهم ساخت. ساختن شهرآشوب يا شهرانگيز پس از سدهٔ دهم همچنان دنبال شد و حتى در شعر ترکى نيز مورد تقليد قرار گرفت و حاجى خليفه چند تا از اين شهرانگيزها را ذکر کرده است.
|