|
همهٔ جامعهشناسان دربارهٔ تعريف واژهٔ گروه توافق ندارند. اما به هر روي، پذيرفتهترين تعريف گروه عبارت از اين است که گروه به تعدادى از آدمها اطلاق مىشود که با يکديگر روابط متقابل دارند و براساس يک رشته چشمداشتهاى رفتارى مشترک، به همديگر احساس وابستگى مىکنند.
|
|
جامعهشناسان در بررسىهاى خود از گروهها، سه گونه گروه بنيادى را باز شناختهاند. نخستين نوع گروه به هرگونه گردهم آمدن طبيعى مردم اطلاق مىشود (تجمع).
|
|
مثال:
|
مسافران يک هواپيما، تماشاگران يک بازى فوتبال و صف خريداران در يک فروشگاه، همگى نمونهەائى از يک گروه اتفاقى و طبيعى بهشمار مىآيند. تنها فصل مشترک قابل تشخيص در ميان اين مردم، اين است که آنها اتفاقاً در يک زمان در مکانى گرد هم آمدهاند.
|
|
گروه دوم به تعدادى از افراد اطلاق مىشود که در برخى از ويژگىها اشتراک دارند (يک رده).
|
|
مثال:
|
مردمى را که به يک گروه سني، زمينهٔ قومي، نژاد، شغل يا جنس تعلق دارند، مىتوان از يک رده بهشمار آورد.
|
|
سومين گروه به تعدادى از افراد اطلاق مىشود که در نوعى الگوى کنش متقابل منتظم و تکرارى سهيم هستند.
|
|
مثال:
|
اعضاء گروههائى چون دستهٔ سرودخوانان کليسا، اعضاء يک باشگاه يا اتحاديه، در نوعى الگوى کنش متقابل منتظم و تکرارى اشتراک دارند.
|
|
|
در برخى از موارد، شخص گروههائى را که مىخواهد به عضويت آنها درآيد، انتخاب مىکند؛ اين گروهها را گروههاى ارادى مىخوانند. اما در موارد ديگر، آدمى ممکن است در گروههائى قرار گيرد که خود انتخاب نکرده است؛ به اين گروهها گروههاى غيرارادى مىگويند.
|
|
مثال:
|
سربازان وظيفه در ارتش، بيماران يک بيمارستان روانى و زندانيان يک زندان، همه اعضاء گروههاى غيرارادى بهشمار مىآيند، زيرا که در بيشتر موارد، خود گروههاى خود را انتخاب نکردهاند. از سوى ديگر، دانشجويان يک دانشگاه، اعضاء يک حزب و يا باشگاه، اعضاء گروههاى ارادى محسوب مىشوند.
|
|
|
براى آنکه ميان 'ما' ئى که درون گروه هستيم و 'آنها' ئى که در بيرون گروه هستند، تمايزى برقرار گردد، مرزهائى کشيده شدهاند. گروه خودى به آن تعدادى از افراد گفته مىشود که شخص در حضور آنها احساس آسودگى و فراغت مىکند. احساس 'خودمانى بودن' معمولاً درنتيجهٔ سهيم بودن در تجارب مشترک پديد مىآيد. مرزهائى که اعضاء گروه را از افراد غيرعضو متمايز مىسازند، ممکن است رسمى يا غيررسمى باشند. مرزهاى رسمى زمانى حضور دارند که عضويت در گروه برپايهٔ معيار از پيش تعيينشدهاى چون حق عضويت، استوار باشد. مرزهاى رسمى را مىتوان با کاربرد يونيفورم، کارت عضويت و يا نشانهائى تثبيت کرد. اما اگر گروه خودى بر محور نوعى فعاليت موقتى مانند کمک به زلزلهزدگان شکل گيرد، مرزهاى ميان اعضاء گروه و افراد غير عضو، به احتمال زياد صورتى غيررسمى بهخود مىگيرند.
|
|
گروه بيرونى تعدادى از افراد را در برمىگيرد که شخص احساس مىکند با آنها فصل مشترکى ندارد؛ اين شخص به احتمال زياد معتقد است که به اين گروه تعلق ندارد. اعضاء گروه بيرونى غالباً يکدست مىنمايند. گروه بيرونى در چشم اعضاء يک گروه خودي، افرادى با صفات متنوع بهنظر نمىآيند، بلکه بيشتر بهصورت يه گروه همگون جلوه مىکنند.
|
|
مثال:
|
نمونههاى گروه خودى عبارتند از: خانواده، گروههاى نژادي، مذهبى و قومي، باشگاهها، سازمانها و احزاب سياسي. اعضاء اين گروهها، گروههاى نژادي، مذهبى و قومى ديگر را گروههاى بيرونى مىانگارند. افرادى که در ردههاى اجتماعى - اقتصادى متفاوت و در احزاب سياسى متخالف قرار دارند، نيز همديگر را گروههاى بيرونى تلقى مىکنند.
|
|
|
مفهوم فاصلهٔ اجتماعى براى اندازهگيرى درجهٔ احساس نزديکى و صميميت افراد با اعضاء گروههاى ديگر، بهکار برده مىشود. بيشتر اوقات، مفهوم فاصلهٔ اجتماعى براى اندازهگيرى درجهٔ احساس صميميت در روابط اجتماعى ميان گروههاى اجتماعى و قومى متفاوت، بهکار بسته مىشود. فاصلهٔ اجتماعى را مىتوان با پرسشنامه يا از طريق مصاحبه اندازهگيرى کرد.
|
|
|
مفاهيم گماينشافت و گزلشافت را جامعهشناس آلماني، فرديناند تونيس ساخته و پرداخته است تا دو نوع روابط اجتماعى را از يکديگر تفکيک کند. در اصطلاح عام، گماينشافت نشاندهندهٔ اشتراک اجتماعى و گزلشافت نمايانگر جامعه است. روابط گماينشافت با پيوندهاى نزديک، صميمانه و شخصي، علاقهٔ صميمانه به رفاه همديگر، همکارى و اعتماد متقابل، مشخص مىشوند. اما روابط گزلشافت بر رقابت، نفع شخصي، کارآئي، پيشرفت و تخصص، مبتنى هستند. تونيس بر اين باور بود که با افزايش شهرگرائي، روابط نوع گزلشافت گسترش مىيابند.
|
|
مثال:
|
بهترين نمونهٔ روابط گماينشافت را مىتوان در ميان اعضاء يک خانواده پيدا کرد که به همديگر محبت نشان مىدهند، روابط صميمانهٔ هر روزه با هم دارند و در کنشهاى متقابل آنها با يکديگر همکارى دارند. نمونههاى ديگر نوع رابطهٔ اجتماعى گماينشافت، را مىتوان در باشگاههاى کوچک و ميان اعضاء جوامع ابتدائى شکارگر و گردآورندهٔ غذا، يافت. رابطهٔ نوع گزلشافت را مىتوان در ميان اعضاء وابسته به يک ارتش ملى و مؤسسات بزرگ دولتى پيدا کرد. در يک چنين سازمانهاى پهناوري، نقشهاى بسيار ساختارمند و قوانين و قراردادها، وظايف و مسئوليتهاى اعضاء را تعيين مىکنند.
|
|
|
گروه نخستين را مىتوان همانند گماينشافت و گروه دومين را مانند گزلشافت در نظر گرفت. ويژگىهاى بنيادى گروه نخستين عبارتند از، تماس مستقيم، صميمانه و رو در روى اعضاء گروه با همديگر، پيوندهاى عاطفى نيرومند، پايدارى و دوام و استحکام پيوندهاى محبت ميان اعضاء.
|
|
گروه دومين بايد يک چنين ويژگىهائى داشته باشد: پيوندهاى عاطفى اندک ميان اعضاء، عدم پايدارى احساس تعلق به گروه، گرد هم آمدن اعضاء گروه براى يک منظور عملى معين و روابط رو در روى بسيار محدود ميان اعضاء. گرچه همهٔ گروههاى بزرگ گروههاى دومين بهشمار مىآيند، اما گروههاى کوچکتر نخستين را مىتوان در دل اين گروههاى بزرگ تشخيص داد.
|
|
مثال:
|
گروههاى نخستين و دومين را مىتوان با گماينشافت و گزلشافت همانند دانست، گرچه منظور اصلى از اصطلاحهاى گماينشافت و گزلشافت، توصيف سازمان اجتماعى جوامع کوچک و بزرگ بود. خانواده را مىتوان بهترين نمونهٔ گروه نخستين و سازمان ارتشى را مىشود بهعنوان بارزترين نمونهٔ گروه دومين، بهشمار آورد.
|
|
|
رابرت.اف.بيلز در بررسى خود از گروهها، چهار مسئله عمدهاى را که گروهها با آنها روبرو مىشوند، تشخيص داده است. نخست اينکه يک گروه بايد با عوامل خارج از گروه که ممکن است بر کارکرد آن تأثير گذارند، خود را تطبيق دهد. دوم اينکه يک گروه بايد بر عوامل داخلى تأثيرگذار بر هدفهاى آن، نظارت کافى داشته باشد؛ سوم اينکه گروه بايد احتساسات اعضاى خود را کاملاً تحت نظارت داشته باشد؛ و چهارم اينکه يک گروه بايد يکپارچگى در ميان اعضاء خود را بهخوبى حفظ کند.
|