شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا
شیر و روباه
روزى روباهى گرسنه بود و دنبال حيوان پخمهاى مىگشت که شکمش را سير کند. ناگهان شير از پيچ و خم جنگل پيدا شد. روباه با خود گفت: بروم قربان صدقهاش بروم ببينم آخرش چه مىشود. |
بعد دويد بهطرف شير و دستهايش را انداخت دور گردن شير و يال و کوپال و سر و صورتش را غرق بوسه کرد و گفت: تو پسردائى مني. از چشمهايت شناختم. چشمهاى مرحوم دائى بزرگوارم عين چشمهاى تو بود قربانت بروم، پسردائى جان! تمام جنگل را دنبال تو زير پا گذاشتهام. حالا کمى صحبت کن گوش بدهيم. خيلى وقت همديگر را نديدهايم. شير باورش شد، شروع کرد از شجاعت و جنگهاى خود گفتن. روباه براى اينکه آتش او را تيزتر کند گفت: مرحوم دائىام همقد تو بود، اما راستى راستى شير بود. کارهائى مىکرد که همه مىگفتند راستى راستى جرأت شير يعنى اين. چه هنرهائى داشت. هر چه بگويم کم گفتهام. راستي، پسردائى جانم، بگو ببينم تو هم از آن هنرها چيزى داري؟ حتماً که داري! بالاخره هر چه نباشد فرزند چنان پدرى هستي. مىدانم خيلى شجاع هستي. من بايد افتخار کنم که... |
روباه آنقدر حرف زد و حرف زد که شير از خود بىخود شد. در اين ميان به سر کوه بلندى رسيده بودند. روباه باز گفت: هيچ مىدانى وقتى مرحوم دائىام به سر اين کوه مىرسيد چهکار مىکرد؟ فکر نمىکنم تو بلد باشي. |
شير گفت: مگر پدرم چهکار مىکرد که من بلد نباشم؟ |
روباه گفت: نگاه کن اينجور خودش را عقب مىکشيد و يک دفعه خيز برمىداشت و مىآمد خودش را پرت مىکرد به ته دره. اما من باور نمىکنم که تو دل و جرأتش را داشته باشي. مرحوم دائىام چيز ديگرى بود. |
شير گفت: تو پاک مرا يک پول سياه کردي. نگاه کن ببين من بهتر خيز برمىدارم يا پدرم. |
شير اين حرف را گفت و خود را عقب کشيد، ناگهان خيز برداشت و خودش را از سر کوه پرت کرد به ته دره و افتاد و استخوانهايش خرد شد. روباه با احتياط از دامنهٔ کوه پائين آمد و بالاى سر شير رسيد و شروع کرد به دريدن و خوردن يک ران شير. شير که نيمهجانى برايش مانده بود و ناى جنبيدن نداشت، گفت: قوم و خويش گرامي، بيا از گوشتهاى پرچربى سينهام بخور، آنجا را ول کن! |
روباه گفت: ديگر پدر دائىزاده را درآوردم، از اينجا مىخوريم، به وقت خود حساب آنجا را هم مىرسيم. |
ـ شير و روباه |
ـ افسانههاى آذربايجان ـ ص ۱۳۸ |
ـ گردآوري: صمد بهرنگى و بهروز دهقانى |
ـ انتشارات دنيا و روزبهان ۱۳۵۸ |
ـ به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ايران ـ جلد هشتم |
علىاشرف درويشيان ـ رضا خندان (مهابادي)، نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۰. |
همچنین مشاهده کنید
- برزگر و خرس
- دلارام و شاهزاده
- کچل و طلسم
- قصه در قصه (۲)
- مستهٔ کارد (دسته کارد)
- مغل دختر
- شاهزادهٔ فارس و دختر سلطانِ یمن (۳)
- مجسمهٔ خروس طلائی (۲)
- کُلِجهٔ بزن و برقص (۲)
- چُندرآغا (چغندرآقا)
- درویش پندده
- شاه طهماس و شاه عباس
- دو برادر (۱)
- عباس دُوس
- شوهر لجوج، زن لجوج
- سه اندرز
- پیرمرد خارکن
- گنجشک آشیماشی
- این بز است یا خر
- مروارید خوشه، دُرّ دو گوشه (۲)
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انتخابات مجلس انتخابات ایران مجلس شورای اسلامی انتخابات مجلس دوازدهم مجلس دوازدهم مجلس ستاد انتخابات کشور رهبر انقلاب رئیس جمهور دولت دولت سیزدهم
تهران هواشناسی شهرداری تهران تعطیلی مدارس هلال احمر حوادث سیل پلیس تصادف قتل بارش باران آموزش و پرورش
قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو گاز خودرو بانک مرکزی نمایشگاه نفت مالیات نفت پالایش و پتروشیمی مسکن بازار خودرو
نمایشگاه کتاب فضای مجازی کتاب نمایشگاه کتاب تهران سینمای ایران رضا عطاران تلویزیون سینما دفاع مقدس سریال مهران مدیری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران
فناوری
فلسطین رژیم صهیونیستی غزه آمریکا جنگ غزه روسیه حماس سازمان ملل رفح اوکراین نوار غزه طوفان الاقصی
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر رئال مادرید سپاهان باشگاه پرسپولیس لیگ قهرمانان اروپا باشگاه استقلال بایرن مونیخ لیگ برتر ایران بازی
هوش مصنوعی اپل ناسا گوگل ماهواره ایلان ماسک فیبرنوری سامسونگ
ورزش چاقی فشار خون توت فرنگی آسم حیوانات کبد چرب