پنجشنبه, ۱۴ تیر, ۱۴۰۳ / 4 July, 2024
مجله ویستا

کودکم را چگونه تربیت کنم؟ (3)


کودک متعادل: این مبحث برگرفته از وبلاگ «کودک متعادل» است  که به بررسي مطالب کلاس کودک متعادل، استاد محمود سلطاني می پردازد. هدف از برگزاری کلاسهای این دوره ايجاد الگوي كودك متعادل و روش هاي دستيابي به اين هدف است و محور اين دوره رشد است. این مبحث به تربیت کودکان اختصاص دارد.    


کودکم را چگونه تربیت کنم؟ (3)

حرمت و احترام را ياد بگيريد و كار كنيد. والدين الگوي رشد كودك هستند،‌ ما به عنوان پدر و مادر بايد اصل و اصول خودمان را بشناسيم. احترام يك ارزش است كه از اصول مي آيد. احترام يك فرهنگ و يك ارزش است، خشونت يك هنجار است.

چون سنت ها امر قدسي هستند كه از بالا مي آيند. امر قدسي پاك و منزه است بنابراين نمي تواند آلوده به خشونت باشد وقتي آلوده به خشونت مي شود ديگر از بالا نيست و ريشه ندارد؛ هنجار يعني رفتارهايي كه ريشه ندارند. اگر كسي برداشت اشتباهي از موضوع م يكند ديگر فرهنگ و سنت نخواهد بود بلكه هنجار است.

ما مي توانيم از سنت هايمان روش درآوريم و بايد اين كار را كنيم. منابع سنتي بايد استخراج شوند ما بيش از دويست صفحه فهرست منابع سنتي داريم پس خودتان را آماده كنيد كه از يك طرف منابع سنتي خودمان و از طرف ديگر منابع علمي دنيا،‌ از هردو بهره ببريم. هر كدام بدون ديگري تبديل به خرافات و تحجر مي شود.

ما هم خرافه ي علمي داريم،‌هم خرافات سنتي،‌ سنت ها اگر تجديد نشوند تبديل به خرافه مي شوند و علم هم اگر متكي به سنت ها نباشند باز هم تبديل به خرافه مي شود.

گفتيم تربيت يعني پرورش دادن، ايجاد كردن، توليد كردن. ما سه تا نگاه به تربيت داريم. بلا استثناء در هرجا و هر كلاسي، كودك آرزوها را بررسي كرديم و من طبق روال گفته هاي حاضرين را ستون بندي مي كنم، هميشه يك ستون آرزوها بلندتر از بقيه ستون ها مي شود و اين ستون، ويژگي هايي است كه مربوط به شخصيت است كه نشان مي دهد بخش شخصيت بيشترين دغدغه ي والدين است اما والدين بيشترين وقت و زمان را روي بخش شناخت مي گذارند. اين شكل چهار بُعد اصلي كودك يا انسان را نشان مي دهد.

                                                         بعدمعنوي               شخصيت

                                     ( فكري ) شناختي                               عاطفي (احساسي )
  
                                                                 جسمي ( مادي )

اما والدين بيشترين زمان را روي ابعاد جسمي و شناختي مي گذارند تا بچه ها خوب بخورند و خوب بپوشند و خوب درس بخوانند و زمان كمتري روي ابعاد معنوي و عاطفي تمركز مي كنند ولي وقتي مي پرسيم چگونه كودكي مي خواهيد و آرزو داريد فرزندتان چگونه باشد؟ و كودك آرزوهايتان كيست؟ همه در حيطه ي مابين معنوي و عاطفي كه بُعد شخصيت است تمركز مي كنند. چون براي ما شفاف نيست كه چه مي خواهيم و چه كار مي خواهيم كنيم. همه ي انسان ها فطرت دارند و فطرت به اصل و اصول برمي گردد و ما بر اساس فطرت دوست داريم كه كودكمان در ابعاد معنوي و شخصيت قوي باشد؛ اما هنجارهاي اجتماعي مثل كلاس ها، كنكور، بدنسازي، تحصيلات و غيره ما رابه سمت ابعاد شناختي و جسمي مي كشاند و متمركز مي كند. ما در اين ابعاد تلاش مي كنيم ولي دلمان مي خواهد كه فرزندمان در ابعاد بالا باشد. هر جا كه بخواهيم كودكمان حضور داشته باشد و رشد كند، خودمان هم بايد آن جا حضور داشته باشيم.

اين 4 بُعد همه با هم بايد هماهنگ باشند. ولي ما دچار ناهماهنگي هستيم. تمام تلاش ما در رويكرد كودك متعادل اين است كه فرزندان ما در  همه ي ابعاد رشد متعادل داشته باشند.

اولين نگاه به تربيت از سه نگاهي كه گفتيم، نگاه بتن و قالب بتن است. رشد مثل بتن است و تربيت مثل قالب بتن. بسيار تأكيد مي كنم كه رشد بدون تربيت اصلاً امكان ندارد. اين كه من در آن چهار گزينه معروف موانع رشد ( آموزش، تربيت، نظم و نظافت ) ميگم كه تربيت مانع رشد است، برداشت ما از كلمه ي تربيت و برداشت ما از تك تك اين چهار گزينه است كه مانع رشد است نه خود تربيت و نه خود بقيه گزينه ها.

در بررسي مطالب ديديم كه براي دستيابي به رشد متعادل همه ي اين چهار گزينه لازم و ملزوم هستند. رشد بستر است و تربيت قالب رشد است. ما براي اين كه ساختمان شخصيت كودك را بسازيم به چه چيزهايي نياز داريم؟ قالب و بتن.

قالب تربيت است و بتن رشد است. اگر قالب بندي متناسب با رشد نباشد و كوچك باشد، بتن از بين مي رود و ساختمان كوچك شكل مي گيرد. و اگر بيش از اندازه بزرگ باشد باز هم ، ستوني شكل نمي گيرد و تجمع بتن انباشته شده و زشت را خواهيم داشت. ما احتياج به تربيتي متناسب با رشد داريم به همين دليل لازم است كه مراحل رشد را بدانيم.

يكي از جنبه هاي مهم دانش والديني و پدري و مادري، شناخت جنبه هاي رشد است. چون قالب بتن براي كودك 2 ساله يك جور است و براي كودك 5 ساله جور ديگر و الي آخر.

قالب بتن براي اصل كه پي است يك جور است و براي اصول كه ستون ساختمان است يك جور و براي ارزش ها كه طاق است جور ديگر. اگر ما بخواهيم فقط روي اصول تمركز كنيم، هرچه بتن است در پي ريخته مي شود و يك چيز عجيب و غريب ساخته مي شود كه شكل ساختمان نخواهد بود. پي و ستون و طاق يعني اصل و اصول و ارزش ها كه بايد تناسب داشته باشند و قالب بندي مناسب باشد.

ما طوري بايد قالب بندي و پي ريزي كنيم كه خود صاحبخانه ياد بگيرد و بقيه كار را ادامه دهد. ساختمان شخصيت را نمي توانيم به يك مقاطعه كار واگذار كنيم.

يكي از اشتباهات بزرگ والدين اين است كه مي خواهند رشد و تربيت فرزندان شان را به ديگران واگذار كنند و به مقاطعه كار بسپارند مثل مهد، كلاس ها، مدارس و.... بعضي از جنبه ها را مي توان به آن ها سپرد ولي بتن ريزي را نمي توان سپرد.

شخصيت كودك در خانواده شكل مي گيرد. پي، اصل و اصول و سقف و مهمترين طبقه ي ساختمان تربيت كودك در خانواده شكل مي گيرد. ممكنه كه براي زدن درب و پنجره و تزئينات كمك بگيريم ولي يراي پي ريزي و ستون ها نمي توانيم.

پس بايد بتن ريزي و قالب بندب بلد باشيم و طوري عمل كنيم تا خود كودك ياد بگيرد كه ادامه راه را خودش برود چون ما تا يك سني مسئول هستيم و بعداز آن به عهده ي خودش بايد بگذاريم. اگر مي خواهيد ساختمان تربيت كودك شما برج شود بايد خودش بتن ريزي را بياموزد و ادامه دهد.

يك نگاه ديگر به تربيت كه تربيت در آن به معني شكل دادن است، نگاه سفالگري است. سفالگر به گِل شكل مي دهد و كوزه يا گلدان مي سازد؛ پس اول بايد خاك و آب و گل داشته باشد، اگر يكي از اين موارد وجود نداشته باشد كوزه اي وجود نخواهد داشت و سفالگري هم وجود نخواهد داشت. گِل تمثيل شخصيت و وجود كودك است.

گِل و شكل دادن بايد هماهنگ باشند. 6 سال اول زمان تربيت نيست، زمان ايجاد گِل براي سفالگري است نه زمان شكل دادن. 6 سال اول زمان گِل درست كردن است. ما هنوز گل درست نكرده مي خواهيم به آن شكل دهيم. هنوز خاك و آب را درست با هم مخلوط نكرده ايم، مي خواهيم يك گلدان شيك و قشنگ درست كنيم. بعد اين گلدان براي تمام عمرش يك گلدان شكننده مي شود چون گِلش درست به عمل نيامده است. اول بايد گِل ساخته شود بعد شكل داده شود.

گاهي ما به جا ياين كه گِل درست كنيم، يك حباب گِلي درست مي كنيم درست مثل بادكنك. بعد هم نمي توانيم به آن شكل دهيم چون دست بزنيم، خواهد تركيد. امروزه خيلي از بچه هاي ما مثل بادكنك رشد مي كنند و يك حباب گلي هستند و اين بچه ها   نمي توان تربيت كرد چون در 6 سال اول به جاي اين كه يك توده گِلي درست كنيم، يك مشت گِل درست كرده ايم و اين يك مشت گِل را هم دائم باد كرديم و يك بادكنك گِلي ساختيم.

در حال حاضر مشكل ما با جوانان اين است كه يك حباب باد كرده اند و تحمل فشار ندارند. پايه هاي شخصيت زير 6سال ساخته مي شود به همين دليل در 6 سال اول گِل مهم است.

نگاه سوم به تربيت نگاه باغبان وگُل است. باغبان يك بوته گُل مي كارد، جوانه مي زند و بيرون مي آيد و بعد به حدي از رشد كه رسيد هرس مي كند. قبلاً هم گفتم كه استعداد در همه انسان ها يكسان است و همه به يك ميزان استعداد دارند.

در استعداد ها هيچ تفاوتي بين انسان ها نيست. از طرف ديگر واقعيتي هم وجود دارد كه همه ي استعداد هاي ما در طول زندگي شكوفا نمي شود. دوران كودكي دوراني نيست كه ما استعداديابي كنيم. امروزه مي بينيم كه آگهي مي كنند و پول مي گيرندكه از دو سالگي بياييد تا ما فرزندتان را استعداد يابي كنيم.

چه استعدادي را مي خواهيد پيدا كنيد؟ كودك همه ي استعدادها را دارد پول هم لازم نيست بدهيد. كودكان همه ي استعدادها را دارند، محيط زندگي بايد غني باشد تا استعدادها پرورش پيدا كنند.

كودك مثل بوته اي است كه تازه بيرون آمده، اجازه دهيد اين بوته هر چه قدر كه مي تواند شاخه بزند. بله ممكن است بوته جنگلي و وحشي شود، اجازه دهيد كه بشود نترسيد! جنگلي شدن به منظور علف هرز شدن نيست.

ما علف هاي هرز و آفت ها را مي گيريم ولي خود بوته را هرس نمي كنيم. 6 سال اول موقع هرس نيست؛ بگذاريد بوته بيرون بيايد و كامل شود. بله امكانات ما اجازه نمي دهد و ممكن است كه بعضي از شاخه ها خود به خود هرس شوند اما بعضي ها نيز بيشتر تربيت مي شوند. تربيت يعني هرس كردن و درست كردن. و در نهايت تربيت يعني ايمن سازي جاده ي رشد.

اگر ما رشد را ستون فرض كنيم، تربيت مي شود قالب بتن ساختن. اگر رشد را گُل فرض كنيم، تربيت مي شود هرس كردن. اگر رشد را شكل دادن (سفالگري) فرض كنيم، تربيت مي شود گِل درست كردن.

و اگر رشد را جاده ببينيم چون گفتيم رشد يعني حركت و حركت در جاده اتفاق مي افتد، "امنيت" جاده را صاف و هموار مي كند و تربيت آن را علامت گذاري مي كند پس تربيت مي شود رعايت علامت گذاري.

دو كلمه اي كه هميشه تأكيد مي كنم                  اخلاق  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ادب

اخلاق يعني علامت گذاري جاده ي رشد. يك راننده زماني ايمن عمل خواهد كرد كه به علائم آن جاده هنگام رانندگي توجه كند. عمل به علائم يعني عمل به اخلاق كه مي شود تربيت. اگر به اين علائم بي توجه باشيم دچار حادثه خواهيم شد و اگر زياده روي كنيم و دچار وسواس شويم باز هم گرفتار حادثه خواهيم شد.

ما گاهي اصلاً توجه به تربيت كودكمان نداريم و گاهي هم اصلاً از اين توجه بيرون نمي آييم و اين عين افراط و تفريط است. تربيت يعني ايمن سازي جاده رشد و اخلاق يعني علامتگذاري.

جوامعي كه اخلاق ندارند و علامتگذاري نمي كنند به بيراهه كشيده مي شوند. رانندگي بدون علامت ها، رانندگي خطرناكي مي شود كه دچار انحراف خواهد شد. ما از بعضي از كلمات ذهنيت خوبي نداريم مثلاً وقتي ميگيم اخلاق، ياد نصيحت و موعظه و.. مي افتيم اما منظور ما اين نيست.

اخلاق بر پايه ي اصول و ارزش ها است و برپايه ي ارزش هاي يك جامعه است. اين ارزش ها باعث مي شود كه ما از جاده ي زندگي به انحراف كشيده نشويم. اما وقتي ما اين ارزش ها را نمي بينيم و سنت ها را طرد مي كنيم و وقتي اصل و اصول را نمي شناسيم، به طبع اخلاق را هم نمي بينيم در نتيجه امكان  انحراف و خطر زياد مي شود.

اگر قرار است كه بچه هاي ما در جاده ي زندگي رانندگي ياد بگيرند و رشد كنند اول بايد علائم را بشناسند. هنگام اخذ گواهينامه چه كار مي كنيم؟ امتحان آيين نامه مي دهيم.

ما دو نوع تربيت داريم:

ا- تربيت بيروني     2- تربيت دروني

بچه هاي ما بايد از درون، خودشان را كنترل كنند و تربيت بايد معطوف به تربيت دروني باشد. سيستم تربيت يروي درون بچه ها بايد كار كند. در تربيت دروني كودك آگاهي و خردمندي بدست مي آورد و در تربيت بيروني ترس و شرطي شدن را به دست مي آورد. مخروط را به ياد آوريد پايين ترين لايه ي ذهن انساني با بالا ترين لايه ي ذهن حيوان برابر است بنابراين در جاهايي باهم وجه اشتراك پيدا مي كنند.

تربيت بيروني و ايجاد ترس به پايين ترين لايه ي ذهن انسان برمي گردد مثل روش هايي كه براي تربيت حيوانات به كار مي برند چون حيوانات هم ذهن دارند و مي آموزند و شرطي مي شوند و عمل مي كنند.

ما خيلي وقت ها بچه هايمان را با تربيت بيروني تربيت مي كنيم در حالي كه اين روش تربيت حيوانات است و روش انساني نيست. شايد يك جاهايي از شرطي شدن براي تربيت بشود استفاده كرد اما از ايجاد ترس مطلقاً استفاده نمي كنيم.

انسان ها بايد به خاطر عزت نفس درونيشان، خلاف نكنند. من اگر خلاف نمي كنم به اين دليل است كه براي خودم احترام قائل هستم. اگر از چراغ قرمز عبوركنم ولو اين كه پليس هم حضور نداشته باشد، به خود من توهين شده است و من تحقير مي شوم چون قانون شكسته مي شود. اين عزت نفس است و به عامل بيروني ربطي ندارد بلكه وابسته به يك عامل دروني است.

روش هاي تربيتي كه از جلسات آينده خواهيم گفت همگي تربيت دروني هستند. هنجارهاي تربيتي امروزي در تربيت بيروني وجود دارند و روش هاي صحيح و فرهنگ سازي در تربيت دروني هستند. هنجارها را به جاي فرهنگ نگذاريم و به دنبال فرهنگ تعليم و تربيت در جامعه مان باشيم. در تربيت دروني كودك قدرتمند مي شود.

قدرت معنوي است اما در تربيت بيروني كودك زورمند مي شود. و ما بچه را طوري تربيت مي كنيم كه زورمند بار بيايند. قدرت از درون مي آيد و زور عامل بيروني است مثل: پول، زيبايي، قدرت جسمي، مقام و .........

اين ها همه عوامل بيروني و زورمداري است. در حالي كه قدرت دروني است مثل: صبر، بخشش و ....... بچه هاي ما از درون بايد شرطي شوند. تشويق و تنبيه بايد از درون باشد و قدرت را از درون خودشان بايد پيدا كنند و درون متصل به بالا است. هماهنگي جسم و روح و هماهنگي ماديت و معنويت، الگوي كودكي است كه ما به آن فكر مي كنيم و تلاش مي كنيم كه بچه هاي ما در اين مسير رشد كنند.