چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
مجله ویستا

تكرار گیلانی شیخ فضل الله


یكی دیگر از شهیدان بزرگ مشروطیت كه دارای نفوذ اجتماعی و مقام علمی و معنوی ممتازی بود, آیت الله شهیدملامحمد خمامی گیلانی است او نیز مانند شیخ فضل الله نوری و مجتهد تبریزی و ملاقربانعلی زنجانی شراب شدن سركه مشروطیت را به فراست می دید و باآنكه از مدافعان و تلاشگران اصلی نهضت عدالتخواهی در گیلان بود

یكی دیگر از شهیدان بزرگ مشروطیت كه دارای نفوذ اجتماعی و مقام علمی و معنوی ممتازی بود، آیت‌الله شهیدملامحمد خمامی‌گیلانی است. او نیز مانند شیخ‌فضل‌الله نوری و مجتهد تبریزی و ملاقربانعلی زنجانی شراب‌شدن سركه مشروطیت را به فراست می‌دید و باآنكه از مدافعان و تلاشگران اصلی نهضت عدالتخواهی در گیلان بود، با مشاهده برخی انحرافات در مشروطه، راه خود را از آن جدا ساخت و در ردیف مشروعه‌خواهان قرار گرفت و البته سرانجام جان خود را نیز بر سر این راه گذاشت.

ملامحمد خمامی، (معروف به حاجی خمامی) در شهر خمام[i] به دنیا آمد و پس از فراگیری علوم دین‍ی متداول عصر، عازم نجف شد، نزد میرزا حبیب‌الله رشتی و اقران او تحصیلات خود را تكمیل نمود، پس از نیل به رتبه اجتهاد، به رشت آمد، به تشكیل حوزه و رسیدگی به دعاوی مردم پرداخت و از این‌ لحاظ مرجعیت‌ تام داشت‌. او در فاصله كوتاهی ملای متنفذ گیلان به شمار آمد و به علت نقش فعال در حوادث دینی، اجتماعی و سیاسی گیلان، حكام، مجتهدان عصر و مردم حرمت خاصی برای او قائل بودند.[ii] وی‌ از روحانیانی‌ بودكه‌ در مشروطیت همراهی فعال داشت ولی بعد از مدتی از مشروطه‌ مشروعه‌ جانبداری‌ ‌كرد. او جهت همكاری با شیخ‌فضل‌الله نوری (سردمدار مشروعه‌خواهی) و شركت در تحصن به تهران آمد و سپس در بازگشت به رشت با مشروطه‌خواهان سكولار به مبارزه پرداخت. خمامی‌ با آزادیخواهان‌ رشت‌ علناً ناسازگاری ‌می‌كرد، تاجاییكه‌ آزادیخواهان‌ درصدد ترور وی برآمدند ولی ‌وی‌ همچنان‌ به‌ مخالفت‌ علنی‌ خود ادامه داد.[iii] آیت‌الله خمامی سرانجام در دوران استبداد صغیر در محرم ۱۳۲۷.ق كه رشت فتح گردید، به شهادت رسید.[iv] روز تشییع‌ جنازه مرحوم خمامی تعطیل‌ عمومی‌ اعلام گردید‌ و همه‌ مردم‌ شهر ــ اعم‌ از آزادیخواهان‌ و طرفداران استبداد ــ در مراسم‌ تشییع وی ‌شركت‌ داشتند. [v]

●نفوذ اجتماعی ــ دینی

آیت‌الله خمامی به لحاظ مقام علمی و معنوی در عصر خود قرین نداشت. موقعیت او را با آقانجفی در اصفهان یا قربانعلی زنجانی در زنجان می‌توان مقایسه كرد. شمس گیلانی در وصف او می‌گوید: «مولی حاج خمامی رشتی از اعاظم علما و وحید عصر خود بود. آن‌جناب در نفوذ كلمه و عظمت، هنوز در گیلان مثل آن دیده نشده و مرجع [تقلید] عده [كثیری] از گیلانیان بوده و ریاست تام گیلان با آن بزرگوار بوده [است.] همیشه در محضر آن‌جناب، بزرگان فضلا حاضر بودند و اغلب مشكلات گیلان به‌دست او حل می‌شد. مردی فقیه و عابد و با ورع، و به زهد و تقوی بین خواص و عوام معروف بود و تا زمان [حیات] آن بزرگوار، كسی نتوانسته [علناً] مرتكب فسق و فجور شود. در ظاهر، حدود شرعی را جاری می‌نمود و در سخاوت طبع و نفوذ كلمه، معروف، و قضاوت تمام مردم گیلان در زمان مولانا منحصر به او بوده و هر گرفتاری كه برای گیلانیان رخ می‌داد، آن‌جناب برطرف می‌كرد. دوایر دولتی از آن‌جناب وحشت عجیبی داشتند و تا زمان حیاتش مساجد آباد و میخانه‌ها ویران بود. گویند آن بزرگوار در دوره مشروطه فوق‌العاده به زحمت افتاد و با تمام قوت قلب مخالفت می‌نمود و در دوره زندگی خود پای از جاده شریعت كنار نگذارده، مشغول به ترویج و تدریس معارف الهی بود.»[vi]

مقام اجتماعی او به حدی بود كه حتی دشمنانش به آن اذعان داشتند. به‌عنوان‌مثال ابراهیم فخرائی علیرغم‌اینكه دشمنی با حاجی خمامی در سراسر كتابش هویدا است، به‌اجبار شمه‌ای از حقایق را بیان می‌دارد: «مرجعیتی را كه ملاقربانعلی در زنجان و حاجی‌میرزاحسن مجتهد در تبریز و حاجی‌شیخ‌فضل‌الله نوری در تهران داشت، این مرجعیت را حاجی خمامی در رشت دارا بود. ملایی بود مقتدر و دارای حوزه تدریس و محضرش جای حل‌وفصل مرافعات و نوشتجاتش نزد حكام شرع و عرف نافذ. چنانكه معروف است، یكی از فرزندان حاجی وكیل‌الرعایا[vii] را به منزلش طلبیده و به مناسبت نغمه تازه‌ای كه از او و برادرانش به گوشش رسانیده بودند، نامبرده را كتك زده بود.»[viii]

●برخورد با عناصر كج‌اندیش قبل از مشروطه

ازآنجاكه ایشان رسالت و وظیفه دینی خود را حفظ مرزهای اندیشه اسلامی و ایمان درست اسلامی می‌دانست، در هر موقعیتی با كسانی كه سعی در تضعیف دین داشتند، مقابله می‌كرد و در این مسیر از كسی پروا نداشت. به‌عنوان‌نمونه ملك‌المتكلمین در سال ۱۳۲۲.ق، در مسیر سفرش از طریق گیلان به اروپا، در رشت سخنرانی كرد و در سخنانش از مردم گیلان می‌خواست «افكار نو را قبول كرده و برای پیشرفت [مادی] و ترقی مملكت خود از ممالك راقیه [كشورهای اروپای غربی] پیروی كنند و... .» آن زمان هنوز زمزمه آزادی و مشروطیت در میان نبود و سخنان ملك‌المتكلمین كه از زبان فردی روحانی و دارای فضایی دینی ادا می‌شد، می‌توانست به حساب دعوت علما به پیروی از آداب و رسوم غربی گذاشته شود و در نتیجه مردم و نیز بسیاری از طلاب و روحانیون، بدون شناخت از شخصیت و مقاصد واقعی گوینده و لوازم سخنانش، در دین خود به شك و تردید كشیده شوند. خمامی به‌عنوان مجتهد تراز اول گیلان، بر خود لازم دید علیه این ناطق قیام كند و اعلام كرد این سخنان با اصول اسلام همخوانی ندارد. طلاب و مردم متدین بر ملك‌المتكلمین شوریدند، چنانكه او بیش‌ازچندروز نتوانست در رشت بماند.[ix] گذر زمان بر شناخت خمامی از ملك‌المتكلمین صحه گذاشت و نشان داد كه امثال ملك‌المتكلمین در مشروطه چه مسیری را پیمودند و چه نفوس پاكی را به قتل رساندند.[x]

●نقش مجتهد گیلان در مشروطه

آیت‌الله خمامی ابتدا بعد از مهاجرت علما به قم و صدور حكم مشروطه، از طرفداران و حامیان اصلی آن به حساب می‌آمد، چنانكه حتی در ذی‌القعده‌الحرام ۱۳۲۴.ق فتوایی در تایید مشروطه و وجوب شركت در انتخاب نماینده، صادر كرد:[xi] «بسم الله تعالی. بر كافه عبادالله واجب و لازم است اهتمام در امر مشروطه. شك نیست كه هركس اخلال كند در امر مشروطه، داخل در جیش یزیدبن‌معاویه است لعنهٔ الله علیهم اجمعین. الله الله الله العجل العجل العجل منتخبین را زودتر بفرستید كه طولش اسباب سفك دماء و نهب اموال است. والسلام علی من اتبع الهدی.»[xii]

در دوران مشروطه اول، منزل ایشان یكی از مكانهایی بود كه در آن بعضی از مجالس مشروطه‌خواهان تشكیل می‌شد. رابینو می‌نویسد: «برای انتخاب نماینده، در مكانهای متعدد، از جمله در خانه حاجی خمامی مجالس متعدده تشكیل شده و سرانجام آقامحمد وكیل‌التجار به نمایندگی انتخاب شدند.»[xiii] خمامی، پس از انتخابات، با فرستادن تلگرافی به سیدین آقاسیدمحمد طباطبائی و سیدعبدالله بهبهانی از خداوند برای ایشان و وكلاء مجلس ملی مركزی طلب توفیق و تایید نمود و اعلام كرد كه نماینده گیلان انتخاب گردیده و به‌سوی آنها روانه شده است:[xiv] «حضور مبارك حضرت حجت‌‌الاسلام آقای آقاسیدمحمد و آقای آقاسیدعبدالله ــ دام ظلهما ــ از طرف دعاگویان علما گیلان جناب مستطاب آقای حاج‌بحرالعلوم‌سلمه‌الله منتخب و حركت كرده‌‌اند و از خداوند متعال تایید ایشان و وكلاء مجلس ملی مركزی را خواهانیم. (حاجی خمامی و امام‌جمعه و سایرین)»[xv]

حتی مشروطه‌طلبان نیز حمایت خمامی از مشروطه‌ را در آن زمان مورد تایید قرار می‌دادند؛ چنانكه سیدعبدالله‌بهبهانی خمامی را یكی از علمای بزرگ و اول ساعی و مجاهد در پیشرفت اساس مشروطیت دانست و وكیل‌التجار نیز گفت: «اهالی گیلان وجود مقدس آقای حاجی‌خمامی را خیلی مغتنم و محترم می‌دانند.»[xvi]

ایشان حتی در برابر تهمتهایی كه برخی مشروطه‌خواهان سكولار و تندرو مبنی بر طرفداری وی از استبداد و دشمنی‌اش با مشروطه به او وارد می‌كردند، با اقدام به پخش اطلاعیه‌ای در شهر به تكذیب ادعای آنان و تصریح دفاع از مشروطه پرداخت.[xvii] خمامی در مجالسی كه مشروطه‌طلبان در رشت تشكیل می‌دادند نیز از خود در برابر اتهام ضدمشروطه‌بودن دفاع می‌كرد. رابینو می‌گوید: «همچنان امروز حاجی خمامی بلند شد و گفت من مشروطه‌طلبم اما چنین قانون نمی‌توانم قبول كنم.»[xviii]

بنابراین خمامی نیز همانند شیخ‌فضل‌الله نوری خواهان مشروطه اسلامی بوده است و این همان چیزی بود كه سكولارها به‌شدت با آن مخالف بودند و سعی داشتند با زدن برچسب استبدادطلبی و انواع تهمتها، طرفداران این طیف فكری را از صحنه خارج كنند. یكی از این تهمتها، واردكردن اتهام دریافت پول از دولت روس بود. رابینو می‌گوید: «حاجی خمامی، به اتفاق تعدادی از علمای رشت به طهران رفتند كه در آنجا شكایات خود را به مجلس ارائه دادند. اما مشروطه‌خواهان در جواب شكایات ایشان به او تهمت زده كه پنج‌هزار منات از قنسول روسی گرفته است.»[xix] رابینو تصریح می‌كند كه مردم برای خراب‌كردن او تعمداً چنین نسبتی را به او می‌زدند.[xx] واردكردن اتهام دریافت پول از روسیه به آیت‌الله خمامی در شرایطی بود كه علما و در راس آنها خمامی علیه اعانه مالی دولت روس به مردم شدیدا به روسیه اعتراض كرده بودند؛ تااینكه قنسول اعلام كرد حاضر است از طریق انجمن‌ مشروطه به بعضی از مردم مستمری پرداخت كند.[xxi] البته حربه تهمت ارتباط با روس تنها اختصاص به خمامی نداشت بلكه مشروطه‌خواهان از چنین حربه‌ای علیه شیخ‌فضل‌الله نوری نیز استفاده كردند.

یكی دیگر از جنبه‌های همسوبودن سیاستهای خمامی با شیخ‌فضل‌الله این بود كه هرگاه مجلس قول همكاری می‌داد، خمامی موقتاً دست از مخالفت می‌كشید اما وقتی در عمل با خلف وعده مجلس مواجه می‌شد، دوباره بر خواسته‌های سابق خود پافشاری می‌كرد. به‌عنوان‌مثال پس‌ازآنكه وی تلگرافی را از طهران دریافت كرد مبنی‌برآنكه امین‌السلطان قول داده بود قراردادی لازم‌الاجرا در باب برگزاری انتخابات تدوین و امضاء خواهد گردید، به‌دستور خمامی چادرهای تحصن از ناصریه برچیده شد.[xxii] حاجی خمامی از تهران مراجعت كرد و مردم و طلاب رشت از او استقبال شایانی به‌عمل آوردند. معاضدالسلطنه و محمدصفی‌خان (رئیس سابق دارالفنون طهران) از طرف مجلس برای كمك به برگزاری انتخابات انجمنی به گیلان آمدند. اما در مجلسی كه معاضدالسلطنه و محمدصفی‌خان بخشهایی از قانون‌نامه را در مسجدجامع رشت برای مردم قرائت كردند، حاجی خمامی همانجا اعلام و تاكید كرد كه «من مشروطه‌طلبم اما چنین قانونی را نمی‌توانم تحمل و قبول كنم»[xxiii] اكثر افرادی كه در ناصریه تحصن كرده بودند پس‌ازآنكه با خلف وعده از سوی مجلس و مشروطه‌طلبان مواجه شدند، دوباره در تلگرافخانه متحصن شدند.[xxiv]

●انحراف مشروطه و موضع‌گیری مجتهد گیلان

ریشه‌های اختلاف آیت‌الله خمامی با بعضی از مشروطه‌خواهان را باید در اوایل مشروطه و از زمان تحصن عده‌ای در قنسول‌خانه انگلیس جستجو كرد؛ چراكه وقتی عده‌ای از مشروطه‌طلبان رشت به تقلید از مردم تهران در قنسول‌خانه رشت به تحصن نشستند و این تحصن خود را با تلگرافی به مجلس اعلان داشتند،[xxv] تحصن توسط تلگراف یكی از بزرگترین علمای گیلان تحقیر شد. به‌دنبال‌آن، متحصنین تلگراف دیگری به مجلس فرستادند بااین‌مضمون‌كه: «... از قراری كه مسموع شد و به تحقیق پیوست، یك نفر از علماء رشت كه خود را رئیس مسلم و مسن می‌داند... تلگرافی نوشته برای حكومت آن وقت فرستاده كه بعضی جهال و نادانان به قنسول‌خانه دولت انگلیس رفته و قابل اعتنا نیستند...»[xxvi] هرچند در این تلگراف از آن عالم، نامی برده نشده است، ولی با توجه به قرائن مذكور (عباراتی نظیر: رئیس مسلم [دین]، مسن، و نیز مخالفت صاحب تلگراف مذكور با تحصن در «قنسول‌خانه انگلیس») بعید نیست آن شخص آیت‌الله خمامی باشد؛ چرا كه نفوذ دول خارجی همواره از بزرگترین دغدغه‌های خمامی بود و ایشان با همكاری طرفداران خود درحدتوان با این معضل مقابله می‌كرد؛ چنانكه درخصوص اقدام موسیو شولر به تاسیس مدرسه‌ای جهت دعوت مردم به دین عیسوی نیز شدیدا به دولت شكایت نمود.[xxvii] بنابراین تحصن در قنسول‌خانه یك كشور استعماری، می‌توانست به‌اندازه‌كافی خمامی را نسبت به كسانی كه مبادرت به این‌كار كرده بودند، بدبین كرده باشد؛ خصوصاكه اقدام بعد از مشروطه دولت روس به اعطای كمكهای مالی به مردم، با مخالفت گسترده علمای رشت مواجه شد.[xxviii]

رضا رمضان نرگسی

پی‌نوشت‌ها

[i] ــ خمام: نام یكی از بخشهای شهرستان رشت است كه در قسمت شمال شهرستان سر راه رشت به بندر انزلی واقع گردیده، به حدود زیر: شمال دریای خزر، خاور بخش لشت‌نشاء، باختر دهستان پیربازار، جنوب دهستان حومه رشت. این بخش از دو دهستان حومه و خشكبیجار تشكیل شده: دهستان حومه خمام دارای سی‌وسه آبادی بزرگ و كوچك است. جمع سكنه آن در حدود سی‌هزار نفر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج۲، نقل از فرهنگ دهخدا مدخل «خمام»)

[ii]ــ مهدی انصاری، شیخ‌فضل‌الله نوری و مشروطیت، تهران، انتشارات امیركبیر، ۱۳۸۰، صص۲۷۲ــ ۲۷۱.

[iii]ــ سایت : http://۲۱۷.۲۱۹.۱۸۸.۴/share/priding%۲۰oneself/fehrest/khomami۴/default.htm

[iv]ــ مهدی انصاری، همان.

[v]ــ سایت : http://۲۱۷.۲۱۹.۱۸۸.۴/share/priding%۲۰oneself/fehrest/khomami۴/default.htm

[vi]ــ حسن شمس گیلانی، تاریخ علماء و شعرای گیلان، تهران، كتابفروشی و چاپخانه دانش، ۱۳۲۷، صص ۱۱۸ و ۱۱۹

[vii]ــ حاج‌محمد رشتی معروف به وكیل‌الرعایا یكی از رجال معروف و متمول گیلان بود. وی پنج فرزند ذكور داشت كه همه آنها از فعالان مشروطه بودند. از میان آنها عبدالحسین‌خان معزالسلطان (پس از فتح تهران لقب «سردار محیی» یافت) و میرزاكریم از مؤسسین حكومت ملی به شمار می‌آیند. میرزاكریم‌خان، در دوره استبداد صغیر به قفقاز رفت و با آوردن «سرگه اورجانیكیتیزه» و عده زیادی از سوسیال‌دموكراتهای همراه او (به همراه مقادیر زیادی اسلحه و مواد منفجره) به گیلان، سرنوشت دیگری برای انقلاب مشروطه رقم زد. (ملك‌زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۴، تهران، انتشارات علمی، چ ۴، ۱۳۷۳، صص ۱۰۴۶ــ۱۰۴۰). عبدالله مستوفی درباره این خانواده معتقد است كه پسرهای حاج‌محمد رشتی خصوصا سردار محیی و و برادران، حتی میرزاكریم‌خان، با ظلم و استبداد مضاعف خود مردم را از آزادی می‌رماندند و مرتجع می‌تراشیدند. (ایرج افشار، اوراق تازه‌یاب مشروطیت و نقش تقی‌زاده، تهران، جاویدان، ۱۳۵۹،ص ۲۴)

[viii]ــ ابراهیم فخرائی، گیلان در جنبش مشروطیت، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۱، ص ۹۴. لازم به ذكر است باتوجه‌به‌این‌كه كتاب فخرائی حدود پنجاه سال بعد از مشروطه تدوین شد، از منابع دست‌چندم به حساب می‌آید و علاوه‌براین‌كه به جهت جهت‌دار و مغرضانه‌بودن چندان قابل اطمینان نیست و در این تحقیق سعی شده بسیار بااحتیاط از مطالب آن استفاده شود. به‌عنوان‌مثال ایشان وقتی به امیر اسعد تنكابنی و ضدیت او با مشروطه می‌رسد، می‌گوید: «شاید در نقل بعضی از داستانها اغراقهایی هم به كار رفته باشد؛ چه در شهرستان‌ها، اعمال حب و بغض زیاد متداول است كه هنگام معرفی اشخاص تاثیر می‌بخشد و چون آن زمان ارتباط بین شهرها مثل حالا سریع و منظم نبود تا وقایع هرجا را بتوان در تاریخ وقوع یا در فاصله‌ای كمتر شنید و به قضاوت پرداخت، ازاین‌رو تمام روایات... نمی‌تواند مورد تایید قرار بگیرد.» (ابراهیم فخرائی، همان، ص ۱۰۲) اما متاسفانه بدترین نسبت‌ها را به خمامی می‌دهد. نمونه دیگر این‌كه ایشان فتوایی كه خمامی در سال ۱۳۲۴.ق در تایید مشروطه صادر كرده را مربوط به سال ۱۳۲۷.ق دانسته و معتقد است كه خمامی به دنبال ترور مجتهد فومنی به خاطر ترس از جانش چنین فتوای غلیظی در حمایت مشروطه دوم صادر كرد (ابراهیم فخرائی، همان، صص۱۰۰ و ۱۰۱) این درحالی است كه بیش از پنج ماه قبل از مشروطه دوم، ایشان ــ طبق نقلهای متعدد تاریخی ــ كشته شده بود.

[ix]ــ ر.ك: مهدی ملك‌زاده، همان، ج۱، ص۱۶۰؛ به نقل از حبل‌المتین، ۲۱ ربیع الاول ۱۳۲۲، و ۱۲ جمادی الاول ۱۳۲۲ و ۲۰ ربیع الثانی ۱۳۲۲

[x]ــ اشاره است به قتل شیخ‌فضل‌الله نوری و دیگر علما در مشروطه دوم.

[xi]ــ ناظم‌الاسلام كرمانی معتقد است ابتدا شایع شده بود ایشان مخالف مشروطه است و بعد چنین فتوایی در تاریخ مذكور از ایشان صادر شده است («امروز مسموع گردید جناب حاجی خمامی ــ مجتهد رشت ــ كه مخالف مشروطیت و مانع امر انتخابات رشت بود، همراه شده است و حكمی كه در باب امر مشروطیت داده است به طهران رسید» ــ ناظم‌الاسلام كرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، امیركبیر، ۱۳۷۹، بخش دوم، جلد ۴، ص۶۲) اما مدركی دال بر مخالفت اولیه ایشان یافت نشد و با توجه به دشمنی ناظم‌الاسلام با شخص ایشان، بعید نیست كه این سخن از روی تنقیص ایشان باشد؛ بنابراین سخن كرمانی چیزی را ثابت نمی‌كند، خصوصا كه لحن عبارات سایرین خصوصا كسروی و ملك‌زاده خلاف این است.

[xii]ــ ناظم‌الاسلام كرمانی، همان، صص۶۳ــ۶۲. همانطوركه گفته شد، آقای فخرائی این حكم را مربوط به زمان بعد از فتح تهران می‏داند، درحالی‌كه مجتهد خمامی در دوره استبداد صغیر ترور شد. و اتفاقاً عین این اشتباه، به كتاب ایرج افشار منتقل شده است و ایشان نیز به استناد سخن فخرائی می‌گوید كه این فتوا در مشروطه دوم صادر شده است. علاوه‌براین‌كه نه فخرائی و نه هیچ‌‌كس نگفته است كه خمامی بعد از فتح طهران دست از مخالفت كشید اما آقای افشار بعدازاین‌كه اشتباه فخرائی را منتقل كرده، گفته است كه ایشان بعد از مشروطه دوم دست از مخالفت كشید و مشروطه‌خواه شد. (ر.ك: ایرج افشار، همان، ص۸)

[xiii]ــ ر.ك: رابینو، هـ . ل، مشروطه گیلان، به كوشش محمد روشن، رشت، انتشارات طاعتی، ۱۳۶۷، ص۵۹

[xiv]ــ ناظم‌الاسلام كرمانی، همان، ص۵۸

[xv]ــ ناظم‌الاسلام كرمانی، همان.

[xvi]ــ ر.ك: مذاكرات مجلس شورای دوره اول تقنینیه، چاپ مجلس، صص۱۹۲ و ۱۹۵

[xvii]ــ رابینو، همان، ص ۵۷ رابینو می‌گوید: «در ۳ دسامبر ۱۹۰۶. م / [۱۳ آذر ۱۲۸۶.ش] حاجی خمامی اعلانی در شهر منتشر كرد كه مشروطه‌طلب هستم».

[xviii]ــ همان، ص۲۲

[xix]ــ همان، ص۶

[xx]ــ عین كلمات رابینو چنین است «اما مردم [مشروطه‌خواه] برای افتضاح او می‌گویند كه پنج‌هزار منات از قنسول روسی گرفته است.»

[xxi]ــ رابینو، همان، ص۱۲

[xxii]ــ همان، ص ۹

[xxiii]ــ همان، ص۲۲

[xxiv]ــ همان، ص ۹

[xxv]ــ ناظم‌الاسلام كرمانی، همان، ج۱، ص۵۲۶ (تاریخ پنجشنبه اول شعبان المعظم ۱۳۲۴.ق تلگرافی از رشت به مجلس مخابره شد كه در آن بر تحصن مشروطه‌خواهان رشت در قنسول‌خانه انگلیس در رشت تاكید شده بود.)

[xxvi]ــ همان، ص۵۲۷

[xxvii]ــ رابینو، همان، ص۶۳

[xxviii]ــ همان، ص۱۲

[xxix]ــ ناظم‌الاسلام‌كرمانی، همان، بخش دوم، ج۴، ص ۱۲۸

[xxx]ــ رابینو، همان، ص۱۲

[xxxi]ــ ایرج افشار، همان، ص۲۴

[xxxii]ــ ملك‌زاده، همان، صص۴۷۷و ۴۷۸

[xxxiii]ــ ناظم‌‌الاسلام كرمانی، همان، ص۱۰۲

[xxxiv]ــ احمد بشیری، كتاب آبی: گزارشهای محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس، تهران، نشر نو، گزارش مورخه ۲۴ آوریل ۱۹۰۷ / ۱۸ صفر ۱۳۲

[xxxv]ــ رابینو، همان، ص۷

[xxxvi]ــ ابراهیم فخرائی، همان، ص۱۰۰

[xxxvii]ــ رابینو، همان، ص۶۷

[xxxviii]ــ همان، ص۷

[xxxix]ــ همان.

[xl]ــ ابراهیم فخرائی، همان، ص۱۰۰

[xli]ــ رابینو، همان، ص۶

[xlii]ــ ابراهیم فخرائی، همان، ص۱۰۰

[xliii]ــ همان.

[xliv]ــ رابینو، همان، ص۵۹

[xlv]ــ همان، ص۵۷ یادداشت‌های روز ۱۲ نوامبر ۱۹۰۶.م / ۱۳۲۵.ق/ ۲۲ آبان ۱۲۸۶.ش

[xlvi]ــ همان، ص۵۷ یادداشت‌های ۲۹ نوامبر ۱۹۰۶.م / ۹ آذر ۱۲۸۶.ش

[xlvii]ــ همان.

[xlviii]ــ ابراهیم فخرائی، همان، ص۱۰۱

[xlix]ــ رابینو، همان، ص۱۶

[l]ــ رابینو، همان، ص۲۰

[li]ــ رابینو، همان، ص۲۶

[lii]ــ مهدی ملك‌زاده، همان، ص۹۱۰

[liii]ــ ابراهیم فخرائی، همان، ص۱۱۷

[liv]ــ مهدی ملك‌زاده، همان، ص۸۸۱ . البته ملك‌زاده معتقد است كه سوال‌كننده كسی جز دربار محمدعلیشاه نبوده است و شاهد این امر، این است كه همزمان چندین سوال عین این سوال برای سایر مراجع و مجتهدین در سراسر بلاد ایران فرستاده شده است.(همان، صص۸۸۰ و ۸۸۲)

[lv]ــ مهدی ملك‌زاده، همان، صص۸۸۲ ــ۸۸۱

[lvi]ــ ابراهیم فخرائی، همان، ص۱۰۱

[lvii]ــ احمد كسروی، تاریخ هیجده‌‌ساله آذربایجان، بخش یكم، چاپ دهم، تهران، موسسه انتشارات امیركبیر، ۱۳۷۱، ص۱۰

[lviii]ــ رابینو، همان، ص۴۷

[lix]ــ ناظم‌الاسلام كرمانی، همان، صص ۲۷۹و ۲۷۸

[lx]ــ همان، ص۲۸۴

[lxi]ــ مهدی ملك‌زاده، همان، ج۷، صص۱۵۳۸و ۱۵۸۷

[lxii]ــ ناظم‌الاسلام كرمانی، همان، ص۲۸۴

[lxiii]ــ شمس گیلانی، همان، ص۱۲۴

[lxiv]ــ در دو صفحه آتی، از كلمات آقای علی ابوالحسنی (منذر)، سلطنت علم و دولت فقر، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۴، صص۷۲۳ــ۷۱۸ با اندكی دخل و تصرف استفاده شده است.

[lxv]ــ علی ابوالحسنی، همان، پیشین، صص۷۱۹ــ۷۱۸

[lxvi]ــ همان، ص۷۲۱

[lxvii]ــ همان، صص۷۲۳ــ۷۱۸

[lxviii]ــ رابینو، همان، ص۶ (۳۰ مارس ۱۹۰۶).

[lxix]ــ همان.

[lxx]ــ همان.

[lxxi]ــ همان، ص۴۵


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.