دوشنبه, ۲۸ خرداد, ۱۴۰۳ / 17 June, 2024
مجله ویستا

قوانین طبیعت را باید درک کرد و از آنها درس گرفت


قوانین طبیعت را باید درک کرد و از آنها درس گرفت

نگاهی به درخت ســـیب بیندازید. شاید پانـــصد ســـیب به درخت باشد که هر کدام حاوی ده دانه است. خیلی دانه دارد نه؟ ممکن است بپرسیم «چرا این همه دانه لازم است تا فقط چند درخت دیگر …

نگاهی به درخت ســـیب بیندازید. شاید پانـــصد ســـیب به درخت باشد که هر کدام حاوی ده دانه است. خیلی دانه دارد نه؟ ممکن است بپرسیم «چرا این همه دانه لازم است تا فقط چند درخت دیگر اضافه شود؟» اینجا طبیعت به ما چیزی یاد می‌دهد. به ما می‌گوید: «اکثر دانه‌ها هرگز رشد نمی‌کنند. پس اگر واقعا می‌خواهید چیزی اتفاق بیفتد، بهتر است بیش از یک بار تلاش کنید.»

باید در بیست مصاحبه شرکت کنی تا یک شغل به دست بیاوری.

باید با چهل نفر مصاحبه کنی تا یک فرد مناسب استخدام کنی.

باید با صد نفر آشنا شوی تا یک رفیق شفیق پیدا کنی.

وقتی که «قانون دانه» را درک کنیم دیگر ناامید نمی‌شویم و به راحتی احساس شکست نمی‌کنیم.

قوانین طبیعت را باید درک کرد و از آنها درس گرفت.

افراد موفق هر چه بیشتر شکست می‌خورند، دانه‌های بیشتری می‌کارند.

همه چیز در زندگی به هم مربوط است. روش تفکر شما روی روحیه شما مؤثر است، روحیه شما بر نوع راه رفتنتان مؤثر است، راه رفتن شما روی نحوه گفتارتان اثر می‌گذارد، روش حرف زدنتان روی طرز فکرتان مؤثر است!

تلاش برای پیشرفت در یک بُعد زندگی بر سایر ابعاد زندگی اثر می‌گذارد.

وقتی در خانه خوشحال هستید، در محل کار نیز احساس شادی بیشتری خواهید کرد و وقتی سر کار شاد باشید در خانه نیز شاد خواهید بود.

اینها به چه معناست؟ اینکه برای پیشرفت در زندگی می‌توانید از هر نقطه مثبتی شروع کنید. می‌توانید با برنامه‌ای برای پس‌انداز، نوشتن لیست اهدافتان یا تعهد برای گذراندن وقت بیشتر با فرزندانتان شروع کنید. این کار مثبت منجر به نتایج مثبت دیگر هم می‌شود، چون که همه امور به هم مربوطند.

مهم نیست که تلاشی که جهت «پیشرفت» می‌کنید کجا صرف می‌شود. مهم این است که شروع کنید.

هر کاری که انجام می‌دهید به نوبه خود اهمیت دارد، زیرا بر امور دیگر نیز مؤثر است.

هنگامی‌ که بلایی به سرمان می‌آید، یا همه چیزمان را از دست می‌دهیم، اغلب ما از خودمان می‌پرسیم:«چرا؟» «چرا من؟» «چرا حالا؟» سؤالاتی که با «چرا» شروع می‌شوند، ممکن است ما را به یک چرخه بی حاصل بیندازند.

اغلب جوابی برای این "چرا"‌ها وجود ندارد و یا اگر هم جوابی وجود داشته باشد، اهمیتی ندارد.

افراد موفق سؤالاتی از خود می‌پرسند که با «چه» شروع می‌شوند:

«چه چیزی از این پیشامد آموختم؟» «چه کاری باید در برخورد با این پیشامد بکنم؟»

و هنگامی‌که پیشامد واقعاً فاجعه آمیز است، از خود می‌پرسند:

«چه کاری طی ‌٢٤ساعت آینده می‌توانم بکنم تا اوضاع کمی‌بهتر شود؟»

افراد خوشبخت هیچوقت نگران نیستند که آیا زندگی بر «وفق مراد» هست یا نه.

این‌ها از آنچه که دارند بیشترین استفاده را می‌کنند و آنچه که از دستشان بر می‌آید انجام می‌دهند و اگر زندگی بر وفق مراد نبود، خیلی مهم نیست که «چرا؟»