چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

استعمار یا مکرآبادی


استعمار یا مکرآبادی

با این که روباه پیر همیشه در کشور ما خانه داشته, همیشه بوده اند بزرگ مردانی که در مقابل آن, سینه سپر کرده اند

بعضی واژه‌ها آن‌چنان استحاله شده‌اند که هیچ‌کس نمی‌تواند بار منفی‌شان را نادیده بگیرد. واژه‌هایی در ظاهر مثبت، که یک تاریخ چند هزارساله سیاه پشت‌شان پنهان شده. واژه‌هایی که ساخته می‌شوند برای گول‌زدن ملت‌ها اما تشت رسوایی‌شان زود از بام می‌افتد. واژه «استعمار» از این قبیل کلمات است: «واژه‌ای‌ است عربی و در ریشه به معنای آبادی خواستن است و طلب آبادی کردن.» علمای اهل سیاست کلی حرف دارند بابت معنای سیاسی این واژه دو پهلو، که ما از آن می‌گذریم و مورخان هم لاجرم کلی قصه دارند از آغاز استعمار و اولین استعمارگران که اسپانیا و پرتغال باشند و بعدتر هلند و فرانسه (که البته هیچ کدام انگشت کوچک پیر استعمار هم نمی‌شوند)؛ اما قصه ما چیز دیگری است. از قدیم گفته‌اند که هر استعمارگری مستعمره می‌خواهد! چه می‌شود که این استعمار، گاهی خوش و خرم و بی‌دردسر می‌آید و می‌رود و گاهی هم یک عده‌ای پیدا می‌شوند که استعمارش را زهرش می‌کنند و دماغش را می‌سوزانند. که کم نداریم از این دماغ سوزی‌ها در مملکت خودمان! چه می‌شود که گاهی نخبه‌ها و روشن‌فکرها آن‌قدر تاریک‌فکر می‌شوند که با سلام و صلوات استعمارگران را می‌آورند پای میز معاهده و «رویتر» و«۱۹۱۹» امضا می‌کنند و کشور را به حراج می‌گذارند. اگرچه که در ایران نیرویی وجود داشت که استعمارگران کهن فکرش را نکرده بودند که بتواند نقشه‌های‌شان را نقش بر آب کند.

● تا پای جان برای دفاع از حقوق حقه مملکت ایران

تقریبا می‌توان گفت که در ایران اولین حرکتی که نشان داد که بیداری ملت قادر است هر اراده‌ای را سست و هر امتیازی را لغو کند، قضیه «رژی» بود، یا همان امتیاز تنباکو که به موجب آن شرکت رژی به مدت ۵۵ سال صاحب حق انحصاری تجارت تنباکوی ایران و حتی نظارت در زراعت آن شناخته می‏شد. می‌گویند که چند تن از علما از جمله «میرزای شیرازی» به این حکم اعتراض کردند و علیه آن فتوا دادند. متن فتوا چنین بود: «بسم ا... الرحمن الرحیم - الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحوکان در حکم محاربه با امام زمان، عجل‌ا... فرجه، است.» این فتوا به زودی همه ایران را پر کرد و مردم در اقدامی که ناصرالدین شاه در کابوس‌های شبانه‌اش هم نمی‌دید قلیان‌های‌شان را شکستند. جریان آن‌قدر ریشه‌‌دار بود که حتی حرم‌سرای شاه هم در امان نماند. آن‌چنان که «میرزاحسن‌خان ‌اعتمادالسلطنه» -وزیر انطباعات- در خاطراتش می‌نویسد: «عموی انیس‌الدوله تفنگدار است. می‌گفت که فتوایی از جناب میرزا حسن شیرازی که اعلم و بزرگ مجتهدان است و در سامرا منزل دارد رسیده است در منع استعمال توتون و این فتوا در مسجدشاه و در سایر جاها خواندند. مردم تمام قلیا‌ن‌ها را شکستند.» شاه مجبور شد امتیاز را لغو کند و اصلا هم به روی خودش نیاورد که حرف ملت به کرسی نشسته. اما مردم تازه به نیروی خودشان که نیروی رهبری روحانیت پشت سرش بود پی بردند و چند سال بعد نتیجه‌اش شد «جنبش مشروطه خواهی ایرانیان».

● مشروطه‌ای که مشروعه نبود!

ایرانیان اگرچه با جنبش مشروطه‌خواهی خود به حکومت دیکتاتور وقت فهماندند که طاقت‌شان طاق شده و تحمل این مدل از مملکت‌داری را ندارند و اگرچه مشروطه با نام دو تن از علما به نام‌های «آیت‌ا... طباطبایی» و «آیت‌ا... بهبهانی» پیوند خورده است اما روباه پیر که فهمیده‌ بود این تغییر، سفره دست‌ودل‌بازانه قجری‌ها را جمع می‌کند مشروطه را با زیرکی از مسیر درست خود خارج کرد و به انحراف کشاند، تا آن‌جا که مشروطه‌خواهان اولین قربانیان مشروطه شدند! چیزی که به نام مشروطه قرار بود به خورد ملت برود چیزی نبود جز یک نظام با قوانین اروپایی که به کلی با شریعت اسلام در تضاد بود. سرانجام با پافشاری مردم، مظفر‌الدین‌شاه فرمان مشروطیت را در ۱۴مرداد ۱۲۸۵ امضا کرد و اولین مجلس در تهران گشایش یافت. اگرچه سرانجام با روی کار آمدن محمدعلی‌شاه مشروطه‌خواهان تارومار شدند و مجلس به توپ بسته شد اما نهضت بیداری ملت آغاز شد و دیگر آب خوش از گلوی قجری‌ها پایین نرفت و هر روزی از یک جای مملکت «ستارخان»‌ها، ‌«باقرخان»‌ها، «میرزا کوچک‌خان»‌ها سر بر می‌آورند.

● نفت مردم

استعمار از نوع نو و کهنه‌اش اگر قسم هم بخورد باز مثل روز روشن است که برای چه دست از سر ایران برنمی‌دارد. اصلا به دل‌تان بد راه ندهید و شک نکنید که انگلیس و امثالهم هیچ نظر سویی در هیچ برهه از تاریخ به نفت ما نداشته‌اند! ما بی‌خود می‌خواستیم نفت‌مان را از دست‌شان نجات دهیم و به قولی «ملی»‌اش کنیم و آن‌ها هم همین‌طور الکی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را راه انداختند برای سرنگونی دولت مصدق و اصلا قصد نداشتند «نهضت ملی شدن صنعت نفت» ما را سرکوب کنند. نهضتی که باز هم مردمی بود و با پشتوانه و رهبری یک روحانی به نام «آیت‌ا... کاشانی» شکل گرفت. اگرچه انگلیس و بعد هم هم‌پالکی‌اش آمریکا از دست‌اندازی بر نفت ما دست برنداشتند اما فهمیدند که این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست و در ایران نیرویی وجود دارد که حواسش جمع است تا کلاه سر ملت نرود. قدرتی که علما داشتند و از جنس همان نیرویی بود که تمام کاسه‌کوزه‌اش را در بهمن ۵۷ به هم ریخت. نکته جالب توجه این است که در همه‌ حرکت‌های ضد استعماری بالا یک نقطه مشترک وجود داشت؛ نقطه‌ای که نمی‌شود نادیده‌اش گرفت و آن وجود نیروی «رهبری» است. نیرویی که اگر نباشد ره به ترکستان می‌برند ملت‌ها، با همه بیداری‌شان!

● و اینک استعمار نو

و بعدترها پای استعمار نو هم به میان می‌آید، که هم باهوش‌تر است و هم مدام رنگ عوض می‌کند. با نقابی از بشردوستی، استقلال را تقدیم ملت‌ها می‌شد اما همچون یک انگل یا موریانه کار خودش را انجام می‌دهد. سعی می‌کند تا ملت‌ها از آن‌چه که مربوط به سنت‌ها و اصالت‌شان می‌شود تهی شوند و آن‌چنان ضعیف و نحیف شوند که در مقابل هرگونه تعرض، نه تنها سکوت اختیار کنند که حتی وکیل مدافع‌شان هم باشند!



همچنین مشاهده کنید