پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

راز تحول مثبت


سکوت، دشوار است
در ابتدا، افکار هجوم می‌آورند و سکوت تو را آشفته می‌سازند.
نگران نباش؛
با تمرین و ممارست،
اوضاع بهتر خواهد شد
رفه رفته غبار افکار و دغدغه‌ها فرو می‌نشیند …

سکوت، دشوار است

در ابتدا، افکار هجوم می‌آورند و سکوت تو را آشفته می‌سازند.

نگران نباش؛

با تمرین و ممارست،

اوضاع بهتر خواهد شد

رفه رفته غبار افکار و دغدغه‌ها فرو می‌نشیند

و صدای خوبی و پاکی و زیبائی و خدا

از ژرفای سکوت شنیده می‌شود.

در سکوت است که حادثه‌های بزرگ رخ می‌دهد.

علت بسیاری از بی‌قراری‌های مردم روزگار ما هیاهو است.

سرو صدا و هیاهو،

کارآئی خیال خلاق ما را کاهش می‌دهند.

ما، بی‌آنکه متوجه باشیم، ضمیر ناخودآگاه خود را در معرض دستکاری‌های سروصداها و شلوغی‌ها قرار می‌دهیم.

تلویزیون را، بی‌آنکه برنامه‌های آن را تماشا کنیم، روشن می‌گذاریم و به‌کار خود مشغول می‌شویم!

بسیاری از ترانه‌ها و آهنگ‌هائی که می‌شنویم،

موسیقی نیستند، هیاهوی عصبی‌اند.

ما به سروصدا معتادیم.

اعتیاد به سروصدا،

روح ما را می‌فرساید،

بی‌قرارمان می‌کند،

مضطرب‌مان می‌کند،

افسرده‌مان می‌کند.

در اینجا نمی‌توانم به نقش سازنده و بنیادی موسیقی و رقص اشاره‌ای نکنم.

همه هستی، به‌مثابه یک سمفونی باشکوه و رقصی عظیم است، هیچ چیز وجود ندارد که بخشی از این سمفونی باشکوه و یا رقص عظیم نباشد.

همه ذرات وجود می‌خوانند و می‌رقصند.

موسیقی و رقص، جایگاهی هستی شناسانه دارند.

البته فهم این نکته از حوصله تنگ جاهلان و متعصبان بیرون است.

جاهلان و متعصبان، بوئی از خدا، عشق، خوبی و زیبائی نبرده‌اند.

آنها زندگی را زندان می‌دانند و در انتظار مرگ نشسته‌اند.

تنها وظیفه جاهلان و متعصبان آن است که قلم‌ها را بشکنند، دهان‌ها را ببندد، و سر عشق را ببرند.

آنها دهانت را می‌بویند؛

مبادا گفته باشی دوستت دارم.

از همه آنهائی‌ که عشق و رقص و موسیقی و خنده را به مذبح جهل و تعصب می‌برند، بوی ریا می‌شنوم.

تنها صدا است که می‌ماند.

سخن گفتن، سر دادن آواز است.

سخنی که از شور شاعرانه و موسیقی عرفان عاشقانه بی‌بهره باشد، اصواتی است که گوش جان را می‌خراشد و روح را ملول می‌کند.

اساساً موسیقی را عارفان به‌وجود آورده و یا کشف کرده‌اند.

موسیقی به انسان کمک می‌کند تا از عالم بیرون به عالم درون برود و با علم درون هماهنگ شود. موسیقی، چیزی نمی‌گوید و قرار نیست که بگوید.

موسیقی، فقط اشاره می‌کند و نشان می‌دهد؛ شکوه و زیبائی موسیقی نیز در همین است. انسان به موسیقی فقط گوش می‌دهد و از موسیقی سرشار می‌شود.

انسان به تسخیر موسیقی درمی‌آید و با آن یگانه می‌شود.

همین یگانگی است که انسان را به اقلیمی دیگر می‌برد و او را با ساختی دیگر آشنا می‌سازد. موسیقی، انسان را به قله زندگی صعود می‌دهد. موسیقی، دست انسان را می‌گیرد و با متانت و احترام او را به سرزمین رازها و شعرها و شورها می‌برد. کلام عرفان، بیش از هر چیز، همین موسیقی آسمانی است. در ساخت آموزه‌های عارفان، نه چیزی گفته می‌شود و نه چیزی شنیده می‌شود؛ فقط دل است که به رقص درمی‌آید، دست می‌افشاند و پای می‌کوبد.

شنونده آوازهای عارفانه، باید موسیقی کلام عارفانه را در دل جای دهد تا تمام وجودش به ترنم درآید و موسیقائی شود.

موسیقی و نغمه، در همه ما هست،

اما ما از آن بی‌خبریم.

اصلاً همه هستی چیزی نیست، مگر نغمه‌ای الهی که این عربی از آن به نفس‌الرحمن تعبیر می‌کند.

دم الهی، از ذات الهی جدا نیست.

بنابراین، هستی، همین دم و نغمه است.

این نغمه در همه جا هست و از همه چیز به گوش می‌رسد.

اگر این نغمه به گوش‌های تو نیز برسد،

به‌تدریج آب می‌شوی،

محو می‌شوی،

سکوت می‌شوی.

در این سکوت است که گنجایش آن را می‌یابی که سرشار از معنویت شوی؛ پر از خدا شوی.

شنیدن موسیقی هستی و گوش سپردن به نفس‌الرحمن، مستلزم تصفیه باطن از ذهن و پندار و نفس است.

اصولاً موسیقی، بعدی از ابعاد نیایش است.

نیایش چیزی نیست.

مگر گشودگی به روی جمال و جلال الهی؛

گشودگی به روی زیبائی و شکوه هستی؛

گشودگی به روی موسیقی بادها و آزادی ابرها؛

گشودگی به روی رازها و رمزها و آیه‌ها؛

آیه‌هائی که انفس و آفاق را پر کرده‌اند.

موسیقی، در بند صدا نیست،

بلکه عین بی‌صدائی است؛

در سکوت است که شنیده می‌شود.

در سکوت است که ما با هستی دیدار می‌کنیم؛

آنچه را که ما موسیقی می‌نامیم،

تنها صدائی از آن بی‌صدا است؛

قطره‌ای است از آن دریا.

دلیل جاذبه موسیقی نیز همین است.

مسیحا برزگر