جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
صراط های زمینی
سکولاریسم که به عرفی شدن و تقدس ناباوری معنا می شود عرصه های گوناگونی را درنوردیده است که دین یکی از آنهاست. مقاله حاضر پس از توضیحاتی فشرده درباره سکولاریسم و واژه های وابسته و نیز درباره دین، راه های گوناگون عرفی شدن دین را بیان و تحلیل کرده است. در ضمن نباید فراموش کرد که بستر عرفی شدن دین، دین مسیحیت است و سرایت دادن آن به اسلام با روح معارف اسلامی سازگار نیست.
یکی از ویژگیها و مؤلّفه های فرهنگ و تمدن جدید، سکولاریسم است. سکولاریسم که فعلاً آن را به دنیاگرایی و عرفی گری و تقدّس ناباوری معنا می کنیم، قلمروهای مختلف زندگی بشر را درنوردیده است و در همه عرصه ها حضور یافته است. در برخی از اظهارنظرها به گونه ای بیان می شود که گویا قلمرو سکولاریسم منحصر به عرصه سیاست و حداکثر اجتماع است و آن را مانعی برای دخالت دین در سیاست و اجتماع قلمداد کرده و جدای از سیاست می پندارند؛ غافل از این که سکولاریسم چنان توسعه طلب و زیاده خواه است که از نفوذ به هیچ قلمروی دریغ نمی کند و می کوشد همه میدانها را فتح کند.
علاوه بر عرفی شدن سیاست و اجتماع، می توان از سکولار شدن اخلاق، معرفت و حتی دین که مظهر امر قدسی است، نیز سخن گفت. غرض از مقاله حاضر بررسی روند عرفی شدن دین (حضور سکولاریسم در قلمرو دین) است. در آغاز بحث یادآور می شوم که سکولار شدن دین پدیده ای است که در غرب رخ داده است همان طور که پدیده سکولاریسم در غرب به وجود آمده است. از این رو دینی که سخن از عرفی شدن آن به میان می آید؛ دین مسیحیت است.
تلاشمان در این مقاله این است که نشان دهیم اسلام بستر مناسبی برای میزبانی سکولاریسم نیست.
در ابتدای سخن معنای واژه های سکولار (Secular)، سکولاریسم (Secularism) و عرفی شدن (secularisation) را بیان می کنیم. با توجه به این که درباره این اصطلاحها در جاهای دیگر نیز مطالبی گفته شده است، از تفصیل معانی این واژه ها خودداری می کنیم.
واژه سکولار به معنی «دنیوی» آمده که در معانی زیر استعمال شده است:
۱) روحانیان و کشیشهایی که در انزوای راهبانه و پارسامنشانه به سر نمی برند؛ بلکه در بین مردم و مانند آنها زندگی می کنند و از لذّتهای دنیا بهره می برند؛
۲) اموری که بیرون از کلیسا و دین است (امور غیردینی و غیرکلیسایی)؛
۳) ادبیات، تاریخ و هنر (بویژه هنر موسیقی) که اصحاب آنها هیچ گونه دغدغه دینی ندارند.
۴) ساختمانها و بناهایی که استفاده های دینی از آنها نمی شود (عبادتگاه یا محل آموزش مذهبی نیستند).
۵) آموزش و پرورشی که محتوا و برنامه غیرمذهبی داشته باشد.
۶) مدرسه ها و مؤسسه های آموزشی ترویج کننده برنامه های سکولار.
۷) خود دنیای مادی و گذرا در مقابل جهان آخرت که ابدی و روحانی است.(۳)
سکولار در اصطلاح (بویژه در علوم اجتماعی) به همین معنای دنیوی است؛ با این توضیح که امر سکولار کاملاً غیرسنتی و غیردینی است و به دنیای مادی و طبیعی حاضر محدود و در چارچوب آن توجیه می شود:
«دنیایی (یا دنیوی = سکولار) که با کفرآمیز، نامقدس، کافر، بی خدا، بی دین، رافضی، بی تقدس، بی ایمان، یا اصطلاحاتی از این دست، مترادف نیست. این اصطلاح تمام این موارد را شامل می شود؛ اما... امری بیشتر از آنها را نیز در بر می گیرد. در این مفهوم امر دنیایی متضاد با هر چیزی است که مقدس است. بنابراین، فرهنگ، هنگامی دنیایی است که پذیرش آن بیشتر مبتنی بر ملاحظه های عقلی و سودگرایانه باشد تا بر حرمت و تکریم».(۴)
بدین ترتیب اگر امری سکولار شد معیار ارزیابی و اخذ آن عقل محاسبه گر منفعت اندیش است نه امور مقدس و محترمی مانند وحی و دین.
سکولار در لغت به دنیاگرایی و روح و تمایل دنیوی داشتن معنا شده است،(۵) و در اصطلاح به معنای نظامی از فلسفه اجتماعی یا سیاسی است که هیچ یک از شکلهای ایمان مذهبی و شخصیتهای مذهبی را نمی پذیرد.(۶) یعنی: امور ایمانی و شخصیتهای دینی هیچ حجیت و مرجعیتی در این نظام ندارند و حجت بودن منحصر به عقل و دستاوردهای آن است:
«سکولاریسم معتقد است می توان جهان را به طور کامل و تنها با استفاده از خود جهان شناخت و ضرورتی ندارد به امری غیر از آن مراجعه کنیم. هدف زندگی، چگونگی عمل در دنیا، ارزشهای تعیین کننده نقش انسان در دنیا با استناد به خود دنیا قابل کشف اند؛ در حالی که ایمان دینی بر این باور است که معنا و ارزش حقیقی زندگی در این جهان و کل هستی، تنها با رجوع به حقیقتی قابل فهم است که برتر از کل جهان است...
از نظر سکولاریستها جهانی که در آن زندگی می کنیم خود سرچشمه نهایی جوابهاست و همه چیز را می توان با استناد به دنیا توجیه و کشف نمود. دنیا با استناد به خودش قابل فهم و کنترل است؛ اما از نظر اهل دین، زندگی در این جهان، اگر چه قابل فهم و عقل پسند است؛ اما این فهم با استناد و برگشت به حقیقتی متعالی سامان پذیر است.(۷) بدین ترتیب سکولاریسم رهیافتی به امور است که می کوشد آنها را محدود به دنیای حاضر کند و در توضیح و تبیین آنها، پا را از دنیا، فراتر نمی نهد و نقش امور ماورایی مانند خدا و وحی و دین را در تفسیر و تبیین امور نمی پذیرد و عقل دنیایی را معیار نهایی داوری درباره هر امری می داند؛ چون با ردّ امور ماورایی و خدا و دین و سنّت، چیزی غیر از عقل باقی نمی ماند.
سکیولاریزیشن در لغت به معنی عرفی و دنیایی شدن است؛ اما به معنی متعدیِ دنیایی کردن هم استعمال شده است و در اصطلاح به فرایندی اطلاق می شود که در آن امور مقدس، قداست زدایی شده و از طریق عقل تأیید می شود.
«سکولاریزاسیون از ریشه سکولاریس به معنای «غیرمقدس» و «غیر روحانی» گرفته شده است. فرآیندی است که بر طبق آن واقعیاتی که در قلمرو دینی، جادویی و مقدس جای داشتند، به محدوده امور غیرمقدس و طبیعی منتقل می شوند. در حیات اجتماعی، غیردینی ساختن، با زدودن بعد تقدس آمیز برخی از مظاهر جهان و مقام انسان در جهان همراه است، در این فرایند جنبه های عقلانی، علمی و فنّی جانشین مظاهر دینی و تبیین جهان از طریق امور مقدس و الهی می شوند. همچنین در این جریان، فرهنگ، اندیشه و آداب و رسوم، جهاتی غیردینی می یابند؛ بدین معنا که پیوندشان را با ارزشهای دینی و مبانی الهی قطع می کنند.»(۸)
ویلسن، سکیولاریزیشن را جریانی می داند که در آن حس آگاهی دینی از بین می رود و مؤسسه های دینی نیز فعالیّت و اهمیت اجتماعی خود را از دست می دهند. دین در اداره جامعه کم اهمیت یا بی اهمیت می شود و کارکردها و عوامل ضروری برای اداره جامعه عقلانی می شود و از تحت کنترل مؤسسه هایی که وابسته به امور ماورایی اند؛ خارج می گردد.(۹)
سکیولاریزیشن از نظر ماکس وبر به معنای افسون زدایی است و افسون زدایی برابر با عقلانی سازی امور و دست شستن از باورهایی است که از قلمرو عقل و تجربه خارجند.(۱۰)
بدین ترتیب سکیولاریزیشن یا عرفی شدن روندی است که در آن قداست امور گرفته می شود. دیگر، معیار اخذ در آنها حرمت و کرامت ماورایی و فوق عقلانی نیست؛ بلکه هر امری است که به محکمه عقل سپرده می شود تا حقانیت یا سود و زیان و کارآمدی آن ارزیابی شود.
سکولاریسم به معنایی که توضیح داده شد، وارد قلمروهای گوناگونی شده است و چنان سریع و قوی انتشار یافته که حتی جایگاه هایی را که نفوذ سکولاریسم در آنها غیرقابل تصور می نمود در بر گرفته است. بحث از سکولاریسم در قلمرو اجتماع (که خود دارای ابعاد گوناگونی است مانند: سیاست، اقتصاد، حقوق، آموزش و پرورش و...) یا اخلاق، چیز متداولی است؛ اما سخن گفتن از سکولاریسم در عرصه معرفت و دین ممکن است مایه تعجب شود.
می توان درباره سکولاریسم در هر یک از مقوله های یاد شده سخن گفت و پژوهش کرد و عوامل و پیامدهای آن را در هر یک از این قلمروها بررسی کرد. مقاله حاضر می کوشد تا سکولاریسم در قلمرو دین را بکاود و معنا و مدلول آن را روشن کند و به عوامل و پیامدهای آن اشاره کند. قبل از پرداختن به «دین سکولار» یا «سکولار شدن دین» لازم است تصور درستی از دین داشته باشیم.
دین پژوهان تعریفهای گوناگونی را درباره دین پیشنهاد کرده اند؛ اما درباره هیچ یک از آن تعریفها اتفاق نظر وجود ندارد. نزاعهای بسیاری درباره تعریف دین وجود دارد و هر تعریفی در معرض نقد دیگران قرار گرفته است و جامع و مانع بودن آن رد شده است.(۱۱)
سبب اصلی وجود تعریفهای مختلف درباره دین، وجود ادیان گوناگون است؛ به طوری که هر تعریفی با نظر به ادیان خاصی می کوشد تا دین را معرفی کند؛ ولی اجزایی که در آن تعریف گنجانده می شود، چه بسا نمی تواند ویژگیهای دین یا ادیان دیگری را در بر بگیرد و بیان کند. ادیان گوناگونی در طول تاریخ حیات بشر پدید آمدند. مانند ادیان شرک آلود و بت پرست، ادیان آسمانی و وحیانی (توحیدی)، ادیانی که قبایل دورافتاده هنوز هم به آنها پایبندند و... امروزه نیز ادیانی وجود دارد که خدا در آنها هیچ نقشی ندارد. کوشش برای یافتن عناصری که در همه انواع گوناگون ادیان وجود داشته باشد و قدر مشترک آنها باشند، ظاهرا بی نتیجه است. برای این که در پژوهش حاضر از چنگ این مشکل رهایی یابیم، نخست مراد خود را از دین، به طور مصداقی معین می کنیم و سپس با ملاحظه آن، تعریفی از دین را اختیار کرده، سخن را درباره آن دنبال می کنیم. چون فرآیند سکولار شدن دین ـ همانگونه که در مقاله حاضر روشن می شود ـ عملاً در مسیحیت رخ داده است و برخی هم کوشیده اند که آن را در دین اسلام جای نمایند، مراد از دین را در اینجا دین آسمانی و وحیانی می گیریم. از طرف دیگر، چون دینهای اسلام و مسیحیت از یک سو عامترین و جهان شمولترین ادیانند و از سوی دیگر وجه قدسی و ماورایی بودن آنها روشنتر است و فرایند سکولارسازی نیز با این ادیان دست و پنجه نرم می کند؛ بهتر است که مراد از دین را دین آسمانی و وحیانی بگیریم. با توجه به این مقدمه که منظور از دین، دین وحیانی است، در تعریف دین به نقل از علامه طباطبایی می گوییم:
«دین مجموعه معارف مربوط به مبداء و معاد و مانند آن و قوانین و مقررات فردی یا اجتماعی است که از طریق وحی و نبوّت بدست می آید.»(۱۲)
این تعریف که درباره ادیان آسمانی مانند یهود و مسیحیت و اسلام و حتی درباره دین زرتشتی صادق است، نشان می دهد که دین دارای خاستگاهی غیربشری و فراطبیعی است. دین برنامه و دستورالعملی است که از سوی خداوند متعال برای هدایت انسانها به سوی سعادت و خوشبختی واقعی و نجات آنها از هلاکت و خسران ابدی فرو فرستاده شده است. دین حقیقتی آسمانی، مقدس و محترم است نه پدیده ای زمینی و بشری در عرض سایر پدیده ها که انسان به صورت عادی با آنها مواجه می شود و هیچ قداستی هم برای آنها قائل نیست. هم در مفاد برهانهایی که بر ضرورت تشریع دین و نبوّت و فرستادن پیامبران و نازل کردن کتابهای آسمانی اقامه شده است، الهی بودن دین است و هم در متن قرآن کریم و دیگر کتب آسمانی (حتی به صورت تحریف شده). خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:
«شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ»(۱۳)
یعنی: از [احکام] دین آنچه را که به نوح درباره آن سفارش کرد، برای شما تشریع کرد و آنچه را به تو وحی کردیم و آنچه را که درباره آن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم که دین را بر پا دارید و در آن تفرقه اندازی مکنید.
یا در جای دیگر می فرماید:
«وَ قالُوا أَساطِیرُ الأَْوَّلِینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَهًٔ وَ أَصِیلاً قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ»(۱۴)
یعنی: و گفتند: «افسانه های پیشینیان است که آنها را برای خود نوشته، و صبح و شام بر او املا می شود.» بگو: «آن را کسی نازل ساخته است که رازِ نهانها را در آسمانها و زمین می داند.»
این آیات و بسیاری از آیات دیگر قرآن بر قدسی و غیربشری بودن قرآن تصریح می کنند. چون منشأ دین از جایگاهی آسمانی است و تعلیمات و آموزه های موجود در متن دین نیز صبغه ملکوتی دارند و از دست رس عقل بشری خارجند، از انسان خواسته شده است که به آنها ایمان بیاورد و تسلیم آنها گردد. مانند وجود «فرشته»، «نویسندگان اعمال»، «عالم برزخ»، «صراط»، «درجه های بهشتیان»، «درکات دوزخیان» و... و نیز بیشتر مسائل دینی و احکام فرعی که خرد آدمی ناتوان از درک حکمت و مصلحت آنهاست. ایمان به این حقایق و احکام ضروری است؛ اما به طور جزئی و تفصیلی، عقل هرگز نمی تواند ما را به تصدیق آنها وادار کند. تصدیق آنها فقط از طریق تعبّد به فرمایش معصوم و ایمان به وحی تحقق می یابد.
بدین ترتیب روشن شده است که ادیان آسمانی هم از جهت خاستگاه و هم از جهت متن و آموزه های دینی، قدسی، آسمانی و ملکوتی اند و عقل بشری نمی تواند در همه جزئیات آنها داور نهایی باشد.
با توضیحهای گفته شده درباره ملکوتی بودن دین و مفهوم سکولاریسم، این پرسشها به ذهن می آید که: سکولاریسم می تواند وارد عرصه دین شود؟ آیا قلمرو دین برای سکولاریسم منطقه ممنوعی نیست؟ آیا «دین سکولار» اصطلاحی با اجزایی متفاوت نیست؟ چگونه ممکن است از دین ـ این مقدسترین نهاد اجتماعی و فردی ـ قداست زدایی شود و تبدیل به پدیده ای دنیوی و سکولار گردد؟ اگر از دین قداست زدایی شود و همه جزئیات آن به محکمه عقل سپرده شود و جنبه ماورایی آن خالی گردد؛ آیا چیزی به نام دین باقی می ماند که بتوان از آن به دین سکولار یاد کرد؟ پاسخ به این پرسش چندان مشکل نیست. پیشتر گفتیم که منظور از دین در پژوهش حاضر، دین آسمانی است، و چون وحیانی بودن لازمه جدایی ناپذیر ادیان آسمانی است؛ معنی ندارد که دین آسمانی، دنیوی و سکولار گردد. به این ترتیب صدر و ذیل دین سکولار با همدیگر منافات دارند و ممکن نیست حقیقتی به این نام در خارج تحقق یابد. به دیگر سخن، عرفی کردن دین، چیزی جز نابود کردن و نفی دین آسمانی نیست.
از این که واژه دین سکولار کاملاً بی معنا و تهی باشد نیز نادرست است؛ زیرا همان گونه که پیشتر بیان کردیم، دین مصادیق گوناگونی دارد و برخی از آنها خالی از حقیقت قدسی و ماورایی اند. این حقیقت که ادیان غیرآسمانی هم وجود دارند، خود نشان دهنده عمق نیاز انسان به دین است، و روشن می کند که انسان نمی تواند از پاسخ به این میل سرباز زند؛ بلکه میل دینی در انسان چنان استوار و ریشه دار است که اگر نتوانست آن را به شکل مناسب و با یافتن دین حق ارضا کند، ناچار می شود به ادیان باطل روی آورد یا خود دین جدیدی را جعل نماید.
به هر حال، سخن گفتن از دین سکولار، چندان هم بیراه نیست؛ زیرا امروزه یک واقعیت خارجی است و چنان گسترش یافته است که حتی به قلمروی که ورودش به آن ممنوع بود؛ یعنی دین آسمانی نیز داخل شده است و آن را از صبغه الهی تهی گردانیده است و پدیده ای بشری از آن بر جای گذاشته است.
توجه به این نکته نیز ضروری است که بحث سکولارسازی دین به خود امر دین ربطی ندارد، یعنی این طور نیست که دین که به خودی خود امری آسمانی و فراتر از عقل بشری است، دیگر از آن ویژگیها تهی و به پدیده ای عادی تبدیل شده باشد. هرگز این طور نیست؛ بلکه دین واقعی همانی است که بود و همان گونه هم باقی خواهد ماند. و از دست رس این گونه تصرف بشری نیز در امان است؛ بلکه سخن در این است که نگاه بشر امروزی به دین چگونه است. آیا امری لاهوتی است یا پدیده ای زمینی و بشری است؟
عده ای از آدمیان گمان می کنند که دین نمی تواند پدیده ای غیرطبیعی و فرابشری باشد یا مشتمل بر تعلیمهای استدلال ناپذیر و فراعقلی باشد؛ بلکه دین و محتوای آن مانند همه پدیده های معمولی و این جهانی باید به تیغ جرّاحی عقل سپرده شود و این گونه مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
این که بشر چگونه به این نتیجه رسید که همه امور، حتی دین باید در محکمه عقل حاضر و تسلیم داوری آن شود، خود داستان مفصّل دیگری است که مجال مستقلّی می طلبد تا زوایا و وجوه گوناگون آن بررسی شود؛ اما در اینجا به ذکر یک نکته بسنده می کنیم: دین مسیحیت (موجود) معامله ای با عقل کرده که زمینه شورش انقلابی عقل را علیه خود فراهم نموده است. قول به تثلیث و توحید به طور همزمان؛ قول به انسان شدنِ خدا (خدا ـ انسان)، اعتقاد به جسم بودن خدا؛ اعتقاد به تبدیل جوهر با حفظ اعراض آن (درباره تبدیل نان و شراب مراسم عشاء ربانی به گوشت و خون عیسی علیه السلام ) قول به گناه ذاتی و فطری انسانها و... که ارکان اصول اعتقادی دین مسیحی زمان ما را تشکیل می دهد نامعقول است و فهم و تأیید عقلانی آنها ناممکن است؛ اما خداپرستان مسیحی اصرار می ورزند که باید به این باورها به مثابه حقایق ایمانی، اعتقاد داشت و تسلیم شد. حتی برخی از کشیشهای مسیحی این گونه سخن گفته اند که چون بدون فهم و درک مسائل دینی، ایمان می آورم. پس باید ایمان، مقدمه ای برای فهم باشد. در صورتی که از نظر عقل، این فهم است که مقدمه ایمان قرار می گیرد. علاوه بر آن، چون کلیسا در گذشته در قبال دستاوردهای علمی و عقلی دانشمندان (از جمله گالیله و...) سخت گیری نشان داده است. فقط به این علت که مخالف آموزه های مسیحی و کلیساست؛ سبب شده که عقل با تمام قوا در مقابلش قد علم نماید. با این شرایطی که دین مسیحی به وجود آورده، طبیعی است که با تغییر جوّ فرهنگی مشاهده دستاوردهای تازه در عرصه علم، عقل به توانایی خود غرّه شود و خود را محور نهایی بشمرد؛ این در حالی است که اسلام معامله ای کاملاً متفاوت با عقل داشته است. در آیات فراوانی از قرآن مجید به تعقّل و تفکّر توصیه شده است و کسانی که از تعقّل و تفکّر روی بر می تافتند، سرزنش می شدند.
«أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأَْرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَی الأَْبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»(۱۵)
یعنی: آیا در زمین گردش نکرده اند، تا دلهایی داشته باشند که با آن بیندیشند یا گوشهایی که با آن بشنوند؟ در حقیقت چشمها کور نیست؛ لیکن دلهایی که در سینه هاست؛ کور است.
«أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»(۱۶)
یعنی: اف بر شما و بر آنچه غیر از خدا می پرستید. مگر نمی اندیشید؟
افزون بر این در معارف اسلامی، حجیت عقل پذیرفته شده است و با تکیه بر برهان عقلی بر ضرورت نبوت و فرستادن پیامبران و نزول کتب آسمانی حجیت وحی و دین به نحو عقلانی پذیرفته می شود؛ حتی عقل به عنوان یکی از راه های رسیدن به حقایق دینی پذیرفته شده است یعنی افزون بر آیات و روایات، از طریق عقل هم می توان به مراد شارع و حقایق دینی دست یافت. در مباحث آینده مجدّدا به این مطلب می پردازیم.
تأمل در خاستگاه و متن ادیان بزرگ جهان حتی یهود و مسیح تحریف شده، نشان می دهد که دین، پدیده ای قدسی است؛ اما با رسیدن عصر جدید و سلطه جهان بینی جدید بر اندیشه ها، قداست و حرمت آن زیر سؤال رفت به طوری که در برخی از مجامع فقط در حدّ امری عرفی و معمولی قرار گرفته است.
حدّاقل به سه طریق از دین قداست زدایی شده است: ۱ـ ظهور دین طبیعی (Deism) ۲ـ بررسیهای جامعه شناختی و مردم شناختی و روان شناختی درباره منشأ دین ۳ـ ظهور کلام جدید (یا مسائل جدید کلامی). در ادامه مقاله حاضر هر یک از این سه طریق را توضیح داده و پیامدهای آن را در روند سکولار شدن دین بررسی می کنیم.
۱) دین طبیعی
شعار «ایمان می آورم تا بفهمم» یا «چون نمی فهمم پس ایمان می آورم» شعار اکثر مسیحیهای دوازده قرن پیش است. کوشش آنسلم برای عقلی کردن ایمان مسیحی ـ در شرایط جدیدی که بر سه قرن اخیر قرون وسطی (قرنهای ۱۴ـ۱۲) حاکم شده بود ـ به دست فیلسوفانی مانند آکوئیناس و دونس اسکوتوس تعقیب و تکمیل شد. اکوئیناس و فیلسوفان مسیحی بعد از او با الهام از کوششهای فیلسوفان اسلامی مانند فارابی، ابن سینا و ابن رشد، کوشیدند مسیحی و آموزه های آن را بر بنیادهای عقلانی استوار کنند و بدین وسیله بین عقل و دین توافقی ایجاد کنند، اما در قبال برخی از عناصر ایمان مسیحی (مانند تثلیث در عین توحید) نتوانستند؛ چنین کنند و بدین دلیل از این گونه حقایق ایمان به سرّ و راز تعبیر کردند که فراتر از فهم عقلی انسان است.
بعد از نهضت تجدید حیات فرهنگی (رنسانس) و انقلاب علمی که عقل به خودباوری رسید و توانایی خود را در گشودن گره های علمی مشاهده کرد، بر آن شد تا وارد عرصه دین گردد و در آنجا نیز به داوری بنشیند. دینی که همه آموزه ها و تعلیمهای آن به تأیید عقل رسیده باشد و همه دستورها و برنامه های آن بر اساس مصلحت سنجیهای عقل اخذ یا ردّ شود و چنین نباشد که آموزه ای از آن با استناد به وحی و مکاشفه الهی تأیید شده باشد، دین طبیعی نام دارد. در قرنهای هفدهم و هیجدهم عده ای بر آن شدند که بنیادهای دین را به جای نیروی ماورای طبیعی و فیض الهی، بر عقل طبیعی انسان استوار کنند. رویکرد این عدّه به دین همان رویکرد رایج آن عصر به همه امور دیگر بود: تأکید بر توانایی عقل و برتری تمام عیار اندیشه و تفکر محض؛ دین و آموزه های دینی چیزهایی نیستند که پیشاپیش برای ما مقدّر شده باشند و ما مجبور باشیم منفعلانه تسلیم آنها شویم. دین عقیده محض نیست.
دین باوران طبیعی معتقدند منشأ اصلی و عمده کشمکشهای دینی در طول تاریخ ناشی از این است که دین به عقیده محض که خالی از فهم و تصدیق عقلانی است، پایین آورده شده است و هر نحله ای برای دفاع از باورهای جزمی خود، همه فرقه ها و مکتبهای دیگر را ردّ و انکار می کند و حاضر است برای پیروزی بر آنها دست به هر اقدامی بزند؛ به همین سبب است که تاریخ ادیان با جنگهای دینی و خشونتهای فراوانی همراه است.
در مقابل اگر بر فهم استدلال عقلی تأکید شود و دین با تکیه بر عقل پذیرفته شود، شاهد خواهیم بود که دین حق، یک دین بیش نیست و تفاوت و تنوع ادیان ریشه در امور دیگری دارد که خارج از عقل انسان است. همه ادیان دارای هسته مشترکی هستند که باقیمانده دین طبیعی اصیل است و آن دین طبیعی به مرور زمان در اثر تحریفها و بدعت ها به ادیان تاریخی مانند یهودیت و مسیحیت و... تبدیل شده است. وجه مشترک همه ادیان تاریخی، یعنی دین طبیعی، به دست خداوند در ذهن تک تک افراد بشر نقش بسته است است، و آنها اگر ذهن و عقل خود را به فعالیت وادارند، به آن پی خواهند برد.
اعتقاداتی که عقل آنها را تأیید می کند و در همه ادیان حضور دارد عبارتند از: ایمان به وجود خدا، پرستش خدا، تقوی و پرهیزگاری، لزوم خودداری از گناه، ایمان به آخرت و پاداش و مجازات پس از مرگ. دییست ها یا خدا باوران طبیعی درباره باورهای مذکور اتفاق نظر ندارند و به هیچ وجه نمی توان از دین طبیعی واحدی سخن گفت، چون قائلان به دین طبیعی چند دسته اند و دیدگاه های متفاوتی دارند. معروفترین دییست ها مبدأ و معاد را قبول دارند؛ اما نظام تشریع الهی و نبوّت را منکرند. با ملاحظه توضیحهای گذشته می توان گفت دین طبیعی چیزی جز دین معهود منهای وجوه و اجزای اسرارآمیز و غیرطبیعی آن نیست.
در دین طبیعی وحی و مکاشفه فراطبیعی، اسرار و تعلیمهای وحیانی که تصدیق آنها در چارچوب عقل استدلال گر به طور مستقیم ممکن نباشد، مردود است. فقط آن عناصری از محتوای وحی پذیرفته می شود که بتوان با عقل استدلال گر مصلحت جو، آنها را تأیید کرد. دییست ها باورهایی مانند: هبوط انسان و گناه ذاتی و فطری او، به صلیب کشیده شدن مسیح به عنوان کفّاره گناهان انسان، و... را که فراتر از درک عقل قرار دارند؛ تخطئه می کنند. کوشش دین طبیعی، زدودن عناصر فراطبیعی از دین و باطل اعلان کردن آن احکام و باورهایی است که فقط با تکیه بر مراجع حجیت دینی یعنی انجیلهای چهارگانه و کلیسا، جزء دین شمرده می شوند. فقط عقل است که مانند همه قلمروهای دیگر، در دین نیز، داور نهایی حقیقت و معیار اخذ و ردّ احکام و گزاره هاست. هیچ یک از احکام و معارف دین نباید با داوریهای عقل و اخلاق تعارض داشته باشد؛ زیرا گزاره های دینی مبتنی بر مصالح و مفاسدی است که عقل و اخلاق رعایت آنها را توصیه می کنند. فقط با تکیه بر عقل و اخلاق است که می توان وحی کاذب را از وحی صادق بازشناخت. دییست ها آزاداندیش نامیده شدند، چون فعالیت عقل را مقیّد به سنّت یا مرجعیت حجیت دیگری نمی کردند؛ نه کلیسا و نه کتاب مقدّس هیچ یک نمی توانند عقل را مقید کنند.
کاسیرر می گوید:
«دئیسم به عنوان یک نظام عقلی محض آغاز می شود؛ هدف آن این است که رازها و رمزها و اعجازها را از فضای دین اخراج کند و دین را در پرتو نور دانش قرار دهد. کتاب تولند [یکی از دییست های قرن هفدهم انگلیس]، مسیحیت بدون راز (۱۶۹۷)، در عنوان خود موضوعی را بیان می کند که از آن پس در نوشته های جنبش دئیسم مکرر ظاهر می شود».(۱۷)
ادّعای اصلی دئیسم، خرافه زدایی از دین و تطهیر دین از راز و رمزهای عقل گریز است. به گمان دئیستها آنچه سبب پیدایش اعتقاد دینی در انسان می شود، نیروی ماوراء طبیعی، معجزه یا فیض الهی نیست؛ بلکه این خود انسان است که باید با تکیه بر عصای خرد خویش به این اعتقاد برسد و آن را ادامه دهد. از این رو فرق الحاد و دئیسم این است که الحاد با خدا و خداباوری می ستیزد؛ اما دئیسم ادعا دارد که با خرافه و خرافه پرستی می ستیزد.(۱۸)
گزارش فشرده ای که درباره دین طبیعی ذکر شد؛ نشان می دهد که سکولاریسم وارد قلمرو دین شده است و دین، مورد توجه رهیافتی دنیاگرایانه قرار گرفته است. به بیان دیگر، در دین طبیعی کوشش شده است که دین مانند پدیده های دنیایی دیگر به داوری عقل سپرده شود و هرگونه راز و حرمت ماورایی از دامن آن دور گردد و عقلانی گردد. روشن است که با نفی وحی و مکاشفه الهی از دین، آنچه که برای دین و به نام دین باقی می ماند، کاملاً متعلّق به قلمرو دنیایی است این گونه است که عرفی و دنیوی می گردد و نتیجه این می شود که انسان فقط میل پیدا می کند که یافته های خود را (که دین می نامد) به نام خدا بیان کند. کاسیرر می نویسد:
«از لحاظ تیندال، دین یعنی این که ما وظایف خود را به عنوان فرمان الهی بشناسیم؛ دین بنا را بر معیارهایی می گذارد که در دسترس عموم قرار دارد، و سپس اینها را به یک آفریدگار آسمانی نسبت می دهد و تجلّی اراده او می شناسد»(۱۹)
دئیسم محصول خودباوری و غرور عقل انسانی بود. پس از پدیدار شدن نشانه های کاستی عقل انسان و آشکار شدن دوباره شک گرایی و آسیب پذیر بودن عقل، دئیسم در غرب رو به افول نهاد و کمتر کسی طرفدار آن باقی ماند.(۲۰)
دئیسم به وصفی که در اینجا بیان شد در دنیای اسلامی دیده نشده است؛ مگر با یک استثنا، آن هم محمد بن زکریای رازی است (البته بر اساس گفته های نویسندگان اسماعیلی، و گرنه کتابهای او موجود نیست تا بتوان به طور دقیق درباره آنها داوری کرد). گفته شده است که او بر نقش عقل بشری در هدایت انسان برای رسیدن به سعادت نهایی اش تأکید کرده بود و به توانایی عقل باور داشت. از این رو، منکر ارسال انبیا و نزول کتب آسمانی و تشریع شرایع و نبوّت بود. از قضا یکی از نقاط مشترک او با دئیستهای غربی قرنهای هفدهم و هجدهم، تأکید او بر نقش ادیان گوناگون و تنوع دینها در ایجاد درگیریهای و جنگها و خون ریزیها بود و به همین دلیل با دینهایی که خود را دین آسمانی می دانستند، مخالف بود. رازی به مبدأ و معاد معتقد بود؛ اما او در جهان اسلام پیروان قابل اعتنایی پیدا نکرد و افکار او مورد طرد و نقد جدّی دین پژوهان مسلمان قرار گرفت و فراموش شد. البته قبل از رازی، ابن راوندی نیز آراء مشابهی را ابراز کرده بود.(۲۱)
با توجه به گفته های قبل، می توان گفت تأکید بر عقلانی کردن دین و باورهای دینی مستلزم عرفی شدن دین و یا حتی ـ بویژه با ملاحظه دیدگاه ماکس وبر ـ عین عرفی شدن دین است. در این صورت ممکن است گفته شود: اگر دخالت دادن عقل در ردّ و قبول دین و حقایق دینی سبب عرفی شدن دین می گردد، پس استوارکردن دین و ضرورت نبوّت عامه و اموری مانند آن بر بنیاد خرد بشر و اقامه استدلال عقلی به نفع آنها موجب سکولار شدن دین خواهد شد و دانشمندان مسلمان از کندی تا امروز که همواره کوشیدند معارف و باورهای اعتقادی اسلام را با برهان های عقلی تحکیم کنند، در جهت سکولار کردن دین گام برداشته اند.
در پاسخ به این نکته، ابتدا یادآور می شویم که اسلام، عقل و برهانهای عقلی را، در صورتی که در چارچوب درست آن قرار داشته باشد و منجر به یقین شود را تأکید کرده است و حتی آن را یکی از راههای کشف قول شارع قرار داده است، بر خلاف این که به گمان و تخمین بینجامد:
«وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً»(۲۲)
یعنی: و ایشان را به این کار معرفتی نیست، جز گمان [خود] را پیروی نمی کنند، و در واقع، گمان در [رسیدن به] حقیقت هیچ سودی ندارد.
و کسانی را که اهل تعقل نیستند، مذمّت کرده است:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ»(۲۳)
یعنی: قطعا بدترین جنبندگان نزد خدا، کر و لالهایی هستند که نمی اندیشند.
این مقدمه، اهتمام دین اسلام را به تعقّل نشان می دهد. پس از ذکر این مقدمه در پاسخ به گفته قبلی، می گوییم: تمسّک به عقل و استدلال در تحکیم مبانی اعتقادی دین سر از عرفی شدن دین در نمی آورد؛ زیرا در صورتی این امر باعث عرفی شدن دین می شد که عقل ادعا می کرد همه گزاره ها و باورهای دینی باید به تأیید مستقیم خودش برسد و مصلحتهای احکام به طور واضح مشخص گردد و گرنه (یعنی اگر گزاره هایی در دین یافت شوند که نتوان بدین نحو آنها را استدلال کرد) باطل خواهند بود و جزء دین شمرده نمی شوند؛ اما می دانیم که عقل، در سنّت اسلامی، مانند اغلب سنّتهای فکری دیگر، به ناتوانی و محدود بودن خود معترف است و فقط در آن جاهایی که برهان یقینی بر مطلبی دارد، مدّعی است؛ اما در غیر آن موارد، حکمی ندارد، حتی استدلالی که عقل بر ضرورت نبوّت عامّه اقامه می کند، راه را برای معتبر کردن حجّتهای دیگری غیر از خودش هموار می کند؛ یعنی بر ناتوانی فهم خود در شناخت راه های سعادت و شقاوت انسان و لزوم فرمانبرداری از خدا و وحی و دین استدلال می کند، بر خلاف آن فرض که عقل بخواهد داور نهایی در اخذ و ردّ جزء به جزء احکام و معارف اسلامی و دین باشد. در این صورت اخیر است که دین در حدّ پدیده ای عرفی و دنیوی پایین می آید؛ زیرا عقل فقط بر درک مصالح و مفاسد دنیوی و امور متداول ـ آن هم به طور محدود ـ تواناست و چون توانایی درک امور ماورایی را ندارد و از نیل به مفاسد و مصالح غیر دنیوی عاجز است، جایی برای آنها در دین باقی نمی گذارد.
نویسنده: یارعلی - کرد فیروزجائی
پی نوشت
۱- Secularization.
۲ـ عضو هیات علمی دائره المعارف مؤسسه امام خمینی (ره)، دانشجوی دکتری فلسفه، محقق و نویسنده.
۳- James A.A.murray, The oxford english Dictionary, oxford, ۱۹۶۷, V. I×.
۴ـ لاک ابرسول، دنیایی / عرفی، در کتاب: فرهنگ علوم اجتماعی، انتشارات مازیار، تهران، ۱۳۷۶، ص ۴۱۶.
۵- Webster۰۳۹;s Encyclopedia unabridged Dictionary, NewYork, ۱۹۹۶.
۶- Ibid.
۷ـ برت اف. برنیر، سکولاریسم و دین، ترجمه افروز اسلامی، مجله نامه فرهنگ، ش ۲۲، ص ۴۸.
۸ـ آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه باقر ساروخانی، کیهان، تهران، ۱۳۷۰، ص ۳۳۴.
۹- Encyclopedia of Religion, Edited by Mireea Eliade, Macmillan, ۱۹۹۵, V.۱۳, P.۱۵۹.
۱۰- Encyclopedia of Religion, P. ۱۶۷.
۱۱ـ درباره تعریف دین ر.ک.: مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه: احسان نراقی و ابراهیم سلطانی، طرح نو، تهران، ۱۳۷۶، صص ۲۲ـ۱۸؛ چارلز تالیافر، عقل و فلسفه دین در قرن بیستم، ترجمه رحمتی، سهروردی، تهران، ۱۳۸۲، صص۵۷ـ۵۲.
۱۲ـ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، دار الکتب الاسلامیهٔ، ج ۱، ص ۴۳۱.
۱۳ـ شوری / ۱۳.
۱۴ـ فرقان / ۵ـ۴.
۱۵ـ حج / ۴۶.
۱۶ـ انبیاء / ۶۷.
۱۷ـ ارنست کاسیرر، فلسفه روشن اندیشی، ترجمه نجف دریابندری، انتشارات خوارزمی، ۱۳۷۲، صص ۲۲۹ـ۲۲۸.
۱۸ـ همان، صص ۲۴۱ـ۲۱۶؛ کالین براون، فلسفه و ایمان مسیحی، ترجمه طاطه وس میکائیلیان، تهران، خوارزمی، ۱۳۷۵، صص:۷۵ـ۷۰؛ فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه امیر جلال الدین اعلم، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و انتشارات سروش، تهران، ۱۳۷۰، ج ۵، صص ۱۸۲ـ۱۷۸.
۱۹ـ ارنست کاسیرر، پیشین، ص ۳۳۱.
۲۰ـ همان، ص ۲۳۵.
۲۱ـ ماجد فخری، سیر فلسفه در جهان اسلام، جمعی از مترجمان، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۷۲، صص ۱۳۳ـ۱۲۳.
۲۲ـ نجم / ۲۸.
۲۳ـ انفال / ۲۲.
۲۴ـ نساء / ۱۶۵.
۲۵ـ جهان گیر صالح پور، فرایند عرفی شدن فقه شیعی، نشریه کیان، سال پنجم، ش ۲۴، فروردین و اردیبهشت ۱۳۷۴، ص ۲۱.
۲۶ـ دانیل پالس، هفت نظریه در باب دین، ترجمه محمد عزیز بختیاری، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، ۱۳۸۲، فصل اول، محمد عزیز بختیاری و فاضل حسامی، درآمدی بر نظریه های اجتماعی دین، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، ۱۳۸۲، صص ۴۸ـ۴۱؛ غلامعباس توسلی، جامعه شناسی دینی، تهران، ۱۳۸۰، صص۴۹ـ۴۸.
۲۷ـ دانیل پالس، پیشین، فصل دوم؛ ملکم همیلتون، جامعه شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، انتشارات تبیان، تهران، ۱۳۷۷، صص۱۰۸ـ۹۵.
۲۸ـ دانیل پالس، پیشین.
۲۹ـ به نقل از: دان کیوپیت،دریای ایمان، ترجمه حسن کامشاد، طرح نو، تهران، ۱۳۷۶، ص ۱۷۸.
۳۰ـ دان کیوپیت، پیشین، صص ۲۵ـ۲۴.
۳۱ـ همان، ص ۲۳.
۳۲ـ هور درن، راهنمای الهیات پروتستان، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ص ۶۳.
۳۳ـ همان، ص ۶۴.
۳۴ـ دان کیوپیت، پیشین، صص ۲۹ـ۲۸.
۳۵ـ همان، ص ۳۳۴.
۳۶ـ هوردرن، پیشین، صص ۶۸ـ۶۷.
۳۷ـ دان کیوپیت، پیشین، ص ۳۳۶.
۳۸ـ هور درن، پیشین، صص ۲۰۴ـ۱۹۳.
۳۹ـ نمل / ۱۴.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست