دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

ادبی ترین فیلمساز زمان


ادبی ترین فیلمساز زمان

درباره آنتونی مینگلا و فقدان محسوس او در دنیای سینما

آنتونی مینگلا که دو سال و نیم پیش در بیمارستانی در لندن براثر عوارض عمل جراحی بر روی غده‌ای در گردنش در ۵۴سالگی چشم از جهان فرو بست، در اوج کارایی خود به سر می‌برد و تعدادی پروژه سینمایی و تلویزیونی را به طور همزمان در دست اقدام داشت و اینک فقدان وی محسوس تر از هر زمانی نشان می دهد.

مینگلا که ایتالیایی تبار و تبعه بریتانیا بود و بیشتر به خاطر اقتباس‌های پرشمار ادبی‌اش و ساختن فیلم‌هایی سینمایی از روی کتب معروف رمان شهرت داشت ، در سال‌های قبل از مرگ بر وسعت همکاری‌های خود با شرکت فیلمسازی برادران وین اشتاین افزوده بود. او با شرکت H.B.O قراردادی بسته بود که براساس آن هم یک فیلم سینمایی و هم سریالی تلویزیونی و ۱۳ قسمتی را از روی رمان «آژانس شماره یک کارآگاهان زن» بسازد و قرار بود که یک فیلم هم از روی کتاب جنایی و تریلر (دلهره‌آور) «نهمین زندگی لوییز دراکس» نوشته لیزینسن هنرمند مقیم فرانسه تهیه کند و این نیز طرحی متعلق به کمپانی وین اشتاین بود و مینگلا اضافه بر کارگردانی نویسندگی سناریو را هم متقبل شده بود.

او همچنین در مقام تهیه کننده فیلم «کتابخوان» کار استیفن دالدرای که در ابتدای پائیز ۲۰۰۸ اکران شد و اسکار برترین بازیگر زن نقش اول آن سال را به کیت وینسلت بخشید، عمل کرده و سناریوی جالب اسکات رودین برای این فیلم مربوط به سالهای بعد از جنگ جهانی دوم در آلمان را به ثمردهی نهایی رسانده بود.

او حتی متن اپیزودی از فیلم چندین و چند اپیزودی «نیویورک، تو را دوست دارم» را که به او سپرده شده بود، نوشته و در انتظار شروع فیلمبرداری آن بود و اگر زنده می‌ماند آن را در اواسط آوریل ۲۰۰۹ (اواخر فروردین ۸۸) در منهتن نیویورک فیلمبرداری می‌کرد. آن اپیزود را در نهایت فرد دیگری کارگردانی کرد اما کل فیلم توسط تهیه‌کنندگان به یاد و خاطره مینگلا تقدیم شده است و این در عنوان‌بندی فیلم نیز می‌آید.

● احساس برانگیز

دانی‌یل باتسک رئیس میرامکس، شرکت کوچک فیلمسازی که با تولید و توزیع یک سری فیلم هنری موفق داخلی و خارجی از اواسط دهه ۱۹۹۰ اوج گرفت و جوایز اسکار متعددی را برد و چند سالی است که به رغم انشعاب‌ها و جدایی‌ها و تفرق‌های بسیار در سطح هیأت رئیسه آن نامی بزرگ در اندازه کمپانی‌های بزرگ قدیمی در این حرفه را دارد، در دل تابستان گرم ۲۰۱۰ می‌گوید: «فقدان مینگلا نه فقط برای ما بلکه برای جامعه سینمایی یک ضایعه غیرقابل جبران بوده است. روند فیلمسازی او با توجه به این که وی کارهای ادبی را به پرده نقره‌ای منتقل می‌کرد و در این زمینه وسواس و دقت زیادی داشت، کاری پرحوصله و عذاب‌آور بود و البته برای خود او و اطرافیانش امری احساس‌برانگیز می‌نمود.»

به واقع نیز مینگلا عشقی بزرگ به کارهای ادبی و علاقه‌ای وافر به نویسندگی داشت و با این که با «بیمار انگلیسی» معروف‌ترین و موفق‌ترین فیلم خود به سال ۱۹۹۶ اسکار برترین کارگردانی را هم درکنار بهترین فیلم برد، اما معتقد بود که یک کارگردان نیست و یا ذاتاً چنین نیست و از اصل و وجود و ریشه یک نویسنده است.او در یک گردهمایی «BAFTA» (اتحادیه سینمای بریتانیا) در سال ۲۰۰۷ گفته بود: «من از آغاز هم به خودم به چشم یک کارگردان نگاه نمی‌کردم و هرچه بیشتر پیش رفتم، فزون‌تر به همین نتیجه رسیدم، من نویسنده‌ای هستم که آن قدر خوش‌اقبال بوده‌ام که نعمت کارگردانی نوشته‌هایم را نیز شامل حال خود دیده‌ام.»

● یکی از پدیده‌ها

آیا کارگردان کلاسیک و موفق «بیمار انگلیسی»، «آقای ریپلی با استعداد»، «شکستن و واردشدن به خانه» و «آقای فوق‌العاده» برآورد صحیحی از کار خود داشت؟ مینگلا، «آقای ریپلی با استعداد» را در سال ۱۹۹۹ بر اساس داستانی از پاتریشیا‌ های اسمیت پیرامون حرص و جنایت و احساس گناه نوشت و از سناریویی هوشمندانه و برگرفته از همین رمان که نوشته خودش بود، در این راه سود جست. «کوهستان سرد» محصول سال ۲۰۰۳ که همپا با «بیمار انگلیسی » کلاسیک‌ترین فیلم مینگلا بود و کاندیدای چندین و چند اسکار شد و اسکار نقش دوم زن را از آن رنه زل ویگر کرد و دو جایزه بافتا را نیز به دست آورد، براساس رمانی از چارلز فریزر پیرامون تبعات جنگ داخلی امریکا در اواخر قرن نوزدهم ساخته شد و از جود لاو و نیکول کیدمن در رل‌های اصلی بهره می‌جست.

فیلم «شکستن و وارد شدن به خانه» که در سال ۲۰۰۶ باز با بازی جود لاو عرضه شد، اثری به خوبی فیلم‌های فوق نبود و برخی عکس‌العمل‌های منفی را برانگیخت اما مینگلا از اوایل دهه ۱۹۹۰ و بخصوص از وقتی «آقای فوق‌العاده» (۱۹۹۳) را با بازی مت دیلان و آنابلا شیورا در نقش‌های اصلی ساخت، استعداد غیرمتعارف خود را آشکار کرده و به یکی از پدیده‌های سینما بدل شده بود. تفاوتی که او با اکثر همگنان و هم‌دوره‌ای‌های خود داشت، جایگاه قوی او به عنوان یک سینماگر مؤلف و دلبستگی عمیق او به کارهای ادبی و اقتباس از داستان‌های غنی بود و در عصر فعلی کمتر فیلمسازی به اندازه مینگلا به رمان‌ها و آثار ادبی به عنوان دستمایه فیلم‌های سینمایی خود روی آورده است.

● شرکای مرده

مینگلا از اواخر دهه ۱۹۹۰ استودیوی فیلمسازی Mirage را با شراکت سیدنی پولاک دیگر فیلمساز سرشناس به راه انداخته بود و این هم از دست قضا و قدر است که هر دو دیگر در قید حیات نیستند و اداره میراژ مدتی است که به خاندان این دو کارگردان و ائتلاف تجاری دیگری واگذار شده است. پولاک که ۵ ماه بعد از مینگلا از این دنیا رفت و ۱۹ سال از وی مسن‌تر بود، بعد از شنیدن خبر مرگ همکار مستعد خود گفته بود: «مینگلا از رمانتیک‌ترین ماجراپردازان در عرصه سینما و سرسپرده حقیقی و شیفته واقعی ادبیات بود و به شکلی بی‌مهار و بدون اندازه کتاب می‌خواند و در لابه‌لای آنها سوژه و دستمایه کار بعدی خود را نیز می‌یافت.

او شاعری بود که به جای شوریدگی با سلاح حقیقت به چارچوب نظم و منطق رسیده بود. او در برخوردهای اجتماعی‌اش هم مردی مثبت و شادمان و روحیه‌بخش برای سایرین بود و هرچند تم برخی آثار ادبیاتی مورد اشاره و استناد وی منفی و توأم با کج‌کرداری‌ها و قتل‌ها و زیاده‌خواهی‌ها بود اما او می‌دانست چطور آن را به گونه‌ای به تصویر بکشد که فرجام کار، معرفی راهی روشن‌تر برای آینده باشد.»

اسکات رودین فیلمنامه‌نویس فیلم «کتابخوان» نیز که مینگلا تهیه‌کننده آن بود، می‌گوید: «آنتونی روی فیلمنامه و قوت آن بسیار حساس بود و ساعت‌ها آن را می‌کاوید و بالا و پائین می‌کرد تا به بهترین نتیجه ممکن برسد. او در هر پروژه‌ای که شرکت می‌کرد با پرهیز از سهل‌انگاری تأکید بر نیل به بهترین نتیجه ممکن را داشت و حتی در مقام یک تهیه‌کننده مشکلات احتمالی آینده را پیش‌بینی و رفع می‌کرد.»

● مثبت و منفی

مینگلا رابطه‌ای مثبت و منفی با هالیوود داشت. وی سه سال پیش به نشریه قدیمی Hollywood Reporter گفته بود: «بدی هالیوود در این است که حتماً باید طبق مؤلفه‌های آنها فیلم بسازید و به صور و اشکال دیگر آن شک دارند و آن را برهم زننده احتمالی نظم دستوری موجود می‌دانند. اگر طبق باور آنها و با مشخصه‌هایی که سرمایه آنان را زودتر برمی‌گرداند کار کنید، انواع حمایت‌ها را از شما صورت می‌دهند اما اگر جز این باشید، پشت‌تان را خالی می‌کنند. چنانچه وودی آلن، جیمز کامرون و مارتین اسکورسیسی باشید جرأت ندارند کاری به کارتان داشته باشند اما اکثریت با فیلمسازانی است که نام و اعتبار آنها را ندارند و در نتیجه می‌توان شاخصه‌های موردنظر را به آنها تحمیل کرد و از شکل‌گیری آثاری که فقط خواسته‌های کارگردانان را برتابد، ممانعت به عمل آورد و به واقع از تحقق یک کار فرهنگی آزادانه جلوگیری کرد.

من بعد از توفیق عظیم «بیمار انگلیسی» از این قضیه نجات یافتم و استودیوها مجبور به کرنش در برابر من شدند اما این را می‌دانستم که پشت سر من حرف می‌زنند و دائماً غرولند می‌کنند. وقتی با تو خوب باشند، ۲۴ ساعته بزرگان این حرفه به تو زنگ می‌زنند، برخی تلفن‌ها به من باور نکردنی بود، گفتند آل‌پاچینو پشت خط است، گفتم حتماً مسخره می‌کنند اما خودش بود، اینها پیامدهای شهرت است ولی یادتان باشد اکثریت با کسانی است که یا تسلیم قواعد این حرفه و یا توسط آن دفع می‌شوند. شمار امثال من و پولاک آنقدرها هم زیاد نبوده است.»

● افسر مشکوک

اما هالیوود تمامی دلایل لازم برای کوتاه آمدن در برابر مینگلا را داشت زیرا او در سال ۱۹۹۶ که اصولاً سالی فقیر برای هنر سینما بود با اقتباس ادبی فوق‌العاده خود از روی «بیمار انگلیسی» رمان خاص و مرموز مایکل اونداتی کانادایی غنی‌ترین فیلم سال را ساخته بود. این فیلم ۹ جایزه اسکار شامل اسکارهای اصلی بهترین فیلم و برترین کارگردانی را برای شخص مینگلا و همچنین اسکار برترین بازیگر زن نقش دوم را برای جولی‌یت بینوش فرانسوی به ارمغان آورد. «بیمار انگلیسی» مبتنی بر خاطرات مخدوش و یادآوری‌های ازهم گسیخته یک جاسوس انگلیسی از جنگ جهانی دوم و در شرایطی است که بر اثر سوختگی در بیمارستانی افتاده و حال نزاری دارد و یک پرستار فرانسوی (بینوش) به حال او رسیدگی می‌کند.

رالف فاینس ایرلندی که از اوایل دهه ۱۹۹۰ اوج گرفته بود، در این فیلم رل جاسوس و افسر مشکوک فوق را به خوبی بازی کرد و مینگلا با فلاش‌بک‌های متعدد که نقبی به روزهای سلامتی فیزیکی این بیمار ویژه بود، کجروی‌ها و آشوب‌سازی‌های او را ترسیم می‌کرد و به این ترتیب چرخه کاری اصلی در این فیلم ادیت موازی آن و تطابق بخشیدن دیروز و امروز و حال حاضر در روند قصه بود که مینگلا به طرز حیرت‌انگیزی در آن موفق نشان داد. در عین حال بازی بیش از حد با فاکتور زمان و سفرهای مکرر از امروز به گذشته و تشریح همزمان روزهای جولان و سوختگی این افسر غیرقابل اعتماد و مأمور چند جانبه، هضم سریع داستان را برای سینماروهای عادی و طبقه عوام بسیار سخت می‌کرد.

● حداقل وظیفه

مینگلا ضمن توصیف این فیلم به عنوان قله کار حرفه‌ای خود در مصاحبه‌ای در اواخر سال ۱۹۹۶ به ویژگی فوق اعتراف کرده و گفته بود: «عادت بد سینمادوستان در دوران فعلی این است که هر چیزی را سرراست و سریع،صریح و بدون هیچ پیچیدگی و تغییر و تبدیلی می‌خواهند و حاضر نیستند حتی برای یک دقیقه فکر کنند. در بیمار انگلیسی پازل‌هایی هست. چیستان‌هایی که باید حل کنید تا ببینید بر سر این جاسوس چندسویه و مأمور آدم‌فروش دقیقاً چه آمده است. داستان دائماً از نو و به روالی متفاوت شکل می‌گیرد و باید برخی خط و ربط‌ها را در آن کشف کنید. اگر هوش و حوصله داشته باشید و این کار را انجام بدهید، قطعاً بهره‌های آن را خواهید برد. این حداقل وظیفه و دینی است که ما در قبال هنر غنی ادبیات داریم.»

همان‌طور که مینگلا می‌گفت و به آن در سطور قبلی اشاره داشتیم، هالیوود پس از آن مجبور شد در مقابل وی کوتاه بیاید و فیلم‌های او را آنگونه تولید کند که وی می‌خواهد و نه لزوماً آن طور که خودش پولساز می‌پنداشت و حتی اگر برخی چنین نمی‌خواستند، استودیوهای کوچک‌تر میرامکس و وین اشتاین‌ها (که دومی، مالکان جدا شده و استقلال یافته میرامکس بودند) برای اجرای آن و رعایت خواسته‌های مینگلا و امثال وی کاملاً آمادگی داشتند زیرا همین اسلوب‌ها و نگره‌ها بود که «بیمار انگلیسی» را به یک اثر فوق‌العاده سینمایی بدل کرده و رقبایش در سال ۱۹۹۶ را در هم شکسته بود. به علاوه همان طور که قبلاً نوشتیم، میرامکس صرفاً با زیر بال و پر گرفتن آثار مستقل و هنری ظاهراً کوچک فیلمسازان غیرمشهور به چنین درجه و رتبه‌ای رسیده بود و موفقیت‌اش را مدیون چنین سیاستی بود.