چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

گربه مزاحم


گربه مزاحم

ابلهی از دست گربه ای به ستوه آمده بود و هر چه او را از خانه بیرون می کرد و به جای دور می برد، باز به خانه باز می گشت. روزی گربه را در کیسه ضخیمی انداخته و به محل دوری می برد.
رفیقی از …

ابلهی از دست گربه ای به ستوه آمده بود و هر چه او را از خانه بیرون می کرد و به جای دور می برد، باز به خانه باز می گشت. روزی گربه را در کیسه ضخیمی انداخته و به محل دوری می برد.

رفیقی از او پرسید: به کجا می روی؟

گفت: فلان جا و نام محل را به اشتباه گفت.

رفیقش گفت: ولی راه آن جا از این طرف نیست.مرد جواب داد: آهسته باش. خود هم می دانم این را به گربه می گویم.