شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

این درد از کس دیگری ست


این درد از کس دیگری ست

در دنیای امروز, تئاتر روزبه روز دچار پیچیدگیهای فراوان می شود و این نشانه آن است که درام از اهمی ّت فراوانی برخوردار شده است به طوری که در مقایسه با روزگار پیشین, هم تماشاگران تئاتر افزون شده و هم شمار درامهای گوناگون فزونی پیدا کرده در این میان است که در اثر پرتو تغییرهای بنیادی تکنولوژیک صد ساله اخیر و تأثیر آنها بر نمایش دراماتیک با شکل و محتوای اثری مواجه می شویم که ارتباط ما را با آن اثر کم رنگ تر و ضعیف تر می کند چرا که باید بررسی کنیم که این اثر با چه ابزاری به مخاطب عرضه شده است

در دنیای امروز، تئاتر روزبه‌روز دچار پیچیدگیهای فراوان می‌شود و این نشانه آن است که درام از اهمی‍ّت فراوانی برخوردار شده است؛ به‌طوری که در مقایسه با روزگار پیشین، هم تماشاگران تئاتر افزون شده و هم شمار درامهای گوناگون فزونی پیدا کرده! در این میان است که در اثر پرتو تغییرهای بنیادی تکنولوژیک صد ساله اخیر و تأثیر آنها بر نمایش دراماتیک با شکل و محتوای اثری مواجه می‌شویم که ارتباط ما را با آن اثر کم‌رنگ‌تر و ضعیف‌تر می‌کند؛ چرا که باید بررسی کنیم که این اثر با چه ابزاری به مخاطب عرضه شده است.آیا این ابزار توانسته تأثیر خود را بر تماشاگر بگذارد؟ آنچه ما در نمایش «شهرزاد و هفت قصه‌اش» روبه‌رو هستیم، دنیایی ‌است پر از حرف و اطلاعات و دغدغه‌های ذهنی کارگردان، که اثر را از شکل قابل فهم و عام‌پسند به شکلی خاص تبدیل می‌کند. پس انتظاری نیست که نمایش در چهارچوب قراردادهای تئاتری جای گیرد؛ چرا که انتظار کارگردان بیشتر دریافت بوده است. او با ارائه تصاویری از حرکات و کلام و به طور کلی حرکات فرم فضایی را برای مخاطب می‌سازد که او ـ یعنی مخاطب‌ـ بر اساس قواعد ذهنی خود از آن نتیجه‌گیری و ترسیم معنایی کند.

در این هنگام است که مخاطب با اثر ارتباط برقرار نمی‌کند بلکه اثر را غیرقابل فهم وخسته‌کننده نیز می‌بیند. به هر حال آنچه در صحنه «شهرزاد و هفت قصه‌اش» رخ می‌دهد، خارج از انتظارات تماشاگر و حتی منتقدین است. نمایشنامه «شهرزاد و هفت قصه‌اش» متنی است که اساسا‌ً برای اجرا نوشته شده است. آنچه که در صحنه نمایش رخ می‌دهد، نشانه آن است که کارگردان برایش اجرا مهم‌تر از متن بوده است. شاخصه‌های مفاهیم و اندیشه‌هایی که از اثر به مخاطب ارائه می‌شود، بیشتر از طریق کارگردانی است. در اینجا متن فقط وسیله است و «محسن حسینی» تنها از طریق کارگردانی آنچه را که مد‌‌ّ نظر داشته به مخاطب انتقال می‌دهد. در ابتدای نمایش آنچه بیشتر جلب توجه می‌کند فرم روایت متن توسط بازیگران است. در این مرحله بیشتر از آنچه که اطلاعات از طریق متن به مخاطب داده شود، از حرکات ترسیمی یک نتیجه‌گیری حاصل می‌شود.

در واقع ما نمی‌توانیم یک تحلیل درست از متن ارائه بدهیم. برای ارائه چنین امری باید از طریق کارگردانی و آنچه که در مقابل چشمان مخاطب روی داده است به تحلیل اثر برسیم. عمده شاخصه‌های مهم کارهای حسینی، از «مسخ» به کارگردانی «علیرضا کوشک جلالی» گرفته تا به امروز حرکات فرم بوده است. روندی که در این مدت مشاهده شده این است که «حسینی» تلاش فراوانی برای ادغام این فرمها و نمایش نموده است. هر چند که در اجرای آثار او حرکات فرم بیشتر از ارکان دیگر نمایش به چشم می‌خورد ولی آنچه جالب است برای هر حرکتی در صحنه نمایش آثار حسینی، این حرکات فرم است که ارتباط ما را با اثر مشخص می‌کند و نمایش را به جلو می‌برد. در نمایش «شهرزاد و هفت قصه‌اش» کاراکتر در صحنه حضور ندارد. همه چیز به صورت انتزاعی ارائه می‌گردد و نمی‌توانیم تحلیلی از کاراکترهای اثر ارائه بدهیم. این کاراکترها واقعی نیستند بلکه ترسیمی هستند از فضای ذهنی حسینی که به شکل حرکت عرضه می‌شود. در اینجا فرمِ نمایش است که بر محتوای آن حاکم است؛ به طوری که اگر این شکل انتخاب نمی‌شد، قطعا‌ً محتوای اثر در ارائه به تماشاگر با معضل مواجه می‌شد.

پس در این اثر این فرم است که محتوا را تعیین می‌کند. شاید شخصیت اصلی نمایش شهرزادی است که قصه می‌گوید. البته جالب است که این قصه‌گوی نمایش گاهی از هزار و یک شب می‌گوید و گاهی از آثاری که حسینی در ایران انجام داده است! ما در «هزار و یک‌شب» هیچ‌وقت یا قصه «اورفه» و «مده‌آ» و یا با اثری که حسینی تمرین کرده و به اجرا نرسیده، مواجه نمی‌شویم. در واقع این شهرزاد قصه‌گوی نمایش با آن شهرزاد «هزار و یک‌شب»، زمین تا آسمان فرق دارد. شاید از کلمات او استفاده کند ولی درد او را ندارد. این درد از کسی دیگری‌‌ست. کسی که در نقطه‌ای از نمایش فاصله‌گذاری کوتاهی می‌کند و شروع به تعریف قصه‌ای می‌کند که در آن سه چیز مطرح است: عشق، انتظار، ناکامی. این سه عنصری است که در هفت قصه نیز به خوبی دیده می‌شود. این سه عنصری که شهرزاد از آن می‌گوید؛ در واقع شهرزاد قصهٔ‌ خود را می‌گوید. شاید شهرزاد قصه‌گو همان محسن حسینی باشد!

هنر بازیگری را می‌توان تا حد زیادی با کاربرد آگاهانه و ارادی و نشانه‌های بی‌ارادی و ناآگاهانه دانست. آنچه در نمایش «شهرزاد و هفت قصه‌اش» مطرح است، مبحث بازیگری نیست. در واقع بازیگر به تنهایی در صحنه تعریف نمی‌شود. بازی بازیگران به صورت میلیمتری و جزء به جزء آنچه که کارگردان توضیح داده است ارائه می‌گردد. چرا که کوچک‌ترین اشتباهی، اجرای اثر را به هم می‌ریزد و زیبایی اثر را دگرگون می‌کند. بازی بازیگران قراردادی است و جایی برای اتفاق دیگر ندارند. آنچه بر صحنه حاکم است نظم و انضباط درست و دقیق بازیگران با بازی درست است. زیبایی بازی بازیگران در جمع مشاهده می‌شود که همگونی در ارائه اثر با یکدیگر دارند. اطلاعاتی که اثر ارائه می‌دهد، در واقع همان انتظاراتی است که تماشاگر از همان آغاز اجرای اثر دارد و این مسئله بر چگونگی دریافت معنای هر یک از این اطلاعات در معنای کلی نمایش تأثیر به‌سزایی دارد. انبوه اطلاعات داده شده از گروه اجرایی به مخاطب باعث می‌شود که هدف اصلی اجرای اثر از ذهن مخاطب دور گردد و او را به مسیر دیگری بکشاند.

اطلاعات به تنهایی دارای مفاهیم بالا و ارزشمندی است که نه به صورت (Code) بلکه به صورت دریافت شخصی هر فرد به تنهایی ارائه می‌گردد. هر فرد دریافتی متفاوت از طراحی صحنه مثل خطوط و یالهای کناری صحنه و تصویر انتهای صحنه برای خود دارد. مثلا‌ً خطوط روی زمین از جایی نامعلوم آغاز و به پیچیدگی می‌رسد و به جای نامعلوم دوباره ختم می‌شود. این اتفاق به تنهایی برای خود تعریف می‌گردد و نه با دیگر عناصر نمایش! در کل هر یک از عناصر نمایش به تنهایی تعاریف و معانی خود را به مخاطب ارائه می‌دهد. بازیگران هم به این صورت عمل نمی‌کنند، بلکه در شکل یکسان و همانند با یکدیگر، مفاهیم اثر را انتقال می‌دهند. آنچه در نمایش «شهرزاد و هفت قصه‌اش» رخ می‌دهد، به گونه‌ای نمادین به تصویر درمی‌آید و گستره کامل زندگی و رفتارهای فرهنگ‌ساز اثر را دربرمی‌گیرد. زبان، رفتارها، معیارهای اخلاقی، آیینها، سلیقه‌ها، ایدئولوژیها، شوخیها، خرافات، باورهای دینی و همه گنجینه‌های اندیشه و مفاهیم فرهنگی سازنده‌ اثر است که با فرهنگ تماشاگر امروزی مطابقت پیدا نمی‌کند و باعث می‌شود که نتواند با اثر همخوان و همسان گردد. البته روشن است که همه تماشاگران، ـ‌ حتی تماشاگران وابسته به یک گستره فرهنگی ویژه ـ به یک اندازه با همه گوشه‌های آن قواعد آشنا نیستند، چرا که برای ارائه مفاهیم به مخاطب شناخت فرهنگ آن جامعه قطعا‌ً ضروری است.

از این رو، برای فهم کامل یک نمایش، باید توان فهم (قواعد زیرفرهنگی) ویژه هر جامعه برای گروه مشخص باشد تا بتواند خواسته خود را به مخاطب ارائه دهد. البته تماشاگر با‌هوش می‌تواند در حین تماشای نمایشی ناآشنا، برخی از قواعد بنیادین آن را دریابد. میل و شوق نوآورانه‌ای که محسن حسینی برای پدید آوردن زمینه‌های تازه و نو در آثارش دارد، ستودنی است اما نباید دگرگونی پیوسته قواعد اجرای اثر دراماتیک را فراموش کند. آن دسته از تماشاگرانی که با قواعد کهن آموزش یافته‌اند، شاید از فهم نمایشهای نو، ناتوان بمانند ولی دیگران، همان‌طور که نمایش به جلو می‌رود، قواعد تازه را رمزگشایی می‌کنند، اما این افراد اندک هستند؛ چرا که تماشاگر امروز به گونه‌ای دیگر پرورش یافته است. این همان مسئله مهمی است که محسن حسینی باید در آثارش مد‍ّ نظر داشته باشد.

نیما دهقان