دوشنبه, ۱۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 3 March, 2025
احمد عالی ـ عكاس و نقاش

احمد عالی در تبریز، خیابان حافظ، در محله خیابان «سرِ راه محله مارالان»، و در خانهای با معماری قدیمی متولد شد. خانهای نسبتاً بزرگ، كه اندرونی و بیرونی داشت و حیاطی پر درخت. پدربزرگ ناتنی كه در واقع عموی پدر بود، مرد خانواده و سرپرست و ولی سه بازمانده از پدر (این سرپرست در ۱۰ سالگی احمد فوت میكند)، مردی اهل كتاب، كه مطالعات فقهی داشت و مورد اعتماد و احترام مردم بود. آمد و رفت همیشگی مردم، صمیمیت و احترامی كه جاری بود، بخصوص تابستانها كه در غروب، حیاط بیرونی آبپاشی میشد، و تخت چوبی كنار باغچه با گلدانهای شمعدانی دور حوض و گلكاریهای منظم و آرایششده، محل پذیرایی و حضور آشكار میهمانان بود؛ برای احمد خاطرات خوابگونه از آن سالها است.
خانه دوران كودكی، در محلهای قدیمی و برِ خیابان جدیدالاحداث (حافظ) كه منتهی میشد به باغشمال، قرار داشت. صد متر پایینتر، فضای وسیع و باز باغشمال یا باغ شازده كه حالا اثری از درخت و آبنما در آن نیست، محل بازی و سرگرمی بچهها بود، كه از آنجا میشد آسمان بیكران و افقهای دوردست شهر را دید، و رودخانه غالباً خشك را، كه با بارش باران جاری میشد و در آخر به زمینهای صاف میرسید و بركههای وسیع و متعددی را شكل میداد. غروبها كه رفتهرفته زمین به تیرگی میرفت، و آسمانِ هنوز روشن، گاه ارغوانی، سرخ یا نارنجی میشد، همراه با پارههای پراكنده ابر، و انعكاس نور در بركهها، منظره بسیار بدیعی را پدید میآورد. گاهی نیز پرواز دستهجمعی و هفتی یا هشتی شكل مرغابیها، زیبایی چنین منظره شگفتی را به كمال میرساند.
«از بازیهای كودكانه خاطرات بسیار زیادی دارم. در تعطیلات تابستانی مدارس، دایی بزرگم با سه پسر و سه دختر از تهران به تبریز میآمدند و دو پسرِ دایی كوچكم كه در خانه پدربزرگ مادریم زندگی میكردند با برادر و خواهرم میشدیم یازده نفر. برادرم كه پنج سال بزرگتر از من است و بزرگتر از باقی بچهها، بازیگردان بازیهای گروهی ما بود. همیشه هم كارهایی كه بچههای دیگر كمتر حاضر به انجام آن بودند، به عهده من گذاشته میشد: مثل پریدن از دیوار باغ و چیدن مخفیانه میوه، و یا پرتاب و انفجار بمبها و نارنجكهایی كه میساختیم و در بازی «نبرد روسیه و آلمان» استفاده میشد. این عملیات و بازیها در خانه پدربزرگ مادریم كه بزرگتر از خانه ما بود انجام میگرفت.»
«از دیگر سرگرمیهای دوره كودكی برش تخته سهلایی با ارهمویی و ساختن اشیایی مثل میز، صندلی، خانه و... به اتفاق برادر بزرگترم است كه معمولاً هم مورد حمایت فامیل بود و از ما میخریدند. گاهی هم برادرم، بچهها را دور خودش جمع میكرد و با ما تئاتر تمرین میكرد. بعد از فروش بلیط به فامیل، در خانه برای آنها تئاتر اجرا میكردیم.»
حضور پدر در زندگی احمد بسیار كوتاه است. چهار یا پنج ساله بود كه او را از دست داد. در عوض مادر همه وجودش را به پای بچههایش ریخت.«مادرم زنی بسیار منظم، دقیق و انسانی بسیار راستكردار، سختكوش و مهربان است. همیشه با دقت اعمال و رفتار ما را مراقبت میكرد. با ما زیاد حرف میزد و یا نصیحت میكرد. یادم هست به خواهر بزرگترم، انواع كارهایی را كه در آیندهاش مفید خواهد بود، یاد میداد. از جمله خیاطی و ریزهكاریهای آن و خیلی چیزهای دیگر را. و اصرار داشت كه هركدام را با دقت و توجه كافی یاد بگیرد و به همان ترتیب هم انجام دهد. من هم پابهپای خواهرم دستورات و سرمشق مادرم را با اشتیاق انجام میدادم.
تمایلم بیشتر به كارهای ظریف و پركار بود. هنوز تعدادی از آن آموختهها را در مواقع لزوم به كار میگیرم و برای انجام هر كدام از این كارها به همان نظم و ترتیب سیستماتیكی كه مادرم یاد داده بود عمل میكنم.»(۱)
دوران ابتدایی را در دبستان كمال سپری كرد. نظم و دقت او در درس، و در سالهای آخر دبستان؛ مهارت او در نقاشی و كارهای دستی، ویژگیهای بارزش، سبب توجه اولیا مدرسه به او شد. «در دبستان از روی عكس خیلی خوب كپی میكردم. بچههای دیگر هم میخواستند تا چیزی برایشان بكشم. معلمی داشتیم كه برای آموزش هنر، كتابچهای تهیه، و چند تا از طرحهای من را هم به اسم خودش در آن چاپ كرد. و این موجب غرور و خوشحالی بسیار من شده بود.»
سالهای دبیرستان، آغاز آشنایی و كار با رنگ و روغن است. «در خیابان اصلی تبریز (پهلوی سابق) نقاشی به اسم «باجالانی» مغازه داشت كه اغلب كپیهایی برای فروش میكشید. مدرسه كه تعطیل میشد، فاصله نسبتاً زیاد آنجا تا مغازه را با دو طی كرده، و از پشت ویترین نقاشیهای او را تماشا میكردم. همیشه هم اولین توجهم این بود كه آیا كار تازهای كشیده شده یا خیر. كمتر اتفاق میافتاد كه به داخل بروم، ولی هركاری را كه بهنظرم زیبا بود، خیلی با دقت نگاه كرده و به ذهن میسپردم، تا در خانه با یادآوری جزئیاتاش آن را از حفظ بكشم. در تعطیلات تابستانی این كار استمرار بیشتری پیدا میكرد. به تدریج با نقاشان روس آشنا شده و كار آنها الگویم قرار گرفت.»
اوقات فراغت در سالهای دبیرستان بیشتر به نقاشی گذشت اما ذهن خلاق او تنها به نقاشی بسنده نمیكرد، و هرچیزی كه علاقهاش را برمیانگیخت میتوانست او را مدتها به خود مشغول كند. دستساختههایش به تدریج به اشیایی ماهرانه تبدیل شدند. كمكم با نقاشان تبریز بیشتر آشنا شد.
ابتدا ««علیاكبر یاسمی» كه شاگرد كمالالملك بود، و بعد نقاشی دیگر به نام «واهرامیان» كه در یكی از آكادمیهای شوروی (سابق) تحصیل كرده بود و هر دو در تبریز فعال بودند، اما هنوز كلاسهای آزاد و عمومی نقاشی رایج نشده، و چند سالی مانده بود، تا هنرستان میرك در تبریز به راه بیفتد. سوم را كه تمام كرد، مصمم به ادامه تحصیل در رشته نقاشی است. به تهران آمده (۱۳۲۹) و در هنرستان تجسمی پسران ثبتنام كرد. برادرش پیش از این برای تحصیل در دانشسرای عالی به تهران آمده، و جایی را اجاره كرده بود. احمد پیش او ماند. تحصیل در هنرستان تجسمی را چند ماهی بیشتر ادامه نداد و ترجیح داد تا در كلاسهای آزاد هنرستان كمالالملك ثبتنام كند. محمود اولیا، حسین شیخ، حالتی، حسین بهزاد، دكتر كیهانی و... از جمله اساتید آنجا هستند. چهار سال تحصیل او ادامه یافت.
در این زمان، تاكید روی طراحی و صحت طرح بیشتر انتظار از هنرجویان بود، و دقت احمد عالی در اجرا، و تواناییهای او، بسیار مورد تشویق اساتید بهخصوص محمود اولیا قرار میگرفت. «اولیا خیلی به من توجه و محبت داشت و گاهی به گرمی نصیحتم میكرد و میگفت: عالی آدم هرچه هنرمند باشد، باید انسان خوبی هم باشد.» در كنار آموزش عملی، با نقاشی و نقاشان اروپا هم آشنا شد. «به كارهای رامبرانت و میله (Millet) خیلی علاقهمند بودم. بعد از مدتی هم با كارهای نقاشان امپرسیونیست آشنا شدم.» كار نقاشان را بخوبی كپی میكرد و فروش برخی از آنها، كمكی برای امرار معاش او شد.
هنرستان كه تمام شد، در تهران ماند و ناچار به كار پرداخت، و كارهای مختلفی كرد. حدود یك سال در شركت نساجی به طراحی پارچه پرداخت (۱۳۳۷)، و چند سالی در آتلیه تبلیغاتی متعلق به «رسام عربزاده» به كار مشغول شد. «چون حوصله كارهای ظریف را داشتم، اجراهای بسیار دقیق را به من میسپردند.
مثلاً در نبود لتراست، حروف فارسی و انگلیسی را با دست طراحی، و با قلمهاشور اجرا میكردم. بعد از مدتی با پسر عربزاده، مغازهای را در لالهزار (پاساژ زانیچخواه در كوچه ممتاز) اجاره كرده، و كارگاه چاپ سیلك راه انداختیم. این همكاری هم چندان نپایید.»
عالی پیش از این عكاسی را كشف كرده بود و زندگیاش رفتهرفته با آن عجین شد. به گونهای كه تمام ذهنیتاش را به خود مشغول كرد. این كشف با تهیه یك دوربین «آلفاسیلیت» كه فاقد تلهمتر و امكانات نورسنجی بود آغاز شد.(۱۳۳۷).
ابتدا لازم بود تا با مسایل فنی و تكنیكی عكاسی آشنا شود. بعد از قدری آشنایی با دوربین، شروع به عكاسی كرد. بعد از ظهور و چاپ هر حلقه فیلم، درسهای تازهای از كار با دوربین را فراگرفت و عكس هم كه میگرفت، با دقت و وسواسگونه بود. چند سال نقاشی و كارهای گرافیكی، دید او را به تركیببندی و مسایل تجسمی حساس كرده است. «آسان از هرچیزی عكاسی نمیكردم. اگر موقعیت دلخواه و زاویه دید مناسبی پیدا نمیكردم، شاتر نمیزدم. بارها اتفاق افتاد، ساعتها منتظر انسان و یا سایهای بودم كه در جای مناسب كادر قرار بگیرد تا كار را تمام كنم.»(۲)
برای ظهور فیلم و چاپ عكسهای خود، ابتدا به عكاسان مغازهدار مراجعه میكند. نتیجه اصلاً برای او رضایتبخش نیست. عكسها تیره یا روشن شده، و گاه بخشهایی از حاشیه آنها حذف میشد. «در این موقعیت بود كه با «محرمآقا» (فتو اونیورسال) آشنا شدم. سلیقه و نظم ایشان در انجام كارهای مختلف عكاسی با كیفیت خوب و اصولی مرا به طرف خود جلب كرد. با روی باز، كه هنوز هم دارند، فرصت این را پیدا كردم تا در رفت و آمدهایم پیش ایشان، با عدهای از عكاسان حرفهای و آماتور آشنا شوم.
مغازهاش جایی بود برای گفتگو از مقوله عكاسی و محل ارتباط با خبرها و تازههای عكاسی.«(۳)
به عنوان كارشناس طراح و گرافیست در «وزارت كار و امور اجتماعی» استخدام شد. بعد از مدتی نیز در بخش گرافیك و طراحی یك مجله به كار پرداخت. در آنجا از نزدیك با تاریكخانه و امكانات آن آشنا، و به تدریج با شیوههای اجرایی و محدودیتهای مواد مورد استفاده پی برد. «عكاس آن مجله «مصطفی جواهری» بود، و با محصولات مصرفی رایج عكاسی و نمایندگیهای معتبر آن محصولات آشنایی داشت. از طریق ایشان، من هم به آن نمایندگیها رفت و آمد پیدا كردم... در تاریكخانه مجله موصوف بود كه متوجه شدم داروی ظهور فیلم، بروشوری همراه دارد كه وضعیت ظهور فیلمهای مختلف را با غلظتها و درجه حرارتهای متفاوت توصیه میكند. از این توجه و كشف، سراغ دیگر وسایل كار و مصرفی عكاسی رفتم. دیدم هركدام برای استفاده درست مصرفكننده، دستورالعملی همراه دارد كه سازنده آن محصول توصیه كرده است.»
«یاد گرفتم در ارتباط با كار عكاسی، از دوربین گرفته تا مسایل فیزیكی و شیمیایی كه در تاریكخانه اتفاق میافتد، اگر طبق دستورات سازنده هركدام از محصولات درست عمل شود، نتیجه مطلوب و كیفیت عالی به دست خواهد آمد، كه به آن استاندارد میگویند.»
با دایر كردن تاریكخانه شخصی، تجربهها شكل جدیتر و طولانیتری پیدا كرد. ترجمه بروشورها، جزوهها و منابع مربوط به عكاسی، او را به خوبی با معلومات تاریكخانهای و نحوه ظهور فیلم و چاپ عكس در حد استاندارد آن آشنا ساخت. بدین ترتیب سه سالی را با پشتكار بسیار به عكاسی و نحوه عرضه آن پرداخت، برای این منظور نیز سفرهای زیادی رفت و عكسهای فراوانی گرفت.
تا این زمان او طی چند سال تجربیات قابل قبولی در زمینه نقاشی انجام داده، و توانایی نسبتاً خوبی هم در آن حیطه كسب كرده است. مدتی هم به كارهای گرافیكی مشغول شد.
حضور موفق و تواناییهای او دامنه دوستاناش را وسیع كرد. «در تهران بود كه با گروهی از نقاشان جوان، «همسنوسالان خودم را میگویم» آشنا شدم كه در جستجوی راه تازهای در كارشان بودند، و میخواستند در نقاشی و هنرهای تجسمی تحولی را ایجاد كنند. این آشنایی پسآمدی داشت خیلی مبارك كه به تشكیل گروههای مختلف منجر شد. این قضیه حدود سالهای ۳۶ و ۳۷ اتفاق افتاد.»(۴)
قندریز را از قبل میشناخت و از طریق او با جمع دیگری از نقاشان جوان و خوشفكر آشنا شده بود. «قندریز ]اغلب[ اوقات در جستجو و حل مسایل هنرهای تجسمی بود و در فراغت از كار، بحث و گفتگو، دیدن نمایشگاهی و فیلمی. یادم میآید سعی میكردیم شب اول فیلمهای روی اكران را ببینیم و هفتهای یك شب هم كانون فیلم را از قلم نمیانداختیم. از مشتریهای پروپا قرص شبهای كانون فیلم، امیر نادری بود، او هم عكاسی میكرد و از این طریق با وی آشنا بودم.» (۵)
از سالهای نوجوانی با غلامحسین ساعدی (گوهرمراد) آشنا شده بود. «با ساعدی هممحل بودیم و در كلاس سوم متوسطه همكلاس. من آمدم تهران، الان دقیق یادم نیست چه سالی بود، او را در لباس افسر وظیفه با ستارههای براقش در تهران دیدم.»(۶) این دوستیها كه فضای فكری مناسبی برای او میساختند، در كنار نگاه كنجكاو و كمالپسندی كه داشت، سطح انتظار او را بالا میبرد. «در آن اوایلی كه من عكاسی را شروع كردم، هیچ حرف و سخنی در مورد عكاسی زده نمیشد و تصور عموم از عكاسی، فقط در حد عكسهای پرتره آتلیهای با سبك و حدود یوسف كارش بود. من هم از روی كنجكاوی كتاب عكسهای كارش را خریدم، ولی دیدم كه نه، این تصاویر ردیف انتظارات تصویری من نیست.... همه چیزش فقط متكی بر فن و نورپردازی بود. حتی كمپوزیسیونهایش را هم نمیپسندیدم.
خیلی آكادمیك و پشت ویترینی بود. بعد از طریق مجلات سالانه عكس كه وارد ایران میشد، با عكاسان دیگر آشنا شدم. با آودون، ادوارد وستون، بیل برانت و بهخصوص «منری» و «موهولیناگی». این عكاسها بودند كه نشانم دادند میتوان با ابزار عكاسی متفاوت عمل كرد و جور دیگری عكس گرفت.«(۷)
پینوشت:
۱- گفتگو با احمد عالی. این گفتگو باحضور مینا نوری، مریم زندی، سوسن خیام، مرتضی ممیز، سیروس طاهباز، احمدرضا احمدی، یحیی دهقانپور، بهزاد حاتم ومهران مهاجر انجام گرفته است. كلك، شماره ۸۳-۸۰، آبان- بهمن ۱۳۷۵، ص ۴۹۹.
۲- پیشكسوتان عكاسی، احمد عالی. تهیه و تنظیم: احمد وخشوری. مجله عكس، شماره یازدهم، سال چهارم، اسفند ۱۳۶۹، ص ۳۱.
۳- پیشین، ص ۳۲ (روحاش شاد).
۴- فرهاد رنجبران. بررسی زندگی و آثار استاد احمد عالی (پایاننامه). زیر نظر كاوه گلستان، دانشگاه آزاد اسلامی، ۱۳۷۷، ص ۱۰.
۵- كلك. پیشین، ص ۵۰۲.
۶- كلك. پیشین، ص ۵۰۱.
۷- عكاسی كسب و كارمن نیست. گفتگو با احمد عالی. توكلی. حرفه هنرمند، شماره ۳، ص ۶۳.
۸-مجله عكس. پیشین، ص ۳۵.
۹- كلك. پیشین، ص ۴۶۹.
۱۰- عكاسی ذهنی و نقاشی انتزاعی. گفتگو با احمد عالی. ز. زهتاب. ماهنامه هنرهای تجسمی، نشریه انجمن هنرهای تجسمی، سال ششم، شماره هفتم، ۱۳۷۷، ص ۳.
۱۱- كلك. پیشین، ص ۴۷۴.
۱۲- ماهنامه هنرهای تجسمی. پیشین، ص ۳.
۱۳- كلك. پیشین، ص ۴۷۷.
۱۴- كلك. پیشین، ص ۴۷۶.
۱۵- كلك. پیشین، ص ۴۸۱.
۱۶- كلك. پیشین، ص ۴۷۹-۴۷۷.
۱۷ - «موضوع» عكس، ثبت طبیعت نیست. حرفهای احمد عالی درباره عكاسی. آیندگان، دوشنبه ۲۵بهمن ۱۳۵۵، ص ۸.
۱۸- حرفه هنرمند. پیشین، ص ۶۵.
۱۹- كلك. پیشین، ص ۵۰۲.
۲۰- فرهاد رنجبران. پیشین، ص ۲۹-۲۸.
۲۱- كلك. پیشین، ص ۴۹۸.
۲۲- حرفه هنرمند. پیشین، ص ۶۵.
۲۳- كلك. پیشین، ص ۳۹۴.
۲۴- كاوه گلستان. تصاویر پایدار سایهروشنها. همشهری، سهشنبه ۲۷خرداد ۱۳۷۶، سال پنجم، شماره ۱۲۸۱.۲۵- ابراهیم حقیقی. ۴۲سال نگاه. ماهنامه زمان، شماره ۱۷، شهریور ۱۳۷۶، ص ۶۰
نویسنده : حسن موریزی نژاد
هنرمندان معاصر ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست