یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا

شمایل یک پلیس ایرانی


شمایل یک پلیس ایرانی

سریال کلانتر تلاشی برای دسترسی به تصویری منطقی و معقول از پلیس ایرانی بوده است

این روزها در کنار انواع سریال‌های جدید، شاهد بازپخش سریال‌های قدیمی‌تر هم هستیم که شاید مجموعه کلانتر نسبت به آنها جدیدتر هم باشد. مجموعه سه‌گانه « کلانتر» بیش از هر چیز با سریال «کارآگاه علوی» قابل قیاس است هم از لحاظ نوع ژانر و پلیسی بودن قصه و هم از حیث دنباله دار بودن سریال که هر دو جزو معدود سریال‌هایی هستند که قسمت‌های بعدی آن ساخته شده است.

شاید طنز ماجرا هم در این باشد که دقیقا سریال‌هایی به ساخت چندم خود رسیده‌اند که اتفاقا از لحاظ ژانری در میان مخاطبان ایرانی چندان محبوبیتی ندارند، البته این به معنی آن نیست که تماشاگران ایرانی از فیلم و سریال‌های پلیسی گریزانند که برعکس آثار پلیسی خارجی همواره مورد توجه آنها قرار گرفته و به همین دلیل هم با نسخه ایرانی آن چندان ارتباط برقرار نمی‌کنند و این یکی از مشکلات همیشگی سینمای ایران بوده است که تصویر قابل قبول و استانداردی راجع به پلیس و داستان پلیسی ارائه نکرده است و اگر هم سریال‌هایی مثل کارآگاه علوی و کلانتر در سری اول خود نسبتا موفق بودند و توانستند نظر مخاطبان ایرانی را به خود جلب کنند، تلاش آنها برای دسترسی به تصویر منطقی و معقولی از پلیس ایرانی بوده است.

احمد نجفی و ایرج نوذری در سری اول‌سریال‌های خود موفق شدند شمایلی نزدیک به یک پلیس ایرانی را نشان دهند و خصوصیات فرهنگی و مولفه‌های شخصیتی یک پلیس ایرانی را به تصویر بکشند که در عین حال از تیزبینی و هوش پلیس در سینمای غرب هم محروم نبودند و شخصیت‌پردازی به گونه‌ای شکل گرفته بود و داستان به شیوه‌ای روایت شده بود که این هوشمندی و درایت باورپذیر بود و تصویری کاریکاتوری نداشت، ضمن این‌که خود موقعیت داستان و فضای معمایی و تعلیق‌افکن آن هم به پذیرش این شخصیت‌ها کمک می‌کرد، اما در سری بعدی بویژه در سری سوم کلانتر این موقعیت بشدت متزلزل شده و جذابیت قبل را ندارد. قطعا تکراری شدن این شخصیت‌ها نیز در شکل گیری این تصویر چندان بی‌تاثیر نبود. معمولا در نسخه‌های بعدی یک سریال جذابیت و تازگی شخصیت‌ها به شکل طبیعی و مبتنی بر دلایل روانشناختی کاهش می‌یابد، اما بیش از آن موقعیت‌سازی و فروکش کردن سویه تعلیقی قصه و حتی نوعی شتاب‌زدگی و روایت سرسری از موقعیت‌ها به این امر منجر شده تا آنجا که سری سوم کلانتر نتوانست موفقیت مجموعه اول را در ۶ سال پیش تکرار کند.

محسن شامحمدی البته ید طولایی در ساخت سریال‌های اکشن و پلیسی دارد. از هشدارهای پلیس، آیینه عبرت، شلیک نهایی، تصمیم نهایی، گارد ساحلی گرفته تا سه‌گانه کلانتر مجموعه‌های پلیسی هستند که او کار کرده است. ویژگی مشترک همه آنها شاید توجهی است که کارگردان به ترسیم مناسبت‌های انسانی و روان‌شناسی شخصیت‌های منفی و خلافکار دارد و تلاش کرده است تا تصویر دوقطبی و سیاه و سفیدی از آنها خلق نکند. به طوری که خلافکاران او نه‌تنها انسان‌های کاملا منفی و منفوری نیستند، بلکه حتی برخی از ویژگی‌های مثبت آنها باعث ایجاد جاذبه در مخاطب می‌شود. این مساله البته گاهی تا سر حد نقض غرض نیز پیش رفته‌ است. مثلا در سریال آیینه عبرت، شخصیت آتقی بیشتر دارای جاذبه بود تا دافعه. هرچند تصویری که او از پلیس با بازی محمود دینی هم ترسیم کرده بود جذاب به نظر می‌رسید. این جذابیت درباره کلانتر با بازی ایرج نوذری هم تداوم پیدا می‌کند، اما در سری سوم آن بشدت افت می‌کند که شاید به بازتولید همان شخصیت قبلی بدون اضافه شدن شاخ و برگ‌های جدید مربوط باشد گرچه نگارنده معتقد است نخوتی که در چهره نوذری به چشم می‌خورد و حس تصنعی باهوش بودن که در این کاراکتر وجود دارد نوعی دافعه در این شخصیت دامن‌زده و همه اینها بیش از این‌که به تنزل موقعیت کلانتر در سری سوم برگردد به ضعف‌های خود بازیگر یا دست‌کم چهره او برمی‌گردد که نمی‌تواند نمادی از پلیس مهربان ایرانی باشد. او سعی کرده تا بیشتر وجوه مقتدرانه پلیس را به تصویر بکشد و به تماشاگر القا کند. لذا چهره‌ای رسمی و خشک از پلیس نشان می‌دهد که در نهایت از سوی مخاطب چندان دلچسب نیست. سری سوم سریال کلانتر به لحاظ فرمی نیز بویژه با سری اول آن فرق کرده و ساختاری اپیزودیک به خود گرفته است. در واقع ۵ اپیزود مرگ مشترک، دختر عمو، نسترن، کمال و دادستان که در ۲۶ قسمت روایت می‌شود و ساختار خطی و ممتدی ندارد.

این تغییر البته با ماهیت آثار پلیسی سنخیت بیشتری دارد و به کارگردان کمک می‌کند تا به سریال خود تنوع بیشتری داده و قصه‌های متنوع‌تری را در آن روایت کند. این سبک موجب شده تا موقعیت‌های پلیسی مختلفی محور کار قرار بگیرد و کارگردان قدرت مانور بیشتری در خلق موقعیت و فضاهای پلیسی داشته باشد، اما از سوی دیگر کارگردان مجبور است شتاب بیشتری به ضرباهنگ داستان داده و کمتر فرصت داشته باشد تا به عمق شخصیت‌های قصه وارد شود در حالی که مثلا در شلیک نهایی این فرصت به دلیل تک قصه بودن سریال فراهم بود و شخصیت‌ها بیشتر پردازش و پخته شده بودند. اما در ساختار اپیزودیک سری سوم این فرصت کمتر فراهم است و کارگردان مجبور است شتاب بیشتری به ضرباهنگ قصه بدهد تا بتواند آن را در چند قسمت جمع و جور کند. به دنبال همین مساله است که می‌بینیم مثلا برخی از موقعیت‌ها در فضای اداری و کلانتری، سردستی و غیرواقعی است و تصویری فانتزی و مصنوعی دارد و چندان با واقعیت اجتماعی این موقعیت‌ها همخوانی ندارد.

مهم‌ترین ضعف کلانتر۳ دقیقا در همین موقعیت وجود دارد یعنی ساختار اپیزود یک سریال باعث بی‌دقتی در شخصیت‌پردازی و باورپذیری آنها می‌شود و از سوی دیگر و بر خلاف ضرورت این ساختار قصه‌ها خیلی کشدار و طولانی است به طوری که ضرباهنگ روانی قصه که مقتضای آثار پلیسی است از آن گرفته می‌شود. در حالی که در سری اول کلانتر این مشکل وجود نداشت و به همین دلیل هم جذابیت و کشش داستان بیش از این بود.

کلانتر را در عین پلیسی بودن باید سریالی خانوادگی دانست که طرح مسائل عاطفی و انسانی در آن بیشتر از عناصر پلیسی و صحنه‌های تعقیب و گریز است و به لحاظ محتوایی نیز میان بیان دغدغه‌های اجتماعی و روایت‌های داستانی و قصه‌گو در نوسان است. این دوگانگی‌ها از سری اول این مجموعه تا سری آخر آن رو به افزایش بوده و مخاطب را به لحاظ روانی در یک وضعیت متضاد و دوگانه‌ای قرار می‌دهد.

تلاش شامحمدی برای ارائه تصویری از پلیس ایرانی به این مساله منجر شده و سینمای ایران نیازمند تجربه‌های بیشتری در ژانر پلیسی است تا به این تناقض پایان دهد؛ تناقضی که از یک‌سو به دلیل توجه انسان ایرانی و بالطبع پلیس ایرانی به مسائل عاطفی و خانوادگی می پردازد و از سوی دیگر نیز باید پایبندی خود را به عناصر و مولفه‌های این ژانر که موقعیت‌های هیجانی و اکشن است حفظ کند. شاید کلانتر ۴ با برطرف کردن این ضعف‌ها و حل این تضادها به موفقیت دست یابد.

سیدرضا صائمی