شنبه, ۳۰ تیر, ۱۴۰۳ / 20 July, 2024
مجله ویستا

اسلام و انسان


اسلام و انسان

اسلام به عنوان مکتبی که جهان بینی خود را بر پایه یک جامعه انسانی و تعالی و عروج انسان بنا نهاده است، جمیع روش های انسان مدارانه چند سده اخیر را در بنیاد خود بنیان نهاده است.
در …

اسلام به عنوان مکتبی که جهان بینی خود را بر پایه یک جامعه انسانی و تعالی و عروج انسان بنا نهاده است، جمیع روش های انسان مدارانه چند سده اخیر را در بنیاد خود بنیان نهاده است.

در نگاه ضدطبقاتی جوامع پیشرفته یا ایجاد جامعه پرولتاریایی، در مکتب اصالت وجود انسان و سایر مکاتبی که بنیان آن بر این اساس در قرون معاصر بنا نهاده شده که تکامل نوع انسان در میان و در ارتباط با سایر مخلوقات هستی بررسی شده، اسلام به شکل و شیوه یی مترقی و جامع از آنها، تظاهرات کرده است.

تمام مکاتب انسانی سده های اخیر تا زمانی که دچار انحراف نشده و مورد سوءاستفاده تمامیت طلبان و دیکتاتورها قرار نگرفته و شعار آرمانگرای انسان محورانه سرلوحه قرار داده، انطباق و اشتراک با مکتب و هستی شناختی اسلامی برقرار می کنند. یکی از این مکاتب فکری به ظاهر نوظهور در عصر معاصر نوع تفکر اصالت انسان بوده که شعار جدیدی در بین روشنفکران غربی محسوب شده که در ادامه این مقال به ریشه های غنی این تفکر در مکتب اسلام و کلام وحی می پردازم.

انسان در عرفان اسلامی، که نه تصوف هندی است و نه فاناتیسم مذهبی، بلکه عرفان قرآنی است، زمان را باید عوض کند. به این معنی که اسلام قرآن، جای «تقدیر آسمانی» مسیحیت قرون وسطی را که در آن انسان هیچ است به «تقدیر انسانی» داده است که در آن نقش اساسی دارد و این بزرگ ترین اصل انقلابی و در عین حال اصل مترقی و سازنده یی است که اسلام در جهان بینی و فلسفه حیات و انسان شناسی مذهبی بشر پدید آورده است.

بزرگ ترین انتقادی که «اومانیسم» و روشنگران آزاداندیش قرون جدید نسبت به مذهب داشته و دارند این است که اعتقاد مذهب که بر پایه «قاهریت» مطلق اراده آسمانی یعنی مشیت الهی و «مقهوریت» مطلق اراده زمین یعنی خواست انسانی استوار است، مطلقاً انسان را بازیچه بی اراده و ناتوان دست قوای غیبی نشان می دهد و این خود مایه ذلت و عبودیت است و عامل سلب قدرت و آزادی و نتیجه نفی مسوولیت و در نتیجه تن دادن به وضع موجود و رضا دادن به هر چه پیش آید و قبول هر سرنوشتی که بر آدمی در این جهان تحمیل می شود.

اعتراف به بیهودگی و بی معنایی و حتی فضولی و عصیان هرگونه انتقاد یا کوششی برای تغییر وضع و جانشین کردن «آنچه دلخواه آدمی است» به جای «آنچه از پیش به طور محتوم مقدر شده» و چون هر چه هست و بوده و خواهد بود تقدیر آسمانی است پس تدبیر آدمی در تغییر و تبدیل و اصلاح آن، هم ناممکن است و هم نا معقول و هم نامشروع، اما در فلسفه اسلامی، با اینکه خدای واحد به سلطنت مطلق و جبروت ملکوتی خویش تکیه دارد و «خلق و امر» یعنی هم کار آفریدن و هم کار هدایت و تدبیر و حکومت به جهان را در دست دارد (لهï الخîلîقï والامîر) در عین حال انسان را در این امپراتوری عظیم (و در عالم) به گونه یی طرح می کند که با آنکه از قلمرو قانون و سلطه حکومت خداوند نمی تواند خارج شود، آزادانه زندگی می کند و خداوند به انسان ها اعلام می کند که «شما را گرامی داشتیم و بر و بحر و زمین و آسمان را در اختیارتان نهادیم و روح خویش را که اراده و قدرت ابداع و انتخاب و رهبری و تدبیر و خودآگاهی و استخدام و اندیشیدن و استعدادهای مافوق طبیعی است در شما دمیدیم تا بدانیم کدام تان نیک کردارترید.» انسان اسلام دارای اراده، قدرت عصیان در قبال بی عدالتی و حتی تسلیم است.

بنابراین مسوول و سازنده تصویر خویش (کلی نفس کسبت رهینه؛ هر فرد در گرو کارکرد خویش است) و برای انسان جز آنچه به کوشش خویش و به حرکت و تلاش خویش به دست آورده است، نیست (لیسî للانسانً اًلاٌ ما سîعی). در سیر عرفانی با قرآن به این اصل - یعنی اصالت عمل و مسوولیت در انسان - می رسیم، یعنی به آنچه اومانیست ها یا اگزیستانسیالیست ها و رادیکالیست ها می کوشند تا با نفی مذهب، بشر را به آن برسانند، زیرا بحق، مذهب و خدای مذاهب رایج در اذهان را با آزادی و عزت و اصالت و مسوولیت انسانی مغایر می دیدند، اما اسلام روشن و بی امکان توجیه و تاویل های فلسفی گونه، اعلام می کند که سرنوشت نهایی آدمی در دستان خود اوست (اصالت عمل و قدرت اراده) و همین حجتی است بر فلسفه معاد.

(یوم ینظر المرما قدمت یداه) روزی است که انسان آنچه را با دو دست خویش از پیش ساخته و فرستاده است، می بیند.