یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

آشفته بازاری موسوم به پست مدرنیته


آشفته بازاری موسوم به پست مدرنیته

پست مدرنیته است که جهان بینی های جهان روای سیاسی, اجتماعی, اقتصادی و مذهبی از جمله مارکسیسم, مسیحیت , فاشیسم, استالینیسم, سرمایه داری, دموکراسی لیبرال, فمینیسم و به طور کلی علم جدید را مصداق بارز فراروایت های کلام محور و عقل مدار معرفی کرده و مطاوی فلسفی آنها را به چالش می گیرد

حدود دو دهه است که بحث مدرنیته و پست مدرن در ایران مطرح شده و عده زیادی از روشنفکران بغرنج تاریخ معاصر ایران را در چارچوب این انگاره بررسی می کنند. بعضی از اندیشمندان این مرز و بوم راه حل و توجیه این بغرنج را در پیش فرض های مطرح در فلسفه پست مدرن جست وجو می کنند. آنها بر این باورند که پسامدرنیته و بدیل فلسفی آن یعنی واگشایی و بن فکنی (دی کانستراکسیون) می تواند راه را بر پندارهای به اصطلاح گمراه کننده و مبالغه آمیز صورت های گوناگون مدرنیسم مسدود سازد.

آنها مدعی اند که پست مدرنیته فرآیندی است انقلابی که سرنمون های مدرنیته را در موضع بنیان فکنی قرار داده و مدعیات پرطمطراق آن و از جمله پیشرفت، تعالی، عینیت علمی، تساهل، اومانیسم، برابری، آزادی و استقلال را با چالشی کوبنده روبه رو ساخته است.

پست مدرنیته است که جهان بینی های جهان روای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی از جمله مارکسیسم، مسیحیت ، فاشیسم، استالینیسم، سرمایه داری، دموکراسی لیبرال، فمینیسم و به طور کلی علم جدید را مصداق بارز فراروایت های کلام محور و عقل مدار معرفی کرده و مطاوی فلسفی آنها را به چالش می گیرد. هواخواهان پست مدرن غرب و طرفداران ایرانی آنها مدعی اند که همه نظام های فکری یادشده و صورت بندی های فلسفی حاکم بر این نظام ها بر همان پیش انگاره هایی تکیه دارند که مبنای کهانت، سحر و جادو و کیش های بدوی را تشکیل می دهد.یکی از دلایل وجاهت فلسفه پست مدرن در این مرز و بوم چالش در برابر پیش انگاره اکنونیت مدرن و اولویت بخشیدن به زمان گذشته و فراداده های پیشین بنیاد است. اندیشمندان پسامدرن پدیده های قدسی و سنتی و به طور کلی ساحت عقل ستیز اسطوره ها را ارجمند شمرده و در همین راستا تجربه های عرفانی، اساطیری و دینی را واجد منزلتی درخور عنایت می شمارند و آنچه به گستره نوین هستی و زیست امروزی مرتبط می شود را دون مایه و فرودست می انگارند و یادآور می شوند که بر آنچه نوظهور است نمی توان بدون دلیل حرمت نهاد. به طور کلی آنها تشکیک در اصول و مبادی مدرنیته و مدرنیسم را سرلوحه رویکرد خویش قرار داده و می گویند تمدن مدرن بر اساس عقل و آزادی بنا شده و همین آزادی و عقل خود بر پایه سامان دیگری تبیین شده که این مقوله اخیر خود در دوران کنونی دچار فتور و سستی شده است. این پدیده چیزی نیست جز اومانیسم.

اومانیسم وجود آدمی را محور قرار داده و وجود او را موضوعیتی ویژه بخشیده است. به نظر آنها پست مدرن ها توانسته اند خدشه در ارکان اومانیسم را به اثبات رسانند. طرفداران ایرانی پست مدرن اکثراً چنین ادعا می کنند که مدرنیته و به طور کلی فرهنگ مدرنیستی باعث شده در ارکان و بنیادهای ارزشی و وضع اخلاقی و روحی مردمی که در چارچوب این فرهنگ زندگی می کنند خلل و خدشه روی دهد. لذا رهیافت پست مدرن راهگشای فرهنگی است که خود را از این کاستی ها برکنار می دارد و آنها را در موضع نقد قرار می دهد.اندیشمندان هواخواه پست مدرنیته در ایران بیشتر به تاریخی بودن مدرنیته استناد جسته و مدعی هستند که دوران مدرنیته از لحاظ تاریخی رفته رفته سرآمده و طلیعه دوران تازه یی در افق زمان پدیدار شده است.

ما نیز باید خود را با زمان جدید وفق دهیم و گریزی جز سازش با شرایط تازه وجود ندارد. بدیهی است که این رویکرد به مدرنیته به عنوان پدیده یی صرفاً تاریخی تنها عده قلیلی از متفکران غربی را به خود مشغول داشته است.اکثریت هواخواهان پست مدرنیته بر این باورند که این پدیده بر وضعیتی روحی است و نه تاریخی. در زمره نظریه پردازان تاریخ باور در تحلیل پست مدرن می توان از آرنولد توین بی و چارلز جنکس نام برد.

اکثر هواخواهان غربی پست مدرن این پدیده را مقوله یی فلسفی، فکری تلقی می کنند.

در این چارچوب بعضی متفکران به خدشه در ایمان به پیشرفت و ترقی فرهنگی و اجتماعی ناشی از مدرنیته اشاره کرده و یادآور شده اند که پست مدرنیسم را می توان نمود و نماد وجهی زوال در باور و اعتماد به اصل کلی توسعه و پیشرفت انسان ها در گذر تمدن تلقی کرد. برخی نیز پست مدرنیسم را گونه یی نقد مدرنیته قلمداد کرده اند. اندیشه های لیوتار را در زمره این رهیافت می توان بررسی کرد. آنها می گویند پست مدرنیته مرحله یی تاریخی یا زمانمند نیست بلکه منظومه یی است از تلقی ها و برداشت ها در باب جهان روایی مدرنیته. به دیگر سخن پست مدرنیته چیزی نیست جز رهیافتی انتقادی در گستره مدرنیته و نه جانشینی برای آن. به هر تقدیر چالشگران پست مدرنیته رویکردهای هواخواهان این جنبش فکری را متکی بر پندارهایی گمراه کننده و مبالغه آمیز برشمرده و یادآور شده اند که حرکت در مسیر پسامدرن راه به جایی جز نیست انگاری خردگریز نمی برد.

از جمله کسانی که در نفی مطاوی پسامدرن از هیچ گونه تلاشی دریغ نورزیده پژوهشگری در حوزه فیزیک نظری در دانشگاه نیویورک به نام آلن سوکال است. او در مقاله یی طنزآمیز و ظاهراً تحقیقی با عنوان «گذار از مرزها؛ به سوی هرمنوتیک دگرسانی بخش در گرانش کوانتومی» که در نشریه معروف «متن اجتماعی» در امریکا به چاپ رسید، کوشید تا ثابت کند که همه کسانی که خود را به حرکت پسامدرن متصف می شمارند آدم هایی توخالی اما پرمدعا و از لحاظ درک و شناخت علمی در مرتبه یی فرودست قرار دارند. آنها صرفاً با به کارگیری واژه هایی مطنطن در پی آنند تا بر جهل و کم سوادی خویش پرده برکشند. مدتی از انتشار این شماره از نشریه «متن اجتماعی» نگذشته بود که آلن سوکال ضمن انتشار یادداشتی افشاگرانه در شماره ماه مه و ژوئن ۱۹۸۶ مجله لینگوا فرانکا توضیح داد که انگیزه اصلی او از چاپ مقاله نخست در نشریه یادشده همانا اثبات افت علمی و پژوهشی در دانشگاه های شمال امریکاست. آنچه آلن سوکال را واداشت به این ترفند طنزآمیز دست زند ریشه در محبوبیت فزاینده حرکت پسامدرن در میان روشنفکران دانشگاهی داشت.

او در مقاله خود مفاهیم مسلم علمی را به گونه یی تحریف شده به کار گرفت و بعداً این حیله تحقیقاتی را برملا کرد و یادآور شد که نظریه پردازان پسامدرن هم به شیوه او اصطلاحات و واژه های علمی را بدون احاطه و تسلط بر آنها در نوشته های خود به کار می گیرند و از این رهگذر مخاطبان خود را فریب می دهند. از جمله اعضای هیات تحریریه نشریه «متن اجتماعی» می توان از چهره هایی چون فردریک جیمیسون، استانلی آرانویز، آندرو راس و ساندرا هاردینگ نام برد. از قضای روزگار کتاب معروف آلن سوکال که در آن سفسطه های اندیشمندان پسامدرن را تبیین کرده دو بار به زبان فارسی برگردانده شده اما بازتابی چشمگیر در میان روشنفکران این مرز و بوم نداشت. او همراه دستیار خود در این اثر اندیشه های ژاک لاکان، لیوتار، بودریار، فوکو، ژیل دلوز، و ژولیا کریستوا را به باد انتقاد گرفته و یادآور می شود که آنها با به کارگیری اصطلاحات علمی چون موضع شناسی دیفرانسیل در روانشناسی و فضای غیراقلیدسی نبرد در خلیج فارس و فضای مجازی با انکسار مضاعف و نظایر آن می کوشند برتری علمی خویش را به مخاطب القا کنند. برای مثال بودریار اصطلاحات و تعابیر دقیق علمی را با مقولات غیرعلمی در هم آمیخته و به ظاهری فریبنده در نوشته های خود متوسل می شود. به گفته سوکال کسانی چون ژیل دلوز و فلیکس گوتاری و پل ویریلیو و دیگران نیز همین شیوه را در آثار خود دنبال کرده اند.

ممکن است گفته شود که آلن سوکال و بریکمون همکار او از سر عناد و خصومت به انتشار مقاله یادشده و کتاب مفصل خود دست زده اند. اما انتقادات دیگری هم از ناحیه پژوهندگان بی طرف به مضامین و درون مایه های اصلی پسامدرن وارد شده که متاسفانه موافقان و مخالفان این حرکت هیچ گونه عنایتی به آنها نشان نداده اند. از جمله جان اونیل در سال ۱۹۹۵ کتاب معروف خود «فقر پسامدرنیته» را در انگلستان منتشر و در آن به جنون پسامدرن اشاره کرد و یادآور شد که طرفداران این رهیافت طیف عظیمی از خزعبلات را تحت عنوان پارادایم های پسامدرن تحویل مخاطبان خویش داده اند. کسانی که واقعیت های حاد یا فراواقعیت های نمادین را جانشین شرایط ملموس و عینی کرده و مدعی هستند که در اوضاع پسامدرن دیگر واقعیتی وجود ندارد و هر چه هست وانمودگی است، سایه ها و اشباح را جانشین واقعیت های ملموس کرده و متاع ایدئولوژیک خویش را در لباس پژوهش علمی عرضه می دارند. یکی از انتقادات بنیادین ریشه در خودداری پژوهندگان پست مدرن در به کارگیری معیارهای دقیق و شناخته شده علمی در تحلیل موضوعات گوناگون دارد. اندیشمندان مخالف مدعی اند که اکثر مدعیات پسامدرنیست ها را می توان با موازین علمی ابطال کرد. بدین معنا که از دل آموزه های پست مدرن حقیقت علمی قابل تحصیل نیست. صدق و کذب نظریات پست مدرن موکول به باور ماست. نظریات پست مدرن برخلاف یافته های علم مدرن منظومه یی است از داده های نشأت یافته از منابع و خاستگاه های مختلف و معارض. به دیگر سخن هواخواهان پسامدرن در طرح آموزه های خویش از شیوه های التقاطی بهره می جویند و لذا طرح منسجمی در تبیین جهان عرضه نمی دارند. یکی دیگر از انتقادات حائز اهمیتی که اندیشمندان مدرن بر یافته های پسامدرن وارد کرده اند ناتوانی در مفهوم سازی در مورد پدیده هاست. یکی از پژوهندگان علوم اجتماعی، کرگ کلهون در نوشته خود یادآور شده است که ایده های پست مدرن اغلب مبهم، انتزاعی و واجد ایهام بوده و درک و دریافت آنها بس دشوار است.

از جمله معانی و مفاهیم در جریان پژوهش دستخوش تغییرات اساسی می شود و لذا خواننده چون به درک اصل معانی نائل نیامده تغییرات و دگرگونی هایی که در گذر زمان در آنها عارض می شود بر او مکشوف نیست. برای مثال، نانسی فریزر در نقد مفهوم قدرت از نگاه فوکو یادآور شده است که او در بدو تحقیقات خویش معنای دقیق قدرت مورد بحث خویش را روشن نکرده و حتی وقتی در اواخر عمر خویش در پی تعریف این مقوله برآمد تعریف او آنقدر مبهم و رازآلود بود که مشکلی را از دوش خواننده برنگرفت. افزون بر این، گونه های مختلف و مظاهر گوناگون آن را مورد بحث قرار نداد. حتی همین ایراد را می توان در مورد برداشت او از دانش نیز وارد دانست. آرتور بست همین انتقاد را در بحث از مناسبت دانش و قدرت مطرح کرده و یادآور می شود مادام که مفهوم دانش و قدرت برای خواننده روشن نیست بحث از مناسبت آنها بی وجه می شود.

منتقدان از حوزه های گوناگون علمی اصطلاحات به کار رفته از سوی ژان بودریار را مبهم و غیرقابل فهم می شمارند و مدعی اند که او اصطلاحات اساسی چون رمز، وانمودگی اهریمن و نظایر آن را دقیقاً تعریف نکرده و حتی معانی این تعابیر در طول زمان تغییر یافته و خواننده آثار او نمی داند که چنین تحولی در برداشت وی معانی افاده شده را ناپایدار می گرداند. اندیشمندان پست مدرن فراروایت ها و کلی سازی نظریه های اجتماعی و سیاسی را به چالش می گیرند اما متاسفانه خود مرتکب همین اشکال اند. از جمله فوکو گرایش پژوهندگان مدرن در طرح های کلی و روایت های کلان را مورد انتقاد قرار می دهد. اما به رغم چنین ایرادی خواننده با نگاه به نوشته های خود او رفته رفته درمی یابد که او نیز در بحث از حرکت از جامعه شکنجه گر به جامعه انتظام محور و انفجار گفتمان در باب جنسیت در عصر جدید به گونه یی پنهان خود ارائه دهنده وجهی فراروایت می شود. به تعبیری فوکو نیز چون اندیشمندان مدرن در مورد پدیده جنون، پزشکی، زندان، جنسیت و به طور کلی ظهور علوم انسانی به عرضه فراروایت متوسل می شود. یکی دیگر از آموزه های پست مدرن عنایت به پدیده های معاصر و لاجرم عدول از پدیده های تاریخی و گذشته است.

از جمله فوکو مدعی است که بیش از هر چیز به نوشتن تاریخ زمان حال علاقه مند است. حتی می گوید در نگارش تاریخ گذشته او همواره دغدغه های کنونی را به پدیده های تاریخی تسری می بخشد. بدیهی است که این رویکرد او نوشته های تاریخی وی را نزد خواننده معاصر جذاب می گرداند. اما همین گرایش به زمان حال و اصالت بخشیدن به اکنون قدرت و توان تحلیلی او در مورد گذشته تاریخی را مختل می گرداند. در مورد نوشته های تاریخی بودریار نیز می توان گفت او نقد جهان معاصر را سرلوحه تحلیل های خود قرار داده و در بحث از گذشته همواره جوامع بدوی را پایگاه مبادلات نمادین تلقی کرده است. لذا اکثر پژوهندگان بر این باورند که او در تحلیل پدیده های معاصر دقت بیشتری به خرج داده تا در تبیین رویدادهای گذشته. لذا می توان گفت نوشته های او در مورد عصر حاضر از اعتبار بیشتری برخوردار است.

یکی دیگر از آموزه های مهم پست مدرن محورزدایی کردن از سوژه و به طور کلی سوبژکتیویته است اما منتقدان این آموزه مدعی هستند که نفی سوژه و سوبژکتیویته به نفی نظریه فاعلیت و به طور کلی علیت فاعلی منجر خواهد شد.فوکو و بودریار و لیوتار با توسل به نقد سوبژکتیویته خودپایندگی و اختیار و اراده آزاد را در بحث از فرد در جامعه از وی سلب می کنند. لذا هیچ گاه قادر نخواهند بود نقشی در جهت تغییر شرایط نامساعد اجتماعی - سیاسی ایفا کنند. برعکس اندیشمند مدرنی چون مارکس ضمن برشمردن آفات سرمایه سالاری، راه مبارزه با آن را در اختیار مخاطبان خود قرار داده است. بعضی می گویند فوکو در نوشته های خویش گونه یی آموزه قفس آهنین را در مورد وضعیت جامعه و تاریخ طراحی کرده است که آدمی در آن گرفتار آمده و راه گریزی از آن مفروض نیست زیرا فاعلیت مختار و آزاد در این انگاره فلسفی ملحوظ نشده است.به دیگر سخن اندیشمندان پسا مدرن همواره زمینه های نقد اجتماعی و سیاسی را فراهم کرده اند اما نظرگاهی در مورد جامعه ایده آل برای خوانندگان خویش طرح نکرده اند.یکی دیگر از نقدهای عمده به رهیافت پست مدرن پیامدهای عمیقاً بدبینانه و یاس آمیز ناشی از گرایش به آن است. به طور کلی با همه اشارات و کنایات امیدوارکننده در جای جای نوشته های پست مدرن در قلمرو نظریه اجتماعی این آموزه در بن بست نهیلیسم بدبینانه و یاس آلود اسیر است.

جان اونیل (۱۹۹۵) در نقد اندیشه پست مدرن مدعی است که این جنبش همواره در قفس «اراده معطوف به بی ارادگی» گرفتار است. لذا تنها راهی که برای انسان درگیر در اندیشه پست مدرن به قول دلوز و گوتاری باقی می ماند فرمان به انهدام است. باید همه چیز را در هم ریخت. این شعاری است که دلوز و گوتاری به خوانندگان خویش توصیه کرده اند. و بالاخره یک ایراد عمده دیگر به اندیشمندان و به طور کلی آموزه های پست مدرن به عدم توجه آنها به مسائل حاد و مبرم روز و عنایت به جنبه های غیرمحوری زیست انسان در جامعه معطوف شده است. از جمله فوکو ضمن تاکید بر بحث جنون و مجرمیت کمتر به جنبه های ملموس سرکوب و ستم مضاعف نسبت به اقلیت های قومی، نژادی و زبانی و نیز زنان تمرکز کرده است. یا بودریار همه زندگی را به وانمودگی ها و نمادها و نمایه ها فروکاسته و از بررسی ابعاد تجربی زیست آدمیان در جامعه غافل مانده است.

راقم این سطور انتقادات هابرماس بر حرکت پسامدرن را در جای دیگر به تفصیل بیان کرده است. همین قدر اشاره به این نکته ضروری است که به گفته وی متفکرانی چون نیچه، هایدگر، دریدا و فوکو در نقد خود به مدرنیته مرتکب تناقض کارکردی شده اند زیرا از مفاهیم و رهیافت هایی بهره جسته اند که تنها در متن عقلانیت مدرن قابل استناد است. آنها جملگی از زرادخانه عقل انتقادی که خود محصول مدرنیته است کوشیده اند ذهن مدرن را کالبدشکافی کنند غافل از اینکه اگر ابزار روشی مدرن از حیطه اختیار آنها به در آید دیگر دست افزار موثری برای ژرف کاوی در مطاوی اندیشه مدرن برای آنها باقی نخواهد ماند. در اینجا هابرماس مدعی است که همه اندیشمندان پست مدرن خود را در ناسازه خودارجاعی گرفتار کرده اند. هر چند طرفداران سرعت پسامدرنیته این گونه نقدها را نقش برآب می انگارند و برخی از آنها با شگردهای خطابی می کوشند نامرتبط بودن چالش های یادشده را به اثبات برسانند اما آنچه مسلم است اینکه از دهه نود به بعد بازار گرم پسامدرنیته در قلمرو علوم انسانی رو به سردی نهاده و از رونق پیشین افتاده است. بدیهی است که در ایران هواخواهان پست مدرنیته هیچ گاه تن به قبول ایرادات یادشده نداده اند و آنها را اراجیف و گزافه گویی می شمارند.

جا دارد که ضمن ارج نهادن به پاره یی از نوآوری های پسا مدرن در حوزه های علوم انسانی و اجتماعی بپذیریم که پست مدرنیته هم چون سایر رهیافت های فکری و نظری متکی به زمان و مکان خاص است؛ زمان و مکانی که ما در آن زیست می کنیم دارای شرایط امکانی و مقتضیات خاص خویش است. پرسش اصلی در این است که آیا بغرنج های مطروحه نزد متفکران معاصر غرب به خصوص آنها که خود را در نحله پسامدرن جای می دهند با بغرنج های فلسفی - فرهنگی جامعه ما از یک سنخ اند؟ آیا می توان فرض کرد که شأن اندیشه در جامعه ما با آنچه در جوامع امروزی غربی در حال حاضر می گذرد همسان و هماهنگ است؟ آیا گزاره ها و آموزه های مطروحه در بطن اندیشه پسامدرن راه را به طرح مسائل مبرم این جامعه و پاسخ به آنها هموار خواهد کرد؟ اینها پرسش هایی است که نیازمند تامل دقیق و همه جانبه است. هر چند که پاسخ به آنها نیز مستلزم مشارکت جدی اندیشمندان از طیف های مختلف علمی و پژوهشی و تعاطی افکار و اندیشه ها به گونه یی پیگیر و در راستای روش های مناسب است.

محمد ضیمران