چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

مرزها را فراموش کن


مرزها را فراموش کن

نگاهی به نمایش «آرا» نوشته مهدی نصیری و کارگردانی علیرضا اسدی

امروز بسیاری از کارشناسان و منتقدان تئاتر، مهم ترین ضعف تئاتر حوزه دفاع مقدس را در داستان و شیوه روایت دراماتیک نمایش دنبال می کنند. ضعفی که با قاطعیت می توان چگونگی آن را در روایت گذشته براساس ساده انگاری های پردازش وقایع پیشین جنگ تحمیلی به عنوان یک رویداد حماسی و تاریخی، مورد جستجو قرار داد. به بیان ساده تر باید گفت: بسیاری از نمایشهای دفاع مقدس و آثار منتسب به وقایع جنگ تحمیلی، روایتی بر رویدادهای گذشته بوده و هستند.

مهم ترین ویژگی نمایش «علیرضا اسدی» و نمایشنامه «مهدی نصیری» آن است که با ترفندهای دراماتیک و آنچه درام در اختیار قرار می دهد، وقایع و رویدادهای گذشته را به عنوان عنصر محرک مهم، به «حال» (همین لحظه اجرا) می آورد و در واقع با یک اکت نمایشی، موقعیت داستان در لحظه اجرا را به گذشته با اهمیت داستانش پیوند می دهد. بدین ترتیب نمایشنامه از سویی رویداد گذشته را حفظ کرده و از سوی دیگر موتور محرک داستان نمایش، مربوط به حال است.در داستان نمایش، یک خبرنگار ارمنی به نام «آرا» بعد از ترخیص از بیمارستان و تحت مداوای پزشک با برخی بحرانهای روانی از جبهه به خانه بازگشته و به دنبال وسایل گمشده و دوربین عکاسی اش می گردد.

کابوسهای «تامارا» (همسر آرا) و هذیانهای مداوم آرا از همین لحظه با اصرار پدر تامارا که از ارمنستان به ایران آمده و قصد دارد برای حفظ خانواده دخترش از خطرات جنگ آنها را به کشورش بازگرداند همراه می شود. از سوی دیگر محبت های آرا درباره یک دختر و آشفته گویی هایش درباره این دختر تردیدها و نگرانی های «تامارا» را هم به دنبال دارد و...

آنچه در پس این داستان مطرح می شود، اما، روایت فداکاری یک دختر کرد در روستای چیلاب دهلران است که با مرگ خود جان آرا را نجات داده و همین عمل او نقطه تحول شخصیت آرا از ترس های گذشته به میل به جبران در امروز می شود.

داستان، در عین حال که به مبانی درام پایبند است و واقعیتهارا محمل پرداخت قرارداده، اما به روایت واقعی ذهنیتها نیز می پردازد و به نوعی می توان ادعا کرد که توانسته ذهنیتهای شخصیتهایش را نیز واقعی کند. چنانکه، هر چه آرا در هذیان ها و بحرانهای روحی بیان می کند هر چند در لحظه روایت واقعیت ندارد، اما روایتی از یک واقعیت است.

از سوی دیگر تم فداکاری و ایثار، نقطه اصلی حرکت داستان و منبع تفسیر و توجیه وقایع و رویدادهای آن است. اما جنس تم با نمونه های مشابه دیگری که در این حوزه موضوعی تجربه شده تفاوت دارد. نصیری فداکاری را در رفتار یک دختر کرد تعریف کرده و آن را همچون تجربه ای تأثیرگذار در روح و ذهن قهرمان ارمنی اش تثبیت می کند و آنچه زمینه همه این رویدادهای رو ساختی و ژرف ساختی قرار گرفته یک رویداد تاریخی و ملی است. حماسه ای که ما آن را جنگ تحمیلی می نامیم و برای تعبیر و تفسیر آن از عنوان «دفاع مقدس» استفاده می کنیم.

در واقع در حوزه ژرف ساختی داستان، زبان، مذهب و جنسیت از میان برداشته می شود و مسأله مهم انسانی در محدوده ای بسیار وسیع تر بستر طرح مضمون قرار می گیرد، همچنانکه دختر کرد حتی زبان آرا را نمی فهمد، اما برای نجات او که از نقطه ای دیگر برای دفاع از مرزها به منطقه ای در غرب آمده حتی از جان خودش می گذرد.

نکته دیگر آنکه قهرمان نمایشنامه طبق یک تعریف اشتباه و مرسوم، مقدس و فرشته وار نقش بازی نمی کنند، بلکه مثل همه آدمهای دفاع مقدس انسانند و همه احساسات و نیازهای انسانی را دارا هستند. آرا می گوید تفاوت آدمهای جنگ تحمیلی با آدمهای معمولی در این است که آنها برای هدف و خواست قلبی شان بر ترس ها و نیازها غلبه می کنند و از آنها می گذرند و نام این رفتار همان «ایثار» است.

علیرضا اسدی، نیز در حوزه کارگردانی نمایش و با توجه به تحلیل خود از متن، ساختاری مشابه آنچه ذکر آن رفت را برای این نمایش انتخاب کرده است، با این تفاوت که اسدی و طراح صحنه نمایش (ابراهیم شیبانی) ترجیح داده اند آرایش صحنه و دکور را به واقعیتهای ذهنی شخصیتهای داستان نزدیک تر کنند.

صحنه نمایش «آرا» را دو دایره- یکی دایره ای که با خط پهن قرمز کف صحنه را محدود کرده و دیگری آنکه عمود بر انتهای صحنه همچون دیواری (پرده) فضا را بسته است- تشکیل داده اند. زندگی آرا و تامارا با یک بحران همراه شده، یک بحران مربوط به «آرا»ست و «تامارا» را تحت تأثیر قرار داده است، بنابراین در مواجهه با آن، زن و شوهر در میان دایره بزرگ سرخ رنگ کف صحنه محدود شده اند (محیط بر دایره اند). دومین بحران، مربوط به خانواده تاماراست و آرا را تحت تأثیر قرار می دهد.

این بحران با دایره سفید رنگ عمود بر انتهای صحنه که سایه پدر تامارا روی آن می افتد نمایشی شده است. بدین ترتیب، طراحی صحنه به حداقل امکانات و در عین حال به کاربردی ترین و موجزترین آنها اکتفا کرده است. دکور و صحنه افزار هم همین نقش را دارند، مختصر و کم هستند و در حد چند المان یا نشانه به کار گرفته می شوند. به جز چمدان که جدا از نشانه های تکراری و کلیشه ای حضورش در صحنه هیچ توجیه دیگری برای استفاده ندارد و عملاً از آن استفاده ای هم نمی شود.

علیرضا اسدی، براساس ساختار داستان و این طراحی صحنه، کلیت اجرایش را در حرکت بینابینی میان ذهنیت واقعی و واقعیت عینی ترتیب داده و برای پرهیز از ایجاد فاصله و قطع شدن رابطه سیال میان این دو فضا، تنها از محدودیتهای نور و یا کارکردهای نورپردازی و نورهای رنگی و همچنین بازی بازیگرانش استفاده کرده است.

هادی وکیلی و ندا محمدی به عنوان بازیگران نمایش به خوبی از عهده اجرای نقشها برآمده اند و با تسلط بر جزئیات، رفتار و بیانشان را در خدمت جنبه های ساختاری کارشان قرار داده اند. این دو بازیگر با رعایت حریم تأثیر و محدوده های حسی به خوبی توانسته اند در اجرای میزانس های متفاوت میان دو فضای ذهنیت واقعی و واقعیت عینی تمایز قائل شده و آنچنان که رفتار بدن و جایگاه و فاصله شان متأثر از اکت در لحظه اجرا زیاد به چشم نیاید، با ظرافت آن را به اجرا بگذارند.

اما یک کاستی مهم هم در کار بازیگران اصلی نمایش علیرضا اسدی وجود دارد که ممکن است همه محاسن بازی آنها را تحت تأثیر قرارداده باشد. ندا محمدی و هادی وکیلی با نمایش حضورشان در «آرا» به راحتی نشان می دهند که قواعد بازیگری و عناصر اصلی کارشان را به خوبی به کار گرفته اند و بر آنها تسلط دارند، اما در عین حال در بخشهای زیادی از نمایش قادر به تفکیک پاساژهای حسی بازی شان نبوده و این فواصل و مقاطع را به گونه ای یکنواخت و کم تأثیر به اجرا می گذارند. بازی این دو بازیگر از منظر دیگر به واسطه قواعد ساختار و مکانیک بازی کم نقص است و از نظر ژرف ساخت و احساس نقشها ضعفهای زیادی دارد. به نظر می رسد مقایسه این دو حوزه مورد نیاز بازیگری، شتابزدگی در اجرای نقش و عدم تمرین کافی را نتیجه می دهد. چنانکه می بینیم جسم بازیها بدون اشکال است، ولی روح نقشها به دل نمی نشیند.

عنصر دیگری که در این اجرا خیلی به کمک نمایش علیرضا اسدی آمده است، موسیقی مهدی حسنی و به کارگیری نشانه های صوتی مثل صدای زنگوله، ناقوس و همچنین ملودی های تداعی گری مثل موسیقی ارگ مذهبی، کلیسایی و... که در زمان مناسب به کمک اوج و فرودهای اجرا می آید و حتی در بخشهایی از آن ریتم و تمپوی اثر را هماهنگ می کند و تناسب می بخشد.

امین رادنیا