پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

خرده نان


آن روز پیرمرد نیامد. اما گنجشک ها و کبوتر ها دوباره پای همان دیوار که پیرمرد برایشان خرده نان و برنج می ریخت، جمع شده بودند. فردای آن روز دوباره پیرمرد را دیدم. اما این بار بدون …

آن روز پیرمرد نیامد. اما گنجشک ها و کبوتر ها دوباره پای همان دیوار که پیرمرد برایشان خرده نان و برنج می ریخت، جمع شده بودند. فردای آن روز دوباره پیرمرد را دیدم. اما این بار بدون عصا و کلاه! تکیه داده بود به همان دیوار و بالای سرش نوشته بود: «بازگشت همه به سوی اوست.»