پنجشنبه, ۷ تیر, ۱۴۰۳ / 27 June, 2024
مجله ویستا

زندگی شغلی لذت یا مشقت ۲


رضایت شغلی چیست و چگونه می توان به آن دست یافت این مسأله ای است كه بسیاری افراد با آن دست به گریبانند چه افراد جویای كار كه می خواهند برای اولین مرتبه محیط كار را تجربه كنند و چه كسانی كه سال هاست در حرفه خود مشغولند و از مشكلات آن رنج می برند

رضا مجیدی كارمند یكی از شركت های بزرگ دارویی است. از مشكلات كاریش می گوید:« متأسفانه یكی از مشكلات بزرگ ما در واحدهای شغلی، غیرحرفه ای بودن مدیران است. بسیاری از مدیران بدون هیچ گونه آگاهی، تخصص، مهارت و یاحتی آموزشهای آكادمیك صرفاً به خاطر روابط خانوادگی یا رفاقتی بر مسند مدیریت قرار گرفته اند و همین بی تجربگی و بی مهارتی آنان مشكلات زیادی را برای كارمندان به همراه می آورد. بخصوص وقتی مدیری عوض می شود تا مدیر جدید با وظایفش و فعالیت های شركت آشنا شود، انرژی زیادی از كارمندان به هدر می رود. مثلاً در شركت خود ما مدیر با هر كاری آشنایی دارد به جز دارو و حال می خواهد یك شركت بزرگ دارویی را هم اداره كند. به همین علت گاه ما كارمندان را به شدت دچار مشكل می كند. دوباره كاری های بی جهت و اشكال تراشی های بی اساس از عمده مشكلات ما كارمندان به علت ناآگاهی های مدیر است.»دكتر زهرا نژاد بهرام كارشناس ارشد علوم سیاسی و مدرس رشته حقوق در دانشگاه است. وی كه سابق بر این معاون فرماندار تهران بوده، اكنون دبیر ستاد جذب سرمایه گذاری های خارجی زنان است. او نیز عدم شایسته سالاری را یكی از معضلات بزرگ جامعه می داند ومی گوید:«متأسفانه طراحی ساختار سیستم مدیریتی براساس شایستگی نبوده و گزینش ها شایسته مدار نیست. افراد برای كارهای دیگری عشق و علاقه و ذوق داشته اند اما به كارهای دیگری گمارده شده اند. این افراد وقتی وارد كار می شوند، چون كار نمی تواند اقناعشان كند یا تربیت شغلی آنها با آن شغل همگونی ندارد، طبیعتاً احساس نارضایتی می كنند.»یكی دیگر از مشكلات كارمندان در رابطه با مدیران معمولاً نادیده انگاشته شدن آنها از سوی مدیر است. خانم محمدی كارمند یكی از وزارتخانه هاست. در مورد نقش خود در اداره اش می گوید:«متأسفانه مدیران ما فكر می كنند كه اراده مطلق هستند. هرچه گفتند زیر دست آنها باید بی كم و زیاد و مطلقاً اجرا كند. حرف فقط حرف آنهاست و تنها آنها هستند كه درست فكر می كنند. معمولاً حتی اشتباهات فاحش خود را نمی پذیرند كه مبادا زیر دست آنها، آنها را دست كم بگیرد و این حقارت بار است.»

دكتر نژاد بهرام معتقد است كه این مشكل ریشه در فرهنگ كار در كشور ما داشته كه ارتباط مستقیمی با ساختار فرهنگی جامعه پیدا كرده است. وی اضافه می كند:«این فرهنگ رفتاری مدیران برخاسته از سیستم اقتصادی پیش از مدرن است. در این سیستم افراد به صورت تابعین محض در نظر گرفته می شوند. یعنی كسی كه در حوزه مدیریت قرار دارد این احساس را می كند كه حالا او مدیر است و كارمندانی هم دارد و این افراد هم حق اظهار نظر ندارند، مجموعه ای هستند كه باید تابع محض باشند. چرا؟ چون من مدیر آنها هستم. نظام سلسله مراتبی آنها را وادار می كند كه اطاعت محض بكنند، اطاعت محض با ضمیر ناخودآگاه انسانی مغایرت دارد. افراد ممكن است این طور تربیت شده باشند اما اطاعت محض نمی تواند دوام یابد. افراد ناخودآگاه نسبت به آنچه كه دارند معترض می شوند حتی ممكن است آنچه كه به ایشان داده باشند خیلی بیشتر از توان ایشان باشد اما به دلیل آنكه همراه با ساختار اطاعت سلسله مراتبی است نمی تواند نیازهای آنها را پاسخ دهد لذا رضایت مندی آنها هم با چالش روبه رو می شود.»مورد دیگری را كه می توان به آن اشاره كرد و این را به تجربه دریافته ام این است كه همان طور كه این افراد در این نظام تربیت یافته اند مدیرانشان هم در همین نظام شكل گرفته اند و به همان نسبت میزان گزینش هایشان در یك قالب است، یعنی هر كس كه تابع تر است جایگاهش بالاتر لذا به همین صورت جریان باز تولید می شود و این را به شكل یك رویه اجتماعی و قانونی در جامعه وارد می كند كه افراد خارج از ایده ها و مبانی فكری خودشان فقط تابعیت محض داشته باشند كه البته این تا یك مقطعی پاسخگوست. مقطعی كه سر آخر به شكل عدم رضایت جلوه گر می شود،در عین حال ما در سازمان خبرگزاری تحقیقی انجام دادیم و طی آن به این نتیجه رسیدیم كه از دربان دم در آن سازمان تا مدیران رده بالا همگی ادعا داشتند كه می توانند مدیر كل باشند. شاید دلیلش این است كه شرح وظایف برای افراد مشخص نشده و در كنار آن فرصت ارتقاء شغلی وجود ندارد، این مجموعه یك ساختار نامتعادلی را در جامعه تولید می كند كه باعث كاهش میزان رضامندی می شود.مثلاً اگر من می خواستم در حوزه مدیریتی خود به كارمندانم فرصتهای بیشتری را بدهم كه درواقع به نوعی دوران شغلی داشته باشند و بتوانند از فضای شغلی كه دارند عبور كنند، فكر می كردم با این كار میزان رضایتشان را افزایش می دهم و ضمن آن به خواستهای فردی آنها به عنوان یك انسان هم احترام می گذارم.از این رو نظرشان را مورد مشورت قرارمی دادم ، این كار هرچند مؤثر بود ولی ساختار همگام با ما نبود. اوایل مقاومت می شد و بعداز آنكه مقاومت كمی كاهش یافت به شكل موردی وقتی كارمندی با ما روبه رو بود و فرصتی به او داده می شد درارتباط با مدیر دیگر كه از او به طور كلی انتظار دیگری داشت، دچار پرش فكری شده و چون ساختار هماهنگ نبود این روش نمی توانست، جوابگو باشد و باز هم كارمند را در فضای نامتعادلی قرار می داد كه نهایتاً منجر به عدم رضایت شغلی می شد.دكتر نژاد بهرام در مورد امكان استفاده از سیاست های تشویق از سوی مدیران نیز معتقد است: «در اكثر مواقع محدودیت مالی مانع از آن می شود كه تشویق را به آن شكل مورد نظر اعمال كرد ولی این طور نیست كه نتوان انجام داد. سیستم شغلی در ایران قابلیت این را دارد كه مدیر بتواند تشویق كند، تشویق همیشه در قالب مسائل مالی نمی گنجد، بلكه با ایجاد فضای احترام و با یك كلام محبت آمیز در حضور دیگران و خیلی روش های دیگر می توان پاداش داد.»

جنسیت و نقش آن در رضایت شغلی

متأسفانه اكثریت زنان شاغل از وجود تبعیض جنسیتی در محیط كار خود گلایه دارند. حقوق نابرابر با مردان و عدم ارتقای شغلی مهمترین گلایه این قشر از جامعه شاغل است. با وجود بسیاری از قوانین سازمان امور استخدامی كشور هنوز در حتی بسیاری از ادارات دولتی نیز، شاهد كاهش دستمزد زنان در مقایسه با مردان هستیم. این امر در مراكز خصوصی شكل كاملاً بارزی به خود می گیرد. خانم زهتابی كارمند یك شركت تبلیغاتی است، كه از میزان حقوقش بسیار شكایت دارد و می گوید: «متأسفانه شركت های خصوصی این روزها از كار خانم ها نهایت سوء استفاده را می كنند. خود من با داشتن مدرك كارشناسی ارشد در حوزه شغلی ام و حتی مهارت بیشتر به اذعان خود مدیران شركت از همكار آقایم كه دارای مدرك تحصیلی پایین تر و مهارت كمتر است به مراتب حقوق كمتری دریافت می كنم و این مزید بر سختگیری های بیشتری است كه نسبت به من در قیاس با همكارم اعمال می شود. به طور مثال اگر من مرخصی بخواهم فوراً غرغر زدن مدیر شروع می شود كه خانم ها زیاد مرخصی می روند، خانم ها كمتر كار می كنند، اما من حاضرم بیلان كارم را نشان دهم كه بسیار بیشتر از همكاران مرد است.»خانم دارابی حسابدار یك شركت دولتی است. او نیز از این تبعیض در رنج است. می گوید: «در واحد ما تنها من خانم هستم و بقیه همكارانم مرد هستند. اگر من كوچكترین اشتباهی در كارم انجام دهم، طعنه ها شروع می شود كه كار را نباید دست خانم ها داد. اما اشتباهات آنها با گذشتی عجیب نادیده انگاشته می شود. از سوی دیگر وقتی مدیر واحد ما عوض شد، برای انتخاب مدیر جدید از میان همكاران اساساً مرا به حساب نیاوردند در حالی كه توانایی و سابقه كار من خیلی بیشتر از مدیر انتخابی بود و این نه تنها در مورد من بلكه بسیاری از خانم ها صادق است. یكی از دوستان من كه در یك اداره شاغل است تعریف می كرد كه وقتی مدیری از میان همكارانش با توانایی به مراتب كمتر از او انتخاب شد به رئیس اداره اعتراض می كند و رئیس می گوید كه ترجیح می دهد با یك مرد ارتباط كاری داشته باشد تا با یك زن.»

دكتر نژاد بهرام در مورد عدم ارتقا و تحرك شغلی زنان در ایران می گوید: «این امر مختص كشور ما نیست. این یك پدیده جهانی است و نمی شود در رابطه با روند ارتقای شغلی در حوزه زنان فقط در ایران بحث كنیم ما این را در كشورهای پیشرفته نیز به وضوح می بینیم، مثلاً در كانادا و آمریكا كه نرخ اشتغال پنجاه، پنجاه است. با این حال میزان ارتقای شغلی برابر نیست مثلاً از هر ده شركت بزرگ آمریكایی مدیریت یكیشان را زنان برعهده دارند. یا حتی در انگلستان فاصله دستمزدی زنان و مردان انگلیسی كه همرده و هم تراز تحصیلی آن هستند از لحاظ فاصله دستمزدی ۴۰ درصد اختلاف وجود دارد، یعنی مردان چهل درصد بیشتر از زنان دستمزد دارند. لذا روند ارتقای شغلی در كشورهای پیشرفته نیز با نگرشی جنسیتی همراه است و ما می توانیم این فاصله جنسیتی را مشاهده كنیم. منتها نكته مهم این است كه در كشورهایی مثل كشور ما كه هنوز جایگاه صنعتی شدن در جامعه شكل نگرفته و مردم در واقع نیاز به كار زن را هنوز احساس نكرده اند و جامعه فكر می كند كه یك تنه می تواند پیشرو و پیشگام باشد و نیازی به توان زن از هر جهت (سیاسی، اقتصادی، اجتماعی) ندارد و خودش می تواند نیاز جامعه را به نوعی تأمین كند، خب این روند باعث می شود كه ما این مسأله را بیشتر مشاهده كنیم و كم توجهی نسبت به فرصت های برابر در حوزه ارتقای شغلی را بیشتر احساس كنیم.در كشورهای جهان سوم و كشورهایی مانند كشور ما البته بود ه اند موارد نادری كه زنان رهبری یك جامعه را به عهده گرفته و در عالی ترین سطوح اجتماعی قرار گرفته اند ولی این به شكل یك روند نبوده است، بلكه در اكثر موارد استثناء بوده است كه یا دختر كسی بوده اند یا همسر كسی. مثل در كشور بنگلادش، یا پاكستان و یا حتی در هندوستان كه خانم گاندی می آید، درست است كه خودش قابلیت هایی داشته است ولی دختر جواهر لعل نهرو بود، یا خانم سونیا گاندی به خاطر ارتباط نسبی كه با گاندی دارد می تواند رهبری حزب را به عهده بگیرد و رأی بیاورد.

اینها موارد استثنایی بوده اند. اما در سطوح پایین تر اگر بخواهیم در نظر بگیریم. من فكر می كنم جامعه هنوز نیاز زنان را به صورت واقعی احساس نكرده و زنان همچنان در بخش های سنتی در ارتباط با جامعه رفتار می كنند و هنوز فضاهای فكریشان، فضاهای پیش از صنعتی شدن است و نظام اقتصادی كه آنها را تأمین كرده با خودش فرهنگ را هم آورده است، این نظام اقتصادی به آنها این گونه آموزش داده كه آنها بهتر است در نقش هایی كه جامعه به صورت تلویحی یا مستقیم برایشان تعیین كرده، ایفای نقش كند، لذا وقتی این زنان در محیط های اجتماعی می آیند در همان قالب شكل می گیرند، كه نهایتاً در حد سرویس دهندگی یا كارشناسی باشند، یعنی فضای ارتقای شغلی شان را حالا به دلایلی یا خودشان عقب می زنند یعنی فكر می كنند فضای كاری آنها تكمیل است و نیازی به پیشرفت ندارند یا از طرف مدیران مرد به آنها این فرصت داده نمی شود، من همیشه می گفتم در خانه، پدران و شوهران همواره این احساس را دارند كه مراقب زنان خانواده باشند در جامعه هم رؤسای ادارات این وظیفه را برعهده می گیرند و می خواهند كه از زنان كارمندشان مراقبت كنند. به دلیل این كه فكر می كنند از نظر جسمانی توانایی انجام آن كار وجود ندارد، یا فرضاً آن شخص بچه دارد یا ممكن است مشكلات خانوادگی برایش پیش بیاید، امكان ارتقای شغلی را از زنان می گیرند، یعنی حالت سرپرستی را حتی در محیط شغلی می خواهند به ما تلقین كنند. لذا فضای اجتماعی برای ارتقاء شغلی زنان شكل نگرفته، البته تلاش هایی صورت می گیرد ولی به خاطر همان سابقه تاریخی كه به ارتباط خانوادگی می انجامد (یعنی یا باید همسر كسی باشی یا فرزند كسی) ممكن است در برخی از موارد موجب ارتقای زنان شود. پس تعداد معدودی از زنان هستند كه شاید درون این فضاها قرار نگرفته اند و پیشرفت هم داشته اند. وی درباره میزان تأثیرگذاری فرهنگی در بین مدیران زن و (مثل تبعیض جنستی) در شاخص رضایت مندی آنها می گوید : این امرالبته كه تأثیرگذار است. علتش هم این است كه بخشی از رضایت مندی را فرهنگ تعیین می كند، چون ما در جامعه ای زندگی می كنیم كه رضایت مندی فردی در ارتباط مستقیم با احساسی است كه در واقع جامعه به ما تسری می دهد، وقتی در جامعه ای سقفی به نام تبعیض جنسی وجود داشته باشد، فضای سنگین آن ناخودآگاه تأثیر می گذارد و میزان رضایت مندی كاهش می یابد و هر كاری را كه انجام شود، تحت تأثیر خود قرار می دهد. حالا این تأثیر گاهی اوقات باعث تقویت فرد می شود و گامها را پرتوان تر و گاهی اوقات هم مانع از ادامه كار می شود و حركت را كند می كند