چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

تصویر فروپاشی


تصویر فروپاشی

نگاهی به مجموعه داستان «پایان شاد»

پایان شاد، شامل شش قصه از سه نویسنده معاصر روسیه است که اگرچه داستان‌ها مستقل از هم‌اند اما یک ویژگی مشترک آنها را به هم پیوند می‌زند و آن تعلق این داستان‌ها به دوره‌ای است که انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ با فروپاشی روبه‌رو شده است. اگرچه داستان‌های کتاب به طور مستقیم به وضعیت اجتماعی و سیاسی روسیه نظر ندارند اما از خلال آنها می‌توان زندگی اجتماعی روسیه و شرایط آن را خاصه بعد از فروپاشی انقلاب بلشویکی دید. دو داستان اول نوشته «ویکتوریا توکاروا» است. در داستان اول با نام «پایان شاد»، با فروپاشی زندگی روبه‌روییم. انتخاب، به جای آنکه برسازنده زندگی باشد، موجب خستگی و پوچی شده و زن داستان با اراده خود زمین را ترک کرده و مرده است. شاید به این دلیل که نمی‌توانسته بپذیرد که هیچ چیز را نمی‌تواند تغییر دهد. در داستان دوم با نام «جایی که هیچ چیز نیست... »، یک زندگی یکدست و صاف که اهمیت چندانی هم ندارد به تصویر کشیده شده است. یک معلم موسیقی روزی قصد فتح دنیا را داشته و هرگز موفق به این کار نشده و حال زندگی‌اش به چیزی بی‌اهمیت بدل شده است. زندگی او نماد بطالت، روزمرگی و تکرار است. دو داستان بعدی کتاب با نام‌های «سن لطیف» و «تو می‌توانی» نوشته «آندری گلاسیموف» است. سن لطیف روزمرگی‌های یک پسربچه را از طریق دفتر خاطراتش روایت کرده است.

پدر و مادر پسربچه در آستانه جدایی‌اند اما او بی‌تفاوت به این اتفاق درگیر وقایع روزمره و ذهنیات خود است. در داستان «تو می‌توانی»، تصادف اتومبیل زندگی یک خانواده را با مخاطره روبه‌رو می‌کند چراکه آنها با ماشین عده‌ای خلافکار تصادف کرده و‌ گیر افتاده‌اند. داستان‌های پایانی کتاب با نام‌های «زخم» و «نیروی شفابخش خواب» نوشته «یوگنی گریشکاوتس» است. زخم یکی از بهترین داستان‌های این کتاب است که از خلال زندگی یک جوان دانشجو تصویری از وضعیت روسیه ارایه می‌دهد. در یکی از شهرهای کوچک روسیه، هتلی قدیمی بازسازی و مدرن می‌شود و این اتفاق موجب می‌شود که نه تنها چهره ظاهری هتل تغییر کند بلکه پای خارجی‌ها و مسکویی‌ها به هتل باز شود. کنستانتین که یکی از جوان‌های این شهر است سه سال پیش مدرک مهندسی‌اش را گرفته اما در حال حاضر بیکار است و از نظر خانواده‌اش فردی آسمان‌جل محسوب می‌شود.

او مدت سه ماه برای یک دوره آموزشی به مسکو رفته و اکنون که به شهر خود بازگشته دیگر نمی‌تواند این شهر و آدم‌هایش را تحمل کند: او در مسکو مدت زیادی را صرف نشستن در کافه‌ها و گفت‌وگو و مطالعه می‌کرد اما حالا در شهر خودش کمبود آن زندگی را احساس می‌کند، حتی در خیابان مرکزی و کافه‌های شهر. اما بازسازی هتل «پایما» شرایط را کمی تغییر می‌دهد چراکه لابی هتل یادآور فضای کافه‌های مسکو است. پس از این او بیشتر اوقات خود را در لابی هتل سپری می‌کند چراکه با رفتن به آنجا «از شهر آزار‌دهنده‌اش و همه چیزهای مبتذلی که توی آن بود» جدا می‌شود. پس از مدتی او تصمیم می‌گیرد برای ادامه تحصیل به مسکو بازگردد، او انتخاب خود را مشخص کرده و پیوندهای خود را با شهر و خانواده‌اش بریده است و نمی‌خواهد به جریان عادی امور و زندگی روزمره تن دهد. پدر کنستانتین عمری به عنوان مهندس ارشد کارخانه لوازم یدکی ماشین کار کرده و برادر بزرگ‌تر او هم در همین کارخانه مشغول به کار است و «شهروندی موفق، آینده‌دار و موجه» به شمار می‌رود اما کنستانتین قدم در راه پدر و برادر بزرگش نمی‌گذارد.

اما در ادامه داستان زندگی کنستانتین بیش از پیش بحرانی می‌شود چراکه یکی از آدم‌های ثروتمندی که در همان هتل جدید اتاق دارد به شرافت او توهین می‌کند و او از این به بعد دیگر نمی‌خواهد پا در آن هتل گذارد. بحران اصلی زندگی کنستانتین هم همین است که نمی‌داند چه کار کند و به کجا رود. او از جایی کنده شده بی‌آنکه به جای جدیدی پرتاب شود. اگر پرتاب‌شدگی یا ازجا دررفتگی خاصیت هر تجربه مدرنی باشد که با شوک همراه است، بحرانی که کنستانتین با آن درگیر است نه شوک ناشی از این پرتاب شدن بلکه استیصال ماندن در همین وضع موجود است. او در پایان در کنار خیابان ساحلی ایستاده و با تمام وجود احساس می‌کند که مستاصل است. داستان پایانی کتاب هم «نیروی شفابخش خواب» نام دارد که در آن یک کارمند روسی قرار است در سفر کاری به پاریس رود. زندگی این کارمند روسی به گونه‌ای است که فرصتی برای خوابیدن و استراحت ندارد و از هر فرصتی برای خوابیدن استفاده می‌کند. در روزهای منتهی به سفرش هم اتفاقاتی می‌افتد که باز هم نمی‌تواند به خوبی بخوابد و خسته و خراب به پاریس می‌رود.

او در پاریس پس از انجام ماموریت کاری‌اش به هتل می‌رود تا آماده شود و گشتی در شهر بزند. اما آن‌قدر خسته است که نمی‌تواند از اتاق هتل بیرون‌ آید و حتی نمی‌تواند از ایفل بازدید کند. اما در نهایت این اتفاق نه تنها اهمیتی برایش ندارد بلکه موجب رضایتش هم می‌شود. چراکه دست آخر توانسته بخوابد، البته نه در شهر خودش بلکه در پاریس. او حالا احساس می‌کند پاریس خانه‌ای است که می‌توان در آن با آسودگی خوابید.

پیام حیدرقزوینی



همچنین مشاهده کنید