پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پرنده یی روی شاخه ها


پرنده یی روی شاخه ها

نقدی بر دفتر شعر «چوپان کلمات» سروده «مزدک پنجه یی»

با خواندن اولین شعر دفتر «چوپان کلمات» سروده «مزدک پنجه یی» به خود می گوییم شاعر ما و جهان را مخاطب خویش قرار داده و از جایی محکم و استوار با لحنی درخور می خواهد تکلیف خودش را با پدیده های دور و برش مشخص کند. وقتی سراغ آدم های مریخی می رود و می گوید من تسلیم شده ام، دارم دستمال سفید تکان می دهم. البته او فعل ها را جمع بسته است. او از قول زمینیان حرف می زند ولی بیشتر به دلیل لحن شعر، و حالت نیز حالت خطابی اش گویی این «منً» وسعت یافته و گسترده شاعر است. مهم این است که او «آدم های مریخی» را مورد خطاب قرار می دهد. یعنی از همین سطر اول وارد حوزه خیال می شود.

مریخ در کار نیست. مساله مریخی بودن است. مساله لشگری از آدم های قدرتمند است که او با قدرت به آنها اعلام می کند تسلیم شده است. این پارادوکس زیبا سطح توقع ما از شعر را بالا می برد و هر چه در این دفتر جلو می رویم، می بینیم انواع لحن ها، تقطیع ها، اجراها و لحن ها دیده می شود. شاعر شبیه پرنده یی است که بر سر شاخه هر درختی نشسته و ساز تازه یی کوک می کند گاه در یک شعر هم لحن عوض می کند به خصوص وقت هایی که از دیالوگ برای ادامه شعر استفاده می کند. او به هیچ قراردادی پایبند نیست اما آنچه مشهود است اینکه با تمام تکنیک هایی که اجرا می کند و قدرت نمایی هایی که شاهدش هستیم هرگز از معنا در شعر غافل نیست. همچنان که در شعر اول دفتر به آدم های مریخی می گوید سخاوتمندانه، آب اگر دارید کنار بگذارید، ما نان می آوریم. در شعرهای دیگرش هم از معناهایی تامل برانگیز غافل نیست. گویی او تمام لحن ها و سبک ها را می آزماید تا سرانجام آن معنا و مفهوم نهان در ذهنش را با خود و ما در میان بگذارد. اولاً فریفته بازی با کلمات نمی شود. بازی ها را به موقع تمام می کند و به جوهره شعر توجه نشان می دهد و دوماً از ارزش امکان های گوناگون غافل نیست. یکی از تاثیرگذارترین شعرهای این دفتر «راهپیمایی» است که به مرد صلح تقدیم شده است.

در این شعر او صادقانه از حس خود نسبت به یک حرکت نمادین و طاقت فرسا به ما اطلاعات می دهد. جلوتر تصویرها کنار هم قرار می گیرند تا در ادامه حس بند قبل به شما تلنگر جدی تری بزنند. مثل خیلی از شعرهای این دفتر چند سطری وجود دارد که گویی از جایی دیگر از جنسی دیگر به شعر وارد می شوید. یک صدای تازه، حرف تازه یی می زند که باید با خیال خود آن را به پیکره شعر وصل کنید و سرانجام در سطر آخر به سادگی می گوید؛ «تو راه می روی/ در خلوت به تو فکر می کنم.» اکثر شعرهای مزدک پنجه یی با اندکی تفاوت از ساختاری اینچنین برخوردارند. چند سطر نخست کوبنده است و تاثیرگذار یا به واسطه تصویرهای ماندگار در ذهن یا لحن خطابی یا بازی های زبانی هدفمند و بعد نوبت می رسد به تصویرها که تکمیل کننده فضای ساخته شده اند. در میانه ها همان بندهای منفصل از پیکره شعر با صدایی که مناسبتی با فضای کلی ندارند، شبیه جمله های معترضه، یک نفر غیر از شاعر به شعر نزدیک می شود. میزان این نزدیکی را خیال شما تعیین می کند و سرانجام در پایان بندی شاعر به معنا بازمی گردد. او هرگز از ارزش آنچه پس سطرها باید نهفته باشد، غافل نیست. مثلاً در شعر «علف های هرز» شعر با یک تصویر ساده و زیبا و تکان دهنده آغاز می شود. جلوتر که می روی دیالوگی از جنس دیگر وارد متن می شود. این شعر با چند صدا در قالب تصویر و دیالوگ متداوماً پیش می رود؛ «...صدای تو می آید/ صدای شلاق بر صورت آسمان/ می شنوی؟/ - عیبی نداره خدا بزرگه، نترس/...» (صفحه ۵۱) در این شعر شاعر با خود به گفت وگوی ساده یی نشسته است. اما خود دیگر شاعر با آن منً شاعر تفاوت نگاه دارد. تضاد دو نگاه در این شعر به خوبی ساخته می شود، نه به واسطه لحن که به دلیل نشان دادن جهان از دو پنجره گونه گون. شعرهای بخش دوم برخلاف بخش اول که بیشتر تغزلی اند، شعرهایی هستند با فرم های ساختاری متنوع و مضامین هستی شناسانه. در این شعرها صدای انسان های گوناگون دیده می شود. در اکثر این متن ها لحظه هایی از زندگی روزمره با تصویرهای ساده روایت می شوند اما بیشتر در قالب سطرهای کوتاه. اصولاً یکی از خصیصه های شعر «مزدک پنجه یی» همین کوتاهی سطرهای شعر است و فراوانی فعل ها در همین سطرهای کوتاه. جملات به شکل چکشی زیر هم ردیف می شوند. صداها درهم می آمیزند تا فضایی متنوع و رنگارنگ ساخته شود. گویی «من»های زیادی در شاعر، در متن زندگی می کنند که هر گاه به فراخور متنی امکان حضور پیدا کنند، قابل توجه اند. «مزدک پنجه یی» جهان شعری اش را بر دو پایه استوار ساخته است؛ یکی توجه به تجربه های شخصی و انسانی و دیگری دقت در هستی و اخبار و اطلاعات محیط پیرامونش. از امتزاج این دوگونه است که شعر او به شکل کاملی درمی آید. در این دفتر این شعرها کاملاً تفکیک پذیرند. گویی خودش آگاهانه یا ناآگاهانه مرزی کشیده میان این دو نوع شعر.

حتی این حالت در فرم ها و اجراها خود را نشان می دهد، مثلاً با وجود زیبا بودن شعر اول این مجموعه چرا ما صدای آدم های مریخی را نمی توانیم بشنویم؟ او که در نیمه دوم کتاب فرصت بسیار فراهم آورده تا تمام صداها لااقل گاه در حد یک جمله شنیده شوند، می توانست به قدر یک خط هم به آدم های مریخی فرصتی بدهد تا صدای خود را به گوش ما برسانند. شاید می گفتند؛ «ما نان حلال می خوریم... مثلاً... یا پایانی دیگر با مفهومی دیگر ساخته می شد. این مرزبندی ها از کجا ناشی می شود؟ شاید هم چیدمان شعرهای این دفتر از ابتدا بر این اساس بوده که در نیمه نخست بار تغزل بیشتر باشد و در نیمه دوم بار اندیشه های انسانی و دغدغه های متنوع بشر امروز در مواجهه با جهان و تمام شگفتی هایش. در بخش دوم هر چه هست، آزادتر بودن خیال و اندیشه شاعر است. او به خویشتن بیش از هر چیز دیگری وفادار است و به مشاهدات و تجربه های دیگران هم ارج می نهد. این شعرها شاید با سلیقه پاره یی از مخاطبان همخوانی نداشته باشد، اما به لحاظ تجربی آثار درخوری هستند. نوع مونتاژ تصاویر و صدا گاه مخاطب را به یاد تکنیک های مدرن در سینما می اندازد و گستره های زبانی را که شاعر با آن آشناست، به رخ می کشد. تقطیع بندها یا سطرها بیشتر به نظر می رسد برای جلوگیری از فرو رفتن در گرداب سانتی مانتالیسم بوده و خواسته مخاطب خود به جای شاعر درگیر شود. البته برای پاره یی از درگیری ها نیاز به مخاطبی است که با تنوع فضاها همگام بوده باشد. اگر جایی حس مخاطب عقب تر از شعر مانده باشد، شعر «پنجه یی» دچار مشکل جدی خواهد شد.

ولی نمونه درخشان شعر این دفتر که به نظرم به روایت هم بسیار نزدیک است و در عین حال احساس مخاطب و شاعر همزمان درگیر آن می شود، شعر بلند «مادر» است. شعر بسیار ساده آغاز می شود؛ «با کمی چای و/ سیگار آغاز می شود/ - زندگی-/ با ترانه یی از رادیو به آشپزخانه می روم/ همیشه نیست/ در اتاق خود هستم/ پدر همیشه نیست/ در اداره هستم...» این شعر به یک خانواده- خانواده یی که بسیار شبیه جمع های خانوادگی آشنای ذهن همه ما است- به حضور بی رنگ اما اثرگذار یک مادر اشاره دارد. تاثیر یک مادر بر حضور پدر و پسر یا دختر خانواده. همه چیز در این شعر ساده روایت می شود. روح «منً» شاعر در این شعر سیال است. به همه جای خانه سرک می کشد. بیشتر شبیه یک دوربین روی دست است. تصویرها گاهی فلو می شوند. گاه واضح، گاهی آشنا، گاهی دیرباور.

چای و سیگار ترجیع بند این فضاست. فضایی که در خانه یی ساده ساخته می شود در جهت بی رنگ کردن مادر پیش می رود. زن حذف می شود. نه... ماجرا به این سادگی ها نیست. در این حذف یک بزرگنمایی، آگراندیسمان عظیم نهفته است؛ این همه دیدن دیده نشدن ها نشان از نقش یک زن دارد؛ زنی که هویتی ایرانی دارد. و شاید هویتی شرقی. (هر چند چندان تفاوتی میان سرشت زنانه در شرق و غرب قائل نیستم) شاعر به زیبایی از تکنیک روایت مدد می گیرد تا بتواند از آنچه دیده نمی شود، تصویری بزرگ فرارویمان قرار می دهد. در این شعر پدر در کنار «منً» شاعر مثل عناصری هستند که باید باشند و بودن شان عادی است اما نادیده بودن مادر است که اهمیت دارد. ارائه و اجرایی چنین مدرن از بستر یک خانواده آشنا با این مهارت جداً دریادماندنی است و مهم تر اینکه شعر را هر لحظه سقوط به داستان کوتاه تهدید می کند و آنچه نجاتش می دهد، همان دوربین روی دست، تصاویر درهم شده و نگاه مغشوش شاعر است.

اگر در باقی شعرهای بخش دوم شاعر در حجمی اینچنین به مضامین و فضاهای موردنظر فردی پرداخت، بی تردید حاصل کار درخشان بود. گویی اینجا هیچ عجله یی برای به پایان بردن شعر نداشته و در جاهای دیگر خواسته هر فضایی، صدایی، تصویری را در کوتاه ترین شکل ممکن به فضای دیگر پیوند زند. اضافه کنم یادمان باشد آن جمله های معترضه هم در پرش فکر ما به سوی دیگر نقش بسزایی دارند. گاهی بارها این سطرها را می خوانیم تا به کارکرد فرمی و معنایی شان آگاهی پیدا کنیم.

طرفه آنکه این دفتر سطح توقع مخاطب را از «مزدک پنجه یی» بالا می برد. او از انواع زبان ها، امکان ها و اجراهای شعری آگاه است. مهم تر اهل تجربه کردن است. شعر را فرصتی برای رمانتیک دیدن یا سوز و گدازهای شخصی و مظلوم نمایی نمی داند. او به واقعیت بیرونی توجه دارد.

به ارزش های عینیت پی برده است. همین سطح توقع را بالا می برد. حالا چه در شعری که به شکل گرافیکی از اتوبوس مسافربری ارائه داده، چه در قالب شعری که نامه یی است به پدرش. شبیه آشپزی است که نمونه یی از غذای ملل را در پیشخوان خود گذاشته و ما را به خوانی رنگارنگ دعوت می کند. به نظر می رسد یا باید آنقدر توانا باشد که بر تمام چاشنی ها به شکل تخصصی مسلط باشد یا بر گونه یی از چاشنی ها تمرکز کند و در آن به مرتبه اعلای اجرا برسد. باز هم می گویم مهم این است که شاعر دفتر «چوپان کلمات» از تجربه کردن هراسی ندارد.

لادن نیکنام

نشر فرهنگ ایلیا ۱۳۸۸