چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

کاشف سرودهای طبیعت


کاشف سرودهای طبیعت

نگاهی به مجموعه شعر تقویم عقربه دار ماه های بهار

«تقویم عقربه‌دار ماه‌های بهار» عنوان مجموعه شعر پژمان الماسی ‌نیا است که توسط نشر ایلیا به بازار کتاب عرضه شده است. اشعار این مجموعه به چهار قسمت تقسیم شده‌اند که هر قسمت دارای ویژگی‌های خاص خودش است.

ما با مجموعه شعری روبه‌رو هستیم که تقریبا همه اشعار آن کوتاه هستند و این نوع کوتاه‌نویسی را می‌توان یکی از ویژگی‌های شعر امروز دانست که آرام‌آرام به یک فراگیری نسبی هم دست می‌یابد و به اعتقاد برخی این کوتاه‌نویسی رویکردی مثبت به همراه دارد چرا که ایجاز یکی از عناصر تمایز شعر از نثر است و شعر همواره در پی آن است تا از اطناب و زیاده‌گویی بپرهیزد.

اما رویکرد پژمان الماسی‌نیا شاعر این مجموعه در کوتاه‌نویسی این فرصت را به مخاطب می‌دهد تا در تلاطم زندگی عصر مدرن به سرک کشیدن در شعر بپردازد. اما آیا کوتاه‌نویسی به تنهایی می‌تواند شعر را تبدیل به شعری خوب گرداند یا ویژگی‌های دیگر نیز می‌بایست مدنظر قرار گیرد.

پژمان الماسی‌نیا به عکاسی می‌ماند که به جای استفاده از دوربین عکاسی با استفاده از کلمات دست به تصویر کشیدن طبیعت می‌زند. این نکته در قسمت اول مجموعه که با عنوان «محاط حریق بنفشه» متمایز شده است به وضوح دیده می‌شود. آثاری که در قسمت اول دیده می‌شوند به طبیعت می‌پردازد. لحظه‌ای را شکار کرده و به تصویر می‌کشند اما از سطح یک تصویر از طبیعت فراتر نمی‌روند. پس اگر قرار به تصویر کردن باشد چه تفاوتی بین عکس و شعر وجود دارد.

ماده و ابزار اصلی شعر و سرودن واژگان هستند که در دل تاریخ زیسته‌اند و با خود معانی و مفاهیم را نیز حمل می‌کنند. به نوعی می‌توان گفت کلمات دارای دوسویه‌اند:

الف) سویه درونی

ب) سویه بیرونی

در سویه بیرونی کلام پس از خواندن ‌کلمات، به چیزی معنا می‌دهند یا در عمل به ارتباط آنچه در ذهن داریم با رخدادهای بیرونی منجر می‌شود اما سویه درونی کلام آنجاست که کلمات به ساختن یک کل می‌پردازند و یک الگوی بزرگ‌تر در اثر پدید می‌آورند.

پژمان الماسی‌نیا در قسمت اول مجموعه خود تنها به وجهی از کلمات که معنایی در بیرون متن را با خود حمل می‌کنند می‌پردازد ؛ به طور مثال:

«خیس باران‌/ ‌در انتظار ما بود ‌/‌ نیمکت» ص۱۳ یا «تک درخت ‌/‌ برای همیشه در برف ‌/‌ تنها ماند.» ص۱۵ «برف پیاپی ‌/‌ یک دسته سار در آسمان ‌/‌ چند قدم تا بهار» ص۱۹ و...

نمونه‌های ذکر شده و آثار دیگر که در مجموعه وجود دارد تنها به تصویر می‌پردازند و کلمات مصادیق و عناصری در بیرون متن را در ذهن متبادر می‌کنند. غایت این آثار ثبت لحظه و تصویر است و دست به ایجاز یک سازه ادبی نمی‌زنند.

به نوعی می‌توان گفت کلمات و زبان اصالت محض و شاعرانه خود را از دست داده و ابزاری در دست شاعر محسوب می‌گردند که با آنها نقاشی کند. این مطلب زمانی پررنگ‌تر می‌شود که درمی‌یابیم شاعر دست به هیچ گونه هنجار‌گریزی در واژگان نزده و آشنایی‌زدایی در تصویر و زبان نیز مدنظرش نبوده است. شاعر کاشف است، اما کاشف تجربه‌های تکرار شده نیست. کاشف، آن‌چه را که وجود دارد و دیده نمی‌شود را دیده و به مخاطب ارائه می‌کند اما خالق امری را خلق می‌کند که وجود خارجی ندارد. الماسی‌نیا دست به خلق نمی‌زند، او لحظاتی از هستی را کشف می‌کند. لحظه‌ای که گاهی اوقات آشنا و تکراری به نظر می‌رسند اما خلق زمانی شکل می‌گیرد که زبان حضوری فعال و اساسی در شعر داشته باشد ؛ زبان با همه ویژگی‌ها و محصولاتش.

می‌توان گفت تصویر یکی از محصولات زبان در شعر است و شاعر با پرداختن به زبان و مناسبات درست‌اش می‌تواند به تصاویری شاعرانه نیز دست یابد نه این‌که زبان ابزار واقع شود. زبان را در نثر ممکن است ابزار بدانیم چرا که هدف نثر انتقال مفهوم است اما شعر که غایتی زیبایی‌شناسانه دارد نه انتقال پیام دارای زبانی دیگر خواهد بود. پس وقتی رویکرد و مکانیزم در یک اثر ارائه زبانی شاعرانه نباشد آن اثر نیز از شعر دور خواهد شد. اتفاقی که برای بسیاری از آثار مجموعه «تقویم عقربه...» رخ داده است.

نکته دیگر آن‌که در تفاوت بین شعر و طرح گفته‌اند در شعر ما با حرکت در زمان و مکان روبه‌رو هستیم. به تعبیری دوربین شعر حرکت در طول و عرض را با هم دارد اما طرح فاقد حرکت در زمان و مکان است. به عنوان مثال: «بوی پگاه ‌/‌ نم برف ‌/‌ جوانه‌های زودرس نارنج» ص۴۰ «علف‌های کف دره ‌/‌ هر شب و روز‌/‌ مات قله برف‌آلود البرز» ص۳۳ و نمونه‌های بسیار دیگر می‌بینیم دوربین ثابت است و دست به توصیف می‌زند. روایت در این آثار بر پایه توصیف است نه توالی و زمان نیز می‌ایستد. در یک لحظه همه چیز دیده می‌شود نه در یک توالی از لحظه‌ها.

نکته دیگر آن‌که ثبت لحظه و اساساً شهودی برخورد کردن با جهان اطراف یکی از ویژگی‌های اندیشه شرقی است. آنجا که شعر هایکو به ثبت لحظه دست می‌زند و در کم‌ترین زمان ممکن لحظه‌ای از هستی را به تصویر می‌کشد در واقع به یک کشف اصیل می‌پردازد. کشفی که مختص به همان شعر است. وقتی مورچه‌ای در یک شعر هایکو از کوه فوجی بالا می‌رود و شاعر این تصویر را دستمایه قرار می‌دهد به نوعی این تصاویر را به رخ مخاطب می‌کشد و تکنیک تضاد کوچکی (مورچه) و بزرگی (کوه) نیز به او کمک می‌کند.

در آثار الماسی‌نیا این اتفاق به ندرت رخ می‌دهد. نشانه‌ها و المان‌های طبیعت در سطح باقی می‌مانند و فرصت تعمیق و تامل را به مخاطب نمی‌دهند. به عنوان مثال: «باغ میوه و گل ‌/‌ چمن‌های خیس و ‌/‌ آواز بعید کبک‌های کوه روبه‌رو...» ص۲۷ «باران سر شب ‌/‌ سایه‌های وهم‌آلود جنگل ‌/‌ عطر مبهم شیره کاج» ص۲۰.

لذت‌بخش بودن این آثار در کوتاه بودن و همچنین خلق تصویری رنگارنگ و طبیعی قابل کتمان نیست و خواننده در هنگام خواندن این آثار احساس لطافت و سرخوشی می‌کند، اما هر آن‌چه گفته شد به آن‌چه که پس از خواندن در جهان ذهن خواننده رخ می‌دهد می‌پردازد که خواننده از لذت آنی فراتر رفته و بتواند نه یک بار بلکه بارها به یک اثر برگردد و هر بار چیزی جدید بیابد نه تصویری خوانده شده و ثابت.

این‌که شاعر ـ پژمان الماسی‌نیا ـ به طبیعت می‌پردازد و آن را برای ارائه اثری شاعرانه به کار می‌گیرد کاری است که شاعران امروز کمتر به آن می‌پردازند و ما با شاعرانی روبه‌رو هستیم که در روزمرگی شهر و زندگی صنعتی غرق شده و طبیعت را از یاد برده‌اند آن هم در عصری که طبیعت به حاشیه رفته و دیده نمی‌شود.

سه قسمت دیگر مجموعه «تقویم عقربه‌دار ماه‌های بهار» نزدیک به هم بوده و از قسمت اول دورهستند. در آثار سه قسمت دیگر که با عنوان‌های «به خودم برمی‌گردم»، «گزارش سایه‌های گمشده» و «تسلای آویشن» نام‌گذاری شده‌اند شاعر به خود، مرگ و عشق می‌پردازد. در «به خودم بر می‌گردم» راوی اول شخص است که از درد‌ها و لحظه‌های شاد و غمگین خودش می‌نویسد. گاهی زندگی را زیر سوال می‌برد و گاهی به بیهودگی از همه چیز یاد می‌کند. «بود و نبودم ‌/‌ تفاوتی ندارد‌/‌ تنها‌/‌ عادت کرده ام ‌/‌ که باشم» ص۴۷ می‌توان گفت ترس‌های راوی در سطرهای بخش دوم کتاب مشهود است. ترس از بیداری و روبه‌رو شدن با جهانی که مملو از ناملایمات است. ترس از تنهایی و... وقتی انسان و وجوه انسانی در اثری وارد می‌شود اندیشیدن نیز حضور می‌یابد. بخش دوم بیش از بخش اول کتاب که پیرامون طبیعت است ما را با خود شریک می‌کند چرا که دردهایی مشترک را دستمایه قرار می‌دهد؛ اتفاقی که در بخش سوم و چهارم کتاب نیز رخ می‌دهد.

در بخش سوم ما با مقوله مرگ و در بخش چهارم کتاب با عشق روبه‌رو می‌شویم که هر کدام از این موضوعات هستی انسانی را تشکیل می‌دهند. موضوعاتی اساسی که در طول هستی آدمی همیشه با آن دست و پنجه نرم کرده و درباره آنها می‌اندیشد. الماسی‌نیا نیاز به آن دارد تا ذره بینی بزرگ‌تر برداشته و حتی درباره این موضوعات انسانی که می‌نویسد بسیار عمیق‌تر به انسان و موضوعات مربوط به آن بپردازد. رویکرد خود را مشخص کرده تا مخاطب رویکرد هستی شناختی یا معرفت شناختی شاعر را دریابد.

میثم متاجی



همچنین مشاهده کنید