سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

سقوط یک فرشته از نگاهی دیگر


سقوط یک فرشته از نگاهی دیگر

سریال داستانی «سقوط یک فرشته» که در طول رمضان امسال هر شب از شبکه یک سیما پخش شد, بنا به پاره ای از نظرسنجی های صورت گرفته و همچنین اقبال گسترده مخاطبین در بین سریال های رمضان ۹۰ توانسته درصد قابل قبولی از آرای مخاطبین سیما را به خود اختصاص دهد

سریال داستانی «سقوط یک فرشته» که در طول رمضان امسال هر شب از شبکه یک سیما پخش شد، بنا به پاره ای از نظرسنجی های صورت گرفته و همچنین اقبال گسترده مخاطبین در بین سریال های رمضان ۹۰ توانسته درصد قابل قبولی از آرای مخاطبین سیما را به خود اختصاص دهد. «سقوط یک فرشته» این رتبه را مرهون متن فیلمنامه معطوف به مضامین دینی با پرداخت یکدست و در خور اعتنا، نوآوری های بیانی متنی و تصویری، بازی های مناسب و انسجام فکری گروه تولید کاربلد خود بویژه در حوزه کارگردانی است.

در این سریال برای نخستین بار بود که با یک قالب روایتی نو و پیچیده در گونه برنامه سازی تلویزیونی روبه‌رو شدیم. امری که در صورت استمرار و پیگیری با حوصله می تواند به قالب روایتی مورد قبول مخاطب ایرانی بدل شود. در این قالب قهرمان در قالب یک بازیگر ظهور پیدا نمی کند بلکه این موضوع است که محور و محمل قصه سریال است و بازیگران پی گیرنده موضوع و سامان دهنده آنند. ایمان و باورهای استوار دینی در کشاکش زندگی، موضوعی است که سریال بدان پرداخته بود و بازیگران و کاراکترهای مختلف داستان در مواجهه با آزمون های دشوار پیش رو، ایمان و باورهای خود را به محک می سپردند. در این میان شیطان نیز به عنوان نیروی مخالف سعی در اغوای بیشتر و به تله انداختن افراد قصه بخصوص نماینده آنها و قهرمانشان فاطمه، با بازی «هدی زین العابدین» بود. عاقبت نیز این باور و ایمان راسخ فاطمه و درنیفتادن او به دام شیطان بود که توانست از محک تجربه سربلند بیرون بیاید و با هوشیار شدن افراد و بازگشت به باورهای دینی خود محله (کوچک شده یک اجتماع بزرگ) را از شر شیطان همچنان مصون نگاه دارد. اما آزمون به پایان نرسید. امری که به نقطه قوت سریال در یک پایان بندی مناسب بدل شد. پارسا (راوی، شیطان) در آخرین کلمات خود می گوید: «این بار فاطمه پیروز شد، ولی من دست بردار نیستم...»

«سقوط یک فرشته» در بستر این کشاکش ابدی شیطان و آدمی با انتخاب شیوه ای روایتی که متکی بر کلام دانای کل است؛ دانایی که از ابتدا نشان می دهد ویژه و منحصر به فرد است و مانند سابقه ذهنی ما پاک و منزه نیست (در ادامه هم می بینیم که پارسا، شیطان است) با تغییر ژانر از روایت نو به ترسناک و سوررئال و... با ملایمت و نرمی پیام ها و مضامین، متن متناوبی را به بیننده القا می کند.

نخستین مضمون که آغاز کننده درام محسوب شده و کشمکش های تودرتوی قصه از آن سرچشمه می گیرد حضور روحانیت و قرآن و نقش وحدت بخش این دو در جامعه مورد اشاره در سریال است. به محض خروج این دو از محله، مصائب شخصیت ها شروع می شود. روابط افراد از همیاری و رفاقت به اختلاف و تضاد کشیده می شود. هویت دینی محله به مخاطره می افتد و به جولانگاه شیاطین جنی و انسی بدل می شود. در پایان با بازگشت این دو، محله اندک اندک رنگ و معنای پیشین خود را بازمی یابد.

نمایش ملموس و عینی آسیب های اجتماعی در حوزه جوانان و خانواده از دیگر مضامین کار شده در بستر داستانی سریال بود. در فیلمنامه «سارا» با بازی «خاطره اسدی» این حوزه را نمایندگی می کند. او دختری است که در یک خانواده سنتیِ مذهبی رشد و نموکرده، اما با حضور نیما در مسیر راهش و در مواجهه با جذابیت‌های ظاهری دنیا دچار لغزش می شود. لغزشی که او را به ورطه سقوط می کشاند. به نحوی که به کارگزار شیطان بدل می شود. علت این سقوط هم در داستان گنجانده شده، آنجایی که در مجلس ختم مادر فاطمه در جمع سوگواران پدرش را خطاب قرار می دهد و از ممنوعیت های دوره رشد خود که پدر برایش ایجاد کرده سخن می گوید. در نهایت اعتقاد به باورهای عمیق دینی، او را هوشیار ساخته و به راه بازمی گرداند. در حقیقت این نقص در رفتار را باید در انسجام نداشتن خانواده حاج حبیب جستجو کرد. او پس از فوت همسرش (لیلا) یک تنه دخترش را بزرگ کرده و با باورهای به یادگار مانده از «لیلا» احساسات دخترش را پاسخ می گوید اما در بستر یک خانواده که در آن زن نقش محوری ندارد. چرا که سارا با وجود داشتن پدری متمول و دلسوز، از فاطمه که مادر دارد و از قشر متوسط جامعه است، بیشتر دچار مشکلات اخلاقی و احساسی می‌شود. بویژه آنجا که سارا به سادگی و بی توجه به حفظ و رعایت حریم محرم و نامحرم در جامعه، با توجه به دوستی‌های ساده‌انگارانه و بدون مطالعه و غافل از شیوه‌های ابلیس در انحراف انسان، از جمله عبادت، غرور، هواهای نفسانی و موجه جلوه دادن رفتارهای غیر شرعی و غیر عقلانی، پای در راهی می نهد که ثمره ای جز نابودی با خود به همراه ندارد.

در نقطه مقابل او فاطمه قرار دارد. کسی که با بهره بردن از عواطف مادری، زندگی سرشار از ایمان و راستی را برای خویش رقم زده است. کسی که به روابط اجتماعی متکی بر اخلاق پایبند است. در صحنه سرقت موبایل او در خیابان، وی برای حفظ حرمت های لازم برای حضور در اجتماع حتی حاضر به همسخنی با نامحرمان نمی شود و یا رابطه هوشیارانه او تا به انتها با پارسا (شیطان) و نهیبش به سارا در صحنه ای که در پی سفر حاج حبیب به مشهد، برای اولین بار نیما به بهانه تعمیر کامپیوتر به حریم خانه آنها وارد می شود. او با این مشی و اعتقاد راسخ به باورهای دینی در نقش قهرمان قصه ظاهر می شود. او در فیلمنامه آدم مهمی است، قرار است متولی امامزاده شود، پس در دام گناه نمی افتد. آگاهانه و از سر هوشیاری نیز رفتارهای خود و دیگران را مراقبت می کند. سرانجام نیز از آزمون هایی که در پیش روی او قرار می گیرد سربلند بیرون می آید و سعادت و نیکبختی را برای خویش و حتی محله به ارمغان می آورد.

سارا نیز طی مواجهه با نتیجه رفتارهای خود پی به پوچی و عبث بودن راهی که در پیش گرفته است می برد و با تحمل درد و رنج های فراوان و از دست دادن موقعیت های خانوادگی و اجتماعی، در نهایت با تمسک به آموزه های قرآنی، از گناه و راه ناراست دست می کشد و با اقرار به لزوم توبه، درهای بخشایش و رحمت الهی را به روی خود می گشاید.

در کنار این نباید از نقش حاج حبیب که در نقش یک پدر سنتی ظاهر شده است و با در افتادن به وادی خشم و از دست دادن تسلط بر خانواده، اقتدارش را از دست می دهد و یا پارسا، جوان به ظاهر مذهبی که روانشناس است و با ورود مشفقانه و از سر یاری خود به خانواده حاج حبیب کم کم قدرت گرفته و با ورود به حریم زندگی این خانواده در نقش مشاوری کارشناس و درمان کننده نقش و جایگاهی ویژه برای خود رقم می زند. او در حقیقت ابلیس است. ابلیسی که در قالب شخصیت یک مؤمن شکل گرفته است. یا شخصیت نیما به عنوان شیطان انسی به تصویر کشیده شده است. کسی که از سر شعله کشیدن آتش انتقام و با پیگیری یک کینه دیرینه دست به هر کاری می زند. در کنار این دو طیف نباید از توجه داستان سریال به شخصیت هایی چون «پریچهر» نیز غافل بود. این بخش از فیلمنامه «سقوط یک فرشته» نقطه عطف دیگری در موفقیتش به شمار می رود. «پریچهر» نمونه ای از آدم های خاکستری جامعه است که در شرایط بد مادی و ضعف شخصیتی دچار انحراف می‌شوند. شخصیت هایی که در صورت دستگیری از آنها می‌توان از انحراف شان جلوگیری کرد. این سیر عملکرد در داستان جانمایی شده است. «پریچهر» تا هنگامی که رها و در اختیار خود است به هر سویی می رود. ثبات ندارد و برای حفظ منافعش با هر یک از دو طیف داستان همراهی می کند. اما این محبت فاطمه دور از چشم اوست که «پریچهر» را رستگار می کند، آن گاه که با تأمین هزینه درمان کودک بیمارش دستگیر او می شود.گرچه در این مجال امکان پرداختن به تمامی شخصیت های سریال از این منظر فراهم نیست اما در پایان باید به چند تمهید هنری سریال نیز اشاره کرد که از ابداعات جذاب در حوزه تولید داستانی سیما محسوب می شود. از آن میان توجه به یک نمونه از این تمهیدات خالی از لطف نیست؛ که انتخاب ژانر و زیرگونه های مناسب با بستر داستان در هر فصل است. به طریقی که می توان این انتخاب را که از ژانر رئال به ترسناک و از آن به سوررئال (نه ماورایی) و دوباره بازگشت به بستر اولیه و فضای رئال منتهی شد به عنوان نقطه قوت سریال به حساب آورد. خاصه اینکه از فضاهای مرتبط با هر یک از این گونه ها به حد نیاز و نه ارعاب تماشاگر استفاده شد.

علی سیف