سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
مجله ویستا

ایثار ِ گریز


ایثار ِ گریز

فیلم «باربارا» از نگاه روانشناختی

شخصیت خسته، عصبی و افسرده دکتر باربارا در فیلم «باربارا» با نمای استخوانی شکننده و هندسی که در طول فیلم درگیری و تضادهای درونی‌اش به وضوح آشکار می‌شود. با آنکه در نگاهی ساده به نظر می‌رسد این شخصیت سرسختانه کمر به نفی و گریز از همه بنیان‌های انسانی خویشتن بسته و با سیگارهای متوالی حتی فرصت شناخت را هم از خود می‌گیرد، اما اساسا به این منظور پرداخته نشده است و هرگز یک بیننده عمیق در طول داستان نمی‌تواند او را به عنوان چنین نمادی بپذیرد؛ چرا که جدا از همه صحنه‌هایی که او را در تضاد با جنبه‌های احساسی و عاطفی به تصویر می‌کشد نمی‌توان در وجود روح انسانی او تردید کرد. ولی بارزتر از همه اینها، روح حاکم بر فضای ذهنی باربارا میل ذاتی انسان به رهایی را به تصویر می‌کشد و رهایی برای او فقط گریز از چارچوب‌های سیاسی و اجتماعی نیست، بلکه به شکلی دیگر، گریز از تضادها و گره‌خوردگی‌های روانی است برای لمس بهتر انسانیت و خصیصه‌های طبیعی انسانی.

باربارا در مصاف با ناهمگونی‌های یک جامعه که محصول تفکری متضاد با خاستگاه انسانی است گریزی را ترجیح داده که در جریان داستان در مقابل تفکر و نگاهی متضاد قرار می‌گیرد؛ تفکری که در نماد دکتر رایزر شکل می‌گیرد تفکری که از واقعیت نمی‌گریزد و برای درست نگریستن جایگاه ویژه‌ای قایل است. آندره رهایی را در پذیرشی از روی اختیار می‌بیند و به خوبی نشان می‌دهد که برای کشف و زندگی زاویه‌های احساسی و انسانی خویش، برای درک زیبایی و زندگی نیازی به تغییر فرم‌های بیرونی ندارد. او سمبل یک حس درون‌گرایانه است که در صحنه گفت‌وگو در مورد تابلوی رامبراند به خوبی ظرافت دید و بینش متفاوت و خارج از معمول خود را عیان می‌کند. هر چند بیننده از ابتدای فیلم نمی‌تواند به شخصیت چند‌پهلو و پیچیده آندره اعتماد کند اما نکته بارز اینجاست که این چند جنبه‌گی در شخصیت او حاصل بینشی است که اساسا او را از قضاوت رها کرده و پذیرش انسان‌ها و پدیده‌های اجتماعی همانگونه که هستند و برخورد فراتر از قضاوت با آنها، چکیده همین بینش انسانی است.

باربارا هر نگاهی را قضاوت و کنترل تلقی می‌کند و هر پذیرشی را تسلیم. اوج تفاوت زاویه دید این دو تفکر را در برخوردها و برداشت‌های دوگانه باربارا و آندره با مامور تجسس آلمان شرقی می‌توان دید. فردی که در فضای زندگی باربارا چهره‌ای مخوف، زشت و کنترل‌گر دارد در فضای آندره انسان آسیب‌دیده مستاصلی است در آستانه یک بحران روحی و خانوادگی. این امر بیش از آنکه به‌عنوان یک واقعیت دریافته شود محصول قرارگیری دو نگاه در دو زاویه دید مختلف است. جایی که اختیار در نگریستن به یک پدیده را می‌شود تجربه کرد.

به نظر می‌رسد پتزولد به شکل‌های متفاوتی تلاش می‌کند تا در جای‌جای فیلم بیننده را به این شناخت برساند که برای درک ماهیت یک پدیده چاره‌ای جز نگریستن به آن از زوایای گوناگون نیست. تفکر یک‌قطبی فرم‌بندی شده که شاید خود فضای کمونیستی آلمان شرقی بهترین نماد آن باشد اساسا توان تحلیل و شناخت ماهیت عناصر و پدیده‌ها را ندارد، تفکری که در روند کشف بیماری ماریو نیز تجلی پدیدار می‌کند، پرسش و پاسخ‌های کلیشه‌ای که صرفا توهم درست بودن یک مکانیسم را تداعی می‌کند ولی در یک اتفاق ناگهانی باربارا در زاویه دید متفاوتی قرار می‌گیرد که می‌تواند پدیده را به گونه دیگری دریابد. دریافتی که برای آندره به صورت احساسی و درونی تجربه می‌شود برای باربارا شکلی تجسمی و واقع‌گرایانه پیدا می‌کند.

هر چند فشارهای روحی و روانی گذشته باربارا از او انسانی افسرده و درگیر ساخته و تجلی این افسردگی را در سیگار کشیدن‌های متوالی او به خوبی می‌توان احساس کرد اما اوج دردهای روحی او را جایی می‌توان دید که برای فرار از تضادهای درونی‌اش حاضر می‌شود هر بهایی را بپردازد حتی جسمش.

یکی از زیباترین نمایش‌های ستیز با خویشتن انسانی خود و عدم همراه شدن با آهنگ بودن را می‌توان در صحنه کوک کردن پیانو دید. کوک شدن پیانو تمثیل بسیار پخته‌ای است از هماهنگی و همراه شدن با ذات انسانی و فطرت طبیعی بشری که باربارا هرچند در لحظه اول سعی بر رد کردن و گریختن از آن را دارد ولی در نهایت آن را می‌پذیرد. پذیرش بخشی از بودنش که نمایش‌های دیگری نیز دارد مانند پذیرفتن سبد صیفی‌جات.

پتزولد برای بیان تفکر گریز در باربارا از نمادهای گوناگونی بهره می‌برد تا ذهن بیننده را کاملا برای درک شخصیت روانی باربارا آماده کند. استفاده از داستان هکلبری فین در صحنه‌ای که باربارا قصد خواندن کتابی برای استلا را دارد به خوبی بر این نکته تاکید دارد که اساسا او کلید رهایی را در گریز می‌بیند و به عنوان یک پزشک یا درمانگر اولین نسخه شفابخشی که می‌تواند برای بیمار مجروح و آزاردیده خود تجویز کند چیزی جز فرار نیست. نسخه‌ای که سرانجام خود آن را به او پیشکش می‌کند و درست در همین نقطه است که با بعد جدیدی در باربارا روبه‌رو می‌شویم جنبه‌ای که شاید روال داستان تا انتها هرگز آن را رو نکرد و آن چیزی نیست جز ایثار.

این از زیبایی‌های کار پتزولد است که می‌تواند از محدوده مطلق‌های ابدی بگذرد و اذعان کند که روند دگرگون شدن، الزاما نفی یک نگرش نیست. چیزی که در انتهای فیلم به شکل هنرمندانه‌ای شکل می‌گیرد، نفی تفکر گریز نیست بلکه درک فضایی است که یک پدیده را در خود جای می‌دهد و به آن شکل می‌بخشد.

تغییر فضای فکری و احساسی باربارا هرچند او را متوقف می‌کند و جهان دیگری را در پیش چشمانش قرار می‌دهد اما هرگز مخاطب را تا آنجا نمی‌برد که تصور کند باربارا در تفکر خود شک کرده است؛ چرا که با «ایثارگریز» به استلا تاکید و تاییدی کامل بر درستی این بینش می‌گذارد و تماشاگرانی را هم که او را تا این نقطه فاقد هرگونه حس انسانی می‌پنداشتند، حیرت‌‌زده می‌کند. این شبهه در روند فیلم برای بیننده به وجود آمده است، خصوصا در جمله‌ای که باربارا به آندره می‌گوید: «... احساساتش نیاز به جراحی دارد.»

بهروز امامی اردستانی