چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

موج نو اصلاحات غربگرا


موج نو اصلاحات غربگرا

درحالی که زمان زیادی تا موعد انتخابات ریاست جمهوری در ایران باقی مانده از اردوگاه اصلاحات صداهایی آشنا شنیده می شود

درحالی که زمان زیادی تا موعد انتخابات ریاست جمهوری در ایران باقی مانده از اردوگاه اصلاحات صداهایی آشنا شنیده می شود. کسانی که روند تغییرات فکری و خط مشی گذاری استراتژیک در میان طیف تندرو جبهه اصلاحات را ظرف یک دهه گذشته پی گیری کرده اند، اگر در این «صداهای آشنا» دقیق شوند به نکات جالب توجهی برخواهند خورد. نکاتی که هم سیر دگرگونی خط مشی و برنامه های این «عناصر مطلوب غرب در ایران» را روشن می کند و هم نشان می دهد که به نسبت سال های گذشته چه تغییراتی در دیدگاه ها و روش های آنها رخ داده و سمت و سوی این تغییر رویکردها در مجموع در خدمت کدام اهداف بوده است. کمی بازگشت به گذشته امکان مقایسه آنچه اکنون وجود دارد با آنچه که چند سال قبل دستور کار لیبرال های ایرانی بود را فراهم خواهد ساخت. انتخابات ریاست جمهوری نهم جبهه اصلاحات را دوپاره کرد. تندروهایی که گمان می کردند بهترین روش جلب رأی مردم ساختارشکنی و پنجه کشیدن به صورت نظام و ارزش های پایه ای آن است یک سو ایستادند و خط امامی های اصیل که خود را به حفظ اصول انقلاب اسلامی و رقابت شرافتمندانه با رقیب متعهد می دانستند در سوی دیگر. جریان تندرو نهایتاً و پس از بحث و جدل های داخلی فراوان مصطفی معین را به عنوان کاندیدای خود برگزید و چنانکه مراجعه به سوابق آرشیوی به خوبی آشکار می کند تندروانه ترین اظهارات و ساختارشکنانه ترین برنامه ها را- که البته هیچ یک با خلق و خوی مسالمت جوی معین سازگاری نداشت- به عنوان یگانه مسیر پیروزی پیش پای او گذاشت.

مراجعه به اظهارنظرهای آن ایام برخی اصلاح طلبان- که جملگی موجود و قابل مراجعه است- نشان می دهد که از مقطعی به بعد با توجه به ویژگی های فردی معین و کارنامه به شدت ناموفق دولت اصلاحات در حوزه های مختلف، «پیروزی در انتخابات» برای اصلاح طلبان بدل به یک هدف درجه دو شد و هدفی به غایت مهم تر و زیربنایی تر جای آن را گرفت. از چند ماه مانده به انتخابات ۲۷ خرداد ۸۴ اصلاح طلبان تقریبا یقین کرده بودند که پیروزی در انتخابات برای آنها هدفی دست نایافتنی است- گرچه امیدها کاملا قطع نشده بود- اما همچنان تاکید داشتند که کاندیدای آنها باید در صحنه بماند و حتی اگر رد صلاحیت شد برای بازگشت دوباره به صحنه از مقام های عالی نظام استمداد کند تا امکان پی گیری پروژه ای که خیلی زود معلوم شد برای تندروها اگر نگوییم مهم تر از پیروزی در انتخابات است لااقل به اندازه آن اهمیت دارد، فراهم آید. آن پروژه را در خلاصه ترین بیان ممکن می توان «شبکه سازی» خواند. استدلال چند چهره کلیدی جریان اصلاحات که آن روزها پی گیر تحقق این ایده بودند به طور عمده این بود که به انتخابات نباید فقط به مثابه فرصتی برای ورود به قدرت نگاه کرد.

هیجان موجود در فضای انتخاباتی دارای ظرفیت های بسیار بزرگتری است از جمله اینکه می توان با بهره گیری از این فضا نیروهای هوادار را «شناسایی» کرد، آنها را در قالب تشکل هایی با هویت های مختلف خصوصاً سازمان های غیردولتی(NGO) «سازماندهی» نمود، این سازمان ها را با استفاده از روش هایی که اکنون روشن است آمریکایی ها به خوبی آن را تئوریزه کرده اند به هم پیوند داد و از اتصال آنها «شبکه» ساخت، اعضای این شبکه را مستمراً «آموزش» داد و نهایتاً آنها را دارای انگیزه و اراده نگه داشت تا در فرصت مناسب به صحنه آورده شوند و ایفای نقش کنند. درست است که اصلاح طلبان انتخابات ریاست جمهوری نهم را باختند اما با استفاده از فضای انتخاباتی سال ۸۴-بویژه موقعیت منحصربفرد دور دوم-توانستند اجرای این پروژه را کلید بزنند و با آرامش آن را به پیش ببرند.

در ۳ سال بعد از انتخابات نهم، اگرچه منازعات داخلی اصلاح طلبان عمق یافته و در مواردی به جابجایی اساسی مرزها میان طیف های مختلف آنها انجامید، اما رصد دقیق تحرکات آنها نشان می دهد پروژه شبکه سازی هیچگاه از دستور کار خارج نشده و تندروها با قوت آن را پی گیری کرده اند، اگرچه امروز نتیجه آن نیست که روز اول انتظار داشتند.

در اینجا باید درنگی کرد و یک نکته را تذکر داد که برای پی گیری ادامه بحث اهمیتی بنیادین دارد. آن نکته هم این است که بلافاصله بعد از پیروزی اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری دهم و با تنگ تر شدن فضای کار برای برخی از نیروهای رادیکال اصلاح طلب که تا آن روز آزادانه حتی در محافل دولتی رفت و آمد می کردند و از بودجه عمومی بهره مند بودند، موجی از مهاجرت به خارج آغاز شد. کثیری از فعالان سیاسی و روزنامه نگارانی که زمانی در سایت ها، مجلات، روزنامه ها و حتی بولتن های دولتی اصلاح طلبان مشغول کار بودند به خارج از ایران- بویژه کشورهایی مانند هلند، انگلستان و ایالات متحده- رفتند و پس از زمان کوتاهی پنهان شدن از انظار، ناگهان از انبوه رسانه هایی سردرآورند که مستقیماً و بدون پرده پوشی از بودجه دولتی - و طبعاً باید گفت امنیتی- این کشورها تغذیه می کنند و هدف رسمی و اعلام شده آنها براندازی نظام جمهوری اسلامی به روش های نرم و عمدتاً از طریق تغییر افکار و باورهای مردم و نخبگان ایرانی است.

راه اندازی سایت هایی نظیر «روز آنلاین» و «گویانیوز» (که البته از قبل هم وجود داشت و فقط تقویت شد)- و رسانه های الکترونیکی چون «واشنگتن پریزم» (که مستقیماً وابسته به مؤسسه امنیت جهانی است) و «ایران در جهان» و اضافه شدن آنها به سایت های رادیوهای «فردا» و «زمانه» و نهایتاً راه اندازی یک پایگاه اینترنتی به نام «گذار» که رسماً به عنوان ارگان فارسی سازمان سیا فعالیت می کند همه در راستای تحقق این پروژه بوده است و اکنون طیف های گوناگون نویسندگان روزنامه های زنجیره ای اداره کنندگان و نویسندگان اصلی این رسانه ها هستند. «موج مهاجرت به بیرون» پس از سال ۸۴ و بعد سازمان یافتن مهاجران در قالب رسانه هایی که دیگر ملاحظه کاری های اصلاح طلبان داخلی را ندارند به وضوح نشان می دهد که یک «برنامه بیرونی» برای نوسازی سازمانی و گفتمانی جنبش اصلاحات غربگرا در ایران وجود داشته که اصلاح طلبان داخلی به هنگام پی گیری پروژه شبکه سازی خود دانسته یا نادانسته در چارچوب آن عمل می کرده اند و هنوز هم می کنند.

فقط در حد یک اشاره باید گفت که آمریکایی ها قبلاً چیزی شبیه این پروژه را در مقابل شوروی کمونیستی و از طریق شبکه سازی از ناراضیان در اروپای شرقی و بعد در خود شوروی اجرا کرده بودند و لذا مدلی آزمایش شده که اجازه اجتناب از برخی خطاهای قابل پیش بینی را به آنها بدهد در اختیار داشتند. (مجموعه مطالعات مربوط به این موضوع در کتابی از جانب مؤسسه آمریکایی «رند» با عنوان «شبکه سازی از مسلمانان میانه رو» جمع آوری و با محیط جوامع مسلمان تطبیق داده شده است.) بسیار جالب است که توجه کنیم لحن بیانیه های احزابی چون مشارکت و سازمان مجاهدین همزمان با اجرای این پروژه آمریکایی تغییر کرده و با دور شدن از مفاهیم درون سیستمی به تدریج به جانب استفاده کاربردی از مفاهیمی چون «جامعه مدنی» و «حقوق اقلیت ها» - به معنای جمعی از نخبگان سازماندهی شده و دارای ارتباط ارگانیک با یکدیگر که حائلی میان مردم و حکومت باشند- سوق یافته است. مشارکتی ها حتی به تشکیل گروه هایی تحت عنوان امداد و نجات هم روی آوردند که اگر چه هدف ظاهری آن به وجود آوردن جمعی از جوانان آموزش دیده برای کمک به مردم به هنگام بروز بلایای طبیعی اعلام شد، اما به آسانی می توان فهمید که چیزی جز روشی برای گرد آوردن هواداران، در هم نگهداشتن آنها نیست. ایده هایی چون به وجود آوردن «سازمان رای» و تقلید از الگوی رفتار شرکت های گلدکوئیستی در ایجاد شبکه های درختی از افراد و بعد- مهم تر از آن- برقراری پیوند میان تشکل های به ظاهر بی ربط اجتماعی و سازماندهی اعضای آنها در پوشش هایی چون «فعالان زن»، «کانون مدافعان زندانیان سیاسی»، «گروه های مختلف دانشجویی»، فعالان «کارگری» و «قومی» و بعد پیوند دادن آنها به یکدیگر و همگرا کردن اهداف و حتی روش های آنها جملگی فازهای به ظاهر بی ارتباط اما در واقع هماهنگ یک پروژه بیرونی است که طبعا از چشمان تیزبین نظام دور نمانده است.

آخرین فقره از این پروژه یعنی فاز مکمل پروژه «شبکه سازی»، «اجتماعی شدن» جنبش است که البته از مدتی قبل آغاز شده بود اما حالا در حال عمق یافتن است. اصلاح طلبان - هم چنانکه چهره های ملی- مذهبی به عنوان مهمترین «پل» های تغذیه از بیرون- اکنون به صراحت می گویند جنس مطالبات خود را از حال و هوای سیاسی خارج ساخته و به دنبال سوژه های اجتماعی خواهد رفت. علت اصلی چنین تحرکی بدون شک تلاش برای بردن تئوری شبکه سازی به متن جامعه و برای نزدیک کردن اضلاع مختلف اپوزیسیون به یکدیگر و متحد ساختن آنها از طریق شعارهای اجتماعی است. آن «صداهای آشنا» همین سخنان را می گویند.

شب گذشته جمعی از دانشجویان به نگارنده این سطور می گفتند آیا می تواند در اثبات پیوند تندروهای اصلاح طلب با بیرون حجتی اقامه کند. آنچه در این یادداشت آمد فقط مدخلی بر این بحث بی نهایت حساس است. بسیار بیش از این در این باره سخن خواهیم گفت.

مهدی محمدی



همچنین مشاهده کنید