سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

شهید نواب صفوی


شهید نواب صفوی

سال ۱۳۰۳ هجری شمسی است آفتاب در پس ابرهای سیاه ستم , آخرین نفسهای خود را می كشد نور كم سویی به زمین می رسد پاها در بند است دستها رهایی ندارند و فریادها در گلو خفه می شوند ناگاه صدای كودكی در فضای خانه می پیچد ستاره ای به خانه كوچك آقا سید جواد قدم می نهد نوای آسمانی دعا بر زبان پدر جاری می شود آقا سید جواد میرلوحی نام فرزند را سید مجتبی می گذارد تا در لحظه لحظه زندگی به یاد خاندان پیامبر باشد

طلوع ستاره

سال ۱۳۰۳ هجری شمسی است . آفتاب در پس ابرهای سیاه ستم ، آخرین نفسهای خود را می كشد. نور كم سویی به زمین می رسد. پاها در بند است . دستها رهایی ندارند و فریادها در گلو خفه می شوند. ناگاه صدای كودكی در فضای خانه می پیچد. ستاره ای به خانه كوچك آقا سید جواد قدم می نهد. نوای آسمانی دعا بر زبان پدر جاری می شود. آقا سید جواد میرلوحی نام فرزند را سید مجتبی می گذارد تا در لحظه لحظه زندگی به یاد خاندان پیامبر باشد.

سرود نور

سید مجتبی هنوز اندك سالی است كه با دنیای خردسالی فاصله گرفته است . او سوره های كوتاه قرآن را به تشویق پدر و مادر خویش حفظ می كند و با پدر روحانی خود در مجالس پر نور قرائت قرآن شركت فعال دارد. قفرآن مجید كتاب زندگی اوست و به آن عشق می ورزد. هفت ساله است كه راهی دبستان می شود و پس از اتمام دوره ابتدائی در ((مدرسه حكیم نظامی )) وارد مدرسه صنعتی آلمانیها می گردد.

رضا خان كه بتازگی از طرف دولت استعمارگر انگلیس به سلطنت رسیده است از مخالفان سرسخت اسلام و روحانیت است . از نخستین كارهای او منع به كارگیری تاریخ هجری قمری است . تاریخ هجری شمسی جایگزین تاریخ قمری می شود و او نام این تهاجم وسیع بر ضد فرهنگ اسلامی را طرد یك سنت عربی تحمیل شده می نامد.

بعد از تغییر تاریخ ، بر سر گذاشتن كلاه پهلوی شبیه كلاه سربازی ، برای همه اجباری می گردد. چیزی نمی گذرد كه او مدارس را مختلط اعلام می كند و دختر و پسر را در كنار هم قرار می دهد. پسرها باید هنگام مدرسه رفتن ، شلوار كوتاه بپا كنند و دخترها باید حجاب اسلامی را به كناری نهند.

در این حال روحانیان بیدارگر با تهاجم فرهنگی استعمار و اسلام زدایی رضا خان به مبارزه بر می خیزند و بر ضد وی قیامهای اصلاحی مختلفی را بر پا می دارند در چنین زمانی است كه آقا سید جواد میرلوحی ، پدر سید مجتبی مجبور می گردد از پوشیدن لباس روحانیت صرف نظر كند. رضا خان دستور داده است تا مردم همه از لباس یك شكل استفاده كنند در این زمان آقا سید جواد از فرصت استفاده نموده ، برای احقاق حقوق مظلومان ، در دادگستری وكیل دعاوی می شود.(۳۰۵)

چندی نمی گذرد كه با داور وزیر دادگستری - سال ۱۳۱۵ یا ۱۳۱۴ - درگیر می شود و در پی گفتگوی اعتراض آمیز به نظام ستم شاهی پهلوی ، گوش ‍ وزیر را با سیلی خود آشنا می سازد و خود روانه زندان می گردد. سه سال در زندان رضا خانی می ماند و بعد از سه سال به دیدار خدا می شتابد.

با رحلت پدر، سید محمد نواب صفوی ، دایی سید مجتبی سرپرستی خانواده ایشان را برعهده می گیرد. سید مجتبی عشق و علاقه زیادی به دروس اسلامی دارد و مایل است به درس حوزه بپردازد، لیكن دایی وی كه سرپرستی او را بر عهده گرفته و خود قاضی دادگستری است با سید مخالفت می كند.(۳۰۶)

سید مجتبی از عقیده خود دست بر نمی دارد و در مسجدی كه در خانی آباد است . شروع به فراگیری درسهای حوزه می كند و همزمان در مدرسه آلمانیها به دروس جدید می پردازد.

سید در عصری واقع شده است كه نظام آموزشی غرب در كشور به صورت نوشدارویی برای پیشرفت به مردم عرضه می شود، وی در یكی از مدارس ‍ غربی تحصیل می كند. در مدرسه چیزهایی مطرح است كه با آرمانهای اسلامی وی سازگار نیست . او در فرصتهای مناسب آنچه را فهمیده به همكلاسیهای خویش می گوید و اوضاع سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی كشور را برای آنان شرح می دهد.

سید در ۱۷ آذر ۱۳۲۱ ش . در یك سخنرانی پرشور از دانش آموزان می خواهد تا به سوی مجلس رفته ، نسبت به هجوم اجانب و تهدید فرهنگ غرب اعتراض نمایند و در خواستشان را طرح كنند.(۳۰۷)

با سخنرانی سید دانش آموزان مدرسه دست به تظاهرات می زنند. از مدرسه آلمانیها به مدرسه ایرانشهر و از آنجا با دارالفنون رفته ، مدارس را تعطیل می كنند و با هم به طرف مجلس حركت می كنند. در بین راه از مردم هم افرادی به آنها می پیوندند. تظاهرات با شكوهی روی می دهد و با تیراندازی ماءوران به سوی مردم دو نفر كشته می شوند و چیزی نمی گذرد كه دولت اقوام سقوط می كند.

سید در ۱۳۲۱ هجری تحصیلات خود را به پایان برده ، در خرداد ۱۳۲۲ در شركت نفت استخدام می گردد و بعد از مدت كوتاهی از تهران به آبادان انتقال می یابد. وضع نابسامان كارگران شركت ، وی را رنج می دهد و دیگران را در حقوق خویش شریك می كند. علاقه ای بین كارگران شركت نفت و سید به وجود می آید. وی شبها جلساتی برای آنها دائر می كند و وظایف دینی و اجتماعی شان را گوشزد می نماید.

وی در طی آموزشهای خویش یادآور می شود كه نفت از آن ملت ایران است و خارجیان آمده اند تا برای ما كار كنند، نه اینكه ما را زیر سلطه خود در آورند و قسمتهایی از آبادان را در اختیار گرفته ، اجازه ورود به ما ندهند!

سید سیمای زشت استعمار را در كارها و فعالیتهای آنها نشان می دهد، می گوید:

این چیست كه در چند جای شهر نوشته اند ((ورود ایرانی و سگ ممنوع ))!!

آنها ایرانیان را در ردیف سگ قرار داده اند. در حالی كه خود مستخدم ما هستند.

شش ماه از ورود سید مجتبی به شركت نگذشته است كه یكی از انگلیسی ها با كارگری ایرانی حمله كرده ، وی را زخمی می كند. همان شب جلسه ای تشكیل می شود و قرار می گذارند كه صبح قبل از شروع به كار در پالایشگاه جمع شوند.

سید شروع به سخنرانی می كند و چنین می گوید:

((چون ما مسلمان هستیم و قصاص یكی از احكام ضروری ماست یا باید آن انگلیسی اینجا بیاید و در جلو جمع از این برادر ما پوزش بخواهد و یا اگر این كار را نكند، عین كتكی كه به آن زده یا عین جراحتی كه به او وارد كرده ، ما به او وارد می كنیم .))

هنوز سخنان سید به پایان نرسیده بود كه كارگران به خشم آمده ، به سالن آن انگلیسی رفته ، آنجا را خراب می كنند. پلیس دخالت می كند و فرد انگلیسی موفق به فرار می شود.

چند نفر از كارگران دستگیر می گردند. سید به خانه یكی از دوستانش رفته ، شبانه توسط یكی از لنجها از آبادان راهی نجف می شود.(۳۰۸)

مهاجر عاشق

سید مجتبی تجربه های زیادی از زندگی آموخته و زندگی مردمان بسیاری را دیده و با شیوه زندگی آنها آشنا شده است . اكنون در نجف اشرف برای انجام كاری آمده است و آن آموزش صحیح اسلام است ، آن گونه كه بتواند مسیر حركت او را در این دنیای رنگارنگ مشخص نماید.

هدف از زندگی چیست ؟ سید در ضمن آموزش می خواهد جواب این سوال را از آن سان كه باید، در یابد. سعادت به استقبال سید آمده است . او می تواند در مدرسه قوام از مدارس حوزه علمیه نجف اقامت گزیند. در همان روزها علامه امینی در یكی از حجره های فوقانی مدرسه كتابخانه ای دایر كرده و به تاءلیف ((الغدیر)) مشغول است . این امر سبب می شود كه مهاجر عاشق كه تازه از ایران رسیده است با حضرت علامه امینی آشنا گردد.

سید كه علوم مقدماتی را در تهران به انجام رسانیده ، در نجف به دنبال اساتیدی است كه سطوح عالی را از آنها بیاموزد، از جمله اساتیدی كه وی از آنها فقه و اصول ، تفسیر قرآن و اصول سیاسی و اعتقادی را آموخت ، نامبردگان ذیل اند:

۱- حضرت علامه نستوه آیهٔ الله امینی

۲- حضرت آیهٔ الله العظمی حاج آقا حسین قمی

۳- حضرت آیهٔ الله آقا شیخ محمد تهرانی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.