چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مروارید به جهنم, من صدف سالم را ترجیح می دهم
«اما مگر ما میتوانیم خود را از مردم دریغ کنیم و باز دانشمند بمانیم؟ حرکات ستارهها آشکارتر شده، اما حرکات اربابها برای انبوه رعایایشان، همچنان محاسبهناپذیر مانده است. نبرد برای اندازه گرفتن آسمان، به کمک شک به پیروزی رسید اما بیشک نبرد ما بهخاطر نان به یاری ایمان باز هم با شکست روبهرو خواهد شد. علم با هر دو این پیکارها سرو کار دارد. انسانی که هزاران سال است که در این مه فریبنده خرافات و حرفهای کهنه سکندری میخورد و نمیتواند نیروهای خود را کاملا بپروراند، قادر نخواهد بود نیروهای طبیعی را که شما کشف میکنید، رشد و توسعه بدهد. شما چرا کار میکنید؟ به نظر من تنها هدف علم در این است: سبک کردن بار زندگی انسان. اگر دانشمندان، مرعوب زورمندان خودخواه بشوند و فقط به خاطر لذت دانستن به انبار کردن دانش، دلخوش کنند، دیگر علم سخت عاجز و درمانده خواهد شد. آنوقت هر ماشین تازهای بسازید، مرارت و عذاب تازهای به بار خواهد آورد. با گذشت زمان، شما میتوانید هرآنچه کشف کردنی است، کشف کنید و با اینهمه پیشرفت شما، بیش از پیش از جامعه بشری دورتان خواهد کرد. گرداب بین آدمها و شما ممکن است روزی چندان وسیع شود که در جواب فریاد شادی شما در قبال هر پیروزی جدید، فریاد وحشتی از سراسر جهان بلند شود.» (زندگی گالیله، برتولت برشت). نمایشنامه زندگی گالیله یکی از چندوجهیترین آثار نمایشی برشت است که به غیر از خط داستانی اصلی خود، چندین مساله و ایده مختلف دیگر را نیز بهطور توامان در دل خود نهان دارد. نمایش، همان داستان معروف رویارویی گالیله و کلیسای مسیحیت است. گالیله که به مدد دستیابی به ابزار نوین (تلسکوپ) قادر میشود، ثابت کند که زمین برخلاف مدل تحمیلی و مسلط کلیسا، مرکز عالم نیست، در مواجهه با حکم رسمی، به انکار تحقیقات خود دست زده و توبهنامه مینویسد. اما آنچه را که به دیده در آمده، انکار را بر نمیتابد و آگاهی تازه به گذر زمان بر جهل و تحجر پیروز میشود. داستان معروف گالیله اما، در دستان برشت روایتی تازه و هویتی متفاوت مییابد. او در این نمایش نه قهرمانی اسطورهای است و نه انسانی که بر سر آرمانها و اهدافش میایستد.
او حتی پاسخگوی نیاز و خواستههای شاگردان خود نیز نیست. در مواجهه با مرگ و رنج، نه آرمانها، که خود را بر میگزیند. او به طور کامل از تصویر گالیله قهرمانزدایی میکند. گالیله برشت خود را قربانی نمیکند تا با خلق تراژدی هولناک مرگ، از خود اسطوره ساخته و صحت و حقانیت باورهایش را به ثبوت برساند. او حتی توبه کردن خود را عملی تقیهوار برای حفظ اندیشههایش تا فرارسیدن زمان مناسب ظهور نمیداند. او به صراحت به شاگردش اعتراف میکند که از ترس درد کشیدن و برای داشتن میل به زندگی راحت و خوراک خوب و آسایش است که راه توبه و انکار را برگزیده است. اما دقیقا همین انتخاب تازه حقارتبار است که به او مجال تمام کردن کار نیمهتمامش را میدهد. در حقیقت پس از همین تحقیر شدن به واسطه توبه و در زمانی که زندانی کلیساست و همه شاگردان و هوادارانش از او دست و دل شستهاند، او فرصت مییابد که بیدغدغه پول و رفاه که در تمام نمایش یکی از مهمترین مسالههایش است، نظریات خود را به دقت تکمیل کرده و در پایان نمایش، کتاب تازه را که انقلابی در جهان بهپا میکند، به صورت مخفی به دنیای آزاد بفرستد. برشت در این نمایش اما به غیراز جدال علم و کلیسا، حرفهای دیگری نیز دارد. حرفهایی که هم به مدد ابزارهای ویژه تئاتر برشتی (اپیک) از خلال توضیحهای پیش از آغاز صحنهها، ترانهها و شکستهای روایتی و هم به شیوه کلاسیک از گذر زیرمتن دیالوگها، داستانها و روایتهای فرعی به مخاطب عرضه میشوند. چند نمونه از مهمترین این مسایل به شرح زیر است:
● قهرمانزدایی و انسانمحوری
گالیله برشت، انسانی زیاده انسانی است. سرشار از تناقضات و تضادها با علایق و احساسات و واکنشهایی متنوع و گاه آشکارا در تضاد. در جایی روشنبینی ظریف است که رنجهای مردم در تولید و مباحث طبقاتی را دیده و تحلیل میکند و در جایی شارلاتانی که اختراع دیگری را به نام خود میفروشد. خوردن خوراکهای خوب را به اندازه کشفهای تازه علمی دوست دارد و برای رسیدن به رفاه از تملقگویی به درباریان و حمایتگران مالی ابایی ندارد. برشت، هرجا که در طول نمایش فرصت کند، کوچکترین کورسوهای قهرمانی را در این شخصیت سرکوب میکند. او در توضیحات پیش از صحنه دوم نمایش، به صراحت به مخاطب اعلام میکند که «هر کاری که مردی بزرگ بکند، لازم نیست بزرگ باشد و گالیله مردی بود شکمباره.» این قهرمانزدایی از چهره یک قهرمان و بدل کردن او به انسانی تماما انسانی، شالوده نظام ارزشی خود برشت است. نظامی که در آن بتها شکستهاند و انسانها دست به عمل میزنند شالوده همان دیالوگ معروف خود گالیله که «بدبخت ملتی که نیازمند قهرمان است» است. برشت برای اثبات چنین ادعایی جسورانه همانکاری را با گالیله میکند که نیچه در انسانی زیاده انسانی پیشنهاد میدهد. تفحص انتقادی در زندگی بتهای مورد ستایش، شاید که آنها توخالی و زیاده انسانی از آب درآیند.
● لزوم مسوولیت اجتماعی برای دانشمندان و علوم
گفته شده که برشت در واکنش به کشفهای حوزه فیزیک و مساله ساخت بمب اتم، آخرین تغییرات را به این نمایش وارد کرده و مونولوگ انتهایی گالیله که قسمتی از آن در آغاز این متن آمده، محصول همین تغییرات است. در حقیقت برشت در مواجهه با امکان کشتار جمعی به شیوه تازه، در ستایشنامه ابتدایی خود از عقل صرف و علم بیمسوولیت اجتماعی شک کرده و خطری را احساس میکند که آدورنو و هورکهایمر در دیالکتیک روشنگری، به خوبی توضیح میدهند: «اکنون عقل به ابزاری صرف در خدمت دستگاه فراگیر اقتصاد بدل گشته. عقل در مقام ابزاری همهکاره عمل میکند که مناسب ساخت هر نوع ابزار دیگری است و بیهیچ تزلزلی معطوف به هدف است.»
● دانش جدید و اخلاق تازه
گالیله بشارتدهنده دنیای جدید است. او در جایجای این نمایشنامه وعده میدهد که دنیای تازهای آغاز شده و نور آگاهی بر تاریکی جهالت مهر پایان میزند. او اما تنها وعدهدهنده و پیامآور این دنیای تازه نیست. او پیشقراولی است که دروازههای ورود به این دنیای تازه را میسازد. از اینروست که از اخلاقیات تازه نیز چه در کلام و چه در عمل، پرده برمیدارد. اخلاقیاتی که برخلاف اخلاق اسطورهای فایدهانگارانه هستند. او اختراع شخص دیگری را به دربار میفروشد، نامههای متملقانه به آنها مینویسد تا بودجه لازم برای تحقیقاتش را به دست آورد. به جای شهادت و شکنجه توبه میکند و بدون هیاهو و سر و صدا و قهرمانسازی به نتیجه دلخواه خود میرسد. فایدهانگاری ویژهای که تا پیش از این جایی در اخلاق نداشته، به مدد اعتقاد به انسان، در دنیای تازه پذیرفته میشود. اخلاقی ویژه انسانی از گوشت و خون که زندگی کردن برایش مهمتر از آرمانها و ایدهآلیسم است.
● انتقاد صریح به نظام طبقاتی و دفاع از طبقه کارگر
اندیشههای سوسیالیستی آنچنان در این نمایشنامه پررنگ هستند که به نوعی میتوان داستان گالیله را دستمایهای برای بیان و تفسیر آنها دانست. در واقع گالیله از خلال دیالوگهایش بیشتر به یک مصلح اجتماعی شبیه است تا دانشمند. او دایما از دهقانان و کارگران و استثمار نیروی کار آنها توسط اربابان سخن گفته و از لزوم آگاهیبخشی به آنها و همچنین دسیسه کلیسا و سرمایه در به بردهکشیدن آنها حرف میزند. اینجا همانطور که لوکاچ از قهرمان داستان توقع داشت، گالیله از شرایط بالفعل مادی جدا نیست. به حرکت درآمدن دهقانان و یادگیری کارگران را ترویج میکند و در جایی خشمگین فریاد میزند: «صبر خدایی کسان شما را میبینم پس خشم خداییشان کجاست؟» او همانطور که خود هم میگوید به انسان اعتقاد دارد و در این اعتقاد به هر قیمتی جانب انسان را میگیرد. ترجیح میدهد که مرواریدی نداشته باشد، وقتی که مروارید به قیمت جان صدف تمام میشود. گالیله برشت یک قهرمان مدرن است. انسانی که با تمام ضعفها و ترسهای انسانی، درست به همین دلیل ساده انسانبودن است که میتواند قهرمان باشد. او هرچند که در جایی از نمایش میگوید: «آنکه حقیقت را نمیداند فقط بیشعور است. اما آنکه حقیقت را میداند و آن را دروغ مینامد، تبهکار است» و بعدتر خودش حقیقت را انکار میکند. اما نه بیشعور است و نه تبهکار. تنها انسان است. انسانی زیاده انسانی.
* به مناسبت اجرای هر روزه «گالیله»
وصیتنامه «سمندریان»
آینا قطبی یعقوبی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست