شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
مجله ویستا

سوار بر سلیقه روز عامه تماشاگران


سوار بر سلیقه روز عامه تماشاگران

مروری بر فیلمنامه های کارهای تلویزیونی رضا عطاران

در اوج یکه تازی و نوآوری جوانان طناز و خوش آتیه گروه "ساعت خوش" در فاصله سالهای ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ یکی از چهره هایی که نگاه مثبت بسیاری از تماشاگران و منتقدان را به سوی خود جلب کرد، رضا عطاران بود. عطاران با تیپ های ویژه ای که پدید می آورد و نیز با بر عهده گرفتن کار نگارش متن برخی آیتم های نمایشی "ساعت خوش" و حتی "سال خوش" (برنامه ویژه نوروزی همان گروه)، سهم غیر قابل انکاری در موفقیت خیره کننده و حتی جریان سازی آن مجموعه داشت. عطاران پس از گذراندن چند سال دوری اجباری از تلویزیون که گریبان بسیاری از ستاره های "ساعت خوش" را هم گرفت، در نیمه دوم دهه هفتاد خورشیدی با مجموعه های "سیب خنده" (۱۳۷۶)، "مجید دلبندم" (۱۳۷۷)، "ستاره ها" (۱۳۷۸) و "قطار ابدی" (۱۳۷۹) به طبع آزمایی در زمینه کارگردانی هنر ی دست زد و البته نتوانست موفقیت "ساعت خوش" را برای خود دست و پا کند. هرچند که این مجموعه ها کم و بیش سکوی پرشی مناسب برای عطاران در مدیوم تلویزیون بودند.

با قسمت نخست از مجموعه "زیر آسمان شهر" (۱۳۸۰) بود که بار دیگر نام رضا عطاران به عنوان نویسنده موفق مجموعه های کمدی بر سر زبان ها افتاد. ترسیم فضایی بومی و ملموس، استفاده از مولفه های آشنا و امتحان پس داده کمدی کلام و حتی بازی با تکیه کلام های تیپ/ کاراکترهای محبوب آن مجموعه در موقعیت های نمایشی گوناگون و گاه متناقض، بخشی از ویژگی های اصلی متنهایی بود که عطاران برای مهران غفوریان، کارگردان "زیر آسمان شهر"، و بازیگران آن مجموعه می نوشت. شاید در چارچوب مجموعه های کمدی تلویزیونی متنهای اپیزودهای "زیر آسمان شهر" قابل قبول به نظر میرسید، اما نمی توان از دید بار دراماتیک آنها را کامل و بدون ایراد دانست. حتی پایان های خوش هر قسمت که همراه با خود پیام های اخلاقی مرسوم در تلویزیون را نیز داشت، پس از گذشت مدتی از زمان پخش مجموعه و با وجود موفقیت چشمگیر آن در سطح جامعه کمی دافعه انگیز جلوه می کرد.

کوچه اقاقیا (۱۳۸۲) مجموعه ای بود که رضا عطاران را به عنوان یکی از گزینه های بااستعداد برای کارگردانی مجموعه کمدی نودشبی معرفی کرد. با اینکه عطاران فیلمنامه اپیزودهای "کوچه اقاقیا" را نمی نوشت، اما می شد ردپای نگاه دقیق او به مولفه های آشنای کمدی کلام و حتی کمدی موقعیت و نیز اشتیاق اش برای تیپ سازی های ویژه و محبوب را در جای جای این مجموعه پیدا کرد. اما با "خانه به دوش" (۱۳۸۳) به گونه ای جریان "عطارانیسم" در تلویزیون شکل گرفت که متاسفانه بعدها به بیراهه رفت. "خانه به دوش" که نتیجه هوشمندی عطاران برای فاصله گرفتن از جریان مجموعه های نودشبی بود (جریانی که پرچمدار موفق آن هنوز هم مهران مدیری است)، به جز چند قسمت پایانی اش که افت روایی محسوسی داشت و گرفتار تم ها و شعارهای اخلاقی تلویزیون پسند می شد، داستان خود را خیلی روان روایت می کرد. البته ویژگی روایی اصلی این مجموعه را می شد در ترسیم درست فضایی رئالیستی و تلفیق آن با مایه های کمیک تلویزیونی جست وجو کرد. تیپ/ کاراکترهای این مجموعه خوب و ملموس پرداخت شده بودند و فقری که آدم های آن گرفتارش بودند، نه عریان و آزارنده بود و نه شیک و با فاصله از منطق جهان واقعی. همین ویژگی سبب شد که بسیاری از مخاطبان، از هر طبقه و قشر فرهنگی و اقتصادی، با "خانه به دوش" پیوند ذهنی خوبی برقرار کنند.

"متهم گریخت" (۱۳۸۴) و "ترش و شیرین" (۱۳۸۶) مجموعه هایی دیگر بودند که عطاران را به گزینه نخست برای مجموعه های کمدی تلویزیونی در میانه های دهه هشتاد خورشیدی تبدیل کردند. این دو مجموعه با اینکه باز هم در جذب گسترده مخاطبان تلویزیون موفق بودند، اما پیشرفتی در کارنامه عطاران به شمار نمی آمدند.

هم "متهم گریخت" و هم "ترش و شیرین" بیشتر از آنکه مدیون یک داستان پردازی قدرتمند و یا شخصیت پردازی های ویژه ای در فیلمنامه باشند، بر توانایی بازیگرانشان در ارائه همان تیپ های موفقی تکیه کرده بودند که نمونه های موفق ترش را در همان "خانه به دوش" دیده بودیم. با این وجود عطاران حواس اش بود که با مایه هایی بسیار کهنه و نخ نما همانند تقابل فقیر و ثروتمند و یا موضوع مهاجرت به پایتخت، در جزییات صحنه هایش به گونه ای بازی کند که باز هم برای مخاطب تازگی هایی داشته باشد. "بزنگاه" (۱۳۸۷) واپسین کار تلویزیونی عطاران در دهه هشتاد خورشیدی بود که موفقیتی همپای "خانه به دوش" را برای او به همراه داشت. فیلمنامه این مجموعه با شوخی هایی تابوشکن درباره موضوع هایی همانند مرگ و میر و اعتیاد می کوشید که به الگویی موفق در زمینه کمدی کلام و گاه حتی کمدی موقعیت نزدیک شود. اما رویکرد چندباره عطاران به تیپ سازی های بومی و مخاطب پسند و همان بازی آشنا با تکیه کلام های شخصیت ها، "بزنگاه" را در ردیف سه کار پیشین او قرار داد.

عطاران در سال های پایانی دهه گذشته به علت هایی فرامتنی از جریان مجموعه سازی در تلویزیون کنار گذاشته شد. اما تاثیر او بر مجموعه های کمدی که این سالها به مناسبت فرا رسیدن نوروز باستانی یا ماه رمضان و یا حتی بی مناسبت پخش شده اند، به خوبی آشکار است. مجموعه "سه در چهار" (مجید صالحی، ۱۳۸۷) و کارهایی که سعید آقاخانی در این سالها جلوی دوربین برده، همانند "زن بابا" و "خوش نشین ها" و حتی مجموعه "چهار دیواری" (سیروس مقدم، ۱۳۸۸) که اتفاقا فیلمنامه اش همانند برخی ساخته های عطاران کار سعید آقاخانی است، نمونه هایی آشکار برای این ادعا هستند.

جریانی که عطاران در تلویزیون پدید آورد، جدا از ویژگی های مثبت و منفی هنری و دراماتیک اش، این خوبی را داشت که براساس سلیقه روز عامه مخاطبان جامعه جلو می رفت. اما مجموعه هایی که پیشتر نامشان برده شد، اگر نگوییم این جریان را به بیراهه کشاندند، اما می شود ادعا کرد که آن را لوث کردند. استفاده سازندگان و نویسندگان این مجموعه ها از همان تیپها و بازیگران کارهای عطاران بدون هیچ نوآوری ویژه ای و نیز عدم توجه شان به نقش مهم داستان گویی در بالا بردن سطح کیفی کار، جریانی که عطاران در تلویزیون پدید آورده بود را به کلیشه هایی ریز و درشت تبدیل کرد که بدون تردید هنوز هم مخاطب ویژه خود را دارند; اما متاسفانه چیزی جز یک تکرار ساده و خشک و خالی به نظر نمی رسند. شاید اگر عطاران نیز بتواند روزی به تلویزیون بازگردد، رویکرد خود را به شیوه داستان گویی و شخصیت پردازی در این ژانر تلویزیونی تغییر دهد.

نویسنده : امیررضا نوری پرتو