سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
مجله ویستا

مقدمه ظهور پست مدرنیسم


در پایان دهه ۱۹۶۰ م پست مدرنیسم به عنوان جنبش هنری – فرهنگی نیمه دوم قرن بیستم جای خود را باز كرده بود ۱ بلحاظ تاریخی, واكنش پست مدرن در برابر مدرنیسم, از ابتدا در معماری ظاهر شد, نه در ادبیات فلسفه و…

در پایان دهه ۱۹۶۰ م پست مدرنیسم به عنوان جنبش هنری – فرهنگی نیمه دوم قرن بیستم جای خود را باز كرده بود.(۱) بلحاظ تاریخی، واكنش پست مدرن در برابر مدرنیسم، از ابتدا در معماری ظاهر شد، نه در ادبیات فلسفه و… مدرنیسم، یعنی تجدد، تجدد به معنای سپری شدن دوران سنت و به سر آمدن عمر سنت و اعتقاد به عدم بازگشت به گذشته، و پست مدرن یا فرامدرنیسم یعنی ماورای تجدد.

با چند سؤال اساسی به فرهنگ مدرن(۲)، مدرنیسم زیر سؤال رفت:

۱- سوژه (زبان – دانش – تاریخ) در فرهنگ مدرن اقتداری دارد؟

۲- نسبت میان دانش با قدرت كدام است و نسبت این دو با هم با ذهنیت اعانی در فرهنگ مدرن چیست؟

۳- آیا سوژه های تاریخ و دانش، هیچگونه زور و قدرتی بر ساختارهایی دارند كه خود در آنها جای گرفته اند؟

۴- آیا اقتدارآنها به گونه ای كامل تحت الشعاع آن ساختارها قرار نمی گیرند؟

با زیر سؤال رفتن مدرنیسم، مرحله پست مدرن آغاز می شود. با اندكی دقت به نكته جالب توجه و قابل تأملی برمی خوریم و آن اینكه، بنای مدرنیسم، نپرداختن مدرنیسم به اصل انسانیت است كه بدینوسیله به صورت جدی زیر سؤال می رود.

آنجائیكه حضرت امام خمینی (ره) در پیامی به آخرین صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر شوروی آقای گورباچف به انتهای خط رسیدن كمونیسم و كاپیتالیسم كه هر دو زائیده مدرنیسم هستند را پیش بینی نموده و متذكر می شوند. ناظر به پایان عمر مدرنیسم است كه در عالم واقع تحقیق یافته است. در آن نامه می فرمایند:(۳)

«باید به حقیقت روی آورد، مشكل اصلی كشور شما مسئله مالكیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشكل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست، همان مشكلی كه غرب را هم به ابتذال و به بن بست كشیده و یا خواهد كشید، مشكل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبداء هستی و آفرینش است … این از بدیهیات است كه ماده و جسم هر چه باشد از خود بی خبر است. یك مجسمه سنگی یا مجسمه مادی انسان، هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است، در صورتی كه به عیان می بینیم كه انسان و حیوان از همه اطراف خود آگاه است، می داند كجاست، در محیطش چه می گذرد، در جهان چه غوغایی است. پس در انسان و حیوان چیز دیگری است كه فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمی میرد و باقی است. انسان در فطرت خود هر كمالی را بطور مطلق می خواهد و شما خوب می دانید كه انسان می خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی كه ناقص است، دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست، فطرتا مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتا مایل است آن علوم را بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن بندد، آن خداوند متعال است كه همه به آن متوجهیم گرچه خود ندانیم. انسان می خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولا اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. اگر جنابعالی میل داشته باشید در این زمینه ها تحقیق كنید، می توانید دستور دهید كه صاحبان این گونه علوم علاوه بر كتب فلاسفه غرب، در این زمینه به نوشته های فارابی و بوعلی سینا (رحمه الله علیهما) در حكمت مشاء مراجعه كنند تا روشن شود كه: قانون علیت و معلولیت كه هرگونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس، و ادراك معانی كلی و نیز قوانین كلی كه هرگونه استدلال بر آن تكیه دارد، معقول است نه محسوس. و نیز به كتابهای سهروردی (رحمه الله علیه) در حكمت اشراق مراجعه نموده و برای جنابعالی كه جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صرف كه منزه از حس می باشد، نیازمند است و ادراك شهودی ذات انسان از حقیقت خویش، مبرا از پدیده حسی است. و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حكمت متعالیه صدرالمتالهین (رضوان الله تعالی علیه و حشره الله مع النبیین و الصالحین) مراجعه نمایند تا معلوم گردد كه حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده و هرگونه اندیشه از ماده منزمی است و به احكام ماده محكوم نخواهد شد.» در حالیكه سالهاست طبل پایانی عمر مدرنیسم و دوران مدرنیته در غرب (خاستگاه مدرنیسم) نواخته شده است و اندیشمندان غربی به این مسئله اذعان و اعتراف دارند، با كمال حیرت می بینیم هنوز در جهان سوم كسانی هستند كه سودای رسیدن به مدرنیسم و یا ماندگاری دوران مدرنیته را دارند. واقعیت این است كه شكست و به انتها رسیدن مدرنیسم در جهان سوم، در پناه پیشروی تكنیك و تكنولوژی خود را پنهان كرده است. امروزه تكنیك (محصول غرب در حال پیشرفت است و همین پیشرفت تكنیك باعث به اشتباه افتادن بسیاری از جهان سومی ها شده است. باید بین تكنیك و تفكر فرق قائل شد. امروزه اگر چه تكنیك در حال پیشرفت است، ولی شالوده تفكر اومانیستی و لیبرالیستی غرب كه نتیجه مدرنیسم است كاملا متزلزل شده، و پر واضح است كه شاخصه و وجه امتیاز مدرنیسم، تفكر بود كه شالوده آن ایستا شده است. اینكه حضرت امام خمینی (ره) در پیام تاریخیشان به گورباچف، و مقام معظم رهبری حضرت آیت اله العظمی خامنه ای (مد ظله) در فرمایشاتشان، مرگ كمونیسم و كاپیتالیسم را اعلام می فرمایند نظر به تفكر و شالوده مدرنیسم است. وگرنه تكنیك، نوسازی و مدرنیزاسیون به راه خود ادامه می دهد. «دریدا» دوره پست مدرن را با مفهوم شالوده شكن، تفسیر می نماید:(۴) و یكی دیگر از تئوریسینهای پست مدرن بنام حبیب حسن مصری الاصل، در درك مفهوم شالوده شكنی دریدا، می نویسد كه اصول و اساس پست مدرنیسم بر نفی و نساختن استوار است. مثل: دگرایجادی، ساخت شكنی یا دگرسازی، نفی یگانگی، نفی استمرار، مركززدائی، جابجائی، تفاوت، جدایی، اسرارزدائی، نفی تركیب، نفی تعریف، ناپدیدی، نفی كلیت،.مشروعیت زدائی و غیره … پسامدرنیست ها اساس موجودیت نظری خود را به نفی شالوده راسیونالیسم علمی (ویژگی عصر مدرنیسم) نهاده اند. بنابراین پسامدرنیسم صرفا ماورای مدرنیسم نیست، بلكه قطع رابطه با آن است و با پسامدرانیزاسیون یعنی ادامه جهان صنعتی و استعماری بعنوان تكامل مدرنیزاسیون متفاوت است.(۵)


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.