چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مغز آماج عملیات روانی
همواره یكی از آرزوهای عوامل تبلیغات و عملیات روانی دستیابی به ساز و كارهایی بوده است كه با بهرهگیری از آنها بتوانند رفتار آماجهای خویش را كنترل كنند. پیشرفتهای حاصل در قلمرو علوم اعصاب،رفتار و زیستشناسی رفتار، عوامل عملیات روانی را به چنین هدفی نزدیك ساخته است. امروزه آنان میدانند كه برخی پیامهای تبلیغاتی و عملیات روانی قادرند هم بر ساختارهای مغزی تأثیر بگذارند، هم انتقالدهندههای شیمیایی مغز را دستكاری كنند و هم هورمونهای مترشحه از غدد درونریز را تحت تأثیر قرار دهند. به همین سبب، به نظر میرسد در مقایسه با گذشته، مهار و كنترل مخاطبان آماج، بسیار آسانتر شده است و بیم آن میرود كه روزی عوامل عملیات روانی با اندك هزینهای بتوانند گروههای وسیعی از مخاطبان آماج را تحت انقیاد خویش درآورند.
●مقدمه
یكی از قلمروهای تحقیقی نوین در علوم اعصاب و علوم رفتاری رابطه پیامها، روشهای عملیات روانی با ساز و كارهای مغزی - غددی است. محققان این قلمروها با به سامان رساندن تحقیقات و مطالعات مختلف در صدد برآمدهاند تا برای سؤالاتی نظیر سؤالات زیر پاسخی بیابند:
۱ـ پیامهای عملیات روانی بر كدام ساختارها و مراكز مغزی تأثیر بیشتری برجای مینهند.
۲ـ كدام نوع از پیامهای عملیات روانی تأثیر بیشتری بر مراكز مغزی برجای میگذارند؟
۳ـ پیامهای عملیات روانی از طریق كدامیك از انتقالدهندههای عصبی تأثیر خود را به نگرشها و رفتار مخاطبان اعمال میكنند؟
۴ـ پیامهای عملیات روانی با كدامیك از هورمونهای مترشحه از غدد درونریز ارتباط بیشتری دارند؟
محققان برای یافتن پاسخ این سؤالات از دو دسته یافته بهره گرفتهاند: یافتههای حاصل از مطالعات كنترل شده آزمایشگاهی و یافتههای مربوط به مطالعات پیشین كه در خصوص رابطه ساز و كارهای مغزی - غددی و رفتار عرضه شدهاند. در این نوشتار نخست یافتههای هر دو قلمرو مرور میشوند، آنگاه چشمانداز آینده رابطه مغز و عملیات روانی ترسیم میشود.
●ساختارهای مغزی دخیل در عملیات روانی و نوع پیامهای مؤثر بر آنها
كارگزاران عملیات روانی همواره تأكید ورزیدهاند كه یك پیام عملیات روانی، زمانی میتواند اثرات سریع و ماندگاری بر مخاطبان برجای گذارد كه دارای بار هیجانی شدیدی باشد. منظور آنان از پیام دارای بار هیجانی آن است كه پیام عرضه شده بتواند هیجاناتی نظیر ترس، وحشت، نفرت و یا شادی، شعف و وجد را در مخاطب برانگیزد.
عصب - روانشناسان (نوروپسیكولوژیستها) متخصص در عملیات روانی، برای تبیین یافته مذكور درسطرهای بالا، توجه خود را معطوف ساختارهای مغزی ساختهاند. یكی از آن ساختارها بادامه مغز است.
بادامه مغز كه از واژه یونانی amygdal به معنی بادام گرفته شده، خوشهای بادامی شكل است كه دربالای ساقه مغز، نزدیك انتهای حلقه لیمبیك، قرار گرفته است. در هر یك از دو نیمكره مغز یك بادامه قرار دارد كه در طرفین سر جای گرفتهاند (نوتا( )، ۲۰۰۳). بادامه مغز به عنوان مخزن خاطرات هیجانی عمل میكند. به همین خاطر است كه گفته میشود بدون بادامه مغز هیچ اشكی بر اثر غم ریخته نمیشود، (گلمن ترجمه پارسا، ۱۳۸۰، ص ۴۰).
تحقیقات لودو (۱۹۹۴) نشان داده است كه بادامه مغز دارای آنچنان موقعیتی است كه میتواند كل ساختار مغز را تحت كنترل خود درآورد. بر اساس یافتههای او، محركهای حسی، كه از گیرندههای بینایی یا شنوایی صادر میشوند، ابتدا به تالاموس میروند سپس با استفاده از یك سیناپس منفرد، به بادامه مغز میروند. به باور لودو این نوع انشعاب به بادامه مغز اجازه میدهد تا قبل از قشر جدید مخ شروع به پاسخدهی نماید .
یافتههای لودو كمك شایانی به كارگزاران عملیات روانی نموده است. آنان برای سلب اراده مخاطبان و تسخیر هیجانی، آنچنان عاطفه و هیجان پیام خویش را افزایش میدهند كه مخاطبان نادانسته و بدون تأمل و اندیشه مبادرت به واكنشهایی میكنند كه عوامل عملیات روانی در پی آنند. چه، به باور لودو وقتی شدت محركهای حسی و پیامهای هیجانی، زیاد باشد «نظام هیجانی متأثر از بادامه مغز مخاطبان، میتواند مستقل از قشر جدید مخ عمل كند و در نتیجه آن، آنان بدون آگاهی و شناخت دست به اعمال خاصی میزنند». به تعبیر گلمن (۱۹۹۵) «هر چقدر برانگیختگی بادامه شدیدتر باشد، تأثیر پیام شدیدتر است» (ص ۱۳).
فرانكین (۲۰۰۲) نیز ادعای گلمن و لودو را مورد تأیید قرار داده است. به باور او پیامهای تبلیغاتی و عملیات روانی موجب تقلیل كاركرد كرتكس مغز میشوند. چه، در برخی شرایط مخاطبان عملیات روانی به گونهای عمل میكنند كه گویی «مغز آنان فاقد كرتكس است».
كینگ (۲۰۰۳) در تحلیلی كه پیرامون عملیات تبلیغات انتخاباتی امریكا انجام داده است مدعی شده است كه كارگزاران تبلیغات روانی و عملیات روانی امریكا پیامهای خود را، به ویژه در تبلیغات چهره به چهره، به گونهای عرضه میكنند كه مخاطبان به هیجان آمده را عاری از كرتكس میسازد. به باور او، پیامد اینگونه تبلیغات وقوع هیستری جمعی است.
به باور بلاك من و واكردین (۲۰۰۱) در هیستری جمعی، آدمها به گونهای عمل میكنند كه گویی دچار نوعی دیوانگی فراگیر شدهاند. كینگ تأكید كرده است كه صدای مهیب موسیقی، رقص نور و سایر روشهایی كه به هنگام تبلیغات انتخاباتی صورت میگیرد شدت واكنشهای هیستریك را به اوج میرساند. كینگ اینگونه اقدامات دستگاه تبلیغاتی امریكا را به اقداماتی تشبیه كرده است كه برخی از قبایل ابتدایی افریقا، بر اثر اعتقادات خرافی، بدان مبادرت میورزند. مطالعات مردمشناسان نشان داده است كه آن قبایل در برخی مراسم آیینی خود با نواختن مكرر بر طبل، برخی آماجهای خود را تا سرحد كولایس (فروپاشی) روانی پیش میبرند.
سارجنت، عصبشناسی كه مطالعات او در مورد فیزیولوژی تغییر عقیده بر اثر تبلیغات و شستوشوی مغزی اشتهار جهانی دارد، آثار فیزیولوژیكی و مغزی پیامهای تبلیغاتی را مورد تأیید قرار داده است. او تأكید كرده است: اكنون بیش از پیش مشخص شده است كه امواج الكتریكی مغز انسان نسبت به محركات دیتمیك حساس است. از میان عوامل تحریكی میتوان موسیقی و نور را نام برد. حتی در مواردی با بعضی از سرعتهای ریتم مغز، میتوان در كاركرد مغز ناهنجاری ایجاد و حتی میتوان مبادرت به ایجاد حالات انفجاری در مغز كرد (سارجنت، ترجمه بهزاد و صالحی، ۱۳۷۲، ص ۱۵۷)
فرانكین (۲۰۰۲) نیز همانند سارجنت، بر این باور است كه با به هیجان در آوردن شدید مخاطبان میتوان میزان تلقینپذیری آماج را به شدت افزایش داد. او نیز در تبیین این ابعاد، تبیینی همانند تبیین لودو (۱۹۹۴) به دست میدهد. به تعبیر دیگر، فرانكین نیز معتقد است كه هیجانی ساختن آدمیان موجب میشود تا رفتار و واكنش آنان تحت انقیاد بادامه مغز درآید.
پارهای از محققان عصبشناس نیز پا را از این فراتر گذاشته و معتقدند كه پیامهای تبلیغاتی دارای بار هیجانی شدید به ویژه اگر به صورت جمعی عرضه شوند، قادرند بر مراكز درد مغزی نیز تأثیر بگذارند. این محققان معتقدند گاهی كارگزاران تبلیغات آنچنان مخاطبان را رام میسازند كه آنان جراحات شدیدی برخود وارد میسازند بدون آنكه دردی را حس كنند. این عصبشناسان تأكید میكنند كه در چنین شرایطی مراكز درد مغزی از فعالیت باز میایستند. (میرز، ۲۰۰۰)
سارجنت نیز پیشتر شواهدی ارائه داده است كه همانند ادعاهای اخیر فرانكین و میرز انكارناپذیر به نظر میرسند. او در تأیید فرضیه افزایش تلقینپذیری به دنبال واكنشهای هیجانی بر اثر ناكارآمد شدن مراكز عالی مغز از واكنشهای تودهای در برابر اقدامات دستگاه تبلیغاتی آلمان نازی یاد میكند؛ «در آلمان پیش از شروع سخنرانیهای هیتلر از سرودخوانی ریتمیك، دستههای مشعلدار و سایر روشهای شبیه آن استفاده میشد تا حالت تلقینپذیری هیستریكی در اجتماع ایجاد شود» (ص ۲۰۶). او همچنین تأكید كرده است كه خودكشیهای دستهجمعی آیینی شاهدی است در تأیید این ادعا كه تبلیغات شدید و هیجانی موجب از فعالیت باز ایستادن مراكز درد مغزی میشود، به گونهای كه قربانیان بدون آنكه دردی را حس كنند ضربات شدیدی برخود وارد میسازند.
مجد (۱۳۸۳) در تحلیلی پیرامون تارانتیسم (اپیدمی هیجانی) معتقد است كه علت اصلی وقوع این حالت كاهش كنترل مغز بر اثر فعالیتهای تبلیغاتی است. در چنین شرایطی گروهی از افراد بر اثر شنیدن صدای طبل، آواز، سخنرانیهای تند و هیجانی و یا مبادرت كردن به حركات تند ریتمیك، كنترل قشر مغزی خود را از دست میدهند و مرتكب رفتارهایی میشوند كه در شرایط عادی از آنان سرنمیزند. به باور مجد در چنین شرایطی ممكن است كه افراد آماج فعالیتهای مذكور، دچار نوعی جنون شوند. این جنون اغلب سرایت میكند و بعدها ممكن است به صورت ناخواسته شیوهای از اینگونه حركات مد شود. البته، مجد تأكید میكند كه تنها افرادی در برابر تبلیغات كنترل قشر مغز خود را از دست میدهند كه تلقینپذیر هستند. البته نباید فراموش كرد كه بسیاری از افراد جامعه در زمره تلقینپذیران قرار میگیرند. هرچند كه تلقینپذیری آنان از شدید تا خفیف در نوسان است (الیاسی، ۱۳۸۳ را ببینید).
به اعتقاد مجد مراسمی مانند چهارشنبهسوری، كه در آن گروهی دور هم جمع میشوند و به صورت دستهجمعی به خواندن سرود و پریدن از روی آتش یا به منفجر كردن ترقه میپردازند، نوعی تارانتیسم است كه در آن عدهای به صورت موقت كنترل مغزی خود را از دست میدهند و بیتوجه به امر و نهیهای مأموران واكنشهای تند و خطرناك از خود بروز میدهند. تبلیغاتچیها نیز از این آمادگی و استعداد ناخودآگاه مخاطبان برای بروز واكنشهای تند و هیجانی، بهرهبرداری و آن را در جهت مقاصد خویش هدایت میكنند.
از آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت كه پیامهای تبلیغاتی و عملیات روانی با تأثیر نهادن بر مراكز مختلف مغز، به ویژه بادامه مغز و مراكز احساسهایی همچون درد و لذت، موجب كاهش مهار كرتكسی مخاطبان آماج میشود و در نتیجه آنان را برای انجام رفتارهای معین، به ویژه رفتارهای تند و هیستریك، برمیانگیزد. بنابراین، در پاسخ به سؤال آغازین این نوشتار میتوان اذعان داشت كه پیامهای حاوی بار هیجانی شدید، به ویژه هنگامی كه با آهنگ، موسیقی و حركات ریتمیك گروهی همراه شوند، قادرند بر مراكز زیر قشری مغز تأثیر بگذارند و مانع از بروز رفتارهای نشئت گرفته از مراكز عالی مغز، كه اغلب خردورزانهاند، شوند. اما، اثر پیامهای عملیات روانی در سطح ساختارهای مغزی محدود نمیماند بلكه بر انتقالدهندههای عصبی (نوروترانسمیترها) و هورمونهای غدد درونریز نیز تأثیر میگذارند. در سطرهای زیر یافتههای مربوط به این دو قلمرو مرور میشوند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست