دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
افشای حزب نومحافظه کاری
برای بسیاری از ما نومحافظهکاری یادآور جنگ عراق است. گروهی از نومحافظهکاران از جمله رابرت کاگان و دیوید فروم بودند که دولت بوش را متقاعد کردند تا دست به چنین کاری بزند. به نظر شما چه چیزی باعث شد تا آنها چنین اقدامی کنند؟
در ابتدا باید گفته شود که نومحافظهکاری همیشه با سیاستهای نادرست خارجی همراه نبوده است. برای مثال در اوایل دهه ۱۹۶۰ اروین کریستول، ناتان گلازر و دانیل موینیهان در مجله پابلیک اینترست که مجلهای نومحافظهکار بود، انتقادهای زیادی نسبت به تشکیلات رفاه اجتماعی وارد کردند. انتقاداتی که خیلی بهتر از فعالیتهای روشنفکران متجدد امروزی است. شاید بهتر باشد سیاستهای خارجی اشتباه اخیر را به حساب نومحافظهکاران نگذاریم، اما برادلی تامپسون با این حرف مخالف است و معتقد است که نومحافظهکاری اساسا مخالف حقوق فردی انسانها و اقتصاد آزاد است. در زیر گزیدههایی از کتابی آورده میشود که در آن تامپسون نظر خود را در مورد نومحافظهکاری ابراز میدارد.
او میگوید: اگرچه نومحافظهکاری برخی جنبههای تشکیلات رفاه اجتماعی را به چالش کشید، اما در عمل هیچ اقدام جدیای در این باره انجام نداد.
اروین کریستول در عجیبترین بیانیه خود در دفاع از سیستم توزیع جمعی و ایالتگرایی اذعان کرد: «ایده تشکیلات رفاه اجتماعی در واقع مطابق با فلسفه سیاست محافظهکاری است.»
اگر نومحافظهکاران این ادعا را دارند پس چرا به تشکیلات رفاه اجتماعی انتقاد میکنند؟ جدا از نواقص فنی این برنامهها، آنچه که در واقع آنها را ناراحت میکند این است که برخی برنامههای رفاه اجتماعی، رفتارهای غیراخلاقی را در جامعه ترویج میکند. برای مثال این رفاه میتواند منجر به تولد کودکانی شود که والدین آنها ازدواج قانونی نکردهاند.
اینگونه انتقادها یک واقعیت مهم را در مورد نومحافظهکاران روشن میسازد. اینکه آنها تعریف مشخص و دقیقی از رفتار مناسب اجتماعی دارند و معتقد هستند که جامعه یا حکومت موظف است آن رفتارها را ترویج کند. آنها این دیدگاه آزادیخواهها را قبول ندارند که فرد اجازه دارد زندگی خود را تا زمانی که آزاری برای دیگران ندارد، هرگونه که مایل است اداره کند. در مقابل آنها معتقد هستند که این وظیفه رهبران جامعه است که زندگی و شخصیت افراد جامعه را اداره کنند. متعاقبا آزادی بیان نباید آنقدر باشد که منجر به خلق نوشتههای غیراخلاقی شود. همچنین دولت باید عرق ملی و حس وطنپرستی را بین مردم جامعه ترویج کند.
تامپسون اضافه میکند که نومحافظهکاران به هیچ عنوان اعتقادی به حقوق فردی انسانها ندارند.
از نظر کریستول مشکل لیبرالیسم آمریکایی این است که با «خود» شروع میشود و فلسفهای که با «خود» شروع شود به خودخواهی، خودپسندی و صرف سعادت شخصی ختم میشود. یک جامعه آزاد که بر اساس دفاع از حقوق فردی بنا شده است سرانجامی به غیر از هرزهگرایی، پوچگرایی و پوچی مطلق نخواهد داشت.
تامپسون با کنایه اشاره میکند که «درس بزرگ سیاسی که نومحافظهکاران به محافظهکاران دادهاند این است که همه چیز را رها کنید و فقط عاشق وطن خود باشید.»
تامپسون به این اتهام قناعت نمیکند. او ادامه میدهد که مطالعات نومحافظهکاری به اصل وجودیشان نمیپردازد. به عبارتی آنها هنوز ریشههای فلسفی حرکت خود را مشخص نکردهاند. از نظر او اصل و ریشه نومحافظهکاری از افکار لئواشتراوس الهام میگیرد؛ بنابراین قسمت اعظم کتاب خود را به تشریح و نقد دیدگاههای او اختصاص میدهد.
به نظر میرسد تامپسون با این کار خود را در دردسر بزرگی انداخته باشد؛ چراکه نومحافظهکاری طبق نظر بسیاری از طرفدارانش یک گرایش است تا یک مکتب فکری مشخص و بالغ.
کسانی که خود را نومحافظهکار میخوانند، نومحافظهکاری را عموما یک «انگیزش»، «سبک فکری» یا «روش فکر کردن» میدانند. به عبارتی آنها نومحافظهکاری را یک روش مشاهده جهان هستی میدانند تا یک فلسفه سیاسی نظاممند.
اگر این حرف درست باشد تامپسون چگونه میخواهد ریشههای فلسفی نومحافظهکاری را آشکار کند؟ آیا دیدگاهی که اصلا نظامی ندارد قابل نقد است؟
اما تامپسون این مشکل را به نقطه قوت تبدیل میکند. عدم وجود سیستم و نظام در این مورد سرنخهای خوبی برای شناسایی نومحافظهکاری به دست میدهد. یک سیستم از اصولی تشکیل شده است که طبق یک ساختار مشخص در کنار هم قرار میگیرند، اما نومحافظهکارها مخالف اصول سیاسی ثابت شده هستند.
در میان ایدهها و فلسفه نومحافظهکاران، یک چیز واقعا ضد فلسفی وجود دارد. اینکه آنها به روش یا مرام فکری اهمیت بیشتری میدهند تا اخلاقیات و حتی اصول اخلاقی قطعی و مشخص جامعه را به تمسخر میگیرند.
به هر حال رد اخلاقیات نظاممند از سوی آنها ریشه در مکتب فلسفی آنها دارد.
اما این مسائل چه ارتباطی با لئواشتراوس دارد؟ تامپسون برای آنکه نشان بدهد این اندیشههای اشتراوس است که در ایدههای نومحافظهکاری نهفته است، اول باید نشان میداد که نومحافظهکاران اشتراوس را به خوبی میشناسند و آثار او را مطالعه کردهاند. برای این کار او ادعا کرد که اروین کریستول، پدر نومحافظهکاری، اشتراوس را استاد فلسفه خود میداند. تامپسون تاکید زیادی بر کتاب «تفسیر» کریستول که مرور و بازنگری کتاب «شکنجه و هنر نگارش» اشتراوس است، میکند.
به گفته تامپسون نکته جالب این جاست که این اثر تا به حال به طور جدی به مردم معرفی نشده است، اما خود کریستول مواجهه خود با اشتراوس را یکی از مهمترین اتفاقات زندگیاش اعلام میکند.
کریستول از کتاب «شکنجه و هنر نگارش» دریافته بود که فلاسفه باید اندیشههای خود را از اطلاع عموم مخفی نگه دارند؛ چرا که این اندیشهها خطرناک هستند و اینکه فلسفه اعتقادهای مذهبی را کوچک میشمارد و نشان میدهد که اخلاقیات از زیربنای عقلانی کافی بهره نمیبرند، اما او توجه نکرده بود که دستورات اجتماعی بدون در نظر گرفتن مذهب و اخلاقیات، از سوی مردم پذیرفته نخواهند شد. علاوه بر این، اگر مردم از اندیشههای فلاسفه آگاه میشدند ممکن بود این متفکران خطرناک را سرکوب کنند. در واقع فلاسفه یک نخبگی ذهنی به وجود میآورند و خود را بسیار بالاتر از اقشار متوسط جامعه به حساب میآورند.
فلاسفه باستان که اغلب از سقراط تاثیر گرفته بودند، بر این باور بود که همیشه باید خود را از توده مردم دور نگه دارند، اما روشنفکری امروز این رسم را ادامه نداده است.
با اینکه از نظر سقراط و افلاطون فاصله غیرقابل انکاری بین فلاسفه و مردم عادی وجود داشت، مهندسین دنیای مدرن همچون بیکن، نیوتن، لاک و جفرسون بر این باور بودند که همه انسانها منطقی هستند و به کمک علم و استدلال میشود مردم عادی را نیز آگاه کرد. بنابراین روشنفکری برای اشتراوس همانند دموکراسی؛ همچون تضعیف خرد غربی جلوه میکرد.
اشتراوس کاپیتالیسم و فردگرایی را با این استدلال که انسان را حقیر میشمارند، رد کرد. او به جای خرد فلسفی، نخبگی را نهایت خوشوقتی و سعادت برای مردم میدانست.
اشتراوس بر این باور بود که لیبرالیسم لاک و جفرسون زیربنای موجودیت انسان را از بین برده است؛ چرا که انسان مجبور شده است بدون شناختن یا استفاده از خیر مطلق راه زندگی خود را ادامه دهد. انسان مدرن قطبنمای خود را از دست داده است؛ بنابراین جامعه از مسیر طبیعی خود خارج شده است.
همچنین از نظر اشتراوس، ایده «حقوق جهانی انسان» اشتباه دیگر دنیای روشنفکری بود. اشتراوس معتقد بود که هیچ استاندارد اخلاقی مطلق و غیرقابل تغییری وجود ندارد. فیلسوفها بر این باور هستند که عملکرد سیاستمداران در شرایط خاص باید طبق عقلانیت و داوریهای عقلانی مورد ارزیابی و هدایت قرار گیرد. اینجا دقیقا همان جایی است که نومحافظهکاری اشتراوس وارد گود میشود. چنانکه اشاره شد نومحافظهکاران موکدا حقوق و قوانین مطلق اخلاقی را قبول ندارد.
هرچند اشتراوس روشنفکری را رد کرد، اما بدون هیچ دلیلی خواهان از بین رفتن کاپیتالیسم و فردگرایی شد. در مقابل معتقد است که اگر سیستم حکومتی بر اساس فلسفه خرد اشتراوسی اداره میشد آنگاه دیگر نیاز نبود از سازوکارهای شهر باستانی پولیس یونان در دنیای امروز استفاده شود و سیستم حکومتی بنیانگذاران آمریکا به بهترین سیستم برای مقابله با نسبیتگرایی و پوچگرایی تبدیل میشد.
اما این فلسفه دقیقا چیست و چه بر سر جامعه میآورد؟ طبق این فلسفه لازم است که عموم جامعه پرهیزکاری و فضایل اخلاقی را تبدیل به عادت خود کنند. برای رسیدن به پرهیزکاری و فضایل اخلاقی و برای تضعیف تمایلات مادی فردی چه چیز بهتر از به راه انداختن یک جنگ است؟ جنگ به انسانها از خود گذشتگی میآموزد.
پیام اخلاقی این حرف روشن است. چنانکه دیدیم توصیه اخلاقی نومحافظهکاران به مردم جامعه از خودگذشتگی و قرار دادن نیازها و خواست جمعی بالاتر از خواست فردی است.
تامپسون به این شکل یکی از انگیزههای اصلی نومحافظهکاران در حمایت از جنگ عراق را ارائه میکند. نومحافظهکاران با این کار نه تنها میتوانستند دموکراسی را به عراقیها یاد بدهند، بلکه مهمتر از آن از جنگ به عنوان ابزاری برای آموزش و تادیب آمریکاییها استفاده میکردند.
تامپسون و یارون بروک چنین رویکردی را در سیاستهای خارجی قبول ندارند. از نظر آنها جنگ فقط برای رفع تهدید خارجی قابل توجیه است و البته عراق از مهمترین کشورهای تهدیدکننده نبود.
در آخر باید بگویم که تفسیر تامپسون از نومحافظهکاری با دو چالش روبهرو است. اول اینکه آیا او واقعا ثابت کرده است که اندیشههای اشتراوس تشکیل دهنده زیربنای نومحافظهکاری است؟ میتوان ادعا کرد که آنچه که در مورد کریستول صحیح است لزوما در مورد دیگر طرفداران نومحافظهکاری صادق نیست. دوم اینکه آیا تامپسون، اشتراوس را کامل شناخته است؟ آیا واقعا اشتراوس طرفدار یک مکتب فلسفی بود یا فقط یک تاریخنگار تفکرات سیاسی؟ و اگر نظرات فلسفی داشت، آیا این نظرات همین نظراتی بود که تامپسون به او نسبت داده است؟ به نظر من تامپسون برای این سوالات جوابی ندارد.
مترجم: شاهین رسولیان
منبع: میزس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست