سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
مجله ویستا

امام علی در کنار پیامبر


امام علی در کنار پیامبر

با پیامبر ص بود, روزها و شب ها, از کودکی تا جوانی با او و در خانه او بود آ نسان که بوی رسالتش را استشمام می کرد و صدای وحی را می شنید

● مقدم

با پیامبر(ص) بود، روزها و شب‌ها، از کودکی تا جوانی با او و در خانه او بود؛ آ‌نسان که بوی رسالتش را استشمام می کرد و صدای وحی را می‌شنید. از دل تنهایی‌های حراء تا زمان رحلت جانسوز آن وجود نازنین در جنگ‌ها و هجرت‌ها، در سفرها و حضرها، در قیام‌ها و قعودها در خلوت‌ها و جلوت‌ها در شدت‌ها و حدت‌ها همواره امین و مشاوری برتر و یار و یاوری دلسوز در کنارش باقی ماند.

در هیچ فراز و نشیبی از زندگی پرحادثه تبلیغی رسول خاتم(ص) از او جدا نگشت و او را در هیچ عرصه‌ای تنها نگذاشت. در راه یاری‌اش هیچ احساس خستگی و انزجار در وجودش یافت نشد، هرگز زانوان سست نکرد و جانانه و پراشتیاق بر این همراهی‌ها افتخار می‌کرد.

او به‌‌شهادت دوست و دشمن، نزدیک‌ترین و محبوب‌ترین فرد به پیغمبر(ص) از میان همــه صحا‌به و نزدیک‌ترین فرد به او و امین و وصی برحقش بود؛ چنان‌که از کودکی در دامان پرفیض حضرتش پرورش یافت و حقیقت ایمان به خدا و رسولش را در اعماق جان پذیرفت. در راه حفظ جان پیغمبر(ص) و تبلیغ رسالتش دست از جان شست و در این راه از هیچ قدرت و خطری بیم به‌دل راه نداد.

همچنین در خطبه معروف«قاصعه» به این افتخارات که از زمان کودکی در کنار پیامبر بزرگوار اسلام نصیبش شد، اشاره می‌کند و می‌فرماید:‌«...و لقد علمتم موضعی من رسول الله صلی الله بالقرابه القریبه و المنزله الخصیصه وضعنی فی حجره و انا ولد یضمنی الی صدره و یکنفننی فی فراشه و یمسنی جسده و یشمنی عرفه وکان یمضغ الشی ثم یلقمنیه و ما وجدلی کذبه فی قول...»[۱] یعنی شما موقعیت مرا نسبت به سول خدا(ص) در خویشاوندی نزدیک و مقام و منزلت ویژه می‌دانید، پیامبر(ص) مرا در اتاق خویش می‌نشاند. در حالی‌که کودک بودم، مرا در آغوش خویش می‌گر‌فت و در بستر مخصوص خویش می‌خوابانید. بدنش را به بدن من می‌چسباند و بوی پاکیزه‌اش را به مشام من می‌رساند و گاهی غذایی را لقمه لقمه می‌کرد و در دهانم می‌گذاشت؛ (البته ایشان) هرگز دروغی در گفتار من و اشتباهی در کردارم مشاهده نکرد.

در این نوشتار به ‌دنبال بازگویی گوشه‌هایی از ابعاد تقرب مظلوم دوعالم امام علی(ع) در کنار پیغمبر(ص) آن‌هم به‌صورت اشاره و گذرا هستم و در نقل مطالب و بیان شواهد گفتاری بیشتر از اسناد و سیره‌های تاریخی و روایی اهل سنت بهره می‌بریم.

آن‌کس که با نبی چو به خلوت دمی زدی

گرد سرادقات از عبا علی است

یاعلی ذاتت ثبوت؛ قل‌هوالله احد

نام تو نقش نگین امر؛ الله الصمد

لم یلد؛ از ما‌در گیتــــــی چو تو لم یکن

بعدالنبی مثلت له؛ کفوا احد

مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر

بستود و ثناکرد و بدو داد همه کار

آن کیست بر این حال و که بوده است و که باشد

جز شیر خداوند جهان حیدر کرار

این دین هدی را به مثل دایره‌ای دان

پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار

علم همـه عالم به علی داد پیمبر

چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار

● آفریده شده از نور پیغمبر‌(ص(

محمد(ص) و علی(ع) دو نور مکمل‌اندکه پیش از خلقت عالم در تجلی‌گاه وحدت درخشیدند. نور تقرب و علقه میان این دو وجود متکامل در آسمان‌ها رقم خورد و در زمین تجلی کرد و اراده ‌الهی بر این رقم خورد که آن‌ دو بزرگوار در کنار هم باشند و علی(ع) تنها در کنار پیامبر(ص) و تحت تعلیم و تربیت او پرورش یابد و از اخلاق کریمه او بهره ببرد تا بتواند جلوه تمام‌نمای او و ادامه دهنده طریق و مبلغ دین و آیینش باشد. در این‌باره البته روایات متعددی ازجمله حدیث قدسی از ناحیه حضرت حق واردشده که ما به سبب خلاصه گویی در این نوشتار به ذکر روایتی از حضرت رسول(ص) می‌پردازیم که فرمودند:«علی منی و انا من علی. انا و علی من شجر شتی»[۲] علی از من و من از علی‌ام؛ یعنی هر دوی‌مان آفریده شده از یک منشأ و منبت و سرچشمه و رسته از ریشه یک درخت استواریم. یا طبق روایتی فرمودند:«من و علی از یک نور هستیم، آن‌گاه که خدا نور وجود آدم را خلق کرد نور ما را دو نیم کرد.

مولا علی(ع) نیز در این‌‌باره اشاره می‌فرماید:«و انا من رسول الله کالصنو من الصنو، و الذراع من العضد»[۳]؛ یعنی من و پیغمبر چون دو نور منشعب از هم و یا دو نخل به‌هم پیوسته و مانند آرنج و بازوی یکدیگریم.

● دست پرورده و تربیت یافته در دامان پیغمبر

از نعمت‌هایی که خدا‌وند متعال به علی‌بن ابی‌طالب ارزانی داشت، همین بود که وی سال‌ها قبل از حلول دین مبین اسلام و در دوره حساس شکل‌گیری شخصیت و سنین پذیرش تربیتی و روحی یعنی در سنین کودکی و نوجوانی در خانه حضرت رسول(ص) و در دامان پربرکتش تحت تعلیم و تربیت علمی و معنوی و روحی و اخلاقی‌اش قرار گرفت؛ چنان‌که احدی را به‌قدر علی(ع) چنین توفیق و تقدیری رقم نخورد. حجت راسخ تاریخ در این‌باره آنگاه رقم خورد که قحطی و خشکسالی مکه را فراگرفته و خانواده‌های عیال‌وار از جمله ابوطالب، عموی

پیامبر)ص( دارای عائله زیاد و هزینه سنگینی بودند. محمد به عموی دیگر خود«عباس» که از ثروتمندترین افراد بنی‌هاشم بود، پیشنهاد کرد تا«جعفر» را و خود«علی»‌چهارساله را به خانه‌شان ببرد و بدین‌وسیله به‌یاری ابوطالب بشتابند. اگرچه ظاهر امر کمک به ابوطالب درآن سه سال قحطی بود،امادرواقع بازمینه ای که خدا ایجادکرده بودرسول خدا(ص) به دنبال تحقق اراده الهی می‌گشت تا تربیت علی را در خانه وحی و خود برعهده گیرد. چنان‌که فرمود:«آن‌کسی را برگزیدم که خداوند برای من برگزید.»

و مولا علی(ع) در بیان این افتخار بزرگ در خطبه قاصعه اشاره می‌کند و می‌فرماید:«و لقدکنت اتبعه اتباع الفصیل اثرامه یرفع لی فی کل یوم من اخلاقه علما، ویامرنی بالاقتداء به ...»[۵]؛ جایگاه مرا در نزد رسول‌ خدا به‌واسطه نزدیکی و خویشاوندی و منزلت ویژه به‌خوبی می‌دانید‌... من همواره به‌دنبال او بودم، چنان‌که بچه به‌دنبال مادر خویش. آن بزرگوار، هر روزی که می‌گذشت‌، پرچمی از اخلاق بر من می‌افراشت و دستور می‌داد که از او تبعیت کنم...

شهید استاد مطهری(ره) در سخنانی با اشاره به این بُعد مهم از امتیازهای امام علی(ع) در کنار دیگر امتیاز‌ها می‌نویسد:«...رسول اکرم علی را از کودکی پیش خودآورد و در خانه خودش تعلیم و تربیت نمود و علی با اخلاق عینی پیامبر از همان اول آشنا شد. راجع به این که چطور شد رسول اکرم(ص) علی(ع) را از همان اول از عموی خود گرفت و نزد خود آورد و حتی او را در خلوتگاه عبادت با خود می‌برد، مورخان عللی نوشته‌اند؛ یعنی صرفاً به موضوع جنبه حق‌شناسی و کمک به ابوطالب داده‌اند؛ زیرا... بعضی مورخان نوشته‌اند: سال گرانی و سختی پیش آمد رسول اکرم به دو نفر از عموهایش...آن عنایت مخصوص پیامبر به علی از زمان کودکی می‌رساند که علت اصلی این تکلف و تحت نظرگرفتن نشأت و تربیت آن حضرت مناسبات معنوی بوده‌اند. او را تربیت کرد که در آینده همان سمت را به او بدهدکه هارون به موسی داد؛ یعنی کمک و وزیر او بوده باشد. خود امام علی درباره رسول اکرم و تربیت خود زیردست او فرمود:«...ولقدقرن الله به من لدن ان کان خطیما..»[۶]؛ او و پیغمبر دو درختی بودند که از یک ریشه آب می‌خوردند.

تا این اندازه توافق روحی و تشابه اخلاقی وجود داشته است که خود می‌فرماید:«انامن رسول الله کالصلومن الصلووالذراع من العذر..»[۷] من و پیامبر بسان درختی هستیم که از یک ریشه رسته و چون ساعد و بازو پشتیبان هم باشیم. این سنخیت که بین کلمات حضرت علی و رسول اکرم است ناشی از همان بستگی و همین اصل است.[۸]

● فراگیری علوم در محضر پیامبر(ص)

از دیگر ابعاد تقرب مولا علی(ع) در نزد پیغمبر فراگیری هماره علوم بدون واسطه از محضر آن حضرت بود؛ چنان‌که همواره در محضرش زانو میزد و از مواهب علمی و تعلیمات وحیانی‌اش بهره می‌جست و فارغ از سمع و نظر نامحرمان و به‌صورت سری از نزولات غیبی آسمانی و آینده نگری‌ها و پیش‌بینی‌ها و اسرار و رموز مگوی‌ عالم که از عالم بالا می‌گرفت و از جبرئیل می‌آموخت، برخوردار و متنعم می‌گشت. چنان‌که احدی از آن علوم خبردار نبود. و رسول اکرم(ص) این علوم را تنها به او می‌آموخت؛ چنان‌که مولا علی(ع) در بیان این حقیقت به عنوان یک افتخار می‌فرماید:«...والذی بعثه بالحق واصطفاه علی الخلق ماانطق الاصادقا و قد عهد الی بذلک کله و بمهلک من یهلک و منجی من ینجو و مآل هذالامر و ماابقی شیئاً یمرعلی رأسی الاافرغه فی اذنی وافضی به الی...»[۹]؛ سوگندبه خدایی که پیامبر را به حق برانگیخت و او را از میان خلق برگزید، جـز سخن راست سخنی بر زبان نمی‌آورم. پیامبر همه اینها را به من تعلیم نمود و از محل هلاکت کسی که هلاک شود و نجات کسی که نجات یابد، و نیز پایان این امر(خلافت) همه را به من خبر داد و از آن آگاهم ساخت و هیچ حادثه‌ای برمن نمی‌گذرد، جز آن‌که پیمبر آن‌را درگوشم زمزمه فرمود، و من را از آن مطلع می‌ساخت این است آن علم غیبی که غیر از خدا کسی آن را نمی‌داند و به پیامبر خود تعلیم کرده و او به من آموخته است..

بی‌تردید آن‌گونه نبود که پیغمبر(ص) این علوم را بدون هیچ زمینه و یا در شرائطی فاقد روحیه تعلم و تشنگی و در خواست و اشتیاقی از سوی علی(ع) دریک قالب جبری تنها به‌حیث امر الهی مبنی بر انتخاب او به‌عنوان وصی وزیر و حامی خویش به تعلیم و تربیتش پرداخته و یا چیزی به او آموخته باشد و یا به عنوان محرم اسرار و در خانه علوم لدن خویش قرارش دهد؛ چنان‌که بارها فرمود:«انا مدینه العلم وعلی بابها فمن ارادالعلم فارادها ببابها»[۱۰]

در این‌باره به سخنی از مولا علی(ع) توجه می‌کنیم که فرمودند:«و لیس کل اصحاب رسول الله من کان یسأله و یستفهمه حتی ان کانو الیحبون ان یجیء الاعرابی و الطاری فیساله حتی یسمعوا، و کان لایمربی من ذلک شیء الا سالته عنه و حفظته...»[۱۱]؛ این‌گونه نبود که همه صحابه حضرت از چیزی که نمی‌دانستند، بپرسنـد! بلکه منتظر بودند تا یک اعرابی و یا رهگذرآن سؤال را از حضرت بپرسد و آنها گوش بدهند؛ اما هیچ سؤالی برایم پیش نمی‌آمد، جز آن‌که آن را از حضرت جویا می‌شدم و پاسخ آن را در ذهنم محفوظ می‌کردم.«...فهذاعلم الغیب الذی لایعلمه احدالاالله و ماسوی ذلک فعلم علمه الله نبیه فعلمنیه ودعالی بان یعیه صدری وتضطم علیه جوانحی...»[۱۲] حضرت این مطلب را در پاسخ فردی از طائفه کلبی که پیشگویی‌های عالمانه حضرت را دال بر علوم غیبش دانسته فرمود:« ای برادر کلبی! علوم غیب درباره قیامت صادق است که به‌فرموده خداوند در قرآن کسی جز خدا از آن آگاه نیست و نیز از ذات و درون افراد و آنچه در رحم است و یا از همه آنچه که در عالم خلق شده و می‌شود...اما به‌غیر از آن علومی نیز وجود دارند که خداوند به پیامبرش تعلیم داده و او نیز به من آموخته و برای من دعاکرد که خدا این دسته از علوم و اخبار را در سینه‌ام جای‌دهد و جوارح و اعضای من از آن پرشود...

عصر من داننده اسرار نیست

یوسف من بهر این بازار نیست

نغمه من از جهانی دیگر است

این جرس را کاروانی دیگر است

هیچ‌کس رازی که من گویم نگفت

همچو فکر من در معنی نسفت

● انیس و همدم پیامبر اعظم(ص)

مولا علی(ع) از زمانی که دیده به جهان گشود تا زمانی‌که آن سید و سرور کائنات در چهل سالگی به رسالت مبعوث شد؛ در خانه‌اش بود و از آن به‌بعد تا زمان رحلت رسول‌ خدا(ص) در مدت۲۳ سال قدم‌به‌قدم با او و در کنار او بود و در زندگی پربار خویش حتی یک روز هم از یاری، حمایت و انس با این وجود نازنین دست نکشید و بعد از رحلت جانسوزش نیز حتی لحظه‌ای از یاد و خاطر و خط روشنش جدا نگشت.

اولین شاهد استوار تاریخ در بیان همدمی و انس علی(ع) با پیامبر(ص) بودن او در کنار حضرت در«غارحراء»به‌عنوان اولین نقطه التقای دینی و همزمان با آغاز بعثت پیامبر‌(ص) و نزول اولین وحی بر قلب مبارکش است. طبق نقل کتاب صحاح اهل سنت و شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی پیامبر با عنایت شدیدی که نسبت به علی(ع) داشت، گاهی او را به همراه خود به حرا می‌برد. و وقتی که فرشته وحی برای نخستین‌بار در همان غار بر حضرت نازل شد و او را به مقام رسالت مفتخر کرد، علی(ع) نیز در کنارش بود.

چنان که خود در بیان این افتخار می فرماید:«ولقدکان یجاور فی کل سنه بحراء فاراه و لااراه غیری ولم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله(ص) و خدیجه و انا ثالثهما. واری نورالوحی و الرساله و اشم ریح النبوه.»[۱۳] ...پیامبر هر سال در کوه حرا به عبادت می‌پرداخت و جز من کسی او را نمی‌دید و آن‌روز در هیچ خانه‌ای اسلام راه نیافته بود، جز خانه رسول خدا که خدیجه هم در آن بود و من سومین آنها بودم، و نور وحی و رسالت را می‌دیدم و بوی نبوت را استشمام می‌کردم...

طبق روایات مستدل از سوی رسول خدا(ص) علی(ع) نه تنها در دنیا؛ بلکه در آخرت و در کنار حوض کوثر نیز در کنار پیغمبر و انیس و همدم او است؛ چنان‌که سلمان فارسی از پیغمبر روایت می‌کند:«اول هذه الامه وردوا علی الحوض اولها اسلاما علی بن ابی‌طالب»؛اولین کسی از امت که در کنار حوض کوثر بر من وارد می‌شود، علی خواهد بود.

چنان‌که خود از زبان پیغمبر(ص) در این‌باره می‌فرماید:«یاعلی انت اول من دخل علی الکوثر یوم القیامه»[۱۴]؛ یعنی ای علی تو اولین کسی هستی که در قیامت نزد حوض کوثر بر من وارد می‌شوی تا با آن، اولیا و دوستانت را سیراب و دشمنانت را محروم سازی.

● امین و صاحب سرّ‌ پیامبر اکرم(ص)

طبق روایات گوناگون حضرت رسول‌(ص) مولا علی(ع) را صاحب سرّ و لوای خود معرفی می‌کرد و بیان می‌داشت که اسرار و حکمت نبوت را به او بخشید و او را در جمع خمسه آل عبا جا داد و فرمود:«صاحب سری علی‌بن ابی‌طالب»[۱۵]

طبق آیه نجوا[۱۶] و اجماع نظر مفسران شیعه و سنی کسی جز امام علی(ع) مجاز به در گوشی سخن‌گفتن با پیامبر نبود و پیامبر(ص) اسرار و علوم غیب را درگوش او زمزمه می‌کرد و او نیز در حفظ آن کنوز می‌کوشید. البته شکی نیست که این زمینه و توان و کشش را خداوند

در وجود او به ‌ودیعت نهاد تا پابه‌پای پیغمبر و همزمان با او حرکت کند و درحقیقت صاحب سرّ و امین او در همه امور باشد تا جایی‌که صدای وحی را و صدای ناله شیطان می‌شنید. چنان‌که فرمود:«و لقد سمعت رنه الشیطان حین نزل الوحی علیه فقلت یارسول الله ماهذه الرنه؛؟فقال: هذا الشیطان قد آیس من عبادته. یاعلی! انک تسمع ما اسمع و تری ما اری ال اانک لست بنبی و لکنک لوزیر و انک لعلی خیر...»[۱۷]؛ هنگامی که وحی بر آن حضرت نازل شد، صدای ناله شیطان را می‌شنیدم، به رسول خدا عرض کردم: این ناله چیست؟ فرمود: این ناله شیطان است و سبب ناله‌اش این است که او از این‌که در روی زمین اطاعت شود، ناامید گشته و سپس به من فرمود: تو آنچه را که من می‌شنوم، می‌شنوی و آنچه را که من می‌بینم، تو هم می‌بینی؛ جز این‌که تو پیامبر نیستی؛ بلکه وزیر‌(من) و بر خیر و نیکی هستی.

درباره امانتداری حضرت در مسأله انتقال شبانه«فواطم» که از شواهد مستند تاریخی است باید گفت؛ حضرت در این مأموریت که بعد از هجرت مخفیانه پیغمبر(ص) از مکه به‌مدینه صورت گرفت به‌عنوان تنها امین پیغمبر یک‌تنه وارد عمل شد و مسؤولیت آن را خود بر عهده گرفت.

طبق نقل از سیره ابن هشام:«علی بعد از هجرت پیامبر ‌سه روز در مکه ماند تا در آن شرایط بحران بدهی‌های حضرت و نیز امانت‌هایی را که نزد او باقی ماند به صاحبانش برگرداند و بعد از دریافت نامه از ابو واقد لیثی به‌همراه فواطم، شبانه به سوی مدینه حرکت کرد و در مدت این مسیر زحمات فراوانی را متحمل شد و بارها با مشرکان قریش از جمله گروه هفت نفره«جناح» که از وابستگان قبیله«حارث بن امیه» بودند، درگیر شد و آنها را فراری داد و شبی را نیز به‌همراه فواطم در محلی، به نام«ضجنان»‌توقف کرد و به تنهایی از آنان پاسبانی داد تا آن‌که در نهایت توانست راهی طولانی را شبانه بدون استراحت طی کند و امر انتقال«فواطم» را به‌خوبی به انجام برساند.»[۱۸]

● اولین مؤمن در کنار پییانبر اسلام

درصدر اسلام برای ارزش‌گذاری افراد و تعیین درجه‌های ایشان از ملاک‌های برتری چون تقدم و تأخر در اسلام و جهاد در رکاب رسول خدا بهره می‌جستند. امام علی(ع) به شهادت وجدان‌های بیدار و دیدگاه منصفان تاریخ در هر دو بُعد یادشده از همه مردم عصر پیغمبر(ص) مقدم و پایبندتر بود. چنان‌که رسول خدا بارها در جمع صحابه به آن وجود نازنین چنین خطاب می‌کرد:«یاعلی انت اول المؤمنین ایماناً و اول المسلمین اسلاماً و انت منی بمنزله هارون من موسی»[۱۹]

و این خود البته از دیگر امتیازات و افتخارات بزرگ علی(ع) محسوب می‌شود که اولین کسی باشد تا بی‌درنگ بعد از رسالت پیغمبر(ص) به‌ ر‌سالتش شهادت داده و بدون واهمه تصدیقش نماید و پشت سر او به نماز بایستد و در بیان این افتخار عظیم خداوند را به‌ شهادت گرفته و گواهی دهد:«اللهم انک تعلم انی اول من اناب وسمع فاجاب ولم یسبق منی احدفی الصلوه الارسول الله.»[۲۰]؛ خدایا! تو می‌دانی که من اولین کسی هستم که به خدا بازگشتم و ندای دعوت را شنیدم و اجابت کردم و احدی جز رسول‌الله بر من در نماز سبقت نگرفت.

و همچنین خطاب به پیغمبر(ص) بگوید:«دعوتنی و علمت انک صادق و لقدصدقت و کنت امیناً و عرضت دینا و قدعلمت بانه من غیر ادیان البریه دینا»؛ تو مرا بدین خدا فرا‌خواندی و من دانستم که که تو صادقی پس تصدیقت کردم که تو امین بر حقی و تو دین را بر من عرضه کردی و من دانستم که دینی فراتر از دیگر ادیان آسمانی دیگر و برتر از آنها است، پس به آن گرویدم.

ابن هشام مورخ مشهور متوفی به سال ۲۱۸ که قدیمی‌ترین مورخ اسلام (اهل سنت) محسوب می‌شود، درکتاب تاریخ خود«سیره پیغمبر»می‌نویسد:«محمدبن اسحاق(سرآمد مورخین اسلام) نوشته است: نخستین کسی که از جنس مردان به پیغمبر(ص) ایمان آورد و با وی نماز گزارد و او را در آنچه خدا بر وی نازل کرده بود، تصدیق نمود، علی‌بن ابی‌طالب بود؛ او در آن موقع ده سال داشت.»

سلمان فارسی روایت می‌کند:«وقتی که رسول الله(ص) می‌خواست عقد ازدواج فاطمه)س) را با علی)ع) جاری کند، خطاب به فاطمه(س) فرمود:«زوجتک سیدا فی الدنیا و الاخره و انه اول اصحابی اسلاماً علی(ع)»[۲۱]؛ یعنی من تو را با کسی تزویج می‌کنم که سیّد و سرور در دنیا و آخرت و اولین کس از اصحاب من است که به اسلام روی آورده است.

در ادامه باید برای بیان شاهد گفتار با همان حزن و تأسف از زبان مولا نقل کرد که با همه راسخیت و شفافیت و قاطعیتش در دین برای همیشه تاریخ مظلوم ماند و از شدت درد و مظلومیت ناچار زبان به شکوه می‌گشود و از ایمان آهنین خود به دفاع بر می‌خواست؛ چنان‌که در خطاب به‌ اهل عراق که به او تهمت دروغ گویی زده بودند، فرمود:«و لقد اخبرنی انکم تقولون: علی یکذب قاتلکم الله تعالی فعلی من اکذب اعلی الله فانا اول من آمن به ام علی نبیه فانا اول من صدقه کلا والله لکنها لهجه غبتم عنها ولم تکونوا من اهلها ویلامه»[۲۲]؛ باطلاع من رسیده که می‌گویند: علی دروغ می‌گوید. خدا شما را بکشد برچه کسی دروغ می‌گویم! بر خدا که من نخستین کسی هستم که به او ایمان آوردم یا بر پیامبرش که من نخستین تصدیق کننده او هستم.

● حمایت و دفاع در امر رسالت

مرحله دیگر زندگانی درخشان و پر از یاری علی)ع (درکنار پیامبر(ص) از زمان بعثت تا هجرت آن حضرت به مدینه رقم خورد. این مرحله شامل یک سلسله خدمات و مجاهدات درخشان و اقدامات برجسته ای در راه پیشرفت اسلام بود که به یقین توفیقات آن نصیب کسی به‌قدر و اندازه او نشده است.

در آغاز رسالت پیغمبر(ص) آن‌گاه که ندای وحی در«یوم الدار» گوش جانش را نوازش داد، اولین کسی که در جریان امر خطیر رسالتش قرار گرفت و از همان آغاز در کنارش بود و ندای یاری بلند کرد، علی‌بن ابی‌طالب‌(ع) بود که در تبلیغ دین همواره به‌عنوان یک مشاور و مباشر و مجری موفق در کنارش باقی ماند و به‌ دستور او در اولین قدم مأمور به دعوت چهل تن از نزدیکان و خویشاوندانش برای ابلاغ رسالت آسمانی‌اش شد و اداره مجلس را خود برعهده گرفت؛ اگرچه تا دو جلسه مجلس بی‌نتیجه به پایان رسید و مهمانان پس از صرف غذا و شیر، خانه رسول خدا را ترک کردند؛ اما با پیگیری‌های دوباره آن‌حضرت بار دیگر از شخصیت‌‌های برجسته و شناخته شده بنی‌هاشم برای صرف ناهار و استماع سخنان پیامبر(ص) دعوت به عمل آمد. تا آن‌که در نهایت توانست رسالت خود را در جمع ایشان علنی کند:«‌هیچ کس از مردم برای کسان خود چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده‌ام، نیاورده است. من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده‌ام. خدایم به من فرمان داده که شما را به توحید و یگانگی وی و رسالت خویش، دعوت کنم.» سپس سه مرتبه تقاضای کمک و یاری کرد و هر سه بار علیِ پانزده ساله دست خود را به نشانه حمایت بالا برد. چنانکه در دو بیت از این امر به عنوان افتخاری بزرگ آن‌هم در مقام شکرگذاری به درگاه خداوند متعال می‌گوید:

صدقته و جمیع الناس فیما ظلم

من الضلاله و الاشراک و النکد

فالحمدلله فردا لاشریک له

البر بالعبد و البلقی بلا امد

یعنی: پیامبر خدا را تصدیق کردم در حالی‌که غالب مردم در ظلم و شرک و گمراهی و پلیدی غرق بودند. پس شکر خدا را که یگانه است و شریکی در امور ندارد و مهربان به بندگان است.

بیان به حق و شا‌یسته حتی گوشه‌ای از خدمات آن حضرت در خصوص مباشرت، مشاورت و حمایت از رسول خدا در راستای امر خطیر ابلاغ رسالت آسمانی‌اش چیزی نیست که از عهده امثال ما بر‌آید از جمله خدمات بی‌شائبه و شجاعانه قرائت سوره برائت براساس تشخیص پیغمبر(ص) آن‌هم در جمع مشرکان مکه بود که بی‌تعارف انجام آن از عهده همه جز او خارج بود، پس از نزول آن به او واگذار شد و پیغمبر او را سوار بر ناقه خود کرد و عمامه خود را بر سر مبارکش بست و او را عازم مکه کرد و در حق او دعا کرد. افزون بر این او را به میان علما و صاحبان ادیان مثل حواریون مسیحی و یهودی و نصرانی و برای مباهله با یهودیان نجران طبق آیه معروف به«مباهله»[۲۳] می‌فرستاد تا با قدرت والای علمی که دارد به مسائل و تناقضات پیچیده فکری ایشان پاسخ بدهد و با ارائه صحیح و عالمانه و منطقی مکتب آسمانی اسلام زمینه را برای آشنایی و گرایش آنها به دین مبین اسلام فراهم کند.

● عزیز و محبوب دل پیامبر

عشق پیامبر(ص) به علی(ع) تنها دوست داشتن بر مبنای محبت‌های عارضی بر اساس علقه به داماد و وصی و پسرعمو و... نبود؛ بلکه یک ارادتی برگرفته از ریشه‌های عمیق معنوی و منشعب از یک علقه خدادادی و بر منبت ایمان استوار بود؛ چنان‌که حضرت خود را مأمور بر محبت به علی و انزجار از دشمنانش می‌دانست و همه را بر آن آگاه و امر می‌کرد و بر دشمنان و مبغضان و متخاصمانش لعن و نفرین می‌فرستاد.

درست بر همین اساس بودکه در همان ایام آغازین رسالتش دست بر شانه علی گذاشت و خدا را بر این محبت قلبی به شهادت گرفت و فرمود:«اللهم انت تعلم انی احبه فاحب من احبه وابغض من ابغضه»

و در روز غدیر از جا برخاست و دست علی(ع) را برافراشت و بر محبت استوارش به علی(ع) این‌گونه صحه گذاشت و فرمود‌:«من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و...»

افزون بر این در مدت رسالتش بارها در جمع مهاجر و انصار و در شرائط مختلف به چنین ابراز محبتی می‌پرداخت و خطاب به امت خویش، محبت به علی را لازمه ایمان و شاخصه دینداری و محبت به خدا و رسول و نیز شرط نجات از دوزخ معرفی و اعلام می‌کرد و می‌فرمود:«من احب علیاً فقد احبنی و من ابغض علیا فقد ابغضنی.»[۲۶]؛ یعنی هرکه علی را دوست بدارد، همانا مرا دوست داشته و هرکس علی را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است.

البته به فرموده حضرت رسول(ص) دامنه این محبت به دنیا ختم نمی‌شود، یا فرمود:«لو اجتمع الناس علی حب علی لما خلق الله النار.»[۲۷]؛یعنی اگر همه عالم بر محبت علی مجتمع و راسخ بودند هرگز خدا آتش را نمی‌آفرید .

در مدح تو همین بس که نبودی دوزخ

لو اجتمع الناس علی حب علی

از جمله روایات مستندی که در خصوص محبوبیت والای علی(ع) در نزد نبی در کتاب‌های اهل سنت واردشده می‌توان به روایت مطول و معروف«الرایه»که به«یحبه الله و رسوله» ختم می‌شود، اشاره کرد.

شواهد تاریخی و داستان‌ها و نقل‌های مختلفی نیز از ناحیه پیغمبر اسلام درخصوص اظهار محبت قلبی به علی(ع) درتاریخ وجود داردکه از آن‌جمله بازگذاشتن در خانه علی به روی مسجد مشرف به خانه پیغمبر(ص) و بستن همه درها آن هم به امر الهی است، و هنگامی که با اعتراض مهاجر و انصار روبرو شد، فرمود:«من از جانب خود، هرگز دستور باز ماندن و بسته شدن دری را نداده‌ام؛ بلکه دستوری بود از طرف خدا.

از دیگر شاهد علنی در این خصوص باید به ساعات آخر عمر شریف رسول خدا اشاره کرد که حضرت برای آگاهی امت و اعلان تأکید و توصیه عملی و علنی بر محبت به علی و فرزندانش در جمع صحابه به عنوان شرط ورود به آخرت در بستر بیماری و در حال احتضار

فرمودند:«دوستم را بیاورید...» افرادی که در کنار بستر حضرت بودند از جمله اصحاب سقیفه با علم کافی به رابطه عمیق دوستی و علقه میان حضرت رسول و علی(ع) به دنبال راهی برای اختفای آن می‌گشتند؛ از این‌رو در انجام دستور پیامبر عمداً تعلل ورزیده و چنین خواسته‌ای را از سوی پیغمبر(ص) و دیگر سخنان و سفارشاتش را در آن لحظات متأثر از بیماری و احتضارش تلقی‌ کردند با تأکید دوباره حضرت اولی و دومی به دنبال اغراض سیاسی از فرصت استفاده کرده و خود را به محضر حضرت رساندند؛ اما حضرت از آنان روی برگردانید و دوباره همان خواسته را تکرارکرد. این‌بار آنها به ناچار علی را حاضر کرده و به عینه مشاهده کردندکه حضرت او را در آغوش گرفت و فرمود:«در نزدم بمان تا من راحت جان بدهم.»[۳۰]

عایشه که خود از دشمنان سرسخت علی بود با دیدن چنین محبت‌های بی‌دریغ پیامبر به علی(ع) ناچار زبان به اعتراف گشود و گفت:«من بخدا ندیدم کسی را که پیغمبر بیش از علی دوستش داشته باشد.»[۳۱]

● برادر و حامی پیامبر(ص)

اخوت اسلامی و پیوند برادری از اصول اجتماعی آیین اسلام است که پیامبر اسلام(ص) به دنبال نزول آیه«اخوت»[۳۲] از سوی خدا آن‌گاه که از اندکی یار و کارشکنی‌ها‌ی مختلف اقوام و ملل در طریق رسالت آسمانی‌اش می‌رنجید در ایجاد و استوار ساختن آن میان مسلمانان به صورت‌های مختلف می‌کوشید‌.

آن‌گاه که پیغمبر اسلام پس از ورود به مدینه تصمیم گرفت عقد اخوت و پیمان برادری را که در تاریخ معروف به«حلف الفضول» است به امر خدا در میان گروه‌ها و فرق مسلمان از مهاجر و انصار جاری و برقرار کند. روزی در اجتماع مسلمانان به‌پا‌خواست و فرمود:«تاخوا فی‌الله اخوین اخوین»[۳۳] در راه خدا، دو تا دو تا برادر شوید. آن‌گاه مسلمانان دو‌به‌دو دست یکدیگر را به عنوان برادری فشردند و بدین ترتیب وحدت و همبستگی بین آنان استوارتر شد آن‌جا بود که بنابر نقل معتبر محمدبن سعد پیغمبر اسلام علی‌(ع) را به دستور خدا رسماً به برادری خود برگزید و در میان اجتماع صحابه و مسلمانان دست خود را برشانه‌اش گذاشت و فرمود:‌«یاعلی! انت اخی فی الدنیا و الآخره ترثنی و ارثک و انت منی بمنزله هارون من موسی»[۳۴]

البته تردیدی نیست که در این نوع پیمان شرط هماهنگی و تناسب افراد با یکدیگر از نظر ایمان و فضیلت و شخصیت اسلامی شرطی لازم و ضروری می‌نمود. این معنا با دقت در وضع و حال افرادی که با هم برادر شدند به خوبی روشن می‌گردد. ابن حجر هیثمی که از بزرگان اهل سنت است نیز در این‌باره می‌نویسد پیامبر اکرم(ص ) بارها فرمودند:«علی بهترین برادران من است و حمزه بهترین عموهایم.»[۳۵] و مولا علی(ع) نیز از این امر به عنوان یک افتخار بزرگ نام می‌برد و می‌فرمود:«انا عبدالله و اخو رسوله و لم یسبقنی احد...»[۳۶]؛ من بنده خدا و برادر رسول خدایم. و من آن صدیق بزرگ طریق پیغمبرم که هفت سال زودتر از دیگران پشت سر او به نماز ایستاده و در این راه هیچ رخوتی به خود راه نداده است.

حضرت در قصیده بلندی در خصوص افتخار تقرب خود به پیغمبر سرودند که دو بیتش چنین است:

انا اخوالمصطفی لاشریک فی نسبی معه ربیت و سبطاه هما ولدی

جدی و جد رسول الله متحد و فاطم زوجتی لاقول ذی فند

از سویی حضرت ابن عم و داماد رسول الله‌(ص) و طبق اظهار خداوند[۳۸] و رسول اکرم‌(ص) در میان ذی‌القربی و عضوی از خانواده پیامبر اسلام است.

● نماینده و مباشر و فرمانده جنگ‌های پیغمبر(ص)

از جمله افتخارات مولای متقیان علی(ع) این بود که در بسیاری از امور مهمه از جمله تبلیغ دین حل اختلاف‌های قبیله‌ای دریافت مالیات و قضاوت و مشاورت و فرماندهی جنگ به یاری پیامبر می‌شتافت و به نماینگی از سوی آن حضرت به میان قبایل و طوائف و بلاد گونانون می‌رفت.

امیر مؤمنان(ع) در این راه‌ها و در انجام مأموریت‌ها زخم کاری نیز برمی‌داشت و به جای پیغمبر(ص) سنگ می‌خورد؛ اما هیچ‌گاه از مباشرت و یاری پیغمبر دست نمی‌کشید و در هیچ شرائطی از انجام وظائفی که بر عهده گرفته بود، طفره نمی‌رفت. آن‌حضرت بارها نمایندگی از سوی پیامبر را در میدان‌های حساس و در امور جنگ«غزوه ها و سریه‌ها» و فرماندهی نیروها به امر و اراده پیغمبر(ص) به خصوص در جنگ‌های سختی چون بدر، حنین، فتح مکه، احد، خیبر و حدیبیه و... که بی‌تردید از احدی جز او برنمی‌آمد جانانه و پیروزمندانه بر عهده گرفت و بار مسؤولیت آن را به خوبی بر دوش کشید.

از آن نمونه، جنگ تن به تن با عمربن عبدود و نیز فرماندهی غزوه بدر است که رسول ‌خدا‌(ص) بارها برای اتمام حجت طلب یاری می‌کرد و برای فرماندهی غزوه بدر ابتدا ولیدبن عتبه را پیشنهاد کرد؛ اما او از انجام این مسؤولیت سر‌باز‌زد. آنجا بود که مثل همیشه با شنیدن ندای یاری، علی(ع) شمشیر خود را به دستش داد و زره خود را برتنش پوشاند و او را به میدان فرستاد و پس از فتح پیروزمندانه پرچم را به دست او داد و در حقش دعا کرد.

در جنگ احزاب(خندق) که مشرکان قریش به مدینه حمله ور شدند، رسول خدا(ص)، علی(ع) را فرستاد تا با آنها به جنگ تن‌به‌تن درآید. عمروبن عبدود که مرد قدار جنگی دشمن بود، به میدان آمد و مبارز طلبید. علی(ع) با مشاهده تنهایی پیغمبر(ص) و هل من مبارز دشمن، خاضعانه و مصرانه از محضر پیغمبر(ص) اذن میدان طلبید و در مقابل اکراه اولیه پیغمبر(ص) در اشعار رجزگونه‌ای خطاب به آن حضرت با عنوان«استجازه للحرب» آمادگی و شجاعت و میل به جان‌نثاری خود را برای مبارزه با عمر در ابیاتی چند در مذمت دنیا و فضیلت مرگ با‌عزت چنین اعلام کرد‌:‌

«هل یدفع الدرع الحصین منیه یومااذاحضرت لوقت ممات

انی لاعلم ان کل مجمع یوما یوول لفرقه وشتات

یاایهاالداعی النذیرو من به کشف الاله رواکدالظلمات

اطلق فدیتک لابن عمک امره وارم لهداتک عنه بالجمرات

فالموت حق والمنیه شربه تاتی الیه فبادرالزکوات»[۳۸]

یعنی: اگر هنگام مرگ فرا رسد آیا زره استوار مرگ را باز می‌دارد. نیک می‌دانم که هر انجمنی روزی به جدایی می‌انجامد، پس ای خواننده بیم دهنده و آن‌که خدا تاریکی‌ها را بر او گشوده! فدایت گردم! پسرعم خود را رها کن(ازاو دل بکن) و دشمنانت را از او به پرتاب سنگ بازدار!مرگ حق است و مردن هم جامی است که وی روزی نوشد. پس او باید به کاری شتافت که جان را پاس دارد...

آن گاه بودکه پیغمبر علی(ع) را برای نبردی جانانه برگزید و عمامه خود را برسرش گذاشت و خدا را به جان نثاری و فداکاری‌اش به شهادت گرفت و گفت:«اللهم برز الحق کله و الکفرکله...»[۳۹]؛ یعنی خدایا! تو شاهد باش که اکنون تجسم همه اسلام با همه کفر در آویخته است.

و آن‌گاه که رزم به پایان رسید، علی را درآغوش گرفت و فرمود:«لمبارزه علی افضل اعمال امتی الی یوم القیامه»[۴۰]

افزون بر این در جنگ خیبر که دشمن در معرض سلطه و غلبه بود و علی بر اثر کسالت و درد چشم در جنگ حضور نداشت اگر چه جوانان مهاجر و انصار آماده و منتظر بودند، پیامبر آنها را برای فتح قلعه خیبر برگزیند؛ اما هیچ کس جز پیغمبر نمی‌دانست که کندن و فتح جانانه قلعه از عهده کسی جز علی(ع) برنمی‌آید. بنابراین دستور داد تا او را را در همان حال حاضر کنند. وقتی علی(ع) را حاضر کردند، حضرت با آب دهان مبارکشان قدری بر چشم‌های علی(ع) مالید و او را به میدان فرستاد. سپس آن خیبرشکن تاریخ واردمیدان شد و باکندن قلعه

به فتحی عظیم دست یافت و پیغمبر اسلام پرچم فتح را به دستان قدرتمندش داد...

حسان بن ثابت این واقعه را چنین ترسیم کرد:‌

وکان علی ارمدالعین یبتغی دواء فلما لم یحس مداویا

شفاه رسول الله منه بتفله فبورک مرقیا وبواک راقیا[۴۱]

کسی که قلعه خیبر گشوده به دست به جنگ بدر ز اهریمنان کشیده دمار

کسی که روی مگردانیده هیچ‌گه از رزم کسی که در احد از دشمنان نکرد فرار

نبی فرستاد و نفرمود تا که گردآیند رکابدار نبی چون مهاجر و انصا

از آن فراز علی را بخواند در بر خویش وصی کنار نبی آمد و گرفت قرار

فراز دست نبی شد علی که تا بیند به دست قائد اسلام مظهری ز شعار

پس از فتح مکه و تسلیم‌شدن قریش که با جانفشانی حضرت و به نمایندگی از سوی رسول الله‌(ص) تحقق یافته بود؛ آن‌حضرت یک تنه به شکستن بتها و پاک‌سازی خانه خدا از لوث وجود بت‌ها و خدایان چوبین پرداخت و آیه«فتح» در مدح او خطاب به مهاجران و انصار نازل شد: «لایستوی منکم من انفق من قبل الفتح وقاتل اولئک اعظم درجه من اللذین انفقوامن بعدوقاتلوا و کلا وعدالله الحسنی والله بماتعملو ن خبیر»[۴۲]؛ آنان‌که پیش از فتح مکه انفاق جان و جهاد در راه خدا کردند با شما مساوی نیستند، آنها مقامشان عظیم‌تر از کسانی‌ است که بعد از فتح انفاق و جهاد کردند و خدا به همه وعده نیکوترین پاداش داده و خدا به هرچه کنید آگاه است.

● مدافع و جان‌نثار پیغمبر

در بیان مجاهدت‌های علی(ع) در حفاظت از جان پیغمبر(ص) نمونه‌های بارز و فراوانی در تاریخ نقل شده که بسیاری از آنها به مرور از سر اغراض مختلف امحا و دستخوش تغییر شده‌اند...

پس از رهایی مسلمانان از شعب، خدیجه و ابوطالب که دو یار وفادار پیغمبر بودند در فاصله کمی ازدنیا رفتند و از آن به بعد مسؤلیت علی(ع)در یاری و غمخواری و حمایت از پیغمبر(ص) چند برابر شد. به همین منظور به همراه پیغمبر راهی سرزمین طائف شد تا حضرت را در راستای امر خطیر تبلیغ دین یاری رساند، اگر چه مردم طائف زیر بار نرفتند و جسورانه علیه پیغمبر(ص)شوریدند؛ اما علی‌(ع) آنجا به تنهایی وارد میدان شد و خود را سپر جان پیغمبر(ص) قرار داد و سنگ‌ها را به‌جان خرید؛ چنان‌که بارها سر مبارکش مجروح و خونین شد؛ اما هیچ از آن شکوه نکرد. چنان‌که در جای جای خطبه‌ها و نامه‌هایش به این مسأله با عنوان یک افتخار و احساس وظیفه اشاره می‌کند. و در نامه‌ای که خطاب به عثمان‌بن حنیف نوشته تأکید می‌کند:«والله لوتظاهرت العرب علی قتالی لماولیت عنهاولوامکنت الفرص من رقابها لسارعت الیها...»[۴۳] به خدا قسم اگر عرب و عجم بر من بشورند تا من از یاری پیغمبر(ص) دست بکشم، هرگز چنین نخواهم کرد و اگر فرصت و زمینه وجود داشته باشد، به پیکار با همه آنها خواهم شتافت.

به عنوان نمونه حضرت در شب پنج‌شنبه اول ماه ربیع (سال چهاردهم بعثت) که به«لیله المبیت» معروف است، همزمان با هجرت رسول خدا از مکه به مدینه به جهت فرار از کید و نقشه مشرکان قریش در شرائطی که در معرض مرگی حتمی الوقوع و در تیررس یورش وحشیانه و شبانه جوانان قبایل قریش قرار داشت، درصدد اختفای محل فرار پیغمبر وحفظ جان او برآمد و در این راستا جان‌فشانی‌ها کرد. و از حضرت پرسید: یارسول‌الله آیا شما در سلامت هستید. پیامبر فرمود: آری سپس حضرت با لبخند رضایتی که بر لب داشت و مشتاقانه در بستر پیغمبر خوابید.[۴۴]

و او با این مجاهدت و فداکاری جانانه خود تاریخ را به شگفتی و اذعان و جبرئیل و میکائیل را به تحسین واداشت؛ چنان‌که همان شب بر او فرود آمدند و گفتند:«به‌به از این ایثارگری، ای پسر ابوطالب! چه کسی مانند تو است! خداوند به وسیله تو بر فرشتگان آسمان مباهات می‌کند.»[۴۵]

و این آیه نیز در حق و شأن او بر پیامبر(ص) نازل شد:«و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد.[۴۶]؛ یعنی از مؤمنان واقعی از میان مردم کسی هست جان خود را برای رضای خدا در معرض فدا و معامله با خدا قرار می‌دهند و خداوند به همه بندگانش رؤوف و مهربان است. از دیگر نمونه‌های چنین جان نثاری‌ها می‌توان به دفاع جانانه حمزه عموی پیامبر و علی(ع) از جان شریف رسول الله(ص) در برابر یورش وحشیانه قریش به جمع مسلمانان اشاره کرد که در موسم حج سال سیزده هجری به صورت متعدد رخ داده بود.[۴۷]

افزون بر آن در مدت سه سال محاصره اقتصادی مسلمانان به خصوص قبیله بنی‌هاشم از سوی مشرکین قریش(مکه) در«شعب ابی طالب» در حالی که دشمن دیده‌بان گذاشته بود، حضرت خود را مخفیانه به کنار پیغمبر می‌رساند و بر جان او محافظت می‌کرد. و برای مسلمانان نیز آذوقه می‌برد. جناب ابوطالب که برجان پیامبر می‌ترسید بسا شب هنگام که نزد بستر او میرفت و جای علی را با پیامبر عوض می‌کردتا مشرکان به حضرت دسترسی پیدا نکنند. و در عین حال علی را که در آن‌زمان بین هجده تا بیست سال بیشتر سن نداشت، دلداری می‌داد و بر این کار تشویقش می‌کرد.[۴۸]

و علی(ع) خطاب به پدرش می‌فرمود:

«اتامرنی بالصبر فی نصراحمد فوالله ماقلت الذی قلت جازعا

ولکننی احببت ان ترنصرتی لتعلم انی لم ازل لک طائعا

وسعیی لوجه الله فی نصر احمد نبی الهدی المحمود طفلا ویافعا»

یعنی: آیا تو مرا دلداری می‌دهی بر این امر در حالی که من خود مشتاقم یاریم را نسبت به پیامبر ببینی و بدانی که من پیوسته و در هر حال برادر محمدم. من احمد را که در کودکی و جوانی از سوی خدا ستوده شده است، برای رضای او یاری می‌کنم‌.

● مباشر غسل و کفن و دفن و عزادار پیغمبر

به همان مقدار که وجود ذی جود رسول اکرم(ص) در قید حیات، مهم و از برای عالم، دربردارنده خیر و برکت بود، رحلت جانگدازش نیز،خسارت‌بار و درد‌آور بود. در این میان، احساس درد و غم‌انگیزی حضرت علی(ع) به‌عنوان مباشر و دست پرورده و عزیز دل پیغمبر(ص) از همه باز‌ماندگان بیشتر بود؛ چنان‌که در بیان این سوز و ناله خطاب به بدن پاک پیغمبر(ص) چنین شِکوه می‌کرد:«...ان الصبر لجمیل الاعنک و ان الجزع لقبیح الاعلیک، وان المصائب بک لجلیل وانه قبلک و بعدک لجلل...»[۴۹]؛ صبر و شکیبایی جمیل و زیبا است اما نه در مرگ تو. و بی‌تابی زشت و قبیح است؛ اما نه بر فراق تو. مصیبت مرگ تو سخت بزرگ و سنگین است و هر مصیبتی پیش از تو و بعد از تو در برابر آن کوچک و حقیر است.

بی‌تردید خالی کردن دور نبی مکرم اسلام، به هنگام احتضار و حتی غسل بدن پاک حضرت آن هم از سوی اهل سقیفه که خود را صــــحابه و موالیان نزدیک پیامبر می‌دانستند؛ بنابر تصریح حدیث که کسی جز جبرئیل امین و مولا علی(ع) کنارحضرت باقی نمانده بودند.[

جانسوزی ضایعه، و خسارت رحلت رسول اکرم(ص) را صد چندان کرده و مولا علی(ع) را به حزن و اندوهی مضاعف وا داشته است؛ چنان‌که حضرت به آن لحظات غمبار اشاره می‌کند و می‌فرماید:«...و لقد قبض رسول الله صلی‌الله علی وآله وان راسه لعلی صدری، و لقــد سالت نفسه فی کفی، فامررتهاعلی وجهی، و لقد ولیت غسله و الملائکه اعوانی فضجت الدار والافنیه. ملا یهبط، وملا یعرج، و ما فارقت سمعی هینمه منـهم یصلون علیه حتی و اریناه فی ضریحه فمن ذا احق به منی حیاً و میتاً...»[۵۰]

پیغمبر، جان گرامی‌اش قبض شد درحالی که سر مبارکش برسینه‌ام قــرار داشت و بر روی دستانم، جان عزیزش از بدن جدا شد و من به جهت تیمن و تبرک دستش را برصورتم کشیدم. در کنار اینها غسل پیامبر را به‌صورت مستقیم خود بر عهده گرفتم؛ در حالی که فرشتگان یاری‌ام می‌کردند. گروهی فرود می‌آمدنـد و گروهی بالا می‌رفتند و گوش من از صدای آنان خالی نبود. آنان بر پیامبر اکرم نماز می‌خواند‌ند،تا آن‌گاه که حضرت را در قبر مبارکش دفن کردیم. پس کیست از برای او(درجایگاه وصی)، شایسته‌تر از من؛ چه زنده چه مرده...؟

آن حضرت بقیه عمرش را همواره عزادار پیغمبر و به یاد غم رحلت جانسوزش باقی و گاه و بی‌گاه در حدت‌ها و شدت‌ها و ناملایمات به سوی قبر پاکش می‌شتافت. در تنهایی‌ها، غم‌ها و مظلومیت‌ها به آن پناه می‌‌برد. و این چنین با او سخن می‌گفت:«...بابی انت و امی یارسول الله لقد انقطع بموتک مالم ینقطع بموت غیرک من النبوه والانباء و اخبار السماء...»[۵۱]؛ پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا! بامرگ تو چیزی قطع شد که با مرگ دیگری قطع نشد و آن نبوت و اطلاع‌رسانی از عالم غیب و خبرهای آسمانی بود....

«...الا ان فی التأسی لی بعظیم فرقتک، و فادح مصیبتک موضع تعز، فلقد وسدتک فی ملحوده قبرک، وفاضت بین نحری و صدری نفسک؛فانالله و انا الیه راجعون.»؛پس از روبروشدن با مرگ و رحلت تو هر مصیبتی به من برسد،کوچک است. (فراموش نمی‌کنم) که با دست خود تو را در قبر نهادم و سرت بر سینه‌ام بود و روح پاکت، قبض شد که همه ما از خدا‌ییم و به سوی او باز می‌گردیم.

● وصی و جانشین بر حق پیغمبر

قال الله تعالی:«انماولیکم الله ورسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون.»[۵۲]

حق وصایت و جانشینی برحق رسول خدا(ع) چیزی نیست که هرکسی به صِرف مدعا بتواند به آن دست پیداکند. اگرچه در مدت رسالت حقه پیغمبر(ص) برخی صحابه و مردم در رکاب و پا‌به‌پای او در صحنه‌های مختلف به خدمتگزاری به دین و یاری حضرتش حاضر بودند؛ اما همه اینها دلیل کافی بر شایستگی ایشان به امامت و جانشینی و خلافت بعد از آن حضرت نبود. بلکه باید برای یک چنین جایگاه و مسند معتبری که به دنبال رسالت باکفایت آن پیغمبر آسمانی که مبعوث از سوی خدا است، رقم می‌خورد، تالی تلوی شایسته آن هم با اذن و گزینش الهی منتخب و معرفی شود تا بتواند اراده الهی را در تداوم طریق دین به مرحله عمل برساند. و خداوند عالم پیغمبر اسلام را در کنار علی طلبید و رسالتش را با امامت او پیوند زد و طریق کمال و سعادت بشر را در آن رقم زد.

این انتخاب نه تنها در روز غدیر، بلکه در همان مجالس آغازین رسالت رقم خورد؛ چنان‌که در پیش ذکر شد، حضرت در روز آغازین ابلاغ رسالتش در جمع عشیره چند بار تکرار فرمود:«من یوازرنی علی هذا الامر یکن اخی و وصیی و وزیری و وارثی و خلیفتی من بعدی»؛چه کسی از شما مرا در این راه کمک می‌کند تا برادر، وصی و نماینده من در میان شما باشد.

با همه این توضیحات که داده شد و آن همه تقرب و یاری‌هایی که علی(ع) نسبت به پیغمبر‌(ص) داشت، آیا کسی جز او شایستگی خلافت بلافصل و جانشیی و وصایت حضرتش را دارا بود!

ندای رسای پیغمبر در گوش جان عالم به خوبی آشنا است، آن‌گاه که از«حجه الوداع» به همراه صدها تن از حجاج عرب و عجم مهاجر و انصار از قبائل و گروه‌های مختلف از اطراف و اکناف عالم بر می‌گشتند و دستور الهی«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فان لم تفعل فما بلغت رسالتک» نازل شد در«صحرای غدیر» جلوی دیدگان همه به گونه‌ای که از هر چهار طرف همه به خوبی ببینند، دست علی(ع) را به عنوان وصی، خلیفه و جانشین برحق خود بلندکرد و و با صدای بلند به گونه‌ای که همه بشنوند، چند بار این جمله را تکرار کردند:«من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه...»

از این‌رو پیغمبر با اجتهاد نام خود و علی را مولا نهاد.

گفت هرکو را منم مولا و دوست

ابن عم من علی مولای اوست (مولانا)

پس آن گاه از همه ایشان بیعت جست، به شکلی که همه دست به دست علی(ع) گذاشتند، پس آن‌گاه خطاب به همه تبعیت از علی(ع)را به عنوان شرط اصلی رضای خدا و پیغمبر(ص) و ورود به بهشت مورد تأکید و سفارش قرارداد.

اگرچه با هزاران تأسف، این حق واضح و آشکار به‌ سبب برخی خودخواهی‌ها و خودکامگی‌های برخی، مسیر تاریخ از جهت کمال دور و منحرف شد و راه بر سلطه و تجری هتاکان و خناسان تاریخ نسبت به خاندان رسول مکرم اسلام(ص) باز گذاشته شد.

چه قدر زود همه آن عهد و پیمان و توصیه و سفارش رسول الله(ص) به فراموشی سپرده شد و با جو‌سازی و اجتماعات سقیفه‌ای، دین در گرو دنیا باقی ماند تا برخی بر مسند چند روزه دنیا تکیه بزنند. و چه زود آن خورشید مهر و امامت، سال‌ها پشت ابر سکوت و خانه‌نشینی مظلومانه‌اش ماند؛ اما این حق هرگز از دید منصفان تاریخ و از جریده عالم به انکار و عدم سپرده نخواهد شد.

در این‌باره حضرت در خطبه‌ای به‌نام«شقشقیه» چه جانسوز به بیان مظلومیت‌ها و غصب نا‌جوانمردانه حقش می‌پردازد و در جواب فردی از قوم بنی‌اسد که پرسیده بود، اگر خلافت حق شما بود، پس چرا به شما ندادند، می‌فرماید:«یا اخا بنی‌اسد! انک القلق الوضین ترسل فی غیر سدد و لک بعد ذمامه الصهر و حق المساله و قد استعلمت فاعلم: اما الستبداد علینا بهذا المقام و نحن الاعلون نسبا، و الاشدون برسول الله (صلی الله علیه وآله) نوطا. فانها کانت اثره شحت علیها نفوس قوم وسخت عنها نفوس آخرین و الحکم الله و المعود الیه یوم القیامه.»

یعنی: ای برادر بنی اسدی تو مردی پریشان و مضطربی که نابجا پرسش می‌کنی... پس بدان که آن ظلم و خودکامگی که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد؛ در حالی که ما را نسبی برتر و پیوند و خویشاوندی با رسول خدا است، جز خود‌خواهی و انحصارطلبی چیز دیگری نبود که گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند و گروهی سخاوتمندانه از آن دست کشیدند، داور خدا است و بازگشت همه ما به روز قیامت به سوی او است.

علی حبه جنـه قسیم النار و الجنـه

وصی المصطفی حقاً امام الانس و الجنه

سید محمد ابراهیم حسینی

منابع و مآخذ

۱ـ قاصعه،۱۹۲.

۲- ص۱۲۰ .

۳- نامه۴۵ .

۵-خطبه۱۹۲ قاصعه.

۶- خ۱۹۲قاصعه.

۷-(بحارمجلسی ج۳۹ص۲۱۲.

۸- حکمت ها واندرزهاص۳۹ .

۹- خ۱۷۵.

۱۰- شواهدالتنزیل حسکانی ج۱ص۲۳۴.

۱۱- خطبه قاصعه.

۱۲- خ۱۲۸.

۱۳- خ۱۹۲قاصعه.

۱۴- نامه ۴۵ .

۱۵- بنقل ازینابیع الموده ناب۵۶و۱۸۷ .

۱۶- سوره مجادله/۱۲.

۱۷- خ ۱۹۲ص۱۲۲.

۱۸ - به نقل از سیره ابن هشام ج۲ص۱۲۴.

۱۹- بنقل ازذخائرالعقبی محب الدین طبری ص۱۱۱.

۲۰- بنقل ازذخائرالعقبی محب الدین طبری ص۱۱۱.

۲۱- خ۷۱ .

۲۲-مسنداحمدحنبل ج۱ص۱۹.

۲۳- شوری/۶۱.

۲۶- مناقب خوارزمی ص۲۸وکشف الغمه علی بن عیسی اربلی ج۱ص۱۹.

۲۷- مسنداحمدحنبل ج اص۱۶ .

۳۰-انمالمومنون اخوه فاصلحوابین اخویکم/ حجرات/۱۰.

۲۷- ذخائرالعقبی محب الدین طبری ص۸.

۲۸-سیره النبی ابن هشام ج۲ص۱۲۶و الصواعق المحرقه ص۱۲۰.

۲۹-الصواعق المحرقه.ص۱۲۲.

۳۰-خطبه۱۹۲ قاصعه.

۳۱-به نقل از مجموعه اشعار منسوب به امام علی ..قطب الدین...ش۲۷۵ص۳۶۰.

۳۲- حجرات، ۱۰.

۳۳- بنقل ازکتاب تاریخ پیامبرواسلام.عبدالحمیدآیتی ص۲۹۵.

۳۴-(بنقل ازتاریخ طبری ج۳ص۵۴۶.

۳۵-(س حدید/۱۰).

۳۶-(بنقل ازشرح نهج...انن ابی...ج۲ص۱۲۷.

۳۷- نامه ۴۵.

۳۸- تذکره الخواص بنقل ازابن عباس ص۴۲ وتفسیرکشف الاسرار ج۱ص۵۵۴.

۳۹- بنقل ازتاریخ یعقوبی ج۲ص۲۲.

۴۰- بقره/۲۰۷.

۴۱- بنقل ازبحارعلامه مجلسی ج۹ص۴۸.

۴۲- بنقل ازشرح نهج ...ابی الحدیدج ۱۳ص ۲۵۶وج۱۴ص۱۶۴بنقل ازامالی محمدبن حبیب.

۴۳- حکمت۲۹۲ٍ.

۴۴-(بنقل ازبحار...ج۲۲ص۴۹۱ .

۴۵- خ۱۹۷.

۴۶- خ۲۳۵.

۴۷- خ۱۹۳.

۴۸- درسوره مائده آیه ۵۵.

۴۹- ارشاد شیخ مفیدص۱۱.

۵۰-س مائده آیه ۶۷.

۵۱-خ۱۶۲.

۵۲ ـ سوره مائده آیه۵۵.