شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
مجله ویستا

كانون عقل و آزادی


كانون عقل و آزادی

به یك اعتبار, نیای دنیای مدرن كانت است چرا كه او میراث متفكران عصر اصلاح و رنسانس را در قالب شایسته فلسفی گنجاند و از این طریق در جایگاه پدر معنوی مدرنیته نشست از سوی دیگر یكی از مؤلفه های شاخص مدرنیته, نوع نگرش به انسان به عنوان «كارگزار اعظم» هستی بود بنابراین بیراه نیست كه مقام ومنزلت انسان در فلسفه كانت دقیق ترین روایت مدرنیته از انسان است مقاله حاضر می كوشد همین موضوع را به كاوش بگیرد مؤلف, همین موضوع را در قالب كتابی درآورده و به انتشارات ققنوس سپرده است تا در آینده نزدیك به عرصه نشر درآید

انسان دراندیشه كانت موجودی است آگاه، مختار و مقتدر؛ و چون آگاهی و اختیار و و اقتدار از صفات الوهیت است، در نظر او، انسان موجودی است الهی. نسبت دادن این صفات به انسان البته از آرای ابتكاری كانت نیست، بلكه این دریافت، دریافت غربی از انسان است كه اولین نشانه های تاریخی آن در كتابهای ایلیاد وادیسه هومر آمده، سپس در آرای افلاطون، ارسطو و رواقیان متجلی شده، آنگاه از مضامین مسیحیت عبور كرده، در قضیه «كوگیتو» (۱) ی دكارت تقویت شده و در نهایت به كانت رسیده است. در سنت غربی مرز متمایزی بین انسانیت و الوهیت وجود ندارد؛ و اگر چیزی به نام «تعالی» وجود داشته باشد، انسان است كه متعالی از طبیعت است و مفهوم الوهیت به عنوان مفهومی متعالی در اصل صفت انسان است. به تعبیر ساده تر، در سنت غربی، خدا انسان آسمانی و انسان خدای زمینی است. صفات الهی علم، قدرت، آزادی یا اختیار و ماندگاری یا ابدیت در وجود انسان تحقق می یابد. مفهوم انسان در سنت غربی نه تنها شریك مفهوم الوهیت بلكه عین آن است؛ و مرز انسان وخدا اعتباری است، نه حقیقی. یونانیان خود را نه مخلوق خدایان كه از نژاد آنها می دانستند. «زئوس پدر خدایان ومردمان» هر دو است (ایلیاد، ص۷۰) و آگاممنون، پسر آتره، خطاب به «آخیلوس كه از نژاد خدایان بود» می گوید: «ای آخیلوس كه همانند خدایانی» (ایلیاد، ص۵۰) و آخیلوس خطاب به تالتیبیوس و اوریبات می گوید: «درود بر شما ای فرستادگان و پیام آوران زئوس و مردمان.» به این ترتیب قهرمانان یونانی به صراحت صفات انسانی والهی دارند و «اخیلوس ایزدی (است)كه پاهای خسته نشدنی داشت» (ایلیاد، ص۱۰۹). جامعه خدایان در سنت یونانی همانند جامعه انسانی دارای مراسم جنگ، آشتی، ازدواج، حكومت، خصومت و...بود، به طوری كه «آسیتوشه، زن زیبای آكتور، پسر آزه،در كاخ بلند آكتور از خدای جنگ بار برداشته بود...» (ایلیاد، ص۱۰۱) و «مردم اسپلدون فرمانبردار اسكالاف و یالمن بودند كه نژادشان به آرس، خدای جنگ، می رسید.» (ایلیاد، ص۱۰۱).

مجلسها و اجتماعات ایلیاد بین انسانها و خدایان به نحو یكسان برقرار می شود و خدایان وانسانها در این اجتماعات در كنار هم قرار دارند. «آگاممنون برای زئوس گاو فربه پنج ساله ای را قربانی كرد. وی برای انجام مراسم این قربانی سروران و نام آوران سپاه را بخواند: نستور، ایدومنه، هردو، آژاكس پسر تیده و اولیس، كه در خردمندی همتای زئوس بودند، فراز آمدند.» (ایلیاد، ص۹۶) و آگاممنون خطاب به نستور می گوید: «ای پیرمرد، تو در انجمن بر همه مردم آخایی برتری داری. آه ای زئوس بزرگوار، ای آتنه و ای آپولون، كاش در میان سران و بزرگان یونان ده تن از اینگونه می بود...» (ایلیاد، ص۹۵). صفات مشترك بین خدایان و انسانها، چنانكه گفته شد، عبارت است از آگاهی (علم) آزادی (اختیار)، قدرت و ماندگاری (ابدیت). این صفات الهی پس از عبور از اسطوره های یونانی در نوشته های آناكساگوراس (۲) تحت نام نوس (۳) ظاهر می شود. بنا بر گزارش ارسطو، در نظر آناكساگوراس، صفت تجرد از ماده یا روحانیت نیز به صفات مذكور افزوده می شود. نوس مبدأ حركت است. در نظر ارسطو، «نوس الهی ترین امور است» (Met. P.۱۰۷۴b) نوس را در سنت فلسفه اسلامی به «عقل» ترجمه كرده اند. این ترجمه البته رسا نیست، اما متداول شده است و ماامروز نیز نوس را به معنی عقل به كار می بریم. عقل یا نوس، كه در نظر ارسطو عالی ترین قوه شناخت در وجود انسان است، همان موجود مجرد آگاه و مختار الهی است و، به قول ارسطو، الهی ترین امور است (مقصود از الوهیت دوام یا ماندگاری یا فسادناپذیری است). نوس یا عقل به معنی مورد نظر ارسطو دارای دو شأن فاعلی و مفعولی است. «از یك طرف، در آن عقلی را تمیز می دهیم كه چون خود تمام معقولات می گردد مشابه ماده است و از طرف دیگر، عقلی را كه مشابه علت فاعلی است، زیرا كه همه آنها را احداث می كند» (نفس، ص۲۲۵). به این ترتیب اگرچه در سنت غربی خداوند خالق نیست و جهان قدیم است، عقل در مقام قوه شناسایی در وجود انسان، صورت معقولات را «احداث می كند»، یعنی می آفریند و می توان گفت كه ارسطو صفت آفریدگاری را به آنچه آناكساگوراس به عقل نسبت داده بود می افزاید. البته در نظر آناكساگوراس، نوس محرك جهان است و این بدان معنی است كه حركت مخلوق نوس است. نكته ای كه در اینجا مورد تأكید ماست این است كه نوس یا عقل به عنوان گوهر الهی، مقوم ذات انسان است، یعنی مرز متمایزی بین خدا و انسان نیست.

پس از ارسطو در فلسفه اخلاق رواقی شأن نظری عقل كمرنگ شد و بر جنبه عملی آن افزوده شد و با كمی مسامحه می توان گفت مفهوم «عقل عملین به معنی مورد نظر كانت در فلسفه رواقی تأسیس شد، اگرچه خود ارسطو عقل را به نظری و عملی و تولیدی تقسیم كرده بود. عقل عملی رواقی در مفهوم تكلیف (۴) متبلور شد و با توجه به اهمیتی كه تكلیف در فلسفه كانت دارد، می توان گفت در این بخش كانت از رواقیان متأثر شده است: مفهوم «تكلیف» را كانت از تفكر رواقی اقتباس كرده است. رواقیان مفهوم «عمل صالح» یا صلاح عملی (۵) را به عنوان غایت اخلاقی جایگزین مفهوم «خیراعلی» (۶) كردند كه ازمعیارهای افلاطونی - ارسطویی اخلاق بود. اما عمل صالح به معنی رواقی لفظ عملی نیست كه با خیر مطلق افلاطونی منطبق باشد، بلكه عملی است كه با «دلیل حقانی» (۷) یا نیت خیر یا اراده خیر تطبیق كند. به زبان ساده تر، از نظر رواقیان، معیار فضیلت یا عمل صالح در درون خود انسان است نه درامور خارجی (و این گامی است كه رواقیان در جهت تأمین استقلال انسان از آنچه «غیرانسان» است برداشتند.) این عمل صالح با صداقت عملی دست كم در حوزه اخلاق، حقیقت را از عالم خارج به درون ذات انسان منتقل كرد، یعنی صدق (یا حقیقت) قائم به خصلت و ذات عامل گردید ، یعنی در ذات سوژه جای داده شد، نه در نتایج خارجی عمل . در نظر رواقیان، نیت خیر نیتی است كه منطبق با عقل جهانی (یعنی معتبر برای تمام انسان ها) باشد و همین عقل جهانی رواقیان عقلی عام و مشترك انسانی كانت است.عناصر رواقی درعصر جدید از سه موضع در آرای كانت نفوذ كرد:

۱. تأكید مذهب پروتستان بر نیت به جای عمل.

۲. نظریه حقوق طبیعی با تأكیدآن بر دلیل حقانی.

۳. انضباط در رفتار یا رفتار منضبط در فلسفه سیاسی عصرجدید (لاك و روسو) ۱۶۴(Dic.P).

اكنون برای درك بهتر عنصر الوهیت در ذات انسان از دیدگاه تفكر غربی بهتر است مفاهیمی كه از كتاب ایلیاد نقل شد با مفاهیم مشابه آنها در دو اثر باستانی مشرق زمین، یعنی اوستا و ریگ ودا، مقایسه شود. انسان در ایلیاد چنان كه ذكر شد، مدعی الوهیت و شریك خداست. به عبارت دیگر، در سنت غربی مرز مشخصی بین انسان و خدا وجودندارد. اما در آثار باستانی مشرق زمین از قبیل اوستا و ریگ ودا انسان مغلوب و مقهور خدا و محتاج و وابسته به اوست. خدا در سنت شرقی موجودی «متعالی» است نه فقط نسبت به طبیعت مادی، بلكه همچنین نسبت به انسان. خدای شرقی خدای خالق و آفریدگار است و نه فقط جهان، بلكه انسان را هم آفریده است. انسان شرقی انسانی است محتاج خدا و امیدوار به كمك و هدایت او. «زرتشت از اهوره مزدا پرسید: ای اهوره مزدا... چه چیز تواناتر، چه چیز پیروزمندتر، چه چیز بلندپایگاه تر و چه چیز برای روز پسین كارآمدتر است؟...

آنگاه اهوره مزدا گفت: ای سپیتمان زرتشت، نام من و امشاسپندان در منثره ورجاوند تواناتر از هرچیز، پیروزمندتر از هرچیز، بلندپایگاه تر از هرچیز و برای روز پسین كارآمدتر از هرچیز است» (اوستا، ص۲۷۱). اما نه فقط نام اهورامزدا تواناتر، پیروزمندتر و بلندپایگاه تر از هرچیز است، بلكه او بخشنده زندگی دیرپاست. «ای مزدا اهوره، تو را پاك شناختم آنگاه كه منش نیك نزد من آمد تا آماج و آرزوی مرا دریابد. مرا زندگانی دیرپای ارزانی دار كه هیچكس جز تو نتواند بخشید، آن زندگانی آرمانی كه در شهربازی مینوی تو نوید آن داده شده است.» (اوستا، جلد،۱ ص۴۲) انسان شرقی در مقایسه با انسان غربی، كه دم از رقابت با خدایان می زند و خود را همسنگ آنها می داند، خویش را نیازمند خدا می داند و به درگاه او دست دعا و نیایش دراز می كند: «ای مزدا، مرا از بهترین گفتارها و كردارها بیاگاهان تا به راستی در پرتو اشه یا منش نیك و به آزادكامی تو را بستایم» (اوستا، جلد،۱ ص۳۵).


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.