سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
جنس تبیین های انسان شناسی شناختی
تصویر: مارک ریسجورد
در بازاندیشی مذهبی(1990) و یادآوری منسک (2003 ) تام لاوسن و رابرت مک کالی درصدد اند تا الگو های فراگیر مناسک را در قالبِ سازوکارهای شناختی ، تبیین کنند . عناصر عمدهی شناختی تبیینهایشان از تحقیقات روان شناختیای که در رابطه با تصور های عملی اند ، اقتباس شده است . شواهد روان شناسانه دلالت بر این دارند که انسان ها ، اعمالِ عاملین ( agent ) را به شیوه ی متفاوتی از انواع دیگر حوادث بازنمود می دهند . لاوسن و مک کارتی این کار تجربی را به طرح تصوریِ روبرو ، بسط داده اند : عامل + عمل ( + ابزارها ) ( + اهداف ) . این صورتبندی ، عناصر عامیانهی عمل را آشکار می کند . « عامل + عمل » به روشنی این ایده را القا می کند که عمل هر عامل برای هر بازنمای عملی (action representation ) لازم است .(+ ابزار ها ) دلالت بر این دارد که گاهی اوقات عمل نیاز به شی ای بعنوان ابزار دارد ( من شما را با یک پَر ، غلغلک میدهم ) و (+ هدف بیانگر این است که گاهی اوقات اعمال کارگزار بر اساس یک هدف است ( من گربه را ترساندم ) . لاوسن و مک کارتی معتقدند که افراد معمولی همه ی اعمال را در چهارچوب این مقولات بازنمود می دهند . طرح بازنمایی ، نتیجهی زبان مادری یا دیگر آموزش هایی که به ما داده شده است ، نمی باشد بلکه اصلا صورتی از دستگاه شناختی انسان است که فراگیری زبان و کسب آموزش های دیگر را ممکن می سازد . طرح تصوریِ عمل ، زمانی جالب توجه است که برای به تصویر کشیدن ارتباطاط پیچ در پیچ میان اعمال ، بکار گرفته شود . احتمال دارد که هر عنصر از طرح تصوری ، اعمال پیشین را پیش فرض قرار دهد . به عنوان مثال ، عمل روزمرهی قهوه درست کردن را به یاد آورید . درست کردن یک فنجان قهوه ، هم نیاز به دستگاه قهوه ساز و هم نیاز به مادهی قهوه دارد .
قبل از اینکه بخواهیم قهوه درست کنیم ، کسی باید تصمیم به کاشت گیاه قهوه بگیرد ؛ عمل آسیاب کردن دانه های قهوه در چهارچوب طرح قرار می گیرد . نیز رابطه اش با عمل قهوه درست کردن می تواند به عنوان تکرار عنصر ِ ابزار ( means )، از عمل مادر نشان داده شود . تمام عناصر عمل – عاملین ، اَعمال ، ابزار یا اهداف – ممکن است اعمال پیشین را از قبل فرض بگیرد . همچنین امکان آن وجود دارد صرفا بعد از اینکه اعمال دیگر بوقوع پیوستند ، چیزی به عنوان هدفی بالقوه ، برای عملی خاص در نظر گرفته شود ( فی المثل ما زمانی قادر به روشن کردن دستگاهِ قهوه ساز خواهیم بود که این دستگاه قبلا به برق زده شده باشد) ؛ یا ممکن است عامل ، نیاز به یک سری شرایطی داشته باشد ( فی المثل ، من زمانی می توانم پشت فرمان بنشینم که گواهی نامه داشته باشم . و این بدان معنی است که عمل و پیش فرض هایش می تواند از خلال نوعی بازنمود ساختاری برگشت پذیر که از دریچه ی زبان شناسی قابل درک است بازنمود پیدا کند . در بازاندیشی در مذهب لاوسن و مک کاولی بر آنند تا چنین نظام تصوری فراهم کنند.
مناسک نیز نوعی عمل اند بنابراین وقایع مناسکی در طرح ِعملی به نمایش در می آیند . به نظر لاوسن و مک کالی آنچه که مناسک را از این گونه اعمال متمایز می کند این است که در برخی سطوح ، تصور ِکردار ، مستلزم یک « عامل با ویژگی های مافوق انسانی است که از لحاظ فرهنگی بدیهی به نظر برسد » می باشد . یک عمل مناسکی آن عملی است که در آن خدا ، ارواح ، نیاکان و غیره در قالب عامل اهداف یا ابزار های عمل ، تجسم می یابند . یا جایی که یک عمل اولیه ، یک عامل مافوق انسانی را پیش فرض قرار می دهد . این فرضیه های شناختی میانه رو ، یک دستگاه تبیینی قوی و با قابلیت پیش بینی پذیری بالا فراهم می کند . به عنوان نمونه یکی از تبیینهایِ این نوع فرضیه این است که برخی مناسک وارونه پذیر ( reversible )اند در حالی که دیگر مناسک این گونه نیستند . در آیین مسیح ، ممکن است ازدواج فسخ شود ولی انجام ندادن عشای ربانی ، ایراد دارد . این گونه تفاوت از طریق شیوه ی متفاوت در تصور دو منسک تبیین می شود . در رابطه با عمل ازدواج در آیین مسیح ، کشیش یا پدر روحانی است که این مراسم را به جا می آورد . پدرِ روحانی بودن ، مستلزم به نمایش گذاشتن نوعی ارتباط با خدا است . ارادهی خداوند هنگامی بروز می یابد که عامل را توانا کند .
منسک هنگامی وارونه پذیر است که عامل مافوق انسانی ، به عنوان یک عامل یا نیرو دهندهی یک عامل در نظر گرفته شود .آنچه که انتظار می رود خداوند انجام دهد از او می خواهند که انجامش ندهد . آنجا که قرار نیست منسک وارونه شود عامل مافوق انسانی هم به عنوان هدف عمل( اهداف ) و هم به عنوان چیزی که در ابزار های عمل تعبیه شده است ارایه می شود . در مراسم عشای ربانی ، یا ، عامل خودش همانند ِمسیح عمل می کند و یا ، به مثابه ی شی ای که ارتباط مناسکی با مسیح دارد ( که بستگی به تعهد شخص به تبدل جوهری (transubstantiation ) دارد ) . به این ترتیب لاوسن و مک کارتی ، الگوهای فراگیر و بین فرهنگیِ صورت مناسکی را در قالب قابلیت های تصوریrepresentational ) ) تبیین می کنند .
هر چند که کار لاوسن و مک کارتی به تصور های عامل مافوق انسانی اشاره می کند ، اما در پی آن نیست که نظریه ای در رابطه با چگونگی تولید و توزیع این تصورها در اختیارمان بگذارد . به این خاطر که تصورهای عامل فوق انسانی در واقع مشخص کننده ی دین پرستی (RELIGIOSITY ) اند. و اغلب کارهایی که در رابطه با مذهب صورت گرفته به نوعی به آن ربط داشتند . در اثر اسکات آتران با عنوان به خداوند اعتماد داریم : وجهه ی انقلابیِ مذهب ( 2002 ) ، به طور سیستمتیک به بررسی مسائلی که پیرامون تصورات مذهبی شکل می گیرد ، می پردازد . یکی از پرسش های اثر آتران این است که چرا مفاهیم عامل در مذهب غالب است و چرا مفاهیم مافوق طبیعی عامل از لحاظ فرهنگی گسترهی جهانی دارد؟ ( الن ، 2002، 7 ) . همانند مک کاولی و لاوسن ، پاسخ های آتران به این پرسش ها به شیوهای که « عاملیت » به نمایش در می آید ، آغاز می گردد.
آتران این ظرفیت تصوری را به عنوان یک « واحد ( module ) ذهنی به حساب می آورد . یک واحد ذهنی وظیفتا به پردازش حوزه ی خاصی از سایق های تکرار پذیر در دنیا راجع است که به جریان انتخاب طبیعی مربوط می شود . ( آتران ، 2002 ، 27 ) . آتران در برابر چنین واحد هایی موضع نسبتا میانهروانهتری را اختیار میکند که تنها مستلزم حضور واحد های جداگانه ی عاملین و نیز خطر یاب ضروری می باشد . عاملین آنهایی اند که بر مبنای غلیان های درونی و نه صرفا فشار های بیرونی عمل می کنند . هر حرکت عامل به سمت غایتی است . بنابراین حرکت آنها وابسته به تصور های درونی محیط پیرامون و طرز تلقی های واقع بینانه نسبت به آن است. شواهد زیادی دال بر اینکه انسان ها صاحب چنین واحدی هستند و اینکه آن ها در مراحل اولیه ی تکامل انسانی فعال بوده اند ، وجود دارد .
واحد های شناختی هم دارای حوزه های ناب( ذهنی ) ( proper ) هستند وهم دارای حوزه های واقعی . حوزه ی ایدئالِ مدیولی ، حوزهای است که در آن مدیول به طور طبیعی برای پردازش اطلاعات ، انتخاب می شود ( آتران ، 2002 ، 60 ) . مدیول عامل ، جهت به رسمیت شناختن رفتار حیوانات و انسان ها انتخاب می شود ، بنابراین می توان گفت حوزه ی ایدئالش ، آن انگیزه ایی است که توسط افراد و حیوانات بر انگیخته می شود . حوزه ی واقعی یک مدیول اطلاعاتی است که در محیط حاضر وجود دارد و وضعیت درون دادی مدیول را تحریک می کند . زوزهی باد و خِش خِش برگ ها احتمالا وضعیت ورودی را تحریک کرده و فعالیت مدیول عامل را راه می اندازد. در چنین موردی، واحدِ فوق الذکر ، به اشتباه یک یقین را نشان می دهد و طوری پاسخ می دهد که انگار عاملی در محیط وجود دارد ، در حالی که واقعاً هیچ عاملی وجود ندارد .به اعتقاد آتران این توانایی شناخت عمل بسیار با ارزش است زیرا که این توانایی ، ما را در انتظار قصدِ عواملِ پنهانِ وضعیت های نامطمئن که خطرناک هستند و یا فرصت آمیز هستند ، مانند شکار گران ، نگهبانان و شکار قرار می دهد ، قرار می دهند ( 2002 ، 61 ). اشتباه در مثبت بودن false positive )) نسبتا بیخطراند واشتباه در منفی بودن ( false negative ) کاملا خطرناک . بنابراین واحد ( module ) ، یک « خطر یاب » را تکامل می بخشد که عامل را تحت موقعیت های مشکوک ، هوشیار می کند . هنگامی که مدیولِ عاملی ، یک محرک را به عنوان یک عامل به اشتباه شناسایی می کند ، نتیجهی آن این می شود که انتظارات مدیولیزه شده و درونی در رابطه با انواع اشیا شکل می گیرد : ارواحی با نیات شبهه انسانی ، درختان شبهه انسان. در حالی برخی از این تصور ها موقتی اند برخی دیگر عمری دراز داشته و سرایت می کنند . بویژه تصور های ارواح ، رویا ها و اشباح نمونه های خوبی برای بقا و بازتولید هستتند . آن ها خود را دو دستی به حلقه های موضوعی رایج تقدیم می کنند ( آتران ، 2002 ، 79 ) . نظیر مرگ ، بیماری ، سلامتی یا زندگی . به این طریق افراد قادر می شوند تا ایده ها را برای مقاصد شخصی شان دستکاری کنند . در ثانی بدلیل اینکه ایده ها ، انتظارات را در رابطه با هویت انواع بر می انگیزند ، جالب توجه و به یاد ماندنی هستند . بنابراین ایده های مافوق طبیعی ، یک امتیاز ضروری برای بقا بوده اند و بسیار محتمل است که دائما به یاد آورده شده و منتقل شوند .
بدین ترتیب ، پاسخ آتران به این پرسش که چرا تصوراتِ ( CONCEPT ) عامل ، غلبه پیدا می کند ؟ چرا تصورات ِعامل ، فراگیر هستند ؟ همین است . افراد به صورت خودجوش ، بدلیل اینکه مدیول فراحسیشان به وقایع طبیعی پاسخ می دهد ، عامل های مافوق طبیعی را تصور می کنند طوری که انگار آن ها اعمال منظور دار می باشند . این ها توسط افراد ابداع و بازابداع شده و برخی از آن ها به دیگران سرایت می یابند . همگرایی ِ این ایده ها نتیجه ی سازوکار مشابه جریان انتقال است . به خصوص تصور ها باید آنقدر جالب باشند که مورد توجه قرار گیرند . نیز باید آنقدر جالب باشند تا دائما به یاد آورده شوند . تصور های عامل مافوق طبیعی ، انتظارات را در رابطه با انواع دیگر بر می انگیزند و به این ترتیب در جریان ذخیره سازی و سرایت ، امتیاز ِ انتخابی به شمار می روند . به احتمال قوی همین سبب بقای آن ها می شود . آنچه ما به عنوان تصورات ما فوق طبیعی کارگزار می دانیم نتیجه موارد بی شمار« ایجاد » است . جریان های جهانی انتخاب شناختی ، این تصور ها را پالوده کردند و پانتئونی از تصورات ما فوق طبیعی کارگزار ایجاد کردند که برای دانش پژوهان پدیدهای مذهبی سراسر دنیا ، آشنا است .
تبیین های آتران و لاوسن و مک کاولی ، صورت مشابه ای را به نمایش می گذارند . جان کلام تبیین های لاوسن و مک کاولی الگوی وقایع است . در مثالی که در بالا به آن اشاره کردیم ، آنها نشان می دهند که چگونه برخی مناسک وارونه پذیرند در حالی که برخی دیگر اینگونه نیستند و این هم الگویی از رفتار واقعی و هم الگوی داوری می باشد . رفتار واقعی به این واقعیت اشاره دارد که برخی مناسک وارونه پذیرند اما مابقی اینگونه نیستند ؛ الگویِ داوری ، ادراکات بومی است که بنا بر آن برخی مناسک بدرستی می توانند وارونه شوند در حالی برخی دیگر نباید وارونه شوند . این الگو به این شیوه تبیین می شود که ویژگی های شناخت انسان ، عمل منسک گونه را تصور می کنند . تاکید بر سازوکارهای جهانیِ تصور های شناختی ، چرایی وقوعِ الگو های عمل و قضاوت را تبیین می کنند . به همین دلیل ، پرسش های آتران که می خواهند از چرایی امور سر در بیاورند ، نیاز به الگوی بین فرهنگی و گسترده ی تصور دارند .این الگو ها از طریق بدیهی فرض کردن و حضور سازو کارهای سازنده و انتقال دهنده ی تصورها تبیین می شوند .
هر دوی این تبیین ها مشابهِ تبیین های علّی است که با عنوان « تبیین های ساختاری » شناخته می شوند ( نگاه کنید به لاوسن و مک کاولی ، 1990 ، 79-177 ) . مانند تمام تبیین ها ، تبیین های ساختاری ، ممکن است به عنوان پاسخ هایی برای پرسش های مربوط به چرایی ( WHY- QUESTION) در نظر گرفته شوند . آتران هنگامی که می پرسد « چرا تصورات عامل در مذهب چیره می شود ؟ » و « چرا تصورات مافوق طبیعی عامل از لحاظ فرهنگی گسترهی جهانی دارند ؟ » به وضوح تبیین هایش را به این شیوه قالب بندی می کند( 7 ، 2002 ) . به همان طریق ِمعروف، پرسش از چرایی ممکن است در موضوع ( topic ) و نقطه ی مقابل ( foil ) وملاک ربط (relevance criterion ( مورد تحلیل قرار گیرند . موضوع در مقابل نقطه ی مقابل قرار می گیرد و یک سر نخ کوچک از اینکه چه جنبه هایی از موضوع باید مورد تبیین قرار گیرد ، بدست می دهد . آتران این تقابل ها را در پرسش های خود از طریق پر رنگ کردن مفاهیم کلیدی نشان می دهد . از این رو پرسش اول می خواهد بداند چرا تصورات عامل نسبت به تصورات غیر عاملی در مذهب ، چیرگی دارد . در نهایت ملاک ربط تخصصی کردن جوابی است که باید به این پرسش ها داده شود . یک جواب قوی به پرسش های مربوط به چرایی امور باید ملاک ربط را در خود داشته باشد . به عنوان مثال ، احتمال آن وجود دارد که پرسش های آتران از درون سنت های مذهبی پاسخ داده شود . ممکن است کسی اظهار کند که تصورات عامل مافوق ملی ، از نظر فرهنگی ، جهانی اند بدلیل اینکه خداوند یک عامل مافوق طبیعی است و با همه ی مردم در ارتباط بوده است . اگرچه این می تواند پاسخی به پرسش فوق باشد اما از جنس پاسخی نیست که آتران به دنبال آن است . روشن است که آتران ، لاوسن و مک کاولی بدنبال یافتن پاسخ هایی برای تعیین سازوکار های بنیادی اند و همین ملاک ربط برای پرسش های مربوط به چرایی می باشد .
دو وجه متمایز از تبیین های ساختاری وجود دارد : توپیک ، که همانطور که در بالا اشاره شد یک الگوی با ثبات از اشیا و حوادث را توصیف می کند و پاسخ مربوط به آن ، سازوکارهای بنیادینی را که موجِد این الگو ها هستند را معین می کند و از این نظر پیروی می کند که از پیش فرض های بنیادی هر تبیین ساختاری این است که آن الگویی که باید تبیین شود قوی است و نسبتا مستقل از بستر می باشد . این تبیین ها ، سازوکاری است که در پهنه ی متنوعی از بافت ها وجود دارد . بنابراین در غیاب هر نوع دخالت ، ساز و کارها باید آن اثر معین را در کل حوزه ایجاد کند . اگر آن الگو به این صورت قوی نباشد اصلا پرسش های مربوط به چرایی امور شکل نمی گیرند و قابلیت پاسخ را هر چه بیشتر از دست می دهند . بنابر این الگو ها و همبستگی هایی که در پهنه ی حوزه ، قوی نیستند ، نمی توانند از طریق تبیین های ساختاری ، تبیین شوند . آتران ، لاوسن و کاولی در آثارشان آشکارا نسبت به این پیش فرض ها حساسیت به خرج می دهند . هر سه ی آنها برای روشن کردن این مطلب که الگو هایی که آنها در صدد تبیین آن هستند در بین همه ی فرهنگ ها با ثبات اند ، زحمات بسیاری را متقبل شده اند . بحث از تبیین همه گیر شناسی اسپربری به ما نشان می دهد که بن مایهی تبیین های شناختی ، الگویی بین فرهنگی( فراگیر) است که توسط سازو کار ها ی بنیادی تبیین می شود .این دقیقا همان نیتی است که آتران مک کاولی و لاوسن سعی در انجام آن دارند .
این نوشته ترجمه ی بخشی از مقاله ای با عنوان زیر است :
THE LIMITS OF COGNITIVE THEORY IN
ANTHROPOLOGY pp 284-289
By
Mark Risjord
Mark Risjord, Department of Philosophy, Emory University, Atlanta, GA 30322, USA.
E-mail: mark.risjord@emory.edu
Email : mohammadrasouli8@gmail.com
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست