سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

مبارزه با نفس سرکش در آموزه های قرآنی


مبارزه با نفس سرکش در آموزه های قرآنی

در تفسیر و تحلیل قرآنی از انسان مسایل بی شماری را می توان یافت که ارتباطی تنگاتنگی با نفس پیدا می کند نفس در آموزه های قرآنی ویژگی ها و خصوصیاتی دارد که می توان به اموری چون دارا بودن همه قوای بشری , دارای خواسته و تمایلات , دارای خاطرات پنهانی و غیر قابل مشاهده و اندیشه های مخفی می باشد

در تفسیر و تحلیل قرآنی از انسان مسایل بی شماری را می توان یافت که ارتباطی تنگاتنگی با نفس پیدا می کند. نفس در آموزه های قرآنی ویژگی ها و خصوصیاتی دارد که می توان به اموری چون دارا بودن همه قوای بشری(نساء آیه ۱۲۸ و نازعات آیه ۴۰ و شمس آیه ۷) گرایش به بدکاری و زشتی ها(همان و نیز یوسف ایه ۵۳) ، دارای خواسته و تمایلات ( فصلت آیه ۳۱ و نجم آیه ۲۳ و زخرف آیه ۷۱)، دارای خاطرات پنهانی و غیر قابل مشاهده و اندیشه های مخفی (بقره آیه ۲۳۵ و ۲۸۴ و آل عمران آیه ۱۵۴) می باشد.

قرآن نفس را پدیده ای مخلوق خداوندی و آفریده ای غیر از تن و جسم انسان دانسته است ؛ از این رو خداوند به فرشتگان در هنگام مرگ انسان فرمان می دهد تا نفس او را از تن وی بیرون آورد و اخراج کند.(انعام آیه ۹۳) بنابر این در تحلیل و تبیین قرآنی ، نفس آفریده ای مستقل است که در جسم انسان دمیده شده و یا امری وابسته به جسم است که در نهایت امکان جداشدن از جسم برای او فراهم می باشد.

نفس انسانی هر چند که گرایش شدید وافراطی به بدی ها دارد (یوسف آیه ۵۳) ولی این گونه نیست که گرایش به خیر در وی وجود نداشته باشد، بلکه نفس انسانی آفریده ای در اصل معتدل است که به ملهم به خیر و شر می باشد و خداوندی به گونه ای آن را آفریده است که در مقام تسویه و اعتدال کامل می باشد و هم به خیر و هم شر دعوت می شود.(شمس آیه ۷ و ۸)

قرآن هم چنین بیان می کند که این نفس با خصوصیاتی از این دست و گرایش شدید به بدی ها و زشتی به گونه ای آفریده شده است که بتوان آن را کنترل و مهار کرد و این گونه نیست که نفس بتواند اختیار انسان را در دست گیرد و به هر سو که خواهد ببرد؛ بلکه انسان می تواند با بهره گیری از الهامات تقوایی و دعوت هایی که به سوی خیر و نیکی می شود مهار نفس را در دست گیرد و آن را به سویی که می خواهد هدایت و رهنمون کند و از قوای نفسانی برای کمال بهره مند شود(نازعات آیه ۴۰)

با این همه نفس به طور ذاتی چون زمینی است و گرایش به مادیات و مشتهیات دارد در حوزه زمین و مادیات از قدرت و چیرگی بیش تری برخوردار می باشد و وجود وی در زمین و در میان مادیات او را از غربت و تنهایی بیرون آورده و به وی یاری می رساند تا زمام انسان را در دست گیرد. از این رو خداوند با هشدارهای شدید از انسان می خواهد که نفس خود را مهار کند و از مقام پروردگارش بهراسد و نگذارد تا نفس وی را به هر سوی کشد.(همان پیشین)

به نظر می رسد که نفس بخشی از وجود انسانی است نه آن که تمام وجود وی باشد. از این روست که قرآن از به دست گرفتن بخشی از وجود انسانی (نفس) بخش های دیگر را مطرح می سازد و به انسان هشدار می دهد که نگذارد این بخش با گرایش های افراطی و زمینی خود ممکلت وجودی انسان را در دست گیرد و آن را مسخر خود گرداند. تعبیر قرآنی به این که نفس فرمان دهند و امر کننده به سوء و بدی است نشان می دهد که نفس در نقش فرمانروا وارد می شود و به دیگری فرمان می دهد. این دیگری که نفس مهار امور آن ها را به دست می گیرد، بخش های دیگر وجود انسانی هستند. به این معنا که بخشی از وجود انسان که نفس نامیده می شود بخش های دیگر را در دست می گیرد و به آن ها فرمان می دهد. (یوسف آیه ۵۳)

با توجه به این که از نظر قرآن امکان دوگانه ای در نفس قرار داده شده و اقتضای اعتدال و تسویه آن است که هم به سوی خیر و هم شر بگرایید ولی با این همه گرایش به مادیات در نفس بیش تر است و از این را به فجور و زیاده روی متمایل می شود.

از آن جایی که نفس در مقام تسویه و اعتدال آفریده شده است و ملهم به خیر و شر می باشد(شمس آیه ۷ و ۸) می تواند به دو شکل ظهور و بروز کند. به این معنا که می تواند از الهامات تقوایی بهره جوید و وجود انسانی را به سوی خیر و تقوا هدایت کند که در این صورت نفس لوامه و سرزنشگر می شود و شخص را در هنگام اعمال زشت سرزنش می کند و نمی گذارد تا در دام فجور افتد و راه زیادی روی را در پیش گیرد. از این رو نفس انسان به نفس لوامه تبدیل می شود و تحت تاثیر الهامات تقوایی هدایت خیرگونه وجود انسانی را در دست می گیرد. این نفس لوامه و سرزنشگر همانی است که در اصطلاحات نوین علمی از آن به وجدان تعبیر می شود. وجدان آدمی در حقیقت نفس لوامه و سرزنشگر اوست که با توجه به الهامات تقوایی و گرایش به فطرت توحیدی متمایل به اعتدال در همه امور است و از این که نفس وی تجاوز و زیاده روی کرده و به سوی فجور که نوعی افراط و اسراف است متمایل شود، باز می دارد و در هنگام عمل زشت وی را سرزنش کرده و از وی می خواهد که به سوی اعتدال و میانه روی در همه امور باز گردد. این گونه است که وجدان انسان که همان نفس سرزنشگر و لوامه است وی را به هر کاری که از نظر عقل و عقلا و شرع پسندیده و خیر است تشویق و ترغیب می کند و از زیاده روی باز می دارد. به عنوان نمونه انسان به طور طبیعی به جنس مخالف گرایش دارد و این امری فطری و طبیعی است با این همه دو راه در پیش رو انسان است: آن که اعتدال و میانه روی را پیشه خود ساخته و از راه مباح و حلال این نیاز طبییعی خویش را برآورده سازد یا آن که راه زنا و فجور را در پیش گیرد که در حقیقت زیاده روی و تمایل به افراط است.

وجدان و یا نفس سرزنشگر و لوامه است که متاثر از الهامات شخص را به سوی خیر هدایت می کند و زمینه های اعتدال و میانه در امور را برای وی فراهمی می آورد. با آن که در بیش تری تعبیرات قرآنی نفس به عنوان بخش مذموم انسانی یاد می شود با این همه خداوند به نفس سرزنشگر و وجدان بیدار انسانی سوگند یاد می کند تا ارزش و اهمیت وی را بنمایاند.(قیامت آیه ۳) همین نفس لوامه و سرزنشگر است که وقتی مهار بدن و تن و نیز وجود انسانی را در اختیار گرفت و او را به سوی شاکله اصلی و شخصیت کامل و معتدل و سالم هدایت کرد به صورت نفس مطمئنه در می آید.

به سخنی دیگر نفس را می توان وجودی منفعل در اصل دانست که می تواند و این قابلیت را دارا می باشد که به هر شکلی در آید. این نفس در یک فرایند به دو شکل می تواند بروز و ظهور کند و در نهایت انسان به دو شخصیت با دو نفس متفاوت و متمایز تبدیل می گردد.

نخست این که می توان در مقام وجدان بیدار عمل کرده و هر گاه شخص کاری دربیرون حوزه تقوایی انجام داد وی را به خود آورد و بیدار کرده و هشدار دهد. در این زمان نفس در مقام نفس لوامه نشسته و وجدان بیدار شخص می شود. در یک فرآیند زمانی شخص به کمال و بلوغ می رسد. هر زمانی که شخص عمل خوبی را انجام دهد نفس لوامه ارام می نشیند و شخص به سوی کمال متمایل می شود. اگر در یک دوره زمانی شخص با توجه به سرزنش های لوامه عمل کرده و مسیر تقوایی و الهامات الهی را در پیش گیرد به مقام و منزلتی می رسد که از آن به نفس مطمئنه تعبیر می شود. به این معنا که نفس تقوایی و وجدان بیدار در یک فرآیند توانسته از حال به مقام دست یابد و شخصیت و شاکله وجودی انسان را ساخته و مدیریت وجود انسان را در دست گیرد. این گونه است که آرامش و اطمینان به وی چیره شده و شخص به مرتبه و مقامی از کمال دست می یابد. در این صورت است که امید آن می رود که شخص با چنین شاکله و شخصیت وجودی به بهشت رضوان و جنت لقا برسد و به کمال مطلق نزدیک و تقرب جوید.(بقره آیه ۲۶۵ و نیز فجر آیه ۲۷)

نوع دیگر آن است که نفس اماره کارها را در دست گیرد و امور کشور وجود شخص را مدیریت نماید. این نفس که اماره و فرمانده به بدی ها و زشتی هاست آدمی را فریب نیز می دهد. نفس اماره همانند نفس مطمئن می باشد. با این تفاوت که نفس اماره به بدی ها و زشتی ها در زمان حکومت خویش فرمان می دهد و نفس مطئمن به خوبی متمایل می شود.

پیش از این که نفس اماره مدیریت کشور وجود انسانی را به عهده گیرد، در مقام نفس وسوسه می نشیند. به این معنا که انسان در آغاز موجودی معتدل و مستوی آفریده می شود از این روست که تمایلی مطلق به بدی ها و زشتی ها ندارد. در این جاست که نفس به شکل مسومه وارد می شود و حق را باطل و باطل را حق و نیز زشت را زیبا و زببا را زشت جلوه می دهد تا شخص در دام وسوسه های وی گرفتار آید.(یوسف آیه ۱۸ و ۸۳)

نفس وسوسه گر و مسومه نمی گذارد تا شخص حقایق را چنان که هست ببیند و از این رو همواره در دام وسوسه هایی مخربی است که حقیقت را دگرگونه جلوه می دهد تا شخص در دام وسوسه ها گرفتار شود.(طه آیه ۹۶) این نفس در درون آدمی نشسته و جلوه های زیبا از بدی های به نمایش می گذارد. ( ق آیه ۱۶) و این گونه است که شخص را فریب می دهد و اندک اندک وجود وی را تسخیر کرده و مدیریت امور را در دست می گیرد. در آغاز تنها وسوسه می کند ولی پس از آن که شخص را به پستی ها و زشتی ها و فجور و بدی ها عادت داد آن گاه نه تنها در مقام وسوسه بلکه فرمانروا وارد می شود و به صراحت به زشتی و سوء فرمان می دهد؛ زیرا اکنون دانسته است که شاکله و شخصیت وجودی شخص به زشتی و گناه و فجور گرایش دارد و نمی تواند به دور از زشتی ها و بدی ها زندگی کند. این گونه است که فرمان و دستور می دهد و به وسوسه بسنده نمی کند.(یوسف آیه ۵۳) او اکنون دانسته است که مهار دولت وجود شخص در اختیار اوست و نیازی نیست تا حقی را باطل و یا باطلی را حق و یا زشتی را زیبا جلوه دهد؛ زیرا می داند که شخص دیگر از نظر شخصیت از اعتدال خارج شده و گرایش به زشتی ها یافته است. دیگر او را به مواد مخدر عقل وجود معتاد ساخته است و اکنون زمان فرمانروایی اوست و می توان دستور و فرمان دهد.

دیگر بر خلاف طبیعت اعتدالی و فطرت خدادادی خویش، گرایشی به توحید( اعراف آیه ۱۷۲ و دین(روم آیه ۳۰) و زیبایی ها ( نحل آیه ۶ و ۸)ندارد. ملاک های انسانیت که ایمان (مائده آیه ۶۰ و ۶۱) تعقل و اندیشه ( اعراف آیه ۱۷۹) بوده از میان رفته است و نفس اماره است که حکومت و مدیریت کشور وجود وی را در اختیار گرفته است.

● راه های مبارزه

اکنون تنها راه برای او این است که نور امیدی در دل او دمیده شود و خداوند به وی رحم آورد. به این معنا که توجه به رحمت ایزدی تنها راه امید کسی است که نفس اماره حاکمیت کشور وجود وی را در دست گرفته است.(یوسف آیه ۵۳)

بنابراین لازم است تا شخص به اموری توجه کند که رحمت خداوندی را جلب می کند و از بروز خشم و غضب باز می دارد. برای جلب رحمت خداوند کارهای را قرآن بیان می کند که مهم ترین آن ها توبه است. شخص با توبه می تواند رحمت ایزدی را به سوی خود جلب کند.(بقره آیه ۳۷ و ۵۴ و ۱۶۰ و آل عمران آیه ۸۹ و آیات بسیار دیگر)

دیگر کاری که می تواند انجام دهد آن که استغفار نماید و هم چنین همانند دیگر مجرمان و کسانی که به خود و نفس خویش ظلم کرده اند، رفتار نمایند. نمونه های قرانی برای کسانی که راه نفس را در پیش گرفته و مطیع نفس اماره شده بودند بیان شده است تا انسان با سرمشق قرار دادن ایشان راه حق را جسته و درهای رحمت خداوندی را به سوی خویش بگشایند که از آن جمله می توان رفتار قوم یونس و یا خود یونس (ع) را بیان کرد که وی با ذکر معروف یونسی توانست از خشم و غضب الهی رهایی یابد و محبت و رحمت خداوندی را به سوی خویش جلب کند.

توسل به پیامبر گرامی (نساء آیه ۶۴) و اعتراف به گناه در نزد خدا(توبه آیه ۱۰۲ و قصص آیه ۱۶ و نمل آیه ۴۴) و استمرار توبه (فرقان آیه ۷۱) از راه هایی است که قرآن بدان اشاره می کند.

به هر حال این ها بخش هایی است که می توان در این نوشتار کوتاه بدان اشاره کرد. بررسی همه ابعاد و راهکارهای رهایی از سرکش نفس اماره نیازمند فرصتی دیگر است.

خلیل منصوری