پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
امروز نوبت فروپاشی لیبرال دموکراسی است
خطبه اول)
الحمدلله المتفرد بالکبریا، و اشهد انّه متوحد بتدبیر الارض و السماء، و اشهد انّ محمدٍ المبعوث، رحمةٌ للورا، اکمل الامناء و افضل السفراء، و خاتم الانبیاء، و اشهد انّ امیرالمؤمنین علیبنابیطالب، و اولاده المعصومین، هم المحجّة البیضاء، و منقض البشر من الضلالة و العما، اللهم بلغ مولانا صاحبالزمان صلوة الله علیه، عن جمیع المؤمنین و المؤمنات، فی مشارق الارض و مغاربها، سهلها و جبلها و برّها و بحرها، حیّهم و میّتهم، و عنّا و عن والدینا من الصلوة و التحیاة زنة عرش الله، و مداد کلماته، و منتهی رضاه، و عدد ما احصاه کتابه، و احاط به علمه، اللّهم انا نجدد له فی هذا الیوم، و فی کل یوم عهدا و عقدا و بیعة له فی رقابنا، اللهم کما شرفتنا بهذا التشریف، و فضلتنا بهذه الفضیله، و خصصتنا بهذه النعمه، فَصَلّ علی مولانا و سیدنا صاحب الزمان، واجعلنا من انصاره و اعوانه، و ذابّین عنه، والمستشهدین بین یدیه، طائعین غیر مکرهین، فی الصّف الذی نعت اهله فی کتابک، فقلت صفا کأنهم بنیان مرصوص، علی طاعتک و طاعة رسولک و هذه علیهم السلام، اللهم هذه بیعت له فی اعناقنا، الی یوم القیامه.
عباد الله! اوصیکم و اوصی نفسی بتقوالله، همه شما برادران و خواهران را به تقوای الهی سفارش میکنم.
قال الله تبارک و تعالی، فی محکم کتابه الکریم، «ألم أعهد الیکم یا بنی آدم أن لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین. و أن اعبدونی هذا صراط مستقیم» (یس / ۶۰- ۶۱)
بنا شد در طی این هفتهها درباره شناخت ماهیت و حقیقت عبودیت و بندگی حق، سخن بگوییم. آیهای را در هفته گذشته، در طلیعه عرایضم قرائت کردم، که این آیه دلالت دارد بر این که عبودیت و بندگی انسان، در عرصه زندگی یک امر قهری است، و دائرمدار بین دو حقیقت عبد بودن است. بشر در دوره زندگانیاش لامحالَ عبد است، یا عبد شیطان و یا عبد رحمان، پیمانی که ذات مقدس پرودگار با بنیآدم بسته است، این است که انسانها عبد شیطان نباشند، و عبد خدا باشند.
حقیقت عبد چیست؟ عبودیت یعنی مملوکبودن، و عبد یعنی مملوک. ذات مقدس پروردگار، در سوره مبارکه مریم، آیه شریفه ۹۲ میفرماید: «و ان کلّ من فی السماوات و الارض، الّا ءاتی الرحمن عبدا» هر کسی که در آسمانها و زمین است، این عبد خداست. در حالی که عدهای در دنیا زندگی میکنند، که اینها کافر هستند و خدا را قبول ندارند. در برابر ذات مقدس حق، سر بندگی و عبودیت فرود نیاوردهاند. اما قرآن میگوید: « و ان کلّ من فی السماوات و الارض، الّا ءاتی الرحمن عبدا» هر ذیشعوری در آسمانها و زمین، عبد خداست. پس این کفار چه گونه هستند که خدا را عبودیت نمیکنند.
مقصود از این «عبد» یعنی مملوک خدا. ذات مقدس پروردگار، نسبت به همه انسانها مالکیت دارد و همه انسانها مملوک خدا هستند. مالکیت خدا با سایر مالکیتها تفاوت دارد. چون افرادی که مالک یک مملوک هستند، فقط بهرهبرداری از مملوک در استخدام آنها است، و آنها مسلط بر بهرهبرداری از مملوک هستند، اما نه هر نوع بهرهبرداری. جنابعالی مالک یک اتومبیل هستید، میتوانید از این اتومبیل، بهرهبرداری کنید، اما در بهرهبرداری از این اتومبیل آزاد نیستید که هر استفادهای خواستید، بکنید. رسیدید کنار آب، بخواهید با این اتومبیل در آب سیر و سفر کنید! این قدرت بهرهبرداری و این سلطه در بهرهبرداری برای شما امکانپذیر نیست. در عین این که مسلط بر بهرهبرداری هستید، اما سلطه شما مطلق نیست، سلطه شما محدود است، و گذشته از این، حق تصرف مالک هم نسبت به مملوک محدود است. در آن زمانی که انسانها برده انسان میشدند، یک کسی که مالک برده بود، برده را به خدمت میگرفت، اما هر نوع تصرفی نسبت به برده، حق نداشت و نمیتوانست به ناحق بردهاش را بکشد و به قتل برساند، چون تصرف او محدود بود.
اما مالکیت خدا نسبت به انسانها یک مالکیت مطلق است. هیچ محدودیتی برای سلطه و بهرهبرداری از انسان از نظر ذات مقدس پروردگار وجود ندارد، در تصرف در انسانها هم به عنوان مملوک، ذات مقدس پروردگار، آزاد است. همهگونه تصرف در افراد بشر میتواند انجام بدهد. انسانها مملوک خدا هستند، چه بخواهند و چه نخواهند.
اگر عبد بودن به معنای مملوک بودن است، همانطوری که از آیه شریفه سوره مبارکه مریم، استفاده میشود، بنابراین چهطور خدا در این آیه میفرماید: ای بنیآدم مگر با شما پیمان نبستم، عبد من باشید و عبد شیطان نباشد.
به قول علما، این تحصیل حاصل است، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، عبد خداییم. مملوک خدا هستیم، ولو این که خودمان هم نخواسته باشیم. چهطور خدا نهی میکند، از این که ما عبد شیطان نباشیم و امر میکند بر این که ما عبد و بنده خدا باشیم. اگر عبد به معنای مملوک بودن است، در عین این که ما مملوک خدا هستیم، منتهی ذات مقدس پروردگار اختیار داده به بشر که میتواند در عین مملوکِ خدا بودن، در مقام مملوکِ حق قرار بگیرد، و یا در مقام مملوک حق قرار نگیرد.
موضعِ او در زندگی موضع مملوکِ خدا باشد، یا موضع مملوکِ خدا نباشد. این اختیار را خدا به بشر داده است، همین بشری که مملوک خداست، این توانمندی را دارد که در برابر خدا سرکشی و طغیان کند، از عبودیت خودش در برابر پروردگار دست بردارد، آن روزی که خدا این قدرت و این اختیار را به بشر داد، با بشر یک پیمان هم بست:
ـ «ألم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین.» بنیآدم من به شما قدرت دادم، در عین این که مملوک من هستید، به شرایط و لوازم مملوک بودن من، عمل نکنید، یا اگر خواستید با اختیار خودتان عمل کنید. حالا در برابر این قدرت و اختیاری که به شما دادم، خودتان را به شیطان نفروشید. مملوک شیطان قرار نگیرید، عبد شیطان نباشید. شمایی که در زندگی باید از یک جریانی اطاعت کنید، یک برنامهای را در زندگانی خودتان اتخاذ کنید، دنبالهرو یک امر و نهیای باشید، حالا که بناست شما یک اطاعت و عبودیتی داشته باشید، پس مملوک من هستید، با اختیار و اراده خودتان عبد من باشید و عبد شیطان نباشید.
این که من با اراده و اختیار، عبد خدا باشم، یک عبودیت من، عبودیت قهری است، من مملوک خدا هستم، خدا مالک من است. یک عبودیت، عبودیت اختیاری است، در برابر قدرت اراده و اختیاری که خدا به من داده است، حالا که بناست به اراده و اختیارم، عبد خدا باشم، این به چه معناست؟ یعنی واقعا خودم را مملوک خدا بدانم، برای خودم ملکی، مالی، حقی در برابر خدا قائل نباشم.
راوی خدمت امام صادق علیهالسلام رسید، عرض کرد: «یابن رسول الله، ما حقیقة العبودیة؟» حقیقت عبد بودن و بنده بودن برای خدا چیست؟ امام صادق علیهالسلام جواب دادند: «حقیقة العبودیه، ثلاثة اشیاء» حقیقت عبودیت و بندگی حق، سهچیز است.
خاصیت اول) این که: «ان لّا یری العبد لنفسه فیما حَوّلَه الله تعالی مِلکاً، لانّ العبید لا یکون لهم مِلکٌ، یرون المال، مال الله، یضعونه حیث امرهم الله تعالی به» خاصیت اول و اولین رکن بندگی خدا این است که بنده برای خودش، ملکی را قائل نباشد. زبانش، دستش، فکرش، مال و ثروت و داراییاش مال خودش نیست، همه اینها مالک دارد، مالک آن خداست. این زبان من، ملک من نیست، این ملک خداست. من عبدم، مملوکم. این زبان که مال من نیست، هر چه خواستم با این زبان بگویم. این دست ملک من نیست، این ملک خداست، من نمیتوانم با این دست، هر کاری که دلم خواست انجام بدهم. این پا ملک من نیست، این ملک خداست.
به جایی باید قدم بگذارم که خدا اراده میکند و خدا میخواهد. نه هر جا که دلم خواست با این پا بروم. بالاتر، برادرم! خواهرم! این دل من و تو، ملک ما نیست، این یک ظرف است، ملک خداست. در این ظرف هر عشقی را نمیتوانی جا بدهی، هر خاطرخواهی را در این ظرف دل نمیتوانی جا بدهی. این فقط ظرف عشق خداست. «ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه» خدا در جوف انسان، دو تا ظرف عشق نیافریده، یک ظرف عشق خلق کرده است، آن هم مال خودش است. این دل مملوک خداست، این مغز مملوک خداست. شرط اول بندگی این است. هیچ چیزم را متعلق به خودم ندانم، همهچیزم متعلق به خدا است.
خاصیت دوم) «ولا یدبر العبد لنفسه تدبیرا» انسانی که بنده خداست، دیگر درد «چه کنم» ندارد. دغدغه زندگی ندارد. دغدغه گذران عمر ندارد. خودش را کتبسته تسلیم خدا کرده است. خودش دنبال طراحی و برنامهریزی، خارج از حوزه برنامهای که خدا برای او قرار داده است، نمیرود. تدبیر زندگی بر خلاف آنچه خدا برای او قرار داده، این آدم ندارد. چون مملوک است، یک برده سرنوشتش، زندگیاش همه در اراده مولا است. من مالک خودم نیستم که به فکر خودم باشم. و بخواهم برای خودم برنامهریزی کنم، آن هم خلاف آنچه خدا برای من برنامهریزی کرده است. همه برنامههایم باید در حوزه برنامهریزی خدا باشد.
برادران! خواهران! همانطوری که ما فرد فردمان، عبدالله هستیم و بنده خدا، جامعه ما هم جامعة بنده خداست. زندگی اجتماعی ما هم در حوزه عبودیت پروردگار است. این ملت ما، این مملکت ما، این کشور ما، کشور عبادالله است، مملکت عبادالله است، ملت و جامعة بندگان خداست، در زندگانی اجتماعیسیاسی ما، هیچ تدبیری، هیچ طرحی، هیچ برنامهای، جز در حوزه تدبیر و طرح و برنامهای که خدا برای ما تدبیر فرموده است به نام «شریعت»، نباید وجود داشته باشد، چون ما بنده خدا هستیم، جامعه ما هم جامعه بنده خداست.
خاصیت سوم) «و جملة اشتغاله فیما امره الله تعالی به و نهاه عنه» (بحار الانوار، ج۱، ص۲۲۶) این بنده، وقتی بنده خداست که همه درد و غمش این باشد که هر چه خدا امر کرده، انجام بدهد و هر چه نهی کرده، ترک کند. به هیچجا چشم ندارد، به هیچطرف نظر ندارد، خدا ازش چیخواسته، عبد است، آنی که خدا میخواهد بروم دنبالش. آنی که خدا میخواهد از دست و پای من صادر بشود. آنی که خدا میخواهد زبان من بگوید. آنی که خدا میخواهد گوش من بشنود.
حتی آنی که خدا میخواهد، من بخواهم، این جایش خیلی مهم است. یعنی همه اشتغالش منِ خدا باشم، این بنده منِ خداست است، منِ خدا مالکش هستم، همه وقت به من توجه داشته باشد، همه وقت من را در نظر داشته باشد، همه وقت جبههسای ساحت کبریایی من باشد، همه وقت بگوید خدای من، اله من، الله من. همهچیزش را از من بخواهد و همه همّ و غمّش من خدا باشم، «جملة اشتغال» اصلا به غیر از من مشغول نباشد. به غیر من دل نبندد. جای دیگر غیر از در خانه من سر نگذارد. «و بفنائک احط رحلی، و بجودک اقصد طلبتی، و بغناک اجبر ایلتی» زین العابدین چه میگوید: میگوید، خدایا! خودم، زن و بچهام، زندگیام، همهچیزم را آوردهام در خانه تو بار انداختهام.
بارانداز من، در خانه تو، خداست. خدایا! همه درخواستهای من، از یک مقام توست، آن هم مقام جود تو. «و الی معروفک ادیم نظری» خدایا! همه چشمداشتهای من، در زندگی به یک طرف است. چشمداشت من، به معروف توست، به داده توست. به دست تو چشم دارم، به عنایت تو چشم دارم، تو به من نظر کنی، تو به من بدهی، تو از من بلا را دفع کنی، حالا که من بندهات اینطور هستم، «ولا تحرقنی بنارک» خدایا! چهطور میخواهی مرا در آتش غضب خودت بسوزانی؟! چه طور مرا به عذابت، معذب میکنی؟!
این شرط بندگی خداست. اگر بنده توانست تا اینجا بیاید، که امام صادق علیهالسلام، او را هدایت و راهنمایی کرده است، اگر تا اینجا توانست بیاید، بنده است. آن هم خدا میگوید: «وان اعبدونی» فقط بنده خودم باش. در بندگی من، دیگری را دخالت نده. این که میگوید: «ولا یشرک بعبادت ربه احدا» انسان نباید احدی را در عبادت پروردگارش، شریک قرار بدهد، یعنی چه؟ معلوم است. من که نمازم را برای خدا میخوانم، در نمازم که غیر خدا را دخالت نمیدهم، در روزهام که غیر خدا را دخالت نمیدهم، در یا الله گفتن و مناجات و دعایم که غیر خدا را دخالت نمیدهم.
این «ولا یشرک بعبادت ربه احدا» یعنیچه؟ یعنی تو عبدی. همهچیزت مال من خداست، دیگری را شریک من در این داشتنهای خودت قرار نده. این زبانت مال من است، دیگر در این زبانت غیر من را شریک قرار نده، با این زبان برای غیر من حرف نزن. حتی خودت هم شریک من نشو! حتی برای خودت هم نگو، رضای خودت را هم در نظر نگیر. «و ان اعبدونی» فقط مرا عبادت کنید. بنده من باشید. بنده غیر من نباشید، بنده شیطان نباشید. اگر من، بنده خدا نشدم، ولو در جزء بندگیام، در همان جزء بندگیام، شیطان را شریک خدا قرار دادهام.
خدایا! توفیق بندگی کامل در این خطی که تو برای ما قرار دادی، و در این صراط مستقیمی که تو برای ما نصب کردهای، پروردگارا به همه ما عنایت بفرما.
خدایا! ما میخواهیم تو را بندگی کنیم، تو هم میدانی که ما خاطرخواه تو خدا هستیم. تو هم میدانی که ما دلداده تو هستیم، تو هم میدونی که خلاصه، آخرش، غیر تو خدا، کسی را نداریم، اما چرا نمیتوانیم این طوری باشیم، نه خودمان، نه جامعهمان، چرا نمیتوانیم این شکلی زندگی کنیم، آخه به خاطر این است که ما «آقا» نداریم. ما «صاحب» نداریم، دستمان از دامن ارباب و مولایمان قطع شده، آنی که میخواهد ما را بنده تو بسازد،، یک عمر پدران ما زندگی کردهاند، جمالش را ندیدند، چشمانشان را خاک قبر پر کرد، خدایا ما هم یک عمر داریم زندگی میکنیم، جمال این آقا را ندیدیم، نکند چشمان ما را هم خاک قبر پر کند و چشمانمان به جمالش روشن نشود.
خدایا! نقطه تمام کمالات بندگی و عبودیت خودت در زندگی اجتماعی و فردی ما، فرج مولایمان بقیة الله عجلالله تعالی فرجه الشریف را تعجیل بفرما.
ارواح مطهره شهدای ما، و روح مطهر امام بزرگوار ما را از دعا و عبادت و نیایش ما بهرهمند بگردان.
پروردگارا! سایه پربرکت مقام معظم رهبری، بر سر ما مستدام بدار.
خدایا! باران رحمتت را، در این سرزمین ولایت، متعلق به امام هشتم، علیبن موسی الرضا علیهالسلام نازل بفرما.
برادری به عنوان حاجت گفت دو سه تا ذکر امنیجیب داشته باشم، با یک ذکر امن یجیب، خدایا! حوائج مشروعه همه مرد و زنی که در این عبادت تو شرکت کردهاند، برآورده به خیر بفرما.
امن یجیب المضطر و اذا دعا و یکشف السوء
پروردگارا! دشمنان نابکار ما در جبهههای کفر و نفاق و استکبار ذلیل و نابود و ریشهکن بفرما.
بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد. الله الصمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفوا احد
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
خطبه دوم)
بسم الله الرحمن الرحیم
نحمده و نستیعنه و نستغفره و نتوب الیه، و اشهد ان لا اله الا الله، وحده لا شریک له، کما شهد الله لنفسه و شهدتله ملائکته و اولوالعلم من خلقه، لا اله الا هو العزیز الحکیم. و اشهد انّ محمدا صلیالله علیه و آله، عبده المنتجب، و رسوله المرتضی، ارسله بالهدی و دین الحق، لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون.
و اشهد انّ امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب و الائمة المعصومین، هم حجج الله علی الخلق اجمعین. اللهم صل و سلم علی عبدک و حبیبک و رسولک، محمد سید الاولین و الاخرین، و صل علی علیّ امیرالمؤمنین و صل علی فاطمة بنت رسولک، سیدة نساء العالمین، و صل علی سبطی الرحمه و امامی الهدی، الحسن و الحسین سیدی الشباب اهل الجنة اجمعین، و صلی علی علیّ بن الحسین و محمد بن علی، و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر، اللهم صل و سلم علی صاحب هذه القبة السامیه، غوث الملحوف، الامام الرؤوف، ابیالحسن علی بن موسی الرضا، علیه آلاف التحیة و الثنا، و صل علی محمد بن علیٍّ و علیّ بن محمد و الحسن بن علی. اللهم صل علی نورک و سراجک، و ولی ولیک و وصی وصیک. و حجتک علی خلقک، الحجة القائم المنتظر المهدی، روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا.
عباد الله! اوصیکم و اوصی نفسی بتقوی الله. همه شما برادران و خواهران را به تقوای الهی سفارش میکنم.
هفتهای که گذشت، همایش ارزشمند ائمه جمعه سراسر کشور برگزار شد و نقطه پر درخشش و برجسته این همایش، تشرف پانصد و هشتاد امام جمعه این کشور، به محضر مقدس مقام معظم رهبری بود، و رهنمودهای ارزشمند و حکیمانهای که از ساحت مقدس ولایت و رهبری به عنوان خط اجرایی خطبای جمعه صادر شد. مقام معظم رهبری در رهنمودها و فرمایشات اصولسازشان، دو نکته را به عنوان نکته برجسته کلام و رهنمودشان مورد توجه قرار دادند،
ـ نکته اول اینکه فرمودند انقلاب مقدس اسلامی ما، از ابتدای پیروزیاش با تعارضات مختلفی روبهرو شد، غیر از معارضینی که گوشهوکنار داشت، یک عده شَمَردل، یک عده قدارهکش که میآمدند در میدان و شمشیر میگردانند به روی انقلاب، مثل منافقین، صدام و امثال اینها. دو جریان در معارضه جدی اندیشهای و تئوریک این انقلاب قرار گرفت. یکی اندیشه مارکسیسم و دوم اندیشه لیبرالیسم بود. طرفداران این دو بلوک اندیشه، به عنوان ملیگراها و جریان لیبرال اول انقلاب و منافقین و مارکسیستها، در برابر این انقلاب، صفآرایی فکری و تئوریک داشتند.
در نهایت سرنوشت اندیشه مارکسیسم با فروپاشی شوروی به آن روزگار سیاه منجر شد، و امروز نوبت سقوط اندیشه شیطانی لیبرالدموکراسی است. لیبرالدموکراسی غربی که روز فروپاشی شوروی و سقوط اندیشه مارکسیسم، اینها خودشان را یکهتاز میدان استکبار دنیا فرض کردند و خیال کردند، دنیا دیگر تکقطبی شده است و میدان برای تاخت و تاز و جولان استکباری نظام سرمایهداری و لیبرالدموکراسی باز و بیمانع است. ولی این عقیده دیری نپایید. امروز روز سقوط اندیشه لیبرالدموکراسی و نظام سرمایهداری و در حقیقت فروپاشی شیطان بزرگ استکبار جهانی امریکا، فرا رسیده است.
سقوط اندیشه مارکسیسم و فروپاشی شوروی از یک بحران مالی و اقتصادی آغاز شد و به سقوط انجامید، دقیقا سقوط و اضمحلال اندیشه لیبرالدموکراسی هم از همین بحران مالی و اقتصادی، که اخیرا غرب و امریکا دچار شدهاند، آغاز شده است. به خاطر این که این اندیشهها، اندیشههای مادهپرستانه است، انسانهای طرفدار این اندیشهها، به مبدأ و معادی که عقیده ندارند، اینها برای مدیریت زندگانی خوشگذارنی و توانمندی این جهانی خودشان، به این اندیشهها وابسته شدهاند. وقتی ثابت شد، این اندیشهها نمیتواند زندگی بشر را امروز اداره کند، طبیعی است که ساقط میشود.
برادران و خواهران! این حرف، یک ادعا و شعار، از طرف مقام معظم رهبری نیست. این اقرار خود سردمداران فکری لیبرالدموکراسی در دنیا است. یک آقای اندیشمند و نویسندهای در امریکا که تئوریسین جناح نومحافظهکار است که الآن حاکمیت امریکا را به دست دارد، و استراتژیست بنگاه تحقیقاتی «راند» که از مهمترین پایگاههای پژوهشی در امریکا است، آقای فوکویاما (یوشیهیرو فرنسیس فوکویاما (به انگلیسی: Yoshihiro Francis Fukuyama)، متولد ۲۷ اکتبر ۱۹۵۲، فیلسوف آمریکایی، متخصص اقتصاد سیاسی، رییس گروه توسعهٔ اقتصادی بینالمللی دانشگاه جانز هاپکینز و نویسندهٔ کتاب «پایان تاریخ و آخرین انسان» میباشد که به خاطر نظریهپردازی «پایان تاریخ» مشهور است)، یک اندیشمند معروف، در سال ۱۹۹۲در آستانه فروپاشی شوروی و سقوط اندیشه مارکسیسم، این آقا یک کتابی نوشت، به نام (پایان تاریخ و آخرین انسان)، در این کتاب به خیال خودش ثابت کرد، که آخرین اندیشه بشر، لیبرالدموکراسی است و حرف آخری که بشر در مدیریت زندگی اجتماعیسیاسی دارد، اندیشه لیبرالدموکراسی است. همین آقا، دو هفته پیش در مجله نیوزویک (Newsweek) که از مجلات معتبر امریکا است، یک مقاله نوشته، کسی که تئوریسین حکومت بوش، و دولت امروز امریکا است، در مقالهاش نوشته است، بحران اقتصادی و مالی که در امریکا پیش آمده است، امریکا و نظام سرمایهداری را دارد به یک فروپاشی و سقوط میکشاند. خود این آقا نوشته است! این تنها ادعای مقام معظم رهبری نیست.
یک مجله اقتصادی که در تخصص اقتصاد، میشود گفت از مجلههای معروف علمی دنیا است، مجله چالنجز (challenges) است. در سرمقاله این مجله (به قلم بوفیس وانسون، سردبیر این مجله) مطلبی هست. توجه دارید که معمولا در جراید و مجلات، سرمقالهها به دست تئوریسینهای آنها و آن جریده نوشته میشود، سرمقاله را معمولا سردبیر تهیه میکند، یا عنصری که اندیشه او خطده و خطساز این مجله است. در سرمقاله مجله چالنجز، نوشته شده، ما از اندیشه لیبرالیسم اقتصادی دیگر ناامید شدهایم، بهتر این است، که برای حل مشکلات اقتصادی خودمان، به سراغ ابتکارات شریعت اسلامی در حوزه اقتصاد برویم. عنوان این سرمقاله «پاپ یا قرآن» است!
این آقای نویسنده سرمقاله، در قسمت آخر آن مینویسد: ما امروز بیشتر نیازمند آن هستیم که به جای انجیل، قرآن بخوانیم، شاید قرآن گذشته ما را و آنچه بر سر بانکها و منابع اقتصادی ما مده آمده است، برای ما روشن کند. این اقرار خودشان است.
آن روز امام بزرگوار فرمودند: «من صدای خردشدن استخوانهای مارکسیسم را میشنوم که خرد و نابود میشود»، و امروز خلف صالحش، مقام معظم رهبری به دنیا اعلام میکند: من صدای خرد شدن استخوانهای فرسوده و کهنه لیبرالدموکراسی را میشنوم که غرب را به ذلت میکشاند.
ـ نکته دومی که به عنوان نکته برجسته مقام معظم رهبری بود، این است که فرمودند: هر انقلابی بعد از دو سه سال، در اولین تعارضی که در مدیریت جامعه پیدا کرده است، از اصول و ارزشهای خودش تنازل کرده و با سقوط اصول و ارزشهای آن انقلاب، انقلاب هم ساقط شده است. فرمودند انقلاب ما در انقلابهای اخیر دنیا، این امتیاز را دارد که از اول انقلاب، ما در تعارضات شدید از نظر مدیریت کشور، هم در عرصه همزیستی بینالمللیمان با با سایر جوامع، هم در عرصه مدیریت داخلی بر اساس فرهنگ فرسوده رسوبکرده نظام شیطانی شاهنشاهی قرار گرفتیم، اما قهرمانی، هوشیاری و مقاومت پولادین و آهنین و سرسخت متعبدانه امام در درگاه خدا، نگذاشت ما از اصول و ارزشهای انقلاب تنازل کنیم. خوشبختانه سیسال از انقلاب میگذرد، اصول انقلاب ما، ارزشهای انقلاب ما، امروز، تناورتر، قویتر، محکمتر در برابر بینش جهانیان قرار گرفته است، که غربیها میگویند به سراغ اسلام برویم.
عزیزان! این فرمایش مقام معظم رهبری در واقع یک خطی بود برای خطبای جمعه که رسالت شما، پاسداری از این اصول و ارزشها است. ما این اصول و ارزشها را باید هر کدام به نوبه خودمان پاسداری کنیم، مسؤولیم.
این واقعا مایه تأسف است در کنار موج خون این شهدا، در کنار آه پدران و مادران شهید داده، در کنار دلهای داغدیده و سوزان پانزدهساله و بیستساله خانواده شهدا، یک عده سودجوی معلومالحال، یک گوشه بازار راه بیفتند، قشر مقدس بازاری و اصناف کاسب را تحریک کنند بر علیه این انقلاب و بازار اصفهان و تهران ببندند و تعطیل کنند در خط سودجوییشان برای سه درصد مالیات که اصل آن را هم رئیسجمهور برگردانده است؟! این مایه تاسف است. مرحبا به حمیّت شما بازاریان مشهدی، خوشبختانه در این امتحان بازار مشهد ما سرافراز در آمد، بازار مشهد ما به عنوان بازاریان آبرومند در محضر ولایت علیبن موسیالرضا علیهالسلام در این حکومت بچههای فاطمه زهرا سلام الله علیها، آبروی خودش را حفظ کرد. اینها دستخوش این حرکتهای مرموزانه شیطانی یک عده دستنشانده آن طرف مرز نشدند.
من به عنوان یک طلبه، از ایمان شما بازاریان، از دینداری شما بازاریان، از تعبد شما عزیزان که با کمال مقاومت انقلابی و دینی و اسلامی خودتان ایستادگی کردید و از این خط انحرافی پیروی نکردید تشکر میکنم. انقلاب متعلق به بازار است، بازار پایه انقلاب بوده است. بازار مبدأ جوشش این انقلاب در پانزده خرداد هزار و سیصد و چهل و دو بوده است. این بازاری بیاید رو در رو و سینه به سینه انقلاب بایستد؟! آن هم برای چهار صنار پول؟! در کنار صدها هزار موج خون شهیدی که در پای این انقلاب دارد موج میزند؟ این قدر بیحیایی؟! در کنار این جگرهای سوخته پدرها و مادرهای شهیدی که عزیزشان را برای این انقلاب سرمایهگذاری کردند؟ و مرحبا به ایمان شما بازاری مشهدی که واقعا اصالت دینداری خودتان را در محضر مقدس امام هشتم علیهالسلام به ثبت رساندید.
هفتهای که در شهر ما گذشت، هفته تجلی خدمتگزاران و خادمان درگاه ولایت رضوی علیهالسلام بود، به عنوان هفته شکرگزاری خدمت امام هشتم علیهالسلام. البته خدمت امام رضا علیهالسلام شکرگزاریاش، همین عمل شماست. همین خدمت خالصانه شماست. همین بالا و پایین رفتنها و خدمات صادقانه و عاشقانهای است که شما در محضر ولایت امام هشتم علیهالسلام انجام میدهید. بارگاه علیبن موسیالرضا علیهالسلام را با این جلالت، با این نظافت، با این امنیت و آرامش، شما حفظ کردهاید. خود این خدمت، شکر عملی شماست. اما این هفته به عنوان شکر فرهنگی خادمان امام هشتم علیهالسلام به عنوان هفته شکرگزاری خدمت انجام گرفت و برای این که شما خادمان امام رضا علیهالسلام بدانید در چه موقعیتی از نظر خدمت قرار دارید، این نکته را خدمت شما عرض میکنم:
ـ یکی از شیعیان وارد شهر مدینه شد. رفت در خانه امام صادق علیهالسلام. گفتند حضرت از منزل خارج شدهاند. دنبال امام میگشت. آمد درِ مسجد پیغمبر صلیالله علیه و آله دید یک غلامی آنجا ایستاده، افسار یک اسبی را در دست دارد. از افرادی که آنجا بودند، پرسید شما امام صادق علیهالسلام را اینجا ندیدهاید؟ به او گفتند این آقا غلام امام صادق است، آن هم اسب سواری امام صادق علیهالسلام است. این چشمش به منظره غلام افتاد، دلش ریخت پایین. گاهیوقتی آدم دلش پایین میریزد. آن لحظهای که شما مشغول خدمتگزاری هستید، شما آقای با شخصیت و محترم، پشت پاچال کفشداری، کفش پر گل و لای این زوار را دستت میگیری، و با احترام از او تحویل میگیری، دلت میریزد پایین. گاهیوقتی این طور دل دم آدم پایین میریزد.
این مرد، چشمش به این غلام افتاد، دلش زیر و رو شد. آمد جلو، به غلام گفت: شما غلام امام صادق هستید؟ عرض کرد: بله. گفت میآیی با من یک معاملهای بکنی؟ گفت: چه معاملهای؟ گفت من فلانی هستم، از فلان شهر آمدم، از ثروتمندان معروف آن شهر هستم. میزان مستغلات من این است، نقدینه و سرمایه من این مقدار است، املاک مزروعی من این است، باغم، بستانم، دامهای من، گاو و گوسفند و شتر من این است.
من همه اینها را به تو میدهم، تو همین افسار اسب آقا را به من بده، من به جای تو غلام امام صادق علیهالسلام باشم. تو برو در شهر من، همه دارایی من متعلق به تو. یک فکری کرد، دید معامله بدی نیست! گفت باشه، من حاضرم، اما صبر کن، برم در مسجد، به آقا عرض کنم، آقا هم اگر قبول کردند، میآیم، افسار اسب را به تو میدهم، بنویس، داراییات را به من بده، افسار اسب را داد به این مرد و خودش در رفت به مسجد، آمد خدمت امام صادق علیهالسلام، عرض کرد، آقا اگر یک اقبالی برای من پیش بیاید، آیا شما مانع میشود. حضرت فرمودند: نه! اگر واقعا برای تو یک خیری پیش بیاید، نه تنها مانع تو نمیشوم، به تو کمک هم میکنم. چه شده؟
قصه را برای آقا گفت. یک آقایی آمده، با این خصوصیات، اسمش هم فلانی است، یک همچین معاملهای میخواهد با من بکند. و من اگر این معامله را انجام بدهم، زندگی آیندهام تامین است. و مرفه زندگی میکنم.
حضرت فرمودند: من هم موافقم، حرفی ندارم، کاملا موافقم، برو این معامله را انجام بده، از نظر من هم خاطرت جمع باشد، هیچگونه نارضایتی، دلگیری، نقاری در این مساله نسبت به تو پیدا نمیکنم. خوشحال هم هستم که تو به یک نوایی رسیدهای.
این غلام خوشحال، حرکت کرد، یک چند قدم که جدا شد، حضرت صدایش زدند، گفتند: بیا، برای این که خاطرت هم نسبت به آینده و آخرتت هم جمع باشد، این را بدان، که در این دنیا، هر کس با ما بوده، آنجا هم با ما هست.
آی خادمای امام رضا! که شبانهروزی خدمت میکنید. شب کشیکتان میآیید، جبهه میگذارید، روی درگاه علیبنموسیالرضا علیهالسلام.
این مرد به فکر فرو رفت. آقا میفرمایند هر کس در اینجا با ما بوده، آنجا هم با ما هست. خوب من در اینجا، ده سال، بیستسال بیشتر با آقا نبودهام، شاید آنجا هم من را همین قدر بیشتر نگه ندارند. اگر من بیشتر باشم، لابد بیشتر من را نگه میدارند. نمیارزد این معامله. برگشت افسار اسب را گرفت، گفت: آقا این معامله نمیارزد. من این معامله را انجام نمیدهم.
من از آن روز که در بند تویم آزادم
پادشاهم چو به دست تو اسیر افتادم
علیبن موسیالرضا
شما خادم امام رضا، بدانید، هر چه قدر اینجا خادم امام رضا هستید، آنجا هم خادم امام رضا هستید. آن لحظهای که ملکالموت به سراغ شما میآید، آنجا یک قبضی دستش میدهند، میگویند، این خادم ماست. این در کشیکهایش ما را خدمت کرده است، وقتی هم میخواهند تو را ببرند، نمیگذارند ببرند در آن گودالی که خودت با عمل خودت ساختی. آقا میگویند، این خادم ماست، باید بیاید در خانه ما، اینجا هم ما را خدمت کند. این نص فرمایش امام صادق علیهالسلام است. فرمودند: هر کس که در این دنیا با ما هست، آنجا هم با ما هست.
عزیزان! همه شما میتوانید خادم امام رضا علیهالسلام باشید. در این صحنها که مشرف میشوم، یک منظرهای، از یک پیرمردی دیدم، خیلی من را منقلب کرد، یک پیرمردی بود، همین ساعتهایی که ما مشرف میشدیم، او هم مشرف میشد. کمرش هم درد میکرد، عصا میزد، با زحمت هم راه میرفت. یک چند وفت دیدم که این پیرمرد که میآید حرم، به عصایش یک میخی کوبیده است، یک پلاستیک به این میخ عصا آویزان کرده است.
اول فکر کردم، خوب کفشهایش را میخواهد در این پلاستیک بگذارد، دیدم نه! کفشهایش هم در پلاستیک نیست، این پلاستیک خالی است. من ماتم برد، که فلسفه این پلاستیک و این میخ در عصای این پیرمرد که پیرمرد باحالی بود، چیست! این قصه را دنبال کردم، متوجه شدم این پیرمرد، همینطور که عصا میزند، راه میرود، روی زمین اگر یک سیخی، یک آشغالی افتاده، بر میدارد، میاندازد در این پلاستیک، این خادم امام رضا است. این میآید حرم زیارت کند، اما در زیارت دارد خدمت میکند. پیرمرد از کمر ساقط شده، از پا افتاده، قدرت راه رفتن ندارد، قدرت خم و راست شدن ندارد، اما خاکروبهجمعکن در خانه امام رضا علیهالسلام است. غبارجمعکن در خانه امام رضا است.
برادران و خواهران! همه شما میتوانید خادم امام رضا باشید. حتما خادمی با حکم و بخشنامه و دستور نیست. میتوانید خادم امام رضا علیهالسلام باشید. سعی کنیم ما، خادم علیبن موسیالرضا باشیم.
خدایا! به عزت اولیاءت نعمت خدمتگزاری و مجاورت و دربانی علی موسیالرضا علیهالسلام را تا لحظه مرگ از ما زوال نیاور.
پروردگارا! نقطه نهایی همه موفقیتهای ما، فرج میوه دلشان، امام زمان را تعجیل بفرما.
اموات ما، شهدای ما، امام بزرگوار ما را، در همه خیرات و برکات ما سهیم و بهرهمند بگردان.
وجود مقدس مقام معظم رهبری، در پناه امام زمان علیهالسلام، منصور و مؤید بگردان.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست