یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

گفت وگوی انتقادی در تمام سطوح


گفت وگوی انتقادی در تمام سطوح

یکی از شعارهای اصلاحات «گفتمان» بود و سیدمحمد خاتمی نیز تئوریسین «گفت وگوی تمدن ها» در مقابل «برخورد تمدن ها» اما همان سال ها بودند کسانی که به خاتمی نهیب می زدند که این چه تزی است به جهانیان پیشنهاد می شود اما در داخل یعنی در جایی که خاتمی رئیس جمهورش است و شخص دوم مملکت, محلی از اعراب ندارد

یکی از شعارهای اصلاحات «گفتمان» بود و سیدمحمد خاتمی نیز تئوریسین «گفت وگوی تمدن ها» در مقابل «برخورد تمدن ها». اما همان سال ها بودند کسانی که به خاتمی نهیب می زدند که این چه تزی است به جهانیان پیشنهاد می شود اما در داخل یعنی در جایی که خاتمی رئیس جمهورش است و شخص دوم مملکت، محلی از اعراب ندارد.

برخی ها نیز این سوال را مطرح می کردند که در گفت وگوی بین تمدن ها اگر کسی قرار است از ایران نماینده این گفت وگو شود کدام فیلسوف و اندیشمندی انتخاب می شود؛ نصر سنت گرا، سروش نوگرای دینی، بابک احمدی چپ گرا، حسین بشیریه لیبرال، حدادعادل اصولگرا یا سید جواد طباطبایی و حاتم قادری سکولار. اینگونه بود که یک علامت سوال بزرگ همواره در کنار طرح جهانی رئیس جمهور فیلسوف ما شکل گرفت؛ «بی گفت وگو در داخل چگونه می توان در خارج به گفت وگو نشست؟»

در ایران سال هاست که اثری از گفتمان دیده نمی شود. واژه گفتمان در شعارها و سخنرانی ها زیاد است و از قضا علاقه مندان کاربردش روزبه روز بیشتر می شوند و گستره اش حتی کاندیداهای اصولگرایان را نیز در نوردیده است اما تنها چیزی که در جامعه دیده نمی شود همان گفتمان است و بس.

توده ها که گفتمان را در حد شعارهای در حال محو خاتمی می دانند و البته شوخی های سریالی و سینمایی. احزاب سیاسی که مدام در حال رقابت تخیلی خود هستند و اگر هم کسی صحبت از ائتلاف و گفت وگو می کند منظورش یا ائتلاف و گفتمانی بین خودی ها است - البته دایره بسیار محدودی از خودی ها- یا از آن ور بام می افتد و پیشنهاد ائتلافی از موتلفه تا نهضت آزادی می دهد غافل از آنکه گفت وگو و ائتلاف بین مشارکت و نهضت هم به شکست انجامیده است چه رسد بین نهضت و موتلفه. روشنفکران ما هم که داستان جذاب خود را دارند؛ چشم دیدن یکدیگر را ندارند، نقدهای علمی شان تبدیل به نقدهای شخصیتی شده است و اکثراً دل از مردم بریده اند و چشم از قدرت فروبسته اند.

بسیاری به نوشتن کتاب های حجیم بسنده کرده اند و از هر مصاحبه و گفت وگویی گریزانند. برخی ها هم در کنج کتابخانه ها یا دفتر دانشگاه هایشان نشسته اند و در بیم اخراج اند. معدودی هم هستند که وارد عرصه عملی سیاست می شوند و در رویای تاثیرگذاری بر سیاسیون هستند. آنگونه که ژان پل سارتر در صف اول انقلابیون قرار گرفت و به جای برج عاج نشینی مرسوم در ایران و البته مکتب انگلیسی روشنفکری - به قول تقی رحمانی- ابایی نداشت که با کوهن بندیت ۱۶ ساله به عنوان رهبر دانشجویان معترض مصاحبه کند یا همانند هابرماس که معبود دانشجویان چپ گرای اروپایی شد یا ساموئل هانتینگتون و فرانسیس فوکویاما که با نظریه هایشان دنیا را تکان دادند.

اما همتایان و پیروان این دسته از روشنفکران در ایران هم از لحاظ عددی کم اند و هم تاثیرگذاری آنچنان در عرصه سیاست ندارند که اگر داشتند همانند الگوهای فرانسوی شان می توانستند در انتخابات ریاست جمهوری نهم تاثیرگذار باشند. اینها همه از آن جهت است که در هیچ سطحی از جامعه گفت وگوی انتقادی صورت نمی گیرد؛ کوچک ترین گفتمانی تبدیل به نقد شخصیتی می شود و انگار عقده های چندین ساله است که وسط سفره نقد پهن می شود. اما چه می شود اگر گفت وگویی صورت بگیرد از نوع نقدهای علمی و اصولی؛ گفت وگویی بین گروه های مرجع با سیاسیون، بین سیاسیون و فعالان مدنی و صنفی و کلاً بین همه طیف ها و آحاد مردم. گفت وگویی از جنس نقد و احترام.

● گفت وگو بین گروه های مرجع

گروه های مرجع در ایران را می توان به دو قسم کرد؛ یکی نمایندگان سنت و دیگری نمایندگان مدرنیته. اولی برخاسته از حوزه های علمیه و دومی برخاسته از نهاد دانشگاه. گروه اول مراجع تقلید و روحانیت هستند و گروه دوم دانشگاهیان، نویسندگان و اندیشمندان. در بین روحانیت نیز چند طیف و گرایش دیده می شود؛ یکی طرفداران فکری آیت الله بروجردی هستند که دخالت روحانیت در سیاست را در حد نظارت می خواهند.

در این طیف بعضی از مراجع عظام کمترین اظهار نظر سیاسی را دارند و بعضی هم مانند آیت الله سیستانی ناظر مستقیم بر سیاست هستند بی آنکه کاری به تصمیم گیری های دولتی و حکومتی داشته باشند.طیف دوم روحانیونی هستند که سیاست را همپای دیانت می دانند. معتقد به حضور جدی روحانیون در سیاست هستند. در این طیف نیز هم سنت گرایانی مانند جنتی و مصباح یزدی قرار دارند و هم مدرن هایی مانند صانعی و خاتمی. در طیف اول هم مسلکان آیت الله سیستانی به دموکراسی نزدیک ترند و در طیف دوم نواندیشان مذهبی. البته بین تمام این طیف بندی های کلی طیف های فکری دیگری که در بعضی جاها به اولی و در بعضی جاهای دیگر به دومی نزدیک می شوند نیز وجود دارند.

در بین روشنفکران برخاسته از نهاد دانشگاه نیز طیف های مختلف فکری وجود دارد. از سنت گرایانی همچون حسین نصر، حداد عادل، رحیم پورازغدی تا مذهبیون نواندیشی مانند شریعتی، بازرگان و سروش. از چپ های مارکسیست تا لیبرالیست ها. از سکولارها تا مذهبی ها. اینها طیف های وسیعی از روشنفکران هستند. تقریباً اکثر طیف های فکری دانشگاهی به مفاهیم دموکراسی اعتقاد دارند، به جز سنت گرایان بنیادگرا که حکومت اسلامی را تبلیغ می کنند و چپ های مارکسیستی با گرایشات مائوئیستی و استالینیستی که در پی دموکراسی پرولتاریا هستند.

بنابراین در هر دو گروه مرجع (روحانیت و دانشگاهیان) گرایشات نزدیک به دموکراسی دیده می شود و همچنین گرایشاتی که در تردید انتخاب دموکراسی هستند. اما کمتر پیش آمده بین این دو گروه مرجع و حتی بین طیف های مختلف این دو گروه گفت وگویی رودررو رخ داده باشد. هرچند نمونه های اندکی بوده مانند مناظره حاتم قادری با محسن کدیور یا تاج زاده با خشایار دیهیمی اما هیچ گاه به صورت جدی دنبال نشد و نتیجه ای که باید از آن گرفته می شد به دست نیامد.

در حالی که گفت وگوی انتقادی بین روشنفکران دموکراسی خواه و حتی آنانی که تمایل به نزدیکی با دموکراسی خواهان دارند می تواند در پروژه دموکراسی خواهی تاثیرگذار باشد و بنیادهای فکری قوی برای نیروهای پیش برنده و مجریان این پروژه (سیاسیون) به وجود بیاورد. چه آنکه حتی اشتراکات فراوانی بین روحانیون مدرن و روشنفکران رادیکال وجود دارد؛ آن هم در زمانه ای که وقت جنگ ایدئولوژی ها نیست و دعوا بر سر دموکراسی و عدم دموکراسی است. مانند اشتراک نظر مرجع تقلیدی مثل صانعی با روشنفکر چپ گرای سکولاری مثل بابک احمدی در خصوص حقوق زنان. یا هم آوایی آیت الله موسوی اردبیلی با شادی صدر در خصوص برخورد با بدحجابان. از این روست که برای پیشبرد پروژه دموکراسی خواهی و تقویت بنیادهای فکری آن باید گفت وگو و اتفاق نظری در حداقل ها بین طیف های مختلف گروه های مرجع صورت بگیرد. توافق در حداقل هایی مانند دفاع از دموکراسی و حقوق بشر.

● گفت وگو بین احزاب

احزاب اگرچه منادیان دموکراسی محسوب می شوند اما هستند احزاب یا تشکل هایی در ایران که چندان سنخیتی با دموکراسی ندارند. احزاب در ایران را می توان به دموکراسی خواهان و اسلام گرایان تقسیم کرد. در گروه اول اگرچه بسیاری از احزاب معتقد به پیوند دین و سیاست هستند اما با قرائتی نو از دین سعی در تلفیق ارزش های دینی و ارزش های دموکراسی دارند. از این رو به جای دموکراسی از واژه مردم سالاری دینی استفاده می کنند و از بانیانی نظامی هستند که هم تمایل به جمهوریت دارد و هم اسلامیت. احزاب و گروه هایی مانند مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب جزء مدرن های این طیف هستند و مجمع روحانیون و اعتماد ملی جزء سنتی های این طیف. هر دو طیف نیز به سطوح متفاوتی از دموکراسی معتقدند هرچند که به پایه های اولیه دموکراسی که پذیرش آزادی بیان، آزادی فکر، آزادی انتخاب و حقوق بشر باشد - حداقل در شعارها - اعتقاد دارند.

در گروه اول (دموکراسی خواهان) سکولارها نیز جا دارند؛ چه از نوع لیبرالش مانند نهضت آزادی و ادوار تحکیم وحدت و چه از نوع سوسیالیستی اش مانند کانون نویسندگان.

در گروه دوم اما اسلام گرایان و سنت گرایانی قرار دارند که نام اصولگرا برخود نهاده اند؛ احزاب و گروه هایی مثل هیات موتلفه، جامعه روحانیت مبارز، آبادگران، ایثارگران و... بیش از آنکه به جمهوریت اهمیت دهند دل در گرو اسلامیت نهاده اند. در این گروه هم درجه های مختلفی از میزان وابستگی به دموکراسی وجود دارد. برخی از گروه ها حداقل در اقتصاد به آزادی بازار اعتقاد دارند و برخی دیگر حتی به همین هم معتقد نیستند.

به همین دلیل طیف وسیعی از این گروه فکری نه تنها به گفت وگو با دموکراسی خواهان حتی از نوع اصلاح طلبان حکومتی اش نمی اندیشد که اینان را بعضاً مخالفان دیانت و گول خورده غرب می خواند. بدین جهت گفت وگو با این طیف فکری قابل تصور نیست اما طیف های دیگر می توانند گفت وگوهای انتقادی با یکدیگر داشته باشند و اشتراکاتی را در حداقل ها بیابند. لازمه گفت وگو نیز قبول اشتباهات است و از خود گذشتگی سیاسی برای رسیدن به اهداف مشترک. هدف مشترک نیز دموکراسی است و حکومت قانون برپایه تامین منافع ملی. بنابراین می توان بر روی این اهداف مشترک گفت وگو کرد البته به شرط آنکه در شنیدن نقد ظرفیت داشت و مسیر را به تلافی های گروهی نکشاند. اما آیا احزاب سیاسی به ضرور گفت وگو پی برده اند و آیا تحمل شنیدن نقد را دارند و آیا در هنگامه نقد، موضوع بحث را شخصی نمی کنند؟

● گفت وگو بین فعالان جامعه مدنی

غیر از احزاب و گروه های مرجع، گروه های دیگری نیز هستند که اتفاقاً تمام طیف های آنان همان مجریان اصلی دموکراسی هستند و بی آنان رسیدن به دموکراسی خیالی خام است و تا زمانیکه آنان تقویت نشوند جامعه مدنی بی معنا خواهد بود. این گروه ها همانا انجمن های صنفی، سندیکاها و NGO ها هستند. اگرچه احزاب جزء نهادهای مدنی هستند اما نمی توانند بدون ارتباط با این نهادهای صنفی جامعه مدنی را محقق کنند و در پیشبرد پروژه دموکراسی خواهی موفق شوند.

این تشکل های صنفی پیگیر مطالبات اقشار مختلف جامعه هستند؛ از معلمان گرفته تا کارگران، از دانشجویان تا اساتید و از دوستداران محیط زیست تا دوستداران میراث باستانی. به همین دلیل است که اکنون ضرورت هماهنگی و ایجاد ارتباط بین این تشکل های صنفی دیده می شود و بسیاری بر ایجاد ارتباط بین تشکل های صنفی معلمان، دانشجویان، کارگران و زنان اصرار می ورزند. این گروه ها می توانند با همکاری با یکدیگر خواسته های مسالمت آمیز و قانونی خود را پیش ببرند.

● گفت وگو بین گروه های مرجع، احزاب و تشکل های صنفی

در سطحی وسیع می توان ارتباطی عمیق بین گروه های مختلف اجتماعی برقرار کرد. گروه هایی که سودای دموکراسی دارند و دعوایشان نه بر سر اهداف که بر سر تاکتیک هاست. این گروه ها اشتراکات فراوانی دارند و می توانند با برقراری رابطه ارگانیک با یکدیگر و استفاده از تمام ظرفیت ها اشتراکات خود را به منصه ظهور برسانند. نمونه های بسیاری را از این اشتراکات می توان مثال زد؛ همراهی جنبش زنان با نظرات فقهی مراجع و روحانیونی مثل صانعی و هاشمی رفسنجانی می تواند آنها را در بحث هایی مثل برابری دیه زنان و مردان و بسیاری دیگر از حقوق زنان به موفقیت برساند.

یا برقراری رابطه همدلانه و توام با انتقاد بین دانشجویان و اصلاح طلبان می تواند هم گروه اول را صاحب حامیانی در حکومت کند و هم گروه دوم را صاحب حامیانی قوی در جامعه مدنی. یا ایجاد فضایی انتقادآمیز بین روشنفکران و سیاستمداران هم می تواند سیاسیون را از حمایت فکری روشنفکران و باز شدن گره های استراتژیک برخوردار کند و هم فضایی آزادتر برای فکر کردن و اندیشیدن برای روشنفکران به وجود آورد.

در نهایت دموکراسی اگر هدف قرار بگیرد و گروه های مختلف - با اتخاذ تاکتیک های متفاوت- در گفت وگوی مستمر و مداوم با یکدیگر باشند، می توانند در گشودن گره هایی که بر سر راهشان هست امیدوار باشند. گرهی که برای سیاسیون شرکت در انتخابات و فعالیت آزادانه سیاسی نام دارد، برای روشنفکران امنیت شغلی و فکری و برای تشکل های صنفی نیز دغدغه های صنفی شان.

اینگونه است که هم می توان با یاری روشنفکران تاکتیک های مناسب اتخاذ کرد، با یاری سیاسیون به قدرت نزدیک شد و با یاری تشکل های صنفی از حقوق معیشتی معلمان و کارگران، حقوق جنسی زنان و حقوق حامیان منابع طبیعی و میراث فرهنگی دفاع کرد. اما لازمه تمام اینها برداشتن عینک بدبینی، داشتن سعه صدر و زدودن غبار اختلافات و در کل از خود گذشتگی سیاسی در راه هدفی مشترک و با ارزش است. آیا این گروه ها این ضرورت را احساس کرده اند؟ در ضمن یادمان نرود که تنها از طریق گفت وگو است که اختلافات از بین می رود و تابوها و کج خیالی ها شکسته می شوند.

بابک مهدیزاده