پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مردم گرایی یا عوام زدگی
● مردمگرایی یا عوامزدگی؟
الف) وقتی در چشماندازی تاریخی به جوامع و تمدنهای انسانی مینگریم، میبینیم كه در هریك از این جوامع خاصیتی برجسته است و «صدایی» ویژه در زمینه فرهنگی هریك طنینانداز است
تمدنی مانند روم باستان را به دلیل عملگرایی، جنگسالاری و حقوقمدار بودنش ستودهاند، همچنانكه چینیان را با محافظهكاری و سنتگرایی و دیوانسالار بودنشان و مصریان باستان را با عظمتطلبی و خاكساریشان در برابر مرگ و جهانِ پسین و اطاعتشان از فرعون میشناسند.
در این میان، آنچه كه درباره آن همواره اختلاف نظر وجود داشته است، صدای خاصی است كه بر تمدن ایرانی و فرهنگ ایرانزمین حاكم بوده است. ایرانیان را اندیشمندان گوناگون در مقاطع تاریخی مختلف همچون نمادی از اقتدار و انضباط (هرودوت)، عظمتطلبی و سلطهجویی (سیسرو و ارسطو)، تمركزگرایی سیاسی و دولتگرایی (هگل)، یا سركشی و كنجكاوی و مرزشكنی (مونتسكیو) دانستهاند.
از تواریخ هرودوت گرفته تا نامههای ایرانی مونتسكیو، اندیشمندان بسیاری در غرب به جنبههایی ویژه از تمدن ایرانی نگریستهاند و آن جنبه را با درشتنمایی اغراقآمیزی نگریسته و آن را نكوهش یا ستایش كردهاند.
در سالهای اخیر كه كشورهای وابسته به بافت فرهنگی و تاریخی ایرانزمین (ایران، افغانستان، تاجیكستان و عراق) به عنوان «دیگر» دشمنخو و ستیزهجو در زمینه رسانههای عمومی بینالمللی بازتعریف شدهاند و خوراك برنامههای تبلیغاتی و دستمایه بازتعریف هویت غربی قرار گرفتهاند، بر ناهمخوانی تمدن ایرانی- اسلامی با مردمسالاری، آزادیخواهی و فردگرایی تأكید شده است.
ایرانزمین چه با تعبیری ایدئولوژیك همچون «محور شرارت» تعریف شود و چه در قالبی مدیریتی همچون «خاورمیانهای آشفته»، در هر حال نوعی «دیگری» است كه با تعابیر خاص دیگریها برچسب خورده است و برای مصرف داخلی فرهنگهای غربی و با هدف تضمین انسجام هویتی ایشان طرحریزی و تكثیر شده است.
تن دادنِ نخبگان فكری ایرانی به این تعابیر و پذیرش منفعلانهای كه گهگاه در مورد این برچسبها از خود نشان میدهند، از سویی نشانگر بیتوجهی نسبت به انگیزهها و كاربردهای هویتسازانه این نگاه در جوامع سازندهشان است و از سوی دیگر بر نوعی بحران هویت و فقر تعاریف بومی در مورد ماهیت «صدای ایرانی» دلالت دارد.
آنچه كه بهتازگی در مورد ایران و ایرانی بسیار به گوش میخورد، بر محور كلیدواژه «مردم» سازماندهی شده است. از حدود سه دهه پیش ـ بعد از بحران نفتی دهه هفتاد كه ایران همچون رقیبی برای غرب عرضاندام كرد ـ توافقی عمومی بر جهان غرب حاكم شد تا در رسانههای عمومی خویش تمدن ایرانی را صاحب صدایی مردم زدوده بدانند.
تلاش برای فروكاستن تاریخ این سرزمین به سرگذشت شاهان، به آنجا میانجامد كه «صدای مردم» و «هویت مردمی» را در تاریخ ایرانزمین غایب بدانیم. از این روست كه رماننویسانی مانند گریوز، مورخانی مانند كوك و فیلمهایی مانند «اسكندر كبیر»، بدان گرایش دارند كه ایران و ایرانی را در تودهای درهم و برهم از مردمِ هویت زدوده خلاصه كنند كه توسط شاهانی ـ معمولاً خودكامه و دیوانه ـ برای فتح جهان به حركت درآمدهاند و جهان متمدنِ رومی و یونانی ـ و بهتازگی غربی ـ را تهدید میكنند.
ب) این برداشت، طبیعی و قابل انتظار ـ و صد البته نادرست ـ بوده است. ایرانیان به راستی برای بخش مهمی از تاریخ خویش، تهدیدی جدی برای سرزمینهای پیرامون خویش محسوب میشدند؛ همسایگانی كه بسیار دیر، به دست امپراتورانی مانند اگوستوس و نویسندگانی مانند هرودوت، در قالب مفهوم «غرب» هویت یافتند.
چه در آن هنگام كه این غرب در دهكورههایی یونانی در حاشیه جهان متمدن ایرانی خلاصه میشد و چه بعدها كه رومیان ارتش و سپاه و سازمانی دولتی تشكیل دادند، همچنان ایرانِ زرتشتی یا مسلمان تهدیدی نظامی و فرهنگی محسوب میشد. در این زمینه عجیب نیست كه بعد از فروپاشی بلوك شرق و قحطی دیگری كه غرب برای تعریف هویت خویش بدان نیاز داشت، قرعه فال به نام ایران و كشورهای مقیم آن بخورد و اینجا آماج برنامه «دشمنتراشی» تمدن مدرن غربی قرار گیرد.
با این وجود، همواره تعارضی كوچك در این تصویر ساده شده از ایرانی نیرومند، مهاجم، خطرناك و مخالف آزادی وجود داشته است؛ آن هم به واقعیتی ساده و انكارناپذیر به نام ایرانیان مربوط میشده است.
این حقیقت كه مردمِ ایرانزمین برخلاف این تصور سادهلوحانه، افرادی منتقد نسبت به قدرتهای سیاسی سرزمین خویش، سركش به لحاظ اقتصادی و اجتماعی و علاقهمند به اندركنش با جهان پیرامون خویش هستند، با این برداشت ساده از تمدنِ تكصدایی ایرانی نمیخواند.
خودِ ایرانیان، جدای از قشر كوچكی كه همواره موضوع تبلیغات غرب بودهاند، افرادی مهماننواز نسبت به بیگانگان، مشتاق برای جذب و درونیسازی عناصر فرهنگی تازه، خلاق در دگرگون ساختن و بومی كردنِ این عناصر و روادار نسبت به عقاید و آرای دیگران بودهاند. حتی در همین دو دهه اخیر هم، كشور ایران مطلوبترین پناهگاه برای مهاجران و پناهندگانی بوده است كه به این قلمرو پناه میآوردهاند.
بنابراین، ترفندی فرهنگی كه از دیرباز در موزائیكِ تمدنی «غرب» سابقه داشته و در دیگری و مهاجم پنداشتنِ ایران ریشه داشته، همواره با چالشِ تجربی رفتار مردمِ ایرانزمین روبهرو بوده است.این ماجرا، با مسئلهزا شدنِ مفهوم مردمِ ایران همراه بوده است.
این گرایش در میان نویسندگان، فیلمسازان و خبرسازان غربی وجود دارد كه مردم ایرانزمین را همچون زمینهای درهم و برهم، سازمان نیافته، هویت زدوده، و بیاثر تصویر كنند كه كاملاً تابع شاهانی خودكامه هستند و برخلاف مردمِ فردیت یافته و مدرنِ غربی، از خود اراده و خواستی ندارند. از این روست كه بهویژه از نیمه قرن بیستم به بعد، در نوشتارهای جامعهشناسان و مفسران اجتماعی، به مردم ایرانزمین همچون تودهای رشد نایافته و نابالغ به لحاظ هویتی نگاه شده است. غمانگیز آنكه همین نگرش گاه از سوی نویسندگان ایرانی نیز پذیرفته شده است.
این برداشت، با بیتوجهی به حقایقی تاریخی شكل گرفته است. ایرانزمین، مردمی را در بر میگیرد كه از چند نظر در تاریخ یگانه هستند:
الف) بامدادِ اتحاد سیاسی دولتها و اقوام ساكن ایرانزمین در آن هنگامی فرارسید كه سیاستمدار هوشمندی به نام كوروش موفق شد فن جلب رضایت مردم و مدیریت افكار عمومی را دریابد. در تاریخ جهان، نخستین دولت بزرگی كه با استقبال مردمی و بیشتر با صلح و ابراز وفاداری خودخواسته مردم شكل گرفت، امپراتوری هخامنشی بود.
ب) بیانیه داریوش در بیستون كه شالوده نظم سیاسی ایرانزمین را تا هزار سال بعد تعیین كرد، سه ركن را برای دولت ایرانی تعریف میكند كه عبارتند از :
۱) بوم ـ زمینهای كشاورزی و بهرهوری از خاك؛
۲) شادی؛ یعنی رضایت عمومی و رفاه اقتصادی ؛
۳) مردم ؛ یعنی بافت جمعیتی و مردم كشور و قدرت نظامی و اقتصادی ناشی از آن.
این سه واژه بوم، مردم و شادی در بیست و پنج قرن گذشته در زبان فارسی به همین شكل باقی ماندهاند و در كتیبه بیستون نیز دقیقاً به همین شكل و با همین معنا بهكار گرفته شدهاند. آشكارا دو تا از این سه ركن، به شادی مردم مربوط میشوند!
ج) مردم ایرانزمین نخستین ـ و تا مدتها تنها- مردمی بودند كه در تاریخ جهان ساخت سیاسی خویش را با قیامهایی عمومی یا شورشهایی شهری برمیگزیدند. تاریخ ماد به قول هرودوت از زمانی شروع میشود كه «مردم » دیااوكو را به شاهی برداشتند و چرخ تاریخ ایران از قیام مزدكیان گرفته تا خیزش ابومسلم خراسانی و بابك خرمدین و مشروطه و انقلاب اسلامی، همواره بر محور جنبشهای مردمی گردیده است.
از این رو بیهویت بودنِ مردم ایرانزمین، منفعل بودنشان و تحویلپذیریشان به ساختهای سیاسی مستقر یا حاكمان خودكامه، افسانهای است كه مورخان غربی برای فهمِ جانبدارانه خویش از تمدن ایرانی برساختهاند.
بهتازگی، تعبیری تازه كه برای اشاره به این خیزشهای مردمی و الگوهای دگرگونی تودهای در كشورهایی مانند ایران بهكار گرفته میشود، مفهوم «پوپولیسم» یا تودهگرایی است. پوپولیسم، واژهای است كه از ریشه Populusِ لاتین به معنای مردم ـ در معنای ملت و امت، و نه گروهی از افراد ـ گرفته شده است.
در فلسفه سیاسی امروزین، پوپولیسم را به عنوان برچسب گرایشی سیاسی بهكار میبرند كه بر مبنای ستایشِ افراد عادی جامعه و ارج نهادن بر خواستها و گرایشهای ایشان طرحریزی شده است. سیاستمداران پوپولیست كسانی هستند كه زندگی افراد عادی و میان مایه جامعه را آرمانی میدانند و خود را نماینده خواستهای توده مردم معرفی میكنند.
معمولاً این سیاستمداران زمام جنبههای عمومی اجتماعی را در دست دارند و از محبوبیت برخوردارند و در عین حال به خاطر بیتوجهی و یا دشمنی با طبقه نخبه جامعه، از حمایتهای فكری ایشان محروم میشوند و به ناچار به برنامههایی میانمدت یا مقطعی بسنده میكنند.مفهوم پوپولیسم در تاریخ غرب بسیار قدیمی است.
امپراتورانی مانند ژولیوس سزار و اوكتاویانوس آگوستوس، به همراه انقلابیونی مانند اسپارتاكوس، به این گرایش منسوب بودهاند. در دوران مدرن، پوپولیسم با مفاهیمی مانند رمانتیسم و ناسیونالیسم گره خورد. رگهای نیرومند از پوپولیسم در آثار سوسیالیستهای فرانسوی نیز وجود داشته است.
هیتلر و موسولینی به عنوان رهبران موج فاشیسمی كه در ثلث نخست قرن بیستم اروپا را درنوردیدند، گرایش پوپولیستی قویای داشتند و با این وجود راست و محافظهكار محسوب میشدند. امروزه بیشتر رهبرانی كه خود را پوپولیست مینامند یا به این نام مشهور میشوند، مدعی فرا رفتن از تمایز سنتی راست و چپ هستند. با این وجود از نیمه قرن بیستم به بعد پوپولیستها بیشتر گرایشی راست دارند تا چپ.
مشهورترین نمونههای متأخر سیاستمداران پوپولیست عبارتند از خوان دومینگو پرون، یورگ هایدر و ... پوپولیسم در دو دهه اخیر بهطور خاص برای برچسب زدن به جریانهای اجتماعی عامهگرا و معمولاً عوامزده بهكار گرفته شده است.
روایت عمومی و پذیرفته شده در رسانههای غربی در مورد جریانهای اجتماعی و سیاسی ایران در چند دهه اخیر نیز معمولاً با همین نام شناخته شده است. جریانهای اجتماعی چهار دهه اخیر در كشورمان، بهراستی هم از این نظرها با پوپولیسم كلاسیك غربی شباهت دارند:
الف) مانند پوپولیسم كلاسیك به نام ملت و مردم آغاز میشدهاند و با نقد رادیكال از شرایط موجود و شعار دستیابی سریع و انقلابی به شرایط مطلوب همراه بودهاند.
ب) جنبهای بومیگرایانه و بیگانهستیزانه داشتهاند و با شعار احیای ارزشهای غیرمادی و معنوی ـ بهویژه ارزشهای دینی ـ همراه بودهاند.
ج) گرایشی ضد نخبهگرایانه داشته و اشرافیت، تخصصگرایی و نخبهگرایی فكری را نفی میكردهاند.
با این وجود، در مورد پوپولیست بودنِ برخی از این جریانها تردید وجود دارد. در واقع، حمل مفهوم پوپولیسم بر بسیاری از این جنبشها ـ بهویژه انقلاب اسلامی- نوعی سادهانگاری مینماید؛ چرا كه تكثر نیروهای مردمی در درون جامعه ایرانی و اشكال گوناگونِ مفصلبندی نیروها و توافقشان برای دستیازیدن به حركتی مشترك را نادیده میانگارد.
كوتاه سخن آنكه، مفهوم پوپولیسم، با وجود كارآیی زیادی كه در توصیف بسیاری از جریانهای سیاسی مدرن ـ حتی در جامعه خودمان ـ دارد، وقتی از حدی بیشتر و در معنایی بسط یافته بهكار گرفته شود، در نهایت به همان نتیجه نادرستِ همگونی توده ایرانی و هویت زدوده بودنِ مردم و در نهایت غیاب مردم در صدای فرهنگ ایرانی منتهی میشود؛ نتیجهای كه بنا بر شواهد تاریخی گذشته، چشمانداز پیشاروی ما در آینده و تجربیات امروزین ما نادرست مینماید.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست