پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

توهم جنبش انگاری


توهم جنبش انگاری

به راستی فراتر از موج آفرینی های رسانه ای در فضای مجازی جهت برجسته سازی اعتراض «گروهی سبز به دست», آیا در عالم واقع نیز پدیده ای که از آن بتوان تحت عنوان «جنبشی اجتماعی» یاد کرد, وجود خارجی یافته است

به راستی فراتر از موج آفرینی های رسانه ای در فضای مجازی جهت برجسته سازی اعتراض «گروهی سبز به دست»، آیا در عالم واقع نیز پدیده ای که از آن بتوان تحت عنوان «جنبشی اجتماعی» یاد کرد، وجود خارجی یافته است؟

طراحان این جریان البته تلاش بسیاری کرده اند تا برقامت نحیف این حرکت کور ردای یک جنبش فراگیر اجتماعی بپوشانند؛ اما عرصه عمل البته در طول زمان نشان داد که این رخت عاریتی برتن چنین «ریز جثه ای» زار می زند.

جنبش های اجتماعی چه در نوع مدرن آن و با توجه به تئوری های جدید علوم اجتماعی و چه با مقیاس پیشینی و با درنظر گرفتن نمونه های عینی آن در طول تاریخ، مؤلفه ها و شاخصه های منحصر به فردی دارند که هر «تکانه» جزیی اجتماعی را از داشتن ادعای «جنبش» باز می دارد.

تئوری بافی های حامیان این جریان که البته در «توهمی عامدانه» در راستای هویت سازی برای این حرکت ریشه دارد، نه تنها نتوانست از این کاه شناور در هوا، کوهی بسازد، بلکه حتی موفق نشد روند فعلی را که کاملا به ضرر آنهاست، اندکی معکوس نماید.

به منظور بازشناسی چنین پدیده ای که طراحان آن جنبشی اجتماعی قلمدادش می کنند، البته نقطه عزیمت های فراوانی را می توان مورد توجه قرار داد، اما به نظر می رسد دراین مجال بازکاوی کاستی ها و ناراستی های این حرکت از منظر گزاره های پذیرفته شده علوم اجتماعی- که سردمداران این جریان نیز سنگ این علوم را بسیار برسینه می زنند- انتخابی شایسته باشد.

۱) رفتارشناسی جریان موسوم به سبز در این بررسی حقایق بسیاری را از پستوی اهداف و اغراض این جریان برای ما برملا خواهد ساخت. روانشناسان سیاسی معتقدند که کنش های سیاسی- اجتماعی افراد و گروه ها، ارتباط مستقیمی با ابعاد نهفته ماهیتی کنشگران دارد، به طوری که این رفتارها را می توان نمود و بروزی روشن از چیستی پشت پرده آنها قلمداد کرد.

پدیده ای که طراحان آن در تلاشند به شکل جنبشی اجتماعی فراگیر تصویرش کنند البته به عنوان ابتدایی ترین شاخصه ها باید دارای ماهیتی مردمی آن هم در عرصه قابل اعتنایی از اجتماع باشد. به واقع، مثلث «حامیان مردمی، رهبری و ایدئولوژی» به عنوان مؤلفه های اصلی یک جنبش، از معروف ترین تئوری های پذیرفته شده علوم اجتماعی است و بااین بیان «حمایت مردمی» جزء ابتدایی ترین قرائن راستی آزمایی مدعیان وجود یک چنین جنبشی است.

رفتارشناسی این عده اما ماجرایی دیگر را روایت می کند. تکاپوهای بی ثمر سران این جریان در شکل دهی به حضوری پررنگ در روزهای قدس و سیزدهم آبان به عنوان دو نمونه آماری برای این تحقیق، مناسب می نماید.

شاید اولین نکاتی که در تحلیل ماهیت رفتاری گروه موسوم به سبز، دراین دو روز به ذهن متبادر شود کم شماری حامیان آنها و در نتیجه ناکامی سران این جریان در فراخوان طرفداران خود باشد که البته همین نکته نیز نتایج قابل توجهی را در راستای وهم آلود بودن ادعای وجود جنبشی فراگیر برای ما به ارمغان خواهد آورد.

تحلیل چگونگی حضور این گروه در روزهای یاد شده اما درسطحی عمیق تر، نکات تامل برانگیز دیگری را به نمایش می گذارد. عرصه حضور چشمگیر آحاد ملت در آخرین جمعه ماه مبارک رمضان البته معیار بسیار خوبی برای سنجش عیار مردمی بودن این جماعت محدود آشوب گر است. دراین میان اما آنچه در سطح خیابان های تهران مشاهده شد و درتصاویر پخش شده و از مجموعه های خبری سیما نیز منعکس گردید، سبز به دستان- صرف نظر از اندک شماری آنها- کاملا در تقابل با مسیر راهپیمایی مردمی درحال حرکت بودند و به ظاهر مقصدی را غیراز حرکت به سوی دانشگاه تهران مدنظر داشتند.

حرکت دسته جمعی در میان جمعیت اما درخلاف جهت مسیر مردم البته شاید در ابتدایی ترین برداشت، نوعی تلاش در جهت اخلال و بی نظمی را به ذهن متبادر کند اما به باور روانشناسان سیاسی این رویداد به روشنی حاکی از وجود رگه های قابل توجهی از «مردم ستیزی» در ابعاد نهفته ماهیتی این جریان است.

حرکت جمعی در میان مردم آن هم خلاف جهت البته زمانی که با فریادهای سبز به دستان و تلاش آنها برای غلبه بر صدای ملت اما با سردادن شعارهایی متضاد، همراه شود می تواند در فهم این شاخصه از ماهیت نهان اخلال گران کمک شایانی باشد.

مردم ستیزی نهفته در پستوی ذاتی این جریان اما در گام بعدی به نوعی «مردم گریزی» بدل گردید. در آستانه سیزدهم آبان ماه درحالی که پایتخت نشینان مصمم به حضور برسر وعده هرساله خود، در مقابل لانه جاسوسی بودند؛ سران این حرکت با تلاشی مثال زدنی سعی در فراخوان حامیان خود در نقطه ای دیگر از شهر نموده و از این طریق جدایی خود را از صف ملت به اثبات رساندند.

با این وصف باید پذیرفت حضور هرچند کم شمار این جماعت محدود در میدان هفت تیر تهران و تلاش تامل برانگیز آنها در شکاف افکنی میان خود و مردم، تاکید مضاعفی بر رویه غیرمردم مدار و در نتیجه غیراجتماعی بودن این حرکت بود.

۲) طبق بیان پیشین، موضوع دیگری که جنبش انگاری این جماعت را به چالش می کشد؛ مسئله «رهبری» است. کاستی این شاخصه در چنین پدیده ناهمگونی البته نیازی به اثبات ندارد و بسیاری از حامیان این جریان نیز بارها به این امر معترف بوده اند که در این میان می توان به گفته های محسن آرمین سخنگوی سازمان مجاهدین اشاره داشت.

آرمین با بیان اینکه سازمان واحدی برای مدیریت جنبش سبز وجود ندارد به ایلنا گفت: این وضعیت آسیب پذیری هایی خواهد داشت که در آن میان می توان به احتمال بروز تفرق و پراکندگی در سطح شعارها، اهداف و راهکارها اشاره کرد.

محمدجواد حق شناس عضو مرکزیت حزب اعتماد ملی هم در همین رابطه اذعان کرد: موسوی نماد جریان هوادار خود است اما این جریان درحال حاضر رهبر و لیدر مشخصی ندارد و بخشی از آن را فاقد رهبری منسجم، کنترل شده و منضبط می دانم.

کژفهمی طراحان این جریان از چیستی ماهیت جنبش های اجتماعی و تأکید بیش از حد بر تکثر و چندصدایی بودن این شبکه به اصطلاح اجتماعی، باعث گردیده تا آنها از مؤلفه مهمی همچون رهبری غافل بمانند.

این جماعت متوهم بر این باورند که طیف گسترده و پراکنده جنبش، ضامن بقاء آنها و موجب بازدارندگی از برخوردهای حذفی است. تأکید بر چند صدایی هرچند آن چنان بیراه نیز نباشد، نباید ضرورت وجود یک صدای واحد در رأس هرم جنبش را به حاشیه براند و این همان کژفهمی یادشده از شاخصه های اصلی جنبش هاست.

این البته بخشی از ماجراست؛ ضعف رهبری «اندک جماعت سبز به دست» اما ناشی از لقمه بزرگتر از دهانی است که مدعیان هدایت این جریان، قصد بلعیدن آن را دارند. در میان دانه درشت های این حرکت به واقع گزینه ای را نمی توان یافت که در ابعاد رهبری یک جنبش اجتماعی بوده و حتی یارای چنین ادعایی باشد.

شاهد این بیان البته طرح مثلث خاتمی، موسوی و کروبی به عنوان شورای رهبری این جریان، برای جبران ضعف هر یک از این افراد است که البته از این طریق نیز طرفی برنبستند.

با این حال هرچند اثبات کاستی عنصر رهبریت در این خرده تحرک نو پدید، تلاش زیادی را نمی طلبد اما تبیین ابعاد این نقیصه از نظرگاه جامعه شناسان سیاسی امری قابل بررسی است؛ مقوله «رهبری» در میان مباحث جنبش های اجتماعی، فراتر از صرف فرمان راندن فردی خاص است. در این رابطه جامعه شناسان سیاسی جنبش ها را دارای گونه های مختلفی از رهبری می دانند که البته وجود همگی آنها لازم و ضروری است.

«رهبران ایدئولوگ» یکی از این انواع است. رهبر ایدئولوگ دستگاه فکری یک جنبش را معرفی کرده و اندیشه آن را مشخص می کند. او در این راستا دو وظیفه مهم را برعهده دارد؛ یکی نشان دادن نارسایی های وضع موجود و دوم تبیین و چیستی وضع مطلوب جامعه.

باید توجه داشت که رهبری یک مجموعه، نتیجه حاصل از دو فرآیند اعمال رهبری از سوی سران و پذیرش این موضوع از سوی حامیان است. به این ترتیب تنها با بیان ایدئولوژی و اندیشه و بدون تبعیت از طرف مقابل هیچ گونه ای از رهبری متصور نخواهد بود.

این ناهنجاری البته از اجزاء غیرقابل انکار جماعت موسوم به سبز است به طوری که سران این جریان- هرچند به ظاهر- دم از امام، انقلاب و قانون اساسی می زنند و اهداف خود را در چهارچوب های پیش گفته تعریف می نمایند، حامیان آنها اما شعارهایی مبنی بر حمایت از نظام پهلوی و در راستای اهداف ته مانده سلطنت طلبان آن سوی مرزی سر می دهند. این ناهمگونی را همچنین در نحوه بروز علنی این جریان نیز می توان مشاهده کرد؛ هنگامی که سردمداران این حرکت- البته به منظور ابراز وفاداری خود به تئوری های شارپ- ادعای پایبندی به اصول مبارزات مسالمت آمیز و خشونت پرهیز را دارند؛ خرده تحرکات آنها در کف خیابان و از همان نخستین روزهای پیدایش، صحنه دیگری را رقم می زدند و آثار زیانباری را از خود برجای گذاشتند. این موارد نمونه هایی روشن برای اثبات فقدان رهبری ایدئولوگ در این جریان سراسر ناهمگون بود.

«رهبران بسیج گر» البته دومین گونه از این گروه است، آنها وظیفه دارند حامیان را به مسیر جنبش کشانده، افراد ناراضی از وضع موجود را ساماندهی کنند و طرفداران خود را برای حضور در عرصه هایی که محتاج قدرت نمایی است، تحریک و ترغیب نمایند.

هرچند قابل انکار نیست که جمع قابل توجهی از افراد در این جریان، از هیچ تلاشی برای بسیج بدنه اجتماعی- که البته وجود آن محل تردید است- فروگذار نکرده اند، اما ناکامی آنها در بسیج حامیان به طوری که در روز ۱۳آبان به زحمت شمار آنها از هزار نفر فراتر می رفت، خود گواه روشنی بر کاستی این نوع از رهبری در رأس جریان فتنه است.

۳) در رابطه با «ایدئولوژی» که سومین مؤلفه اصلی یک جنبش اجتماعی است، بدان جهت که عده ای را در اتهام زنی در جهت سیاسی انگاری این یادداشت یاری نرسانیم، بحثی نخواهد شد. اما تأملی در روش شناسی این جریان به منظور ابراز وجود و ظهور اجتماعی، به نظر ضروری می نماید.

به باور جامعه شناسان سیاسی یک جنبش برای اینکه بتواند یکی از اصلی ترین خصوصیات خود یعنی «مسالمت آمیز» بودن را حفظ کند باید در کنار بهره گیری از ابزارهای بسیج اجتماعی، روش های «کنترل اجتماعی» را نیز مدنظر قرار دهد.

این مهم البته زمانی به دست خواهد آمد که رهبری جنبش بتواند هم اندیشه آن را تبیین کند و هم اجزائش را هدایت و کنترل نماید. با این وصف و باتوجه به فقدان رهبری، به نظر می رسد، خشونت آمیز بودن رویه این حرکت چندان تعجب برانگیز هم نبوده و البته از سوی دیگر همین امر تأکید مضاعفی بر ادعای بی اساس جنبش انگاران خواهد بود.

در نهایت باید تصریح داشت که به باور نگارنده، این مشت از خروار، به روشنی گویای این واقعیت است که نه تنها چنین خرده تحرک رو به افولی، هیچ گونه شباهتی به جنبش های اجتماعی ندارد، بلکه حلوا، حلوا گفتن حامیان آن هم جز تلخ کامی حاصل دیگری را برای آنها به ارمغان نیاورده است.

متین محجوب