یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

فتح طبیعت و نهیلیسم


فتح طبیعت و نهیلیسم

تسلط بر طبیعت در واقع بنیان اصلی نهیلیسم در اندیشه مدرن است

تسلط بر طبیعت در واقع بنیان اصلی نهیلیسم در اندیشه مدرن است. طبیعت پس از دوران یونانی، تبدیل به حیطه سلطه می گردد و به تدریج طبیعت بعد اصلی و اساسی خود را از دست می دهد. در اینجا بحث بر سر این است که چه واقعه ای رخ می دهد که منجر به تسلط بر طبیعت می گردد و ارتباط آن چیز با نهیلیسم چگونه است؟

جریان تسلط بر طبیعت، آن طور که هوسرل نیز گفته، یک جریان علمی و ریاضی است که منجر به آن می شود که طبیعت تبدیل به یک (اشاره) و یا یک (علامت) گردد. قبل از این تبدیل، رابطه انسان با طبیعت رابطه ای اروتیک (Erotice) بوده است. در اینجا انسان و طبیعت جهانی چندگانه را به خود اختصاص می دادند و انسان دارای ابعاد متفاوت و گوناگون در رابطه با طبیعت بوده است.

اما تبدیل طبیعت به یک سیستم «علامت» طبیعت را از تمام ابعاد ممکن خالی می گرداند. در اینجا انسان نیز تابع سیستم علامت می گردد و از این رو چیز زیادی در حیات انسانی باقی نمی ماند. طبیعت قبل از این دنیایی چندگانه را در بر داشته است و اثری از پیدایش و وجود یک سیستم علامت در آن نبوده است. به عبارت دیگر ارتباط انسان و طبیعت براساس وجود یک جهان «تجربه زنده» و این رابطه نیز به خودی خود دینامیک و چند بعدی بوده است. این رابطه زنده بنیان وجودی انسان در طبیعت بوده و طبیعت نیز مانند انسان چندگانه بوده و هر نوع تغییری در انسان لزوماً بر طبیعت نیز اثر می گذاشته است. اما پیدایش فیزیک و تعمیم ریاضیات طبیعت را دچار تحول کرده و از آن یک سیستم علامت به وجود می آورد.

از سوی دیگر اقتصاد بورژوازی که براساس مبادله متکی بوده، طبیعت را به صورت یک واحد از ارزش مبادله ای در می آورد. در اینجا جهان تعادل و «این همانی» به صورت ارزش مبادله ای مسلط در می آید. به همین ترتیب، «زبان طبیعت» نیز دچار تغییر گشته و جهان علائم بر همه چیز غلبه می کند.

بدین ترتیب است که دنیای «نیست انگاری» (نهیلیسم) جای اصلی مقام رابطه را در طبیعت به خود اختصاص می دهد. در جهان نیست انگاری طبیعت دیگر پشتوانه ای از نظر علائم نداشته و نتیجه کشفیات علمی همان پیدایش و گسترش جهان نیست انگار است. لذا تسلط بر طبیعت آسان تر شده و جهان طبیعت به هر نحوی که انسان بخواهد قابل تغییر است. همین تسلط بر طبیعت است که باعث سهولت تسلط انسان بر انسان می گردد. طبیعت تبدیل به یک پدیده «آناتومیک» می گردد و چارچوب آن با منطق تجزیه و تحلیل علمی خود را منطبق می سازد. به عبارت دیگر آناتومی نه فقط در انسان بلکه در پدیده ها نیز رخ می دهد. هر پدیده ای مورد «تشریح» کامل قرار می گیرد و فقط هنگامی که آناتومی تشریحی پدیده کامل شد، پدیده به صورت علمی دیده می شود. این در واقع مقدمه ای برای تسلط بر طبیعت و نهیلیسم است.

در نهیلیسم نوعی (خستگی) نیز دیده می شود. خستگی در جهان «فوق حسی» باعث آن می گردد که جهان فوق حسی تبدیل به جهان حسی گردد. در جهان فوق حسی ابعاد دنیای برتر به کنار می رود و دنیای حسی همه جا خود را نشان می دهد. نقد جهان فوق حسی همان درک دنیا از زاویه جهان حسی است. خستگی در اینجا بدین معنی است که آنچه که فوق حسی است، بعد واقعی خود را از دست می دهد. این دنیای فوق حسی است که مقابل نهیلیسم ایستاده است. طبیعت نیز به جای خود بخشی از جهان فوق حسی است. اما در اینجا نقد افلاطونی جهان فوق حسی را به چالش می کشد. این طغیان بر علیه دنیای افلاطونی جهان آنچه که هست را تثبیت می بخشد.

اما برای آنکه طبیعت فتح شود، نیاز بدین می رود که جهان فوق حسی اهمیت خود را از دست بدهد. بحث اصلی در اینجا این است که این شورش بر علیه جهان فوق حسی آیا نوعی نقد است یا خیر؟ نقد جهان افلاطونی مقدمه ای است جهت غلبه بر طبیعت. غلبه بر طبیعت لزوماً ابعاد فوق حسی را مورد نقد قرار می دهد. طبیعت نیز در اینجا بخشی از جهان فوق حسی است که در نقد «برتری» خود را از دست می دهد.

در اینجا مسئله «تصویر جهانی» مطرح می شود. برای آنکه تصویر جهانی کامل شود دنیای نهیلیستی غلبه بر طبیعت باید مدار خود را کامل کند.

تصویر جهانی آنچه که هست را در چارچوب یک تصویر ارائه می کند و این تصویر، جهانی «مسطح» به وجود می آورد. جهان مسطح نمونه کامل نهیلیسم است. در جهان مسطح است که ابعاد فوق حسی اهمیت خود را از دست می دهد. در جهان مسطح است که همه چیز در سطح علامت و نشانه قرار می گیرد و دنیای فوق حسی اهمیت خود را از دست می دهد. فقط در جهان مسطح است که طبیعت به صورت چیز در می آید. چیز شدن طبیعت نمونه کامل شیئی گرایی در طبیعت است. طبیعت زمانی چیز می شود که ابعاد فوق حسی اهمیت خود را از دست داده باشد.

چیز شدن در طبیعت در آزمایشگاه خود را نشان می دهد. بدین خاطر است که علم می تواند بنیان نهیلیسم تلقی شود. جهان نشانه ها از مرز موجود بین جهان فوق حسی و جهان حسی می گذرد و نشانه خود بخشی از جهان حسی می شود. در اینجا نفس Ego معنای جدید پیدا می کند. نفس در اینجا نیز بخش حسی آدمی است. رشد این بخش حسی باعث پیدایش DASMANN (انسان توده) می گردد. این انسان توده است که همراه با طغیان علیه جهان فوق حسی راه جدیدی را پیدا می کند. انسان توده نمونه کامل از نهیلیسم است. انسان توده خود تبدیل به علامت شده و بر جهان ارزش های برتر غلبه می کند. جهان ارزش نیز معنی خود را در اینجا از دست می دهد. ارزش پدیده ای است که قابلیت تغییر به «چیز» را بسیار دارد. ارزش دارای بعدی ذهنی است و این بعد ذهنی است که واقعیت ارزشی را نشان می دهد. انسان توده در کنار جهان ارزش زندگی می کند و همراه با توفان هایی که بر ارزش اثر می کند، خود او نیز تحت تاثیر و شاهد این توفان ها می گردد. لذا جهان ارزش لزوماً با واقعیت توفان در ارزش همراه است. بدین خاطر است که نهیلیسم با توفان درهم آمیخته می شود. در اینجا ابعاد برتر (فوق حسی) معنای خود را از دست می دهد و همه چیز در سطح یک تعادل یک طرفه در می آید.

مسعود یزدی

پانوشت: آنچه خواندید نقد مقاله ارتباط میان نهیلیسم، هنر، تکنولوژی و سیاست، نوشته هربرت ال دریفوس است در کتاب راهنمای کمبریج بر هایدگر از صفحه ۲۸۹ تا ،۳۱۷ جمع آوری چارلز گوئیگنون، انتشار دانشگاه کمبریج ۱۹۹۳.



همچنین مشاهده کنید