چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

اثبات خدا از راه عقل


اثبات خدا از راه عقل

اعتقاد به وجود خدا و آفریننده ای برای جهان هستی و انسان,همواره یکی از مسائل مهم و مورد بحث در جوامع بشری بوده است و چنانکه از تحقیقات دانشمندان برمی آید, به زمان و مکان خاصی نیز محدود نمی شود پس می تواند نشانگر ویژگی فطری و کشش آدمی به سوی موجودی برتر باشد که با علم و قدرت و الطاف بی نهایت خود,جهان هستی را اداره می کند

اعتقاد به وجود خدا و آفریننده ای برای جهان هستی و انسان،همواره یکی از مسائل مهم و مورد بحث در جوامع بشری بوده است و چنانکه از تحقیقات دانشمندان برمی آید، به زمان و مکان خاصی نیز محدود نمی شود.پس می تواند نشانگر ویژگی فطری و کشش آدمی به سوی موجودی برتر باشد که با علم و قدرت و الطاف بی نهایت خود،جهان هستی را اداره می کند.

این ویژگی یا احساس دینی افراد بشر، گرچه امری مهم و همگانی است ولی در جهت اثبات وجود خدا به شکلی منطقی و غیرقابل انکار به کار نمی آید و در بسیاری از افراد،چنان دچار ضعف شده که گویی وجود ندارد.

بنابراین با توجه به تأثیرات شگرف و ارزشمند اعتقاد به وجود خدا در زندگی بشر، در این سطور سعی شده تا وجود خداوند از طریق عقل که راه شناخت مشترک تمام انسان ها و ممیّز آنها از حیوان است، اجمالاً بررسی شود.

● رابطة عقل و اثبات وجود خدا

یکی از مشخصات انسان، وجود قوّه و نیرویی در اوست که در هیچ یک از موجودات عالم هستی وجود ندارد و کرامت و شرافت آدمی نیز به آن نیرو می باشد و این نیرو وجه تمایز بین انسان و حیوان است و آن چیزی جز قوّة عقل نمی باشد و با توجه به این نیروی عقل است که سئوالاتی برای انسان مطرح می شود که یکی از این سئوالات،پرسش در مورد وجود خداست و در پاسخ به این سئوال، انسانها بر اساس میل و کشش خود، به سمت بت پرستی و... تا یکتاپرستی گرایش پیدا می کنند.

«محمد فرید وجدی»، دانشمند شهیر، می گوید:« هر چه بیشتر( به وسیلة حفاری و زمین شکافی) در بقایای پیشینیان جستجو می کنیم، می بینیم بت پرستی ، هویداترین مدرکات و معقولات آنها است» و در چند سطر، قبل از این مطلب می نویسد:«اعتقاد به مبدأ، همراه با به وجود آمدن انسان ، متولد شده است».

بنابراین انگیزة بحث دربارة دین و خدا را عقل و فطرت به ما داده و عقل و فطرت، هر دو ما را به سمت خداشناسی سوق می دهند و عقل بشر، احساس او را به لزوم بحث و تحقیق دربارة وجود خدا برمی انگیزد، که دلایل عقلی لزوم بحث در وجود خدا عبارتند از:

الف) دفع ضرر و جلب منفعت: یکی از قوانینی که آدمی به حکم فطرت، به آنها پایبند می باشد، قانون «گریز از زیان های احتمالی» و یکی دیگر از همان قوانین فطری«لزوم جلب سودهای مهم احتمالی» می باشد.موضوع دفع ضررهای محتمل و جلب منافع احتمالی، در آنجایی که ضرر و نفع قابل ملاحظه باشند، تا آن حدّ مسلّم است که می توان گفت: اصولاً تمام زندگی روزمرة بشری چیزی جز گردش بر محور این دو اصل نمی باشد.

و توجه به این موضوع که در طول تاریخ، انسان های بزرگی به نام پیامبران و رهبران الهی آمده اند و از وجود خداوند، احکام الهی و ثواب و عقاب ابدی او سخن گفته اند و در عین حال،خود نیز برجسته ترین افراد زمانشان بوده اند، می تواند مهم باشد، زیرا بدون تردید، اگر از گفتار و رفتار آنان یقین به وجود خدا و دین و آئین الهی حاصل نگردد، حداقل، احتمال وجود خدا برای انسان،قوّت می گیرد و روشن است، اگر چنین احتمالی درست باشد،چشم پوشی از آن،منشاء زیانی بس بزرگ خواهد بود.

بنابراین به حکم عقل و قضاوت فطرت، نباید در مقابل این دو احتمال بی تفاوت بود.

بر این اساس، بحث دربارة وجود خدا، لازم و حتمی می باشد.

ب) لزوم شکر منعم: از منظر عقل، شکرگذاری از کسی که به انسان نعمتی بخشیده، امری پسندیده و ترک آن مذموم می باشد.از سوی دیگر آدمی در زندگی دنیوی خویش از نعمت های بی شماری برخوردار است، اگرچه امکان دارد که منعمی وجود نداشته باشد ولی وجود ولی نعمت، محتمل می باشد. بنابراین این احتمال را باید جدّی گرفت و دربارة وجود یا عدم وجود ولی نعمت بحث نمود، تا در صورت وجود او، عمل شکرگذاری از وی انجام شود.

ج)کمال جویی انسان: اگر آدمی در انگیزه ها و تمایلات درونی خود دقّت نماید، مشاهده خواهد کرد که ریشة بسیاری از آنها رسیدن به کمال است. بنابراین شکّی نیست که انسان موجودی کمال جو است و هر انسانی جاذبة این میل فطری را در درون خویش می یابد و تحت تأثیر آن به حرکت در می آید،اگر چه ممکن است، در تشخیص مصداق کمال به بیراهه رفته و کمال مجازی را به جای کمال مطلق بپذیرد، ولی در هر صورت نمی توان وجود این نیروی فطری را در آدمی انکار نمود.

بدیهی است کمالات روحی انسان در سایة ارادة آگاهانه و راهنمائی های عقل به دست می آید، در این مسیر، یکی از کمالاتی که برای زندگی او معرّفی می شود و از طرف هادیان زندگی او در طول تاریخ بر آن پافشاری و جانفشانی بسیار نیز شده، کمالی است که به دنبال خداشناسی از آن سخن رانده می شود، بنابراین اگر انسان عاقل به حکم عقل خود به دنبال دستیابی به کمال حقیقی است، قطعاً از تحقیق در مورد این راه، در کنار راه های کمال احتمالی دیگر،سرباز نخواهد زد تا به این وسیله، مسیری مطمئن تر را در رسیدن به هدف کمالی خویش برگزیند.

د) مطالعة زندگی خداپرستان: ما انسان ها، در نگاه به زندگی دینداران واقعی، متوجه می گردیم که خداشناسی و خداپرستی آنان،آثاری را در زندگی برای ایشان، داشته است که این آثار در زندگی افراد بی دین مشاهده نمی گردد که نمونه هایی از این آثار عبارتند از:

۱) ایمان به خداوند، آرامش دهندة روح و روان می باشد و فرد با ایمان، از آنجا که پیوسته به نیروی عظیم الهی تکیه دارد، لذا ناراحتی ها و اضطراب ها و دلهره ها در او وجود ندارد و یا کم است و نیز احساس عشق و دلگرمی و عدم احساس پوچی در دینداران بیشتر است.

۲) همچنین ایمان عامل پرورش فضائل اخلاقی و نیز پشتوانة فضایل و اصلاح کنندة فرد می باشد ، زیرا اعتقاد به خدا، انسان را از خودپرستی خارج کرده و چنین فردی علاوه بر خود، دیگران را نیز دوست می دارد و این بزرگترین منبع، برای پرورش عواطف انسانی در میان بشر می باشد.

۳) تأثیر در رفتار اجتماعی، یکی دیگر از ثمرات ایمان واقعی به خداست ، زیرا با اعتقاد به خدا، قانون گذاری به او سپرده می شود و همین امر،ضامن اجرای قوانین در جامعه و ضامن قدرت قانون و عدالت و حقوق افراد در برابر یکدیگر است.

از دیگر عوامل مؤثر بر اصلاح رفتار اجتماعی دینداران، احساس مسئولیّت است، زیرا فرد خداپرست، خدا را ناظر بر اعمالش می داند و این احساس مسئولیّت، مهمترین عامل کنترل نفس و اصلاح جامعه می باشد. همچنین احساس عزّت و سربلندی و نفی تمامی قدرت های غیرخدایی، خصوصاً در شکل اجتماعی آن،از دیگر آثار اجتماعی دین در بین دینداران است .

پس از آن که از طریق استدلال عقلی به لزوم بحث در مورد خداوند پی بردیم، قطعاً برای پیمودن این مسیر به شکل شایسته، باید بهترین راه را نیز برگزینیم که این نیازمند بررسی اجمالی راه های پیشنهادی ممکن است که مهمترین و عمومی ترین راه ها در زمینة رسیدن به خدا عبارتند از: ۱- راه دل یا فطرت ۲- راه شهود ۳- راه تعبدی ۴- راه تجربی یا علمی ۵- راه عقلی یا فلسفی. ولی پس از بررسی مختصر هر یک از این راه ها متوجه می شویم که همگی آنها به نوعی محتاج راه پنجم، یعنی راه عقلی می باشند که در تعریف آن می توان گفت: در این راه از استدلالات و تلاش های عقلی استفاده می شو د و نقش اساسی در رسیدن به این شناخت را، عقل ایفا می کند و براهین و ادّلة فلسفی اثبات خدا، نمونه های روشنی از کاوش های عقلی در راه اثبات وجود خداوند می باشد که از ویژگی های این راه به صورت نمونه

می توان این موارد را برشمرد :

الف) از ویژگی های راه عقلی این است که می توان در مصاف علمی با شبهات از آن استفاده کرد و در مقام مناظره، ضعف دلایل غیرعقلی مقابل را آشکار نمود.

ب) روش فلسفی و عقلی، از راه تعلیم و تعلّم، تمام دریافت های افراد را به یکدیگر منتقل می نماید و این مورد نیز یکی دیگر از برتری های راه عقلی بر سایر راهها می باشد و... .

بنابراین شاید بهترین راهی که فراروی هر انسانی برای اثبات وجود خالق گشوده شده است، راه عقلی باشد ولی این مطلب به این معنا نیست که به طور مثال راه فطرت یا راه های دیگر در شناخت خدا به کار نمی آید، بلکه با دقّت بیشتر معلوم می شود که تمام کنندة همة آنها شناخت عقلی است و با توجه به ویژگی هایی که برای راه عقلی بیان گردید، در مقایسه با راه های دیگر، برترین و کاملترین راه شناخت و اثبات وجود خدا ، برای انسان ها همین راه است و آدمی می تواند از یک چنین نعمتی، در راستای یافتن پاسخ برای سئوالات خویش استفاده نماید، لذا خواهد توانست، به یکی از مهمترین سئوالات نوع بشر در طول تاریخ، در مورد آفرینندة جهان هستی و انسان ها نیز، از طریق براهین عقلی پاسخ گوید.

پیش از ورود در بحث جدید، لازم به ذکر است که راه شناخت علمی و تجربی را می توان همان راه عقلی دانست که در آن از مقدمة تجربه و علم استفاده می شود، پس با توجه به مقدمات محسوس و تجربی آن، طبیعی است که از میان راه های دیگر عقلی، این راه بیشتر و راحت تر مورد استفاده واقع گردد و ما نیز در ابتدای راه عقلی اثبات وجود خدا، به تفکر در اموری می پردازیم که مقدماتی تجربی دارند.

● اثبات وجود خدا از راه برهان نظم و برهان هدایت

یکی از مهمترین و راحت ترین عرصه های تفکر،تفکر در جهان اطراف و پیچیدگی های هستی است، زیرا به هر جا که نظر شود، در هر زمان و هر مکانی، مقدمات این نوع تفکر فراهم است و از میان دلائل فراوان خداپرستان در زمینة اثبات وجود خالق، روشن ترین دلیلی که جلب نظر می کند، برهان نظم است، زیرا این برهان هم عقل را قانع می کند و هم وجدان را راضی می سازد و به جز منابع و پیامبران الهی، دانشمندان نیز ساده ترین و در عین حال عمومی ترین دلیل برای اثبات وجود خالق هستی را همین برهان نظم دانسته اند.

چنانکه «دونالدرابرت کار»، متخصص ژئوشیمی، می گوید:« نظم و ترتیب عالم که مورد نیاز دانشمندان است، نه تنها از نظر خلقت، وجود خدا را ایجاب می کند، بلکه برای ادامة این نظم و ترتیب و هدایت عالم، وجود یک حکمت عالیه لازم می آید و این همان سخنان کتب مقدّسة آسمانی است و جهان بی نظم و ترتیب، موجودی لغو و باطل می باشد».

پس از این بیان، برای توضیح برهان نظم، ذکر مقدّماتی لازم به نظر می رسد و ابتدا تعریف کلّی نظم:

در اصطلاح: نظم عبارت است، از نوعی رابطه و همکاری یا هماهنگی میان مجموعه ای از اجزاء یک پدیده، برای تأمین یک یا چند هدف واقعی یا غایت مشخص.که این هدف، وحدت بخش به مجموع و متّخذ از مجموع و قائم به مجموع می باشد. در نتیجه ناظم و نظم دهندة به یک مجموعه باید هدفدار، طراح، انتخابگر و حسابگر باشد که این چهار ویژگی از یک ویژگی اساسی به نام شعور و آگاهی سرچشمه می گیرد، پس لازمة نظم آفرینی، برخورداری از شعور و آگاهی می باشد.

از مطالب مختصری که در تعریف نظم ، شعور و آگاهی ناظم بیان گردید،نتیجه می گیریم که این جهان و موجودات درون آن نیز در صورت منظم بودن (که به طرق مختلف قابل مشاهده و اثبات است) از روی شعور و آگاهی بوجود آمده اند و دانشمندان زیادی نیز از شرق و غرب عالم،پس از بررسی نظام موجود در عالم، به وجود شعور و آگاهی در آفرینش جهان اعتراف نموده اند که به طور نمونه می توان به یک جمله از «فرانسیس بیکن» که او را«پدر علم جدید» در اروپا نام نهاده اند، اشاره نمود که می گوید:« نمی توانم قبول کنم که بنای جهان، بدون شعور و آگاهی ساخته شده است... فقط یک فلسفة سطحی ممکن است، ذهن بشر را به سوی الحاد فراخواند، ولی فلسفة عمیق آن است که انسان را متوجه دین کند».

پس منظور از برهان نظم که یکی از مهمترین براهین خداشناسی می باشد، برهانی است که از نظام آفرینش این جهان ، راهی روشن در جهت اثبات وجود خدا می گشاید.

بنابراین می توان گفت که این برهان در حقیقت از دو مقدمه تشکیل یافته که یکی از آنها جنبة حسی و تجربی دارد و دیگری، کاملاً و صد در صد عقلی می باشد که در مقدمة اول با کاوش های تجربی و بررسی های مختلف روی دقیقترین مسائلی که در علوم تجربی و طبیعی به اثبات رسیده است و نیز با کمک گرفتن از مشاهدات عینی در جهان طبیعت، این حقیقت ثابت می گردد که جهان طبیعت و بخش های گوناگون آن دستگاهی منظم می باشد و نظام شگرفی بر این جهان حکمفرماست. از جمله نظام شگرف حاکم بر کرات آسمانی، حیوانات، گیاهان و... که کتاب های بی شماری در نظم عجیب آنها نوشته شده است.

و در مقدمة دوم که جنبة عقلی داشته و از منظر عقل به این نظام می نگرد، مشخص می گردد ، چیزی که منظم باشد و میان اجزای آن، هماهنگی به سوی هدفی معیّن برقرار باشد، محال است که معلول تصادف و اتفاق باشد.[ یعنی بدون هدف و علت غایی خلق شده باشد] . که این مقدمه را هر عاقلی، به طور فطری و وجدان عقلی در می یابد و هر چه، خلقت و صنعت به کار رفته در پدیده ای دقیق تر باشد، صنع و علم و آگاهی خالق آن پدیده، برای عاقل بیشتر هویدا خواهد بود و اگر فردی بگوید که این اثر، سازنده ای ندارد، هیچ عاقلی حرف او را قبول نمی کند، بلکه با دیدن اثر در جستجوی مؤثر می باشد.

با مرور در دو مقدمة گذشته باید گفت که بعد از مشاهدة چنین نظام متقنی در عالم موجودات و همچنین بعد از آنکه از طریق عقل دانستیم، این چنان نظام شگفت انگیز در پدیده ها، محال و غیر ممکن است که بدون آفریننده ای دانا و توانا پدید آید و هیچ انسان خردمند و حتی هیچ انسان ساده اندیشی چنین مطلبی را قبول نمی نماید. این سئوال باقی می ماند که آیا منکرین وجود خدا این نظم را قبول ندارند و یا به گونه ای دیگر از آن استنتاج می کنند؟

در پاسخ به این سئوال باید گفت که منکرین وجود خدا، نظم را قبول دارند ولی به گونه ای دیگر از آن استنتاج می کنند، چون معنی علت به صورت های گوناگون قابل توجه است و آنها علّت جهان را علّت فاعلی می دانند، یعنی علّتی که آن را بوجود آورده و از او هیچ قصد و هدفی در نظر نداشته. بنابراین ایجاد معلول توسط او می تواند کاملاً تصادفی باشد، یعنی سلسلة علّتها و معلول ها به صورت تصادفی، نظم حاضر را سبب شده اند ولی دیدگاه ما دربارة نظم هستی، با توجه به حکمت و هدفی است که در آن به چشم می خورد.

اصل دیگری که در اثبات وجود خداوند به کار می آید، برهان هدایت است که این اصل هدایت، از اصل نظم جدا بوده و به ساختمان مادّی موجودات مربوط نیست، زیرا نحوة کار اشیاء، نتیجة جبری ساختمان منظم مادّی آنها نبوده و بیشتر شبیه جاذبه ای است که اشیاء و جانداران، توسط آن در مسیر ساختمان مادّی خود هدایت می گردند.

ما در موجودات جهان آفرینش، قدرتی را مشاهده می نمائیم که موجود، توسط آن قادر است، منافع را به سوی خود جلب نموده و مضرّات را از خود دور کند و به همین دلیل است که قدرت بر ادامة حیات و زندگی می یابد. چنانکه از یک موجود تک سلولی گرفته تا پشه، مگس،کرم، مورچه و گنجشک و حتی حیوانات عظیم الجثّه، همگی چنان مسیر هدایت خود را می دانند که میلیون ها سال می باشد که نسل خود را به خوبی حفظ نموده اند.

پس هدایت، به معنای راهنمائی و ارائه طریق خیر و صواب است ،که این هدایت، شامل تمام موجودات از جمله جمادات نیز می گردد که این هدایت درونی موجودات به سه دستة مهم تقسیم می شود:

۱) هدایت طبیعی

۲) هدایت غریزی

۳) هدایت فطری.

اولین قسم هدایت،یعنی هدایت طبیعی در تمام موجودات جهان وجود دارد و در جماد(موجودات بی جان و فاقد حیات) و در نبات (موجودات دارای آثار حیات، تغذیه و رشد و نمو) و در حیوان( جان دار و دارای رشد و نمو و احساس و حرکت) و در انسان (جان دار و دارای قدرت رشد و نمو و حرکت و احساس و دارای درک و شعور)، که به صورت قابلیّت مشترک در همة آنها وجود دارد که طبیعت این موجودات نامیده می شود. البته واژة طبع یا طبیعت، بیشتر در مورد اشیای بی جان به کار برده می شود، ولی گاهی نیز در مورد جاندارها مثل گیاهان و حیوانات و انسان از آن استفاده می شود .

در این نوع هدایت ، هر موجودی چه زنده و چه غیر زنده از گیاه، سنگ، جمادات همگی هدایت شده هستند و نقش خود را در اثرگذاری خاص خود می شناسند. به طور مثال الکترون نحوة عملکرد خود را می داند.ریشه ها می دانند که به چه نحوی تغذیه نماید و به زندگی خود ادامه دهند و... .

دومین قسم هدایت، هدایت غریزی است که در موجوداتی وجود دارد که علاوه بر خصوصیّت مشترک تمام موجودات در اثرگذاری و نیز توانایی رشد و نمو و تغذیه، امکان حرکت کردن از مکان خود و احساس نمودن را نیز دارند که صفت مشترک حیوان و انسان است و در حیوان، او را خود به خود یعنی پیش از تجربه به اجرای اعمال مفید و با معنی و پیچیده برمی انگیزد و قوای او را بدون احتیاج به اکتساب تعدیل می کند.چنانکه جوجه را فوری به دانه چیدن و مرغ را به آشیانه ساختن و طیور را به ییلاق و قشلاق یا تمیز خطر از دور، وامی دارد.

و غریزه در انسان نیز به عنوان ارضای نیازهایی که از حرکت و احساسات او برمی خیزد و مشترک با حیوان است، به شکل ناخودآگاه یا نیمه آگاهانه به کار می رود. همچون غریزة گرسنگی و تشنگی، غریزة جنسی، فرزند خواهی، کنجکاوی، خودپسندی یا حبّ ذات و... .

سومین قسم هدایت، هدایت فطری می باشد که مخصوص انسان است و این هدایت نیز مانند هدایت طبیعی و غریزی، ریشه در تکوین آدمی دارد و جزء سرشت او بوده و اکتسابی نیست و همچون غریزه، جنبة عمومی و همگانی دارد و در همة افراد انسان دیده می شود، که این خواسته های روحی به چند نوع تقسیم می شوند:

۱) فطرت حقیقت جویی

۲) زیباپسندی

۳) خلاقیّت و ابداع

۴ ) گرایش به فضایل انسانی و کارهای خیر

۵) عشق به پرستش.

لازم به ذکر است که انسان ها به دلیل خصوصیات گفته شده،از یک سلسله امکانات و توانایی های بزرگی برخوردارند که اختصاص به آنها دارد و در سایر موجودات وجود ندارد.از این امکانات و توانایی ها که انسان ها را شایستة«تکلیف» و«مسئولیت» می کند،

می توان به عنوان«اصول انسان شناسی» نام برد که این اصول عبارتند از:

۱) آگاهی(انسان بالذات خودآگاه است و نیز دارای نیروی عقل و اندیشه است که به مدد آن می تواند حقایق را درک نماید)

۲) مرکّب بودن (انسان دارای شخصیتی مرکّب بوده و وجود حقیقتی به نام «روح» در کنار بدن مادّی برای انسان به راحتی قابل درک می باشد)

۳) مختار بودن (انسان در کیفیّت قرار گرفتن تحت تأثیر جاذبه ها و انتخاب یکی از آنها، با سایر موجودات متفاوت است و این امر به دلیل دارابودن نیرویی به نام اراده و اختیار می باشد)

۴) مسئول بودن( انسان به دلیل آگاه بودن، مرکّب و مختار بودن، موجودی مسئول می باشد و این امکانات و ویژگی ها، او را شایستة مقام مسئولیت نموده،یعنی مسئولیت ساختن آینده اش را به او واگذار کرده است).

بنابراین هدایت فطری با هدایت غریزی تفاوت هایی دارد، از جمله اینکه:

۱) غریزه هم از اختصاصات حیوان است،هم انسان.ولی امور فطری مختص به انسان است.

۲) غریزه مبنایی بیوشیمیایی و فیزیولوژی دارد، در حالی که امور فطری، چنین ویژگی ندارند.به طول مثال برای غریزة جنسی می توان پایه ای فیزیولوژی مانند هورمون ها را سراغ گرفت ولی میل به زیبایی مبنائی غیر مادّی یعنی روحی داشته و از ابعاد نفس انسان می باشد

۳) غریزه در هدایت انسان و حیوان به صورت ناخودآگاه و یا نیمه آگاهانه عمل می کند، امّا تأثیر فطریات در هدایت انسان آگاهانه تر از غریزه می باشد.

پس از مطالعة مختصر این هدایت در موجودات که زندگی و وجود آنها به آن بستگی دارد،این سئوال به ذهن می رسد که چگونه و از کجا چنین هدایت دقیقی در وجود موجودات قرار داده شده؟ که در پاسخ این سئوال، عقل و فطرت آدمی به راحتی و تنها با ساعاتی تفکر عمیق، وجدان بیدار او را به سوی خالق مهربان و فرامادّی متوجه می سازند و امکان هرگونه تصادف و اتفاق کور در این هدایت دقیق را منتفی می نمایند.

چنانکه «کرسی موریسن»، رئیس سابق آکادمی علوم، یکی از هفت دلیل خود را راجع به خداشناسی این گونه بیان می دارد:«فهم و شعوری که در نهاد حیوانات به ودیعه گذاشته شده است، با وضوح کامل از شفقّت پروردگاری حکایت می کند که این غریزه را به این موجودات بی مقدار و عاجز عطا فرموده است».

بدین ترتیب با مطالعة انواع هدایت در دنیای موجودات و ذرّات هستی به وجود هدایتگری مهربان و فرا مادّی رهنمون می شویم که هر یک از موجودات را هدایت کرده و به کمال و هدف مورد نظر می رساند.

نکتة حائز اهمیّت دیگر در مورد فطریات و غرایز انسان و حیوان این است که هر امر فطری یا غریزی برای ارضاء و پاسخگویی به آن قطعاً متعلّقی در دنیای خارج دارد. چنانکه برای تشنگی، آب و برای غریزة جنسی، جفت و برای زیباپسندی، زیبایی و... وجود دارد.پس با توجه به همین نکتة مهم می توان به هدایتی دیگر از فطریات آدمی نیز در جهت اثبات وجود خدا پی برد که آن حسّ پرستش در انسان است.

این حس، یکی از تمایلات قوی انسان می باشد و گرایش به ذات واحدی است که مبدأ تمام کمالات می باشد و این حسّ، به حسّ مذهبی یا حسّ تقدّس نیز تعبیر می گردد. با این گرایش، انسان در نهاد خود می یابد که دوستدار کمال است و بلکه خواهان حدّ اعلای آن می باشد و همین احساس را با مراجعه نمودن به رفتار و گفتار دیگران، در آنان نیز می یابد.

امّا تجربه ثابت نموده است که انسان هرگز به هیچ کمال و جمال محدودی قانع نمی گردد، بلکه به هر چیزی که می رسد، چون محدود می باشد، به زودی از آن سیر شده و طالب چیز بالاتر می شود و همینطور ادامه می دهد و هیچ گاه به جایی نمی رسد که خواهان چیز بالاتر و بهتری نباشد و راضی نبودن انسان به هیچ چیز ناقص و محدود نشانگر این مطلب است که روح آدمی، طالب موجود کامل و نامتناهی و غیر مادّی می باشد که می توان نام آن را «خدا» گذاشت.

بنابراین اگر ثابت شد که این حسّ به شکلی همگانی و واقعی در تمام افراد بشر وجود دارد و توجه به آن مایة آرامش انسان می گردد، خود به خود ثابت خواهد شد که وجود چنین میل و احساسی در بشر، دلیل بر واقعیّت داشتن متعلّق آن احساس، یعنی کمال مطلق می باشد و مقصود از خدا نیز چیزی غیر از کمال و جمال لایتناهی و مطلق نمی باشد، هر چند امکان دارد،انسان در مقام عمل دچار انحراف شود و چیزی را که واقعاً کمال مطلق نمی باشد، به جای آن کمال، برگزیند . ولی به هر حال وجود کمال مطلق است که او را به سوی آن کمال مجازی جذب نموده است و توجه به این نکته، مهم است که در قلمرو تکوین و جهان حقیقت (نه پندار) هیچ چیز باطل و بیهوده ای که خارج از دایرة نظم و هدفمندی باشد، وجود ندارد تا چه رسد به این اشتیاق نهفته و فراگیر که هر انسان در خویشتن، آن را می یابد.

لازم به ذکر است که گرایش فطری به سمت خداشناسی، اگر در عدّه ای از انسان ها قرار داشت، می توانست تصادفی فرض گردد، اما با دلایلی که از طریق مطالعات گسترده و دقّت در رفتار انسانها در طول تاریخ صورت گرفته،ثابت می شود که این میل درونی، در تمام نوع بشر وجود دارد و همگانی می باشد که این دلایل عبارتند از:

۱) تاریخ: با مطالعه تاریخ متوجه می گردیم که تمام افراد بشر به سوی یک نقطة مرموز و یک حقیقت بزرگ معتقد بوده اند که در هر زمانی متناسب با رشد فکری و معلومات افراد، به گونه ای ویژه به صورت های بت پرستی،ماه و خورشید پرستی و... تا یکتاپرستی جلوه گر شده است.چنانکه«ساموئیل کنیگ»، جامعه شناس معروف، می گوید: «... ما نتوانستیم از

لابه لای اوراق تاریخ ، لوحه ها ، کتیبه ها و بقایای آثار تاریخی،بشر را از قید مذهب آزاد ببینیم».

۲) جایگاه عینی: اگر مسئله گرایش به خدا فطری نبود و در تمام انسانها وجود نداشت، در این زمانة علم و دانش، خداپرستی به عنوان یک واقعیّت غیرقابل انکار مطرح

نمی گردید و در میان علوم جایگاهی برای بررسی نداشت.

۳) دعا و نیایش : بر اساس تحقیقات علمی،احساس نیاز به دعا، بدون استثنا در بین تمام اقشار انسان وجود داشته است و این مطلب نشانگر فطری بودن حس خداپرستی در میان بشر می باشد،چنانکه «الکسیس کارل»، دانشمند مشهور فرانسوی، می گوید:«... نیایش یک پدیدة روحی است. نیایش، کشش روح است به سوی کانون غیرمادّی جهان،...».

۴) امیدواری: احساس امیدواری در انسان از نظر علم و فلسفه تا آنجا قابل توجیه

می باشد که امید، برخاسته از امکانات موجود در مسیر رسیدن به هدف است.اما هنگامی که انسان به بن بست برسد و هر نوع وسیلة ممکن را از دست بدهد، دیگر زمینه ای برای امید وجود ندارد، پس امیدواری بشر در لحظات عدم دسترسی به هدف، جز ارتباط فطری انسان با مبدأ هستی، هیچ توجیه دیگری نخواهد داشت.

۵ـ شهادت دانشمندان: این مطلب که ایمان به خدا از ضمیر همة انسانها سرچشمه

می گیرد، مورد قبول بسیاری از دانشمندان می باشد، چنانکه «آلبرت انشتین»

می گوید: «یک عقیده و مذهب ثابت، بدون استثنا در بین همه وجود دارد، اگرچه با شکل خاص یکدست در هیچ کدام یافت نمی شود، ولی من آن را احساس دینی آفرینش یا وجود می دانم».

بنابراین پس از دقت در نکات گفته شده و قبول همگانی بودن فطرت خداگرایی و خداشناسی در بشر و توجه به این نکتة ظریف در فطریات انسان،که او را به سوی اموری حقیقی هدایت می نماید، روشن می شود که فطرت همگانی پرستش نیز علاوه بر برهان کلّی هدایت می تواند دلیلی مختصر و عقلانی بر وجود متعلّق پرستش یعنی خداوند باشد.

● اثبات وجود خدا از راه برهان حدوث و برهان حرکت

برهان حدوث،نزد متکلّمان از اهمیّت ویژه ای برخوردار می باشد تا جایی که «طریق ویژة متکلّمان» نامیده شده است. چنانکه فلاسفه، حادث را چیزی می دانند که نیستی اش بر هستی مقدّم باشد و قدیم را موجودی می دانند که نیستیِ مقدّم برهستی، برای او فرض و متصّور نمی گردد.

لازم به ذکر است که برهان حدوث در کتب کلامی به گونه های مختلفی تقریر شده است ولی شکل کلّی آن،اینگونه بیان می شود:

به این شکل که:

الف) جهان حادث است.

ب) هر چه حادث است، به پدید آورنده نیاز دارد.

نتیجه: جهان به پدیدآورنده نیاز دارد.

توضیح اینکه: چون حدوث عبارت است از وجودی که مسبوق به عدم باشد و چیزی که متغیّر باشد، نیز هیچ گاه ثبات و قرار ندارد و هر حالتی از آن، مسبوق به عدم می باشد، در نتیجه حدوث و تغیّر ملازم هم هستند و چون ویژگی تغیّر در موجودات عالم،عمومیّت داشته و حدوث نیز عمومی و فراگیر می باشد، بنابراین نتیجه می گیریم که جهان و تمام پدیده هایی که در آن وجود دارند، حادث می باشند( یعنی از نیستی به هستی در آمده و سابقاً وجود نداشته اند).

حال نتیجة این استدلال یعنی حادث بودن جهان ، به عنوان مقدّمة اول برهان حدوث قرار می گیرد و مقدّمة دوم این برهان، به دنبال آن می آید که«هر چه حادث است، به پدیدآورنده نیاز دارد». که این جمله نیز برهانی عقلی و بدیهی بوده و منکران وجود خداوند نیز آن را قبول دارند، زیرا که مقتضای اصل علیّت می باشد. که این اصل، اصلی بدیهی است که می گوید: همة موجودات نیازمند، به علتشان نیاز دارند و موجود نیازمند، معلول و موجود برآورندة احتیاج، علّت نام دارد. در نهایت با نظر به دو مقدّمة بالا،به وجود علت ازلی قدیم معترف می گردیم که آفرینندة همة حادثات می باشد.

یکی دیگر از دلائل عقلی که دانشمندان و فلاسفه برای اثبات صانع به آن تمسّک جسته اند، دلیل حرکت می باشد ، و این دلیلی است که در آثار«افلاطون» و «ارسطو» و از آن پس در آثار حکمای اسلامی،مورد استفاده واقع شده است .

بیان برهان حرکت که از سه مقدّمه تشکیل گردیده، به صورت بسیار خلاصه، به این شکل می باشد:

مقدّمه اول: این است که عالم در حرکت است.

مقدّمه دوم: حرکت مشتمل بر انوجاد( بوجود آوردن) و انعدام(از بین بردن) است.این مقدّمه مربوط به هویّت حرکت است که هر آن در حال تغییر می باشد.

مقدّمه سوم: وجود بعد از عدم،بدون علت محال می باشد. چون انوجاد بعد از انعدام، بدون آفریننده و محرّک امکان پذیر نمی باشد.پس وجود خدای جهان که محرّک آنها است،ثابت می گردد که اشیاء را تحت نظم دقیق بوجود آورده است.

و این همان برهانی است که پیرزن چرخ ریس به وسیلة آن استدلال می کند و هنگامی * زیرا اگر علت مزبور ازلی نبوده و حادث باشد، در سلسلة علل تا بی نهایت باید پیش رفت و این امر، تسلسل حادثات را سبب می شود و همچنانکه بیان خواهد شد، تسلسل باطل است.(محمد، محمدی موسوی گلپایگانی، خداشناسی، ص۷۰)

که از او می پرسند که از کجا به خدا اعتقاد پیدا کرده ای؟ دستة چرخ خود را رها کرده و در حالی که چرخ او از حرکت ایستاد ، می گوید: چه طور این چرخ، حرکت دهنده ای می خواهد، ولی این جهان، حرکت دهنده ای نیاز نداشته باشد.

و نیز «ارسطو» می گوید: « جهان دارای حرکت است و هر متحرّک، حرکت آورنده ای را لازم دارد که خود، حرکت نداشته باشد و محرّک محض باشد و آن خداوند عالمیان است».

لازم به ذکر است که ارسطو در همین زمینه، برهان حرکت را با نظر به محرِّک اولیّة خلقت بیان کرده که با عنوان برهان ارسطویی مطرح می گردد و در حقیقت همان برهان حرکت است، که این برهان بر پنج اصل مبتنی می باشد و خلاصة آن چنین است:

۱) حرکت به محرِّک، محتاج است.

۲) محرِّک و متحرِّک زماناً توأم هستند، یعنی جدایی و انفکاک زمانی آنها محال

می باشد.

۳) هر محرِّک، خودش یا متحرِّک و یا ثابت است.

۴) هر موجود جسمانی،متغیّر و متحرِّک می باشد.

۵) تسلسل امور مترتبة غیرمتناهی در جسمانیات محال می باشد. پس باید به غیرجسمانی منتهی شود.

و نتیجه ای که از این پنج اصل حاصل می گردد، این است که سلسلة حرکات منتهی می گردد، به محرِّکی که متحرّک نمی باشد.البته منظور این نیست که حرکات در زمان گذشته منتهی می گردند به محرِّکی که متحرِّک نمی باشد، بلکه منظور این است که هر حرکتی در زمان حرکت خود، محرِّک به همراه دارد که آن محرِّک یا ثابت است،یعنی ماوراء طبیعی می باشد و یا متغیّر است ، یعنی طبیعی می باشد. امّا در نهایت، امر، به محرِّکی ماوراء طبیعی در زمان حرکت،نیاز خواهد داشت که سبب حرکت او شده است.

● اثبات وجود خدا از راه برهان امکان و وجوب

این برهان یکی از استوارترین براهین عقلی بر اثبات وجود خداوند می باشد که تقریر روشن این برهان به «ابن سینا» باز می گردد و امّا خلاصة این برهان:

در اینکه واقعیّتی وجود دارد و هستی،امری خیالی نمی باشد، شکی وجود ندارد و وجود موجودات واقعیّت دارد، پس در فلسفة جهان هستی نیز بحث دربارة «موجود» امری مهم است و چیزی که وجودش ممتنع و محال باشد، در این بحث جای ندارد. پس فلاسفه، موجود را بنا بر فرض عقلی به دو نوع قابل تصور تقسیم نموده اند :

الف) واجب الوجود: یعنی موجودی که خود به خود وجود داشته(وجود داشتن برایش واجب و ضروری می باشد،زیرا وجود او از او و عین ذات اوست و در موجود بودن) احتیاج به موجود دیگری ندارد که طبعاً چنین موجودی ازلی و ابدی نیز خواهد بود، زیرا معدوم بودن چیزی در یک زمان، نشان دهندة این مطلب است که وجودش از خود او و عین ذات او نمی باشد و برای وجود یافتن، به موجود دیگری محتاج می باشد.

ب)ممکن الوجود: یعنی موجودی که در شرایطی خاص ایجاد می گردد و به خودی خود و بدون وجود آن شرایط، نه هستی او، ضروری و نه نیستی او ، حتمی است ، که این موجود، موجودی ممکن است و طبعاً موجودیّت او وابسته به غیر می باشد و تنها در صورتی موجود می شود که غیر، یعنی علّتی آن را ایجاد نماید.

پس در اینجا به توضیح مختصر اصل علیّت نیز احتیاج داریم، می توان گفت علیّت و معلولیّت رابطه ای است میان دو موجود، از آن حیث که وجود یکی به دیگری محتاج و وابسته است، در این ارتباط محتاج را، معلول و برآورندة احتیاج او را ، علّت می نامند که اصل علیّت را می توان از تحلیل زیر به دست آورد:

اگر پیدایش یک پدیدة محتاج به غیر را در نظر بگیریم، از یکی از دو فرض زیر خارج نیست:

الف) از روی صُدفه و اتفاق به وجود آمده است.

ب) اثری است از موجود دیگری که این پدیده به آن وابسته است.

* صدفه در اینجا به معنای وقوع خود به خودی و بدون علت است و به دو معنای دیگر هم آمده است: اوّل حدوث یک پدیده از راه علل غیرمادّی و استثنایی.دوم رسیدن فاعل فعل به نتیجه ای که مقصود وی نبوده است.دو معنای اخیر بر خلاف معنای اول قابل قبول است. (جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی،ج۱،ص۲۳)

که فرض اول مستلزم آن است که میان اشیاء و اشخاص ، با آثار آنها هیچ گونه همبستگی و ارتباطی قطعی نباشد، مثلاً نتوانیم میوه را مولود درخت و افعال بشر را از آنِ خود وی، بدانیم و همچنین هر قانون علمی مبتنی بر اصل علیّت اعتبار خود را از دست بدهد و نیز هیچ حادثه ای قابل پیش بینی نباشد. اما پیدایست که همة لوازم سه گانة مذکور باطل

می باشد،بنابراین باید فرض دوم را بپذیریم و پذیرفتن آن به معنای پذیرفتن رابطة علیّت میان موجودات می باشد. پس موجودی که در واقعیّت و هستی خود به دیگری احتیاج دارد، معلول است و وجود معلول بدون وجود علت محال می باشد، بنابراین وجود معلول مستلزم وجود علت است و میان علت و معلول، رابطة ضرورت در وجود برقرار است.

لازم به ذکر است که در رابطة میان علت و معلول اگر علت، خود نیازمند و ممکن الوجود باشد، برآورده شدن نیاز او در وجود، به دو صورت دور و تسلسل قابل تصور خواهد بود که هر دو از نظر عقلی باطل است، پس چاره ای جز این نیست که علت نیازمند، نیاز خود را از واجب الوجود دریافت کند، تا تسلسل و دور لازم نیاید و یا اینکه اصلاً فرض نیازمندی علت برداشته شده و خودش واجب الوجود باشد که به هر دو صورت، راهی جز قبول واجب الوجود نخواهد بود.

با توجه به مطالبی که بیان کردیم، ممکن الوجود که وجودش وابسته به دیگری است، نیز معلول بوده و نیازمند به علّتی می باشد و تسلسل باطل است که بگوئیم وجود هر ممکن الوجودی از ممکن الوجود دیگر می باشد و به همین صورت تا بی نهایت امتداد می یابد و نیز دور باطل است که بگوئیم هر ممکن الوجود در ضمن اینکه معلول دیگری می باشد، خود بی واسطه یا با واسطه، علّت همان دیگری نیز باشد.

* این علت ممکن الوجود، خود محتاج و معلول و نیازمند به ممکن الوجود دیگری است و آن هم معلول ممکن الوجود دیگر و همچنان یکی پس از دیگری تا بی نهایت ادامه می یابد.(تسلسل). ( جمعی از نویسندگان، همان،ج۱،ص۲۸)

* و یا این رشتة علت و معلول به صورت تسلسل پیش نمی رود و ایجاد کنندة علت حاضر، بدون واسطه یا با واسطه، وجود خود را از همین علت مورد نظر دریافت کند و به اصطلاح دور بزند، که باطل است، زیرا علت مورد نظر ما، قبل از آنکه باشد، باید علت وجود خودش را بیافریند. ( دور). (همان،ص ۲۸)

پس مشخص می گردد که در هستی که وجودش غیر قابل انکار و بدیهی است، موجودات در ممکن الوجود منحصر نمی باشند، بلکه واجب الوجود بالذات نیز هست و گرنه هیچ ممکن الوجودی بوجود نمی آمد.

با توجه به تقریر بیان شده، روشن گردید که برهان امکان و وجوب یک تجزیه و تحلیل عقلانی دربارة واقعیّت هستی می باشد و نقطة شروع آن،قبول اصل واقعی بودن هستی است.

بنابراین، این برهان از نظر عقلی نبست به دو برهان قبلی این مشخصه را نیز دارد که بدون مراجعه به موجودات و صفات آنها نیز می توان از آن نتیجه گیری کرد و بر وجود خداوند استدلال نمود و صفت امکان، اگرچه در این برهان مطرح می گردد ، ولی این صفت هم مانند صفت وجوب ، از راه تحلیل عقلی حاصل می شود و نه از راه مشاهدة حسّی و یا تأمّل در موجودات طبیعی.

تمام آنچه تا به حال در براهین مختلف خداشناسی بیان شد، تنها گوشه ای از راه های اثبات وجود خداست. زیرا دانشمندان و محققّان بسیاری برای پاسخ به سئوال ذهنی خود در اثبات وجود یا عدمِ وجود آفریننده ای برای جهان، در این مسیر گام برداشته و دلایل بسیاری بر وجود خداوند اقامه نموده اند که ما تنها به رایج ترین آنها اشارة مختصری نمودیم.

● نتیجه

با توجه به استحکام راه عقلی در اثبات موضوعات مختلف و بررسی نظریة وجود خدا از طریق براهین ساده تر عقلی، به این نتیجه می رسیم که از هر راه به فرضیة وجود خدا نگریسته شود، راهی جز قبول آن باقی نمی ماند.

چرا که دقّت در نظم موجود در جهان و هدایت عمومی موجودات و نیز تفکر در ذات حادث و متحرِّک و نیازمند هستی، عقل سلیم را در برابر ذات خداوند به خشوع و خضوع وادار می کند و نشانه هایی غیرقابل انکار را از او به دست می دهد که در صورت عدم پذیرش این واقعیّت، نه تنها به نتیجه ای متعصّبانه و غیر منطقی تن داده ایم، بلکه از فواید و برکات اعتقاد به وجود خدا که مختصری از آنها را بیان کردیم، نیز محروم خواهیم بود.

علی کول آبادی

پی نوشت ها :

-ر.ک. سعیدی مهر، محمد و دیوانی، امیر، معارف اسلامی، قم، دفتر نشر معارف، چاپ ۲۲، بهار ۱۳۸۱ش، ج۱، ص۵۰.

-ناصر،مکارم شیرازی، در جستجوی خدا، بی جا، انتشارات نسل جوان، بی تا، ص ۱۷ به نقل از دایرة المعارف فریدوجدی، ص ۶۳۹

-عبدالکریم، هاشمی نژاد، هستی بخش، تهران، انتشارات طوس، چاپ سوم، ۱۳۵۴ش،صص ۲۸-۲۶

-علی،ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، قم، انتشارات نصایح، چاپ چهارم، زمستان ۱۳۸۱ش، ج۱،صص۳۹-۳۸.

-همان،ص۳۹.

-محمد تقی، مصباح یزدی، آموزش عقاید، قم، انتشارات دارالثقلین، چاپ اول، ۱۳۷۸ش، ج۱،ص۲۸.

-تلخیص آثار محمد حسین، طباطبایی و مرتضی، مطهری و محمد تقی، مصباح یزدی، جمع آوری: گروه دینی و قرآن دفتر برنامه ریزی و تألیف کتب درسی، معارف اسلامی، بی جا، شرکت چاپ و نشر ایران، ۱۳۷۰ش،ج۱،ص۴۷.

-محمد تقی، مصباح یزدی، همان،ج۱،صص۳۰-۲۸.

-علی، ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ج۱،ص۴۱ و مرتضی، مطهری، مجموعة آثار، قم، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، بهمن ۱۳۸۰ش، ج۶، ص۹۱۱ و هاشم، هریسی، خداشناسی در کلاس درس، بی جا، دفتر نشر تعالیم اسلام، ۱۳۶۰ش،ص۳۶.

-رضا، محمدی لنگرودی، اثبات وجود خدا از راه آفرینش و شناخت جهان آفرین، بی جا، ناشر: نویسنده، چاپ اول، ۱۳۷۰ش، ص ۲۳۲ و مرتضی، مطهری، انسان و ایمان، تهران، انتشارات صدرا،چاپ ۲۳، بهمن ۱۳۸۲ش،ج۱،ص۴۵.

-رضا، محمدی لنگرودی، همان،ص ۲۳۹ و محمد علی، سادات، معارف اسلامی، تهران، مؤسسه خدمات علمی آموزشی رزمندگان اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۴ش،ص۲۰.

-جعفر، سبحانی، خدا ونظام آفرینش، تنظیم و نگارش:رضا، استادی، قم، انتشارات توحید، بهمن ۱۳۵۹ش، ص۱۱ و مرتضی، مطهری، بیست گفتار، بی جا، دفتر انتشارات اسلامی،چاپ پنجم، آذر ۱۳۵۹ش، صص۱۵۱ و ۱۵۷ و هاشم، هریسی، خداشناسی در کلاس درس، ص۳۹.

-محمد، علی، سادات، همان، ص۲۱.

-هیأت علمی عقیدتی ارتش، دروس عقاید اسلامی، بی جا، بی نا، تیر ۱۳۶۴ش،ج۲،ص۳۵ و جعفر، سبحانی، همان،ص۱۲.

-علی، ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ج۱،ص۴۱ و مرتضی، مطهری، مجموعه آثار، ج۶،ص۹۱۱.

-محمد علی، سادات، معارف اسلامی،صص ۲۱-۲۰.

-علی، ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی،ج۱،ص ۴۸-۴۳ و همان،ص۹.

-محمد تقی، مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص ۳۶.

-محمد، سعیدی مهر و امیر، دیوانی، معارف اسلامی، ج۱،صص ۵۱-۵۰.

-همان،ص۵۹.

-ناصر،مکارم شیرازی، آفریدگار جهان، قم، انتشارات مدرسة العلم الامام علی بن ابیطالب، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش،ص۶۲.

- رضا، محمدی لنگرودی، اثبات وجود خدا از راه آفرینش و شناخت جهان آفرین،ص۱۱۷.

- جان ، کلوورمونسما، اثبات وجود خدا، ترجمة: احمد، آرام و سید مهدی، امین و علی اکبر، مجتهدی، تهران، انتشارات حقیقت، چاپ چهاردهم، ۱۳۵۵ش، ص۱۵۶.

-جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، بی جا، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)، چاپ چهاردهم، ۱۳۷۶ش، ج۱،ص۴۲ و عبدالله، جوادی آملی، تبیین براهین اثبات وجود خدا، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ اول، بی تا،ص ۲۲۷.

-محمد علی، سادات، معارف اسلامی، صص ۱۴-۱۳.

-همان،ص۱۴.

-جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، ج۱،ص۴۰.

-همان،ص ۳۹ و محمد علی، سادات، همان،ص ۱۴.

-جمعی از نویسندگان، همان،ص۳۹.

-رحمت الله، قاضیان، خداشناسی، بی جا، ناشر: مؤلف با همکاری مؤسسه بوستان کتاب قم، چاپ اول، ۱۳۸۳ش،ص۵۵ وناصر، مکارم شیرازی، آفریدگار جهان، ص ۴۸.

-رضا، محمدی لنگرودی، اثبات وجود خدا از راه آفرینش و شناخت جهان آفرین، صص۱۲۳ -۱۱۹.

-ر.ک.علی،ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ج۱، صص ۶۹-۶۸ و مرتضی، مطهری، توحید، تهران، انتشارات انجمن اسلامی دانشجویان دانشکدة عمران، چاپ اول، ۱۳۶۳ش، صص ۳۹-۳۸.

-محمد تقی، شریعتمداری، ایمان به خدا در عصر حاضر، تهران، انتشارات اوج، چاپ اول، ۱۳۶۰ش، ص۲۲ و مرتضی، مطهری، همان، صص ۶۱-۶۰.

-علی، مقدّم قوچانی، درس هایی از توحید،تهران،انتشارات مسجد علوی صد دستگاه، چاپ اول، پائیز ۱۳۶۵ش،ص۱۲۱.

-رحمت الله، قاضیان، خداشناسی، ص۷۲.

-سید جعفر، سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش،ج۳،ص۲۱۷۶.

-محمد، دشتی، ایدئولوژی و عقاید اسلامی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۰ش، ص۹۹.

-محمد علی ، علیپور، انسان شناسی اسلامی در آثار مطهری، ویراستار: دکترسلطان، بی جا، انتشارات دانشگاه بین المللی امام خمینی، چاپ اول، ۱۳۸۲ش،ص۹ و محمد، اسدی گرمارودی، درس هایی از تربیت انسانی، تهران، داراحیاء تراث اهل البیت، چاپ اول، ۱۳۶۵ش، ج۱،صص ۱۷-۱۶.

-محمد،دشتی، همان، ص۹۹.

-محمد، اسدی گرمارودی، همان،ج۱،ص۱۷.

-محمد، معین، فرهنگ فارسی، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم، ۱۳۵۷ش، ج۲،ص۲۴۱۰.

-مرکز تحقیقات اسلامی سپاه، انسان شناسی، قم،انتشارات یاقوت، چاپ سوم، ۱۳۷۹ش، ص۵۵.

-محمد علی، علیپور، انسان شناسی اسلامی در آثار مطهری، ص۹.

-مرکز تحقیقات اسلامی سپاه، همان، ص ۵۱ و علی، ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ج۱،ص ۵۷.

-محمد علی، علیپور، همان،ص۲۰.

-مرکز تحقیقات اسلامی سپاه، همان، ص۵۵ به نقل از مرتضی، مطهری، فطرت، صص ۳۰-۲۰.

-ر.ک.حبیب الله، آموزگار، چهار راه خداشناسی، مصحح: کاظم، کاظم زادة ایرانشهر، بی جا، انتشارات اقبال، ۱۳۴۲ش،ص۸۸.

-جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، ج۱،ص۶۹.

-علی، ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ج۱،ص۵۸.

-رحمت الله، قاضیان، خداشناسی، صص ۴۹-۴۸.

-علی، ربانی گلپایگانی، همان،ج۱،ص۵۸.

-جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، ج۲،ص۳۱۲.

-رحمت الله، قاضیان، خداشناسی، ص ۴۴ به نقل از جامعه شناسی، ص۵.

-همان،ص۹.

-محمد کاظم، مصطفوی، معارف الهی، بی جا، ناشر: مؤلف، چاپ اول، ۱۳۷۰ش، ص۹.

-ابراهیم، غفاری، آیین نیایش، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ پنجم ، ۱۳۸۱ش ص ۳۵.

-محمد کاظم، مصطفوی، همان،ص ۱۳.

-همان، ص ۱۱ به نقل از دنیایی که ما می شناسیم.

-علی، ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ج۱،ص ۸۱.

-مرتضی، مطهری، مجموعه آثار، قم، انتشارات صدرا، چاپ هفتم، ۱۳۷۹ش، ج۵، صص ۱۶۷- ۱۶۶.

-علی، ربانی گلپایگانی، همان،ج۱،صص ۸۲-۸۱.

- همان، ص ۸۱.

-ر.ک. همان، ص ۸۲.

-محمد، محمودی موسوی گلپایگانی، خداشناسی، قم، انتشارات آزادی، زمستان ۱۳۶۲ش، صص ۵۹ و۷۰.

-عبدالله، جوادی آملی، تبیین براهین اثبات وجود خدا، ص ۱۶۹.

-ابوطالب، تجلیل تبریزی، درس هایی از اصول عقاید اسلامی، قم، انتشارات تسنیم، چاپ دوم، ۱۳۸۰ش، صص ۱۲ و۱۴.

-غلامحسین، رحیمی اصفهانی، درس هایی از اصول عقاید اسلامی، قم، نشر کتاب قم، آذر ۱۳۶۲ش، ص۲۲.

-علی ، مقدّم قوچانی، درس هایی از توحید، ص ۱۱۳ به نقل از حکمت الهی و نهج البلاغه، ص۳۸.

-مرتضی، مطهری، مجموعة آثار، ج۶، صص ۹۶۳- ۹۶۲.

-محمد، محمودی موسوی گلپایگانی، خداشناسی، ص ۵۷.

-محمد تقی، مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج۱،ص۵۸.

-سید محمد، خامنه ای، خداشناسی، تهران، انتشارات تولید کتاب(تک)، چاپ اول، تابستان ۱۳۸۱ش، ص۵۰.

-رحمت الله، قاضیان، خداشناسی، ص۶۳.

-جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، ج۱،صص ۲۳-۲۲.

-ر.ک. ، همان، ج۱،صص ۲۸-۲۶.

- رحمت الله، قاضیان، خداشناسی، صص ۶۶-۶۵.

- علی، ربانی گلپایگانی، عقاید استدلالی، ج۱،ص۹۰.



همچنین مشاهده کنید