پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

اسلام و سرمایه داری


اسلام و سرمایه داری

«سرمایه داری», به معنای اصطلاحی آن منظور است که پدیده ای استثماری با عملکرد و راهکارهایی ویژه می باشد نه سرمایه داری به معنای لغوی آن که معطوف به هرگونه در اختیار داشتن مال و سرمایه است

«سرمایه‌داری»، به‌ معنای‌ اصطلاحی‌ آن‌ منظور است‌ که‌ پدیده‌ای‌ استثماری‌ با عملکرد و راهکارهایی‌ ویژه‌ می‌باشد نه‌ سرمایه‌داری‌ به‌ معنای‌ لغوی‌ آن‌ که‌ معطوف‌ به‌ هرگونه‌ در اختیار داشتن‌ مال‌ و سرمایه‌ است. نگرش‌ اسلام‌ به‌ اصل‌ اموال‌ و سرمایه، بسیار مثبت‌ است. اموال‌ و هرگونه‌ کالا که‌ بگونه‌ای‌ نیازهای‌ بشری‌ را برآورد، در نظر اسلام، امری‌ حیاتی‌ و عامل‌ بقأ و برپایی‌ جامعه، و راه‌ تداوم‌ حیات‌ انسانی، و رشد دین‌ و دین‌باوری‌ است. این‌ موضوع‌ را، در سراسر تعالیم‌ اسلامی‌ به‌ روشنی‌ می‌بینیم‌ که‌ با تعبیرهایی‌ گونه‌گون، از ضرورت‌ تمتعات‌ زندگی، و حیاتی‌ بودن‌ اموال‌ و کالاها سخن‌ گفته‌ و سهم‌ اصولی‌ «اموال» را در جامعه‌ انسانی، تبیین‌ کردند.

از آنجا که‌ در این‌ مقاله، بنابر ارزیابی‌ فشرده‌ و کوتاه‌ است، تنها به‌ چند نمونه‌ از این‌ تعالیم‌ اشاره‌ می‌شود:

در قرآن‌ کریم، «اموال»، عامل‌ قوام‌ و امداد الهی‌ شمرده‌ شده‌ است:

۱) ولا تُوء‌ توا السفهاَء اَموالکُم‌ التی‌ جَعَل‌ ا لکُم‌ قیاماً...(۱۵)‌‌ اموال‌ خود را، که‌ خداوند سبب‌ برپایی‌ زندگی‌ شما قرار داده‌ است، به‌ دست‌ سفیهان‌ (ناواردان‌ و غیرمتخصصان) مسپارید...

۲) و امدد ناکُم‌ باموالٍ‌ و بَنینٍ...(۱۶)‌ از طریق‌ اموال‌ و فرزندان‌ به‌ شما کمک‌ رساندیم.

در احادیث‌ نیز «مال‌ و ثروت»، عامل‌ پایداری‌ اسلام‌ و مسلمانان‌ و ابزار سامانیابی‌ کار اجتماع‌ دانسته‌ شده‌ است:

امام‌ باقر(ع) - به‌ روایت‌ امام‌ صادق(ع): هی‌ (الدنانیر و الدراهم) خواتیم‌ ا فی‌ اَرضِه، جَعَلها ا مَصَحَّهً‌ لخلقه، و بها تستقیم‌ شوؤ‌نهم‌ و مطالبهم(۱۷)‌ ‌ درهم‌ و دینار، مُهر (سکهً) خدا است‌ در زمین، خداوند آن‌ را برای‌ سامان‌یابی‌ کار خلق‌ قرار داده‌ است، تا بدان‌ وسیله، امور زندگانی‌ مردمان‌ بگذرد و نیازهای‌ آنان‌ برآورده‌ شود.

مقصود از این‌ تعبیر، اینست‌ که‌ خدای‌ متعال‌ چنین‌ به‌ فکر و نظر آدمیان‌ داده‌ است‌ که‌ این‌ ابزار و وسیله‌ (درهم، دینار، تومان‌ و هر پولی) را پدید آورند و برای‌ آن، اعتبار مالی‌ قرار دهند، تا از تعویض‌ کالا با کالا - که‌کاری‌ دشوار و دراکثر موارد، غیرعملی‌است‌ - آسوده‌ گردند و زندگی‌ و امور آنان‌ به‌ آسانی‌ برگزار شود.

امام‌ صادق(ع): احتفظ‌ بما لک‌ فانه‌ قوام‌ دینک(۱۸)‌‌ از اموالت‌ مراقبت‌ کن‌ که‌ مایه‌ پایداری‌ دین‌ تو است.

اسلام‌ بر دستیابی‌ به‌ رشد اقتصادی‌ و آبادی‌ مزارع‌ و سرزمینها و بهره‌برداری‌ از منابع‌ و سرمایه‌های‌ طبیعی‌ آن‌ نیز تاکید کرده‌ است:

در قرآن‌ کریم‌ آمده‌ است: هو انشأکم‌ من‌ الاَرض‌ و استَعمَرکُم‌ فیها...(۱۹)‌‌ خداوند شما را از زمین‌ پدید آورد و آباد کردن‌ آن‌ را به‌ شما سپرد...

امام‌ صادق(ع) نیز فرمود: فَکر یا مفضل‌ فی‌ هذه‌ المعادن‌ و ما یخرج‌ منها من‌ الجواهر المختلفة، مثل‌ الجصَّ، و الِکلِس، و الجِبس، و الزرانیخ‌ و المرتک‌ و القونیا و الزَیبق، و النحاس‌ و الرصاص، و الفضه‌ و الذ‌هب،... و الیاقوت‌ و ضروب‌ الحجاره، و القار، و المومیا، و الکبریت، و النفط‌ و غیر ذلک‌ مما یستعمله‌ الناس‌ فی‌ مآربهم؛ فهل‌ یخفی‌ علی‌ ذی‌ عقلٍ‌ اَنَّ‌ هذه‌ کلها ذخائر ذخرت‌ للانسان‌ فی‌ هذه‌ الارض‌ یستخرجها فیستعملها عندالجاجة‌ الیها...‌ ‌ ای‌ مفضل! درباره‌ این‌ معادن‌ بیندیش، و درباره‌ مواد گوناگونی‌ که‌ از آنها بیرون‌ آورده‌ می‌شود، همچون‌ گچ‌ و آهک‌ و سنگ‌ گچ‌ و زرنیخ‌ و مردار سنگ‌ و توتیا و سیماب‌ و مس‌ و سرب‌ و سیم‌ و زر... و یاقوت‌ واقسام‌ سنگها نیز قیر و مومیائی‌ و گوگرد و نفت‌ وجز اینها، که‌ مردمان‌ برای‌ رفع‌ نیازمندیهای‌ خود به‌ کار می‌برند؛ آیا ممکن‌ است‌ بر شخص‌ خردمند این‌ مطلب‌ پوشیده‌ بماند که‌ همة‌ اینهاچیزهایی‌ است‌ که‌ (برطبق‌ حکمت) برای‌ انسان‌ در این‌ زمین‌ ذخیره‌ شده‌ است، تا آنها را از زمین‌ بیرون‌ آورد و هنگام‌ نیاز به‌ کار برد؟...

سرمایه‌گذاری‌ تولیدی‌ و پرهیز از راکد گذاردن‌ اموال‌ و کنز و گنج‌ کردن‌ آنها، نیز مطرح‌ گردیده‌ است: و الذین‌ یکنزون‌ الذ‌هب‌ و الفضه‌ و لاینفقونها فی‌ سبیل‌ ا فبشرهم‌ بعذابٍ‌ الیم(۲۰)‌‌ و کسانی‌که‌ طلا و نقره‌ گنج‌ می‌کنند و آن‌ را در راه‌ خدا انفاق‌ نمی‌کنند به‌ کیفری‌ دردناک‌ نویدشان‌ ده.

اندوختن‌ طلا و نقره‌ (که‌ در دوران‌ گذشته، وسیلة‌ مبادله‌ بوده‌ و واحد پول‌ را تشکیل‌ می‌داده‌ است) و اموال‌ فراوان‌ و متراکم، «کنز» است‌ و هرگونه‌ استفاده‌ عمومی‌ و سرمایه‌گذاری‌ اموال، انفاق‌ و خدمت‌ به‌ خلق‌ است.

امام‌ علی(ع): لیس‌ فی‌ المال‌ الصامت‌ نفل(۲۱)‌‌ در مال‌ راکد، زیاده‌ و رشدی‌ نیست.

امام‌ صادق(ع): ما یخلف‌ الرجل‌ بعده‌ شیئاً‌ اشد علیه‌ من‌ المال‌ الصامت‌‌ ... قلت‌ له: کیف‌ یصنع‌ به؟ فقال: یجعله‌ فی‌ الحائط‌ و البستان‌ و الد‌ار(۲۲)‌‌ آدمی، ثروتی‌ ناخوشایندتر از سرمایه‌های‌ راکد پس‌ از خویش‌ باقی‌ نمی‌گذارد. سئوال‌ شد پس‌ با اینگونه‌ اموال‌ چه‌ کند؟ امام‌ فرمود: آن‌ را در خانه‌سازی‌ و احداث‌ باغ، سرمایه‌گذاری‌ کند.‌ امام‌ سجاد(ع): استنمأَ‌ المال‌ تمام‌ المروة(۲۳)‌‌ رشد و نمو مال، از مروت‌ است.

همچنین‌ استفادة‌ بهینه‌ از سرمایه‌ها و منابع‌ نیز مطرح‌ شده‌ است:

امام‌ علی(ع): لم‌ یکتسب‌ مالاً‌ من‌ لم‌ یصلحه(۲۴)‌‌ آنکس‌ که‌ از سرمایه‌اش‌ درست‌ استفاده‌ نکند در حقیقت، مالی‌ به‌ دست‌ نیاورده‌ است.(۲۵)

بنابراین‌ تعالیم‌ که‌ نمونه‌ای‌ بسیار اندک‌ درباره‌ مسائل‌ مالی‌ بوده‌ روشن‌ می‌گردد که‌ به‌ سرمایه‌ها و اموال‌ در اسلام‌ با نگرشی‌ بسیار اصولی‌ و مثبت‌ نگریسته‌ شده‌ و ثروت‌ در جامعه‌ اسلامی، جایگاهی‌ ویژه‌ دارد. پس‌ چگونه‌ است‌ که‌ اسلام‌ در عین‌ حال، با سرمایه‌داری‌ در قلمروی‌ گسترده‌ آن‌ مبارزه‌ کرده‌ و مال‌ پرستی‌ و افزونخواهی‌ را به‌ شدت‌ محکوم‌ کرده‌ است؟

اسلام‌ در برابر اموال، از عوارض‌ منفی‌ آن‌ نیز سخن‌ می‌گوید و سرمایه‌داری‌ را با شیوه‌ و اخلاقیات‌ و عملکردهای‌ ناهنجار آن‌ معرفی‌ می‌کند. اگر اموال‌ و سرمایه‌ها در جهتی‌ درست‌ و انسانی‌ هدایت‌ نشود، و در خدمت‌ کل‌ جامعه‌ بشری‌ قرار نگیرد، و از صورت‌ ابزاری‌ و آلی‌ در آمده‌ و به‌ صورت‌ هدف‌ واصل‌ در نزد گروهی‌ خاص‌ ذخیره‌ گردد، مردود است‌ بعبارت‌ دیگر، بعد منفی‌ سرمایه‌داری، مردود است‌ زیرا عملکردهایی‌ ناعادلانه‌ و راه‌کارهای‌ ظالمانه‌ و ضدانسانی‌ دارد و اقتصاد بازار آزاد که‌ رکن‌ قرائت‌ لیبرال‌ - سرمایه‌داری‌ از جامعة‌ مدنی‌ غربی‌ است، دقیقا" بر همین‌ عملکردها و راهکارها مبتنی‌ شده‌ است.

پدیدة‌ سرمایه‌داری‌ مصطلح، به‌ این‌ معنا و در بعد منفی‌ آن، از ناهنجارترین، ویرانگرترین‌ و شوم‌ترین‌ پدیده‌هایی‌ است‌ که‌ در اجتماعات‌ بشری‌ رخ‌ نموده‌ است. از آغاز پیدایش‌ این‌ پدیده‌ تاکنون، پدیدة‌ دیگری‌ به‌ این‌ شومی‌ و ویرانگری‌ نداشته‌ایم؛ زیرا که‌ یا خود به‌ تجاوز و نابودی‌ انسانها دست‌ یازیده‌ است، و یا دستیار نزدیک‌ همة‌ تجاوزکاران‌ و دژخیمان‌ تاریخ‌ بوده‌ است. اگر قدرتهای‌ بدنی‌ و خانوادگی‌ یا قبیله‌ای‌ در گذشته‌های‌ دور، یکه‌تازی‌ کردند، و یا قدرتهای‌ نظامی‌ و خودکامة‌ سیاسی، در دورانهای‌ بعد، ره‌ بیداد پوئیدند، و یا قدرتهای‌ صنعتی‌ و نظامی‌ در این‌ دوران، خاستگاه‌ اصلی‌ بسیاری‌ از تجاوزگریها و بیدادگریها و پایمال‌شدة‌حقوق‌انسانهاگردیدند، ریشه‌اصلی‌همه‌ اینها درسرمایه‌داری‌ و تمکن‌ بی‌حساب‌ مالی‌ نهفته‌ است.

خصلت‌ «سرمایه‌داری»، در تبیینی‌ کلی‌ و فشرده، خاستگاه‌ اصلی‌ خودخواهیها و سودجوییها، و سرچشمه‌ نابسامانیها و نابودیها و تبعیضها و محرومیتها و ستیزها و آشوبها بوده‌ است. تراکم‌ سرمایه‌ در بخشی‌ و مال‌اندوزی‌ گروهی، همواره‌ ره‌آوردهایی‌ ویرانگر داشته‌ است‌ و افراد و اجتماعات‌ و حتی‌ طبیعت‌ و محیط‌ زیست‌ را نیز به‌ تباهی‌ کشیده‌ است.

«اقتصاد سرمایه‌داری» و جامعة‌ مدنی‌ به‌ این‌ معنا و در قرائت‌ سکولار، نظامی‌ ضد‌ الهی‌ و بستر اقتصادی‌ طاغوتی‌ است، لگام‌ گیسخته‌ و مرزنشناس‌ و عدالت‌گریز و قانون‌ستیز، که‌ جز به‌ خود و قانون‌ خود و آزادی‌ در راه‌ کارهای‌ خود، به‌ هیچ‌ قانون، و آزادی‌ و شیوه‌ و روشی‌ حرمت‌ نمی‌نهد، و جانب‌ هیچ‌ حق‌ و عدلی‌ را رعایت‌ نمی‌کند.

سرمایه‌داری‌ با معیارهای‌ لیبرالیسم‌ اقتصادی، دارای‌ ویژگیهای‌ همة‌ تجاوزگران‌ و طاغوتان‌ در طول‌ تاریخ‌ است، بلکه‌ امروزه‌ با تکامل‌ ابزاری‌ که‌ پدید آمده‌ است، این‌ تجاوزرگریها بسیار پیچیده‌تر، سهمگین‌تر و ضدانسانی‌تر از همة‌ مستکبران‌ تاریخ‌ گذشته، عمل‌ می‌کند. تجاوزگری‌ که‌ از حد‌ منطقه‌ و کشورهای‌ خاص‌ گذشته‌ و فرامنطقه‌ای‌ و جهانی‌ شده‌ است، از حریم‌ انسانها هم‌ گذشته‌ و به‌ حریم‌ طبیعت‌ و منابع‌ آن‌ نیز پنجه‌ افکنده، حتی‌ کمربند امنیتی‌ کرة‌ زمین، یعنی‌ لایة‌ اوزن‌ نیز از عملکرد آن‌ در امان‌ نمانده‌ است. و شگفت‌ اینجاست‌ که‌ در عین‌ حال، داعیه‌ اصلاحگری‌ و قانونمداری‌ نیز دارد و از حقوق‌ انسانی‌ و آزادی‌ و آزادگی‌ نیز دم‌ می‌زنند؟ چه‌ نیک‌ و شگرف، قرآن‌ کریم، کارنامة‌ اینان‌ را ترسیم‌ فرموده‌ است:

و اذا قیل‌ لهم‌ لا تفسدوا فی‌ الارض‌ قالوا انما نحن‌ مصلحون(۲۶)‌ چون‌ به‌ آنان‌ گفته‌ شود که‌ در زمین، فساد مکنید، می‌گویند: ما مصلحانیم.

قرآن‌ کریم، مسرفان‌ را مفسد معرفی‌ می‌کند.

اکنون‌ پاره‌ای‌ از دیدگاههای‌ اسلام‌ درباره‌ سرمایه‌داری‌ را تبیین‌ می‌کنیم، و در ارزیابی‌ شتابزده‌ای، برخی‌ از راه‌ کارها و ره‌آوردهای‌ آن‌ را برمی‌شماریم. و در آغاز از پیامدهای‌ فردی‌ آن‌ گفتگو می‌کنیم‌ که‌ زمینة‌ اصلی‌ عملکردهای‌ اجتماعی‌ آن‌ نیز هست:

۱) الهأ و باز دارندگی‌

این‌ عنوان، در سوره‌ «تکاثر» آمده‌ است، که‌ احوال‌ زیاده‌داران‌ را ترسیم‌ می‌کند، و پیامدهای‌ منفی‌ افزون‌داری‌ را به‌ تصویر می‌کشد:

الهیکم‌ التکاثر. حتی‌ زرتم‌ المقابر. کلا سوف‌ تعلمون. ثم‌ کلا سوف‌ تعلمون!‌‌ نازیدن‌ به‌ فزونداری‌ (و فزونخواهی)، شمایان‌ را سرگرم‌ ساخت. (و در دنیا غرق‌ کرد) تا (مرگ‌ فرارسید و) به‌ دیدار گورها شتافتید. نه‌ آن‌ است‌ (که‌ می‌پندارید)، به‌ همین‌ زودی‌ خواهید دانست. نیز نه‌ آن‌ است‌ (که‌ می‌پندارید)، به‌ همین‌ زودی‌ خواهید دانست.

در این‌ آیة‌ کریمه، زیاده‌داری‌ و افتخار به‌ آن، از عوامل‌ بازدارندة‌ انسان، به‌ حساب‌ آمده‌ است. «الهأ» به‌ معنای‌ بازدارندگی‌ از یاد خدا و گردن‌ نهادن‌ به‌ قوانین‌ الاهی‌ و به‌ "لهو" افکندن‌ است.

امین‌الاسلام‌ طبرسی‌ می‌گوید:

الهأ، به‌ معنای‌ سرگرم‌ کردن‌ کسی‌ به‌ لهو و لعب‌ است؛ و «الهیکم‌ التکاثر»، یعنی‌ نازیدن‌ (و پُز دادن) به‌ فزونی‌ مال‌ و فرزند شما را از فرمانبرداری‌ خدا، و به‌ یاد آخرت‌ بودن‌ باز داشت‌ و غافل‌ ساخت‌ و به‌ قولی‌ یعنی: مباهات‌ کردن‌ به‌ فزونی‌ مال‌ و افراد، شما را از تدبر درکارخدا (حکمتهای‌ تکوینی‌ آفرینش، و حکمتهای‌ تشریحی‌ احکام)، باز داشت...(۲۷)

تعبیرهای‌ دیگری‌ نیز در قرآن‌ آمده‌ است، که‌ گر چه‌ از این‌ ریشه‌ و ماده‌ نیست؛ لیکن‌ در ژرفای‌ معنا، به‌ همین‌ حقیقت‌ نظر دارد، یعنی‌ بعد منفی‌ و تباهگرِ‌ مال‌ اندوزی‌ و باز دارندگیِ‌ سرمایه‌داری‌ را تبیین‌ می‌کند چون:

... و ما الحیوة‌ الدنیا الا‌ متاع‌ الغرور...(۲۸)‌ ‌ ...زندگی‌ دنیا جز کالایی‌ گول‌ زننده‌ نیست.

با دل‌ بستن‌ به‌ سود و سرمایه‌ و کالاهای‌ دنیایی، حالت‌ غرور و خود محوری‌ در نفس‌ آدمی‌ پدید می‌گردد، و انسانی‌ را از هر فکر و اندیشه‌ درست‌ و راهگشای‌ دیگری‌ باز می‌دارد.

امام‌ علی(ع) فرمود:

...و التکاثر، لهوٌ‌ و لعبٌ‌ و شغلٌ، واستبدال‌ الذی‌ هو ادنی‌ بالذی‌ هو خیرً(۲۹)‌‌ تکاثر، لهو است‌ و لَعِب‌ و مشغولیت، و گرفتن‌ چیزی‌ که‌ پست‌تر است‌ در برابر دادن‌ چیزی‌ بهتر.

همچنین‌ تعبیر «فتنه» در آیه‌ کریمه:

انمااموالکم‌واولادکم‌فتنهًُ...(۳۰)‌‌ جز این‌ نیست‌ که‌ دارایی‌ و فرزندان‌ شما برای‌ آزمونند.

اموال‌ و فرزندان‌ از عوامل‌ آزمایش‌ و آزمون‌ انسانها شمرده‌ شده‌ است، و بسیاری‌ از صاحبان‌ سرمایه‌ها در آزمونی‌ شرکت‌ می‌کنند که‌ از آن، مردود بیرون‌ می‌آیند زیرا که‌ ثروت‌ زیاد، موجب‌ باز دارندگی‌ آنان‌ از سعادت‌ و معنویت‌ است. تعبیرهای‌ دیگری‌ نیز چون: مترف، مسرف، مستکبر و تهلکه‌ که‌ درباره‌ سرمایه‌داران‌ است، همه‌ به‌ نوعی‌ بیانگر الهأ و بازدارندگیِ‌ زیاده‌داری‌ از عمل‌ به‌ حق‌ و تن‌دادن‌ به‌ ارزشهاست. و مترف‌ و مسرف‌ نیز که‌ به‌ معنای‌ مصرفهای‌ شاد خوارانه‌ و زیاده‌ از حد‌ است، انسان‌ را از راههای‌ درست‌ باز می‌داد، و تعبیر «استکبار» نیز به‌ همین‌ سرکشی‌ از گردن‌ نهادن‌ به‌ حق‌ و حقیقت‌ نظر دارد، و «تهلکه» و نابودی، پیآمد انکارناپذیر این‌ دست‌ گرایشهای‌ سرمایه‌داری‌ است.

تعبیر «موتی» در قرآن‌ نیز با نظر به‌ همین‌ معیار، به‌ مال‌ اندوزان، تفسیر شده‌ است:

انک‌ لا تسمع‌ الموتی(۳۱)...‌ ‌ تو نمی‌توانی‌ مردگان‌ را شنوا سازی... از پیامبر بزرگوار اسلام‌ پرسیدند... مردگان‌ چه‌ کسانیند؟ فرمود: «هر غنی‌ مترف» یعنی‌ هر ثروتمند شادخوار(۳۲).

آری‌ سرمایه‌داران‌ در چنین‌ جامعه‌ و مدنیت‌ استکباری، از خود و تعالی‌ معنوی‌ خویش‌ باز می‌مانند، و راه‌ رشد و سعادت‌ خویش‌ گم‌ می‌کنند، و تمامی‌ عمر و نیروی‌ حیات‌ در بیراهه‌ روی‌ می‌گذارند. آنان‌ براستی‌ از خود بیگانه‌ و از خود وامانده‌اند، به‌ خود فراموشی‌ گرفتار شده‌اند و تمامی‌ هوش‌ و استعدادهای‌ بدنی‌ و روانی‌ خویش‌ را در راهی‌ سرمایه‌گذاری‌ کرده‌اند که‌ گوهر اصلی‌ انسانی‌ را شکوفا نمی‌سازد؛ بلکه‌ آن‌ را در غبارها و لایه‌های‌ تیره‌ مادیات‌ می‌پوشاند. بنابراین‌ گر چه‌ یک‌ سوره‌ به‌ نام‌ «تکاثر» نامیده‌ شده‌ و از پیآمدهای‌ شوم‌ افزونخواهی‌ سخن‌ گفته‌ است، لیکن‌ در سراسر قرآن، تعبیرهای‌ فراوانی‌ است‌ که‌ در جوهر و ماهیت‌ از همین‌ دنیا دوستی‌ها و دنیاطلبی‌های‌ افراطی‌ و آثار آن‌ سپرده‌ برداشته‌ است.

۲) باز دارندگی‌ از اخلاق‌ و ارزشهای‌ انسانی‌

اخلاقیات‌ در جامعة‌ مدنی‌ سرمایه‌داری، زمینه‌های‌ اصلی‌ بسیاری‌ از خوی‌های‌ غیرالاهی‌ و سرشتهای‌ غیرانسانی‌ است. استکبار اقتصادی، بستر مناسب‌ استکبار اخلاقی‌ و طغیانگریهای‌ روانی‌ است، چنانکه‌ کمبودداری‌ و استضعاف‌ اقتصادی، زمینة‌ استضعاف‌ اخلاقی‌ و فکری‌ می‌باشد.

مال‌ اندوزی‌ و زیاده‌خواهی، انسانی‌ را به‌ خصلتهایی‌ شیطانی‌ چون: آزمندی، حرص‌ سیری‌ناپذیر، نجل، خودخواهی، خود برتربینی، طغیان‌ و سرکشی، لذت‌ پرستی، شاد خواری‌ و شکم‌بارگی، شهوت‌پرستی، تن‌ آسایی، بی‌احساسی‌ و سنگ‌ دلی‌ می‌کشاند و عامل‌ اصلی‌ این‌ اخلاقهای‌ ضد انسانی، همان‌ داشتنهای‌ افراطی‌ و مال‌ اندوزیهایِ‌ افرونخواهانه‌ است. از اینرو می‌نگریم‌ که‌ در تعالیم‌ اسلامی‌ برای‌ مبارزه‌ باسرمایه‌داری، چه‌ بسیار که‌ با این‌ خصلتها مبارزه‌ شده‌ است. از باب‌ نمونه‌ به‌ چند روایت‌ توجه‌ کنیم:

پیامبر(ص): ان‌ صلاح‌ اول‌ هذه‌ الامة‌ بالز‌هد و الیقینِ، و هلاک‌ آخرها بالشح‌ و الامل(۳۳)‌‌ سامانیابی‌ کار این‌ امت، در آغاز، به‌ زهد و یقین‌ است، و بیسامانی‌ آن، در پایان، به‌ آزمندی‌ و بخل‌ و آرزوداری.

امام‌ سجاد(ع) در دعایی‌ از خداوند مسئلت‌ می‌کند که‌ به‌ او چندان‌ ثروت‌ بدهد که‌ از حد‌ نیازداری‌ بگذرد اما به‌ سرمایه‌داری‌ نرسد و این‌ همان‌ زندگی‌ بسنده‌ و کفاف‌ است‌ تا به‌ مشکلات‌ فقر و اخلاق‌ غیرانسانی‌ سرمایه‌داری‌ گرفتار نیاید:

امام‌ سجاد(ع): اللهم‌ انی‌ اسئلک‌ خیرالمعیشة، معیشةً‌ اقوی‌ بها علی‌ جمیع‌ حاجاتی، و اتوصل‌ بها الیک‌ فی‌ حیاة‌ الدنیا و فی‌ اخرتی، من‌ غیر ان‌ تُترفنی‌ فیها فاطغی(۳۴)...‌‌ خدایا از تو معیشتی‌ نیک‌ خواهانم: معیشتی‌ که‌ با آن، همة‌ نیازمندیهایم‌ را برآورم، و در زندگی‌ این‌ دنیا و در آخرتم‌ با آن‌ به‌ قرب‌ تو برسم، بی‌ آنکه‌ مرا غرق‌ در نعمت‌سازی‌ تا به‌ طغیان‌ افتم...

حرص‌ و آزمندی‌ سیری‌ناپذیر، از ارکان‌ اخلاق‌ لیبرال‌ - سرمایه‌داری‌ است، و این‌ حالت‌ چنان‌ گریبانگیر آنان‌ می‌گردد که‌ هر چه‌ به‌ سود و سرمایه‌ و گسترة‌ ثروت‌ خویش‌ می‌افزایند، سیر نمی‌شوند، و به‌ سراغ‌ بیشتر و بیشترها می‌روند. این‌ روند بگونه‌ای‌ وحشتناک‌ دنبال‌ می‌شود، و در نقطه‌ای‌ باز نمی‌ایستد و احساس‌ بی‌نیازی‌ و سیری‌ پیش‌ نمی‌آید.

پیامبر(ص): یا ابن‌ مسعود! اجسادهم‌ لاتشبع، و قلوبهم‌ لا تخشع(۳۵)...:‌‌ ای‌ ابن‌ مسعود! بدنها (شکمها)شان‌ سیر نمی‌شود، و دلهاشان‌ خشوع‌ پیدا نمی‌کند...

در این‌ سخن‌ نبوی‌ به‌ تأثیر متقابل‌ جسم‌ و جان، در حالت‌ مال‌اندوزی‌ اشاره‌ شده‌ و آمده‌ است‌ که‌ سیری‌ ناپذیری‌ فزونخواهانة‌ مال‌ پرستان، با فقدان‌ خشوع‌ و خضوع‌ قلب‌ و روح‌ (تفرعن‌ و گردنفرازی) همراه‌ است.

و اصولاً‌ این‌ حالت‌ در مسائل‌ مادی‌ هست‌ که‌ اگر انسان‌ بااحساس‌ بسندگی‌ با آنها روبرو گشت، و به‌ بهره‌برداری‌ به‌ اندازة‌ لازم‌ و مفید دست‌ یازید، پس‌ از برخورداری‌ از زیستی‌ معقول‌ و بسنده‌ و مرفه، احساس‌ بی‌نیازی‌ می‌کند، و از زیاده‌ خواهیهایی‌ باز دارنده، روی‌ بر می‌تابد و گرنه‌ هیچگاه‌ احساس‌ بی‌نیازی‌ نمی‌کند.

امام‌ علی(ع): من‌ رضی‌ من‌ الدنیا بما یجزیه، کان‌ ایسرما فیها یکفیه. و من‌ لم‌ یرض‌ من‌ الدنیا بما یجزیه، لم‌ یکن‌ فیها شیی‌ یکفیه(۳۶)‌ ‌ آن‌ کسی‌ که‌ به‌ اندازة‌ کفاف، از دنیا راضی‌ شود، کمترین‌ چیز دنیا برای‌ او بسنده‌ است؛ و آن‌ کس‌ که‌ به‌ اندازه‌ کفاف‌ راضی‌ نشود، چیزی‌ نیست‌ که‌ بتواند او را بسنده‌ باشد.

آری‌ گرفتاری‌ جامعه‌ بشری‌ بر سر همین‌ ماهیت‌ افزونخواه‌ و زیاده‌طلب‌ است‌ که‌ در پهنة‌ اقتصاد جهانی، هر چه‌ را مالیت‌ و بهأ داشته‌ باشد و بگونه‌ای‌ در بازارها و مبادلات، ارزش‌ آفرین‌ و سودآور باشد، باید به‌ چنگ‌ آورد و سلطه‌ خویش‌ را بر آن‌ تثبیت‌ کند، و در هیچ‌ حد و مرزی‌ درنگ‌ نکند و چون‌ جهنمی، همه‌ چیز را ببلعد. و به‌ تعبیر قرآن‌ کریم‌ هر چه‌ به‌ او بدهند زیاده‌ بر آن‌ را طلب‌ کند:

و جَعلتُ‌ له‌ مالاً‌ ممدوداً... ثم‌ یطمع‌ ان‌ ازید(۳۷)‌‌ به‌ او مالی‌ فزاینده‌ دادم‌ باز طمع‌ آن‌ دارد که‌ آن‌ را افزونتر کنم.

سرمایه‌داران، چون‌ به‌ هیچ‌ حد و اندازه‌ای‌ قانع‌ نیستند و احساسی‌ سیرناپذیر دارند، هیچگاه‌ به‌ بی‌نیازی‌ دست‌ نمی‌یابند:

امام‌ کاظم(ع) فرمود: من‌ قَنع‌ بما یکفیه‌ استغنی، و من‌ لم‌ یقنع‌ بما یکفیه‌ لم‌ یدرک‌ الغنی‌ ابدا(۳۸)‌ هر کس‌ به‌ آنچه‌ او را بسنده‌ است‌ قناعت‌ کند، بی‌ نیاز است، و هر کس‌ چنین‌ نباشد، هرگز به‌ بی‌نیازی‌ نرسد(۳۹).

از اینرو در تعالیم‌ اسلامی، با زیر بناهای‌ روحی‌ و دَد صفتی‌ درونی‌ سرمایه‌داری‌ مبارزه‌ شده‌ است؛ چنانکه‌ با عملکرد بیرونی‌ و اجتماعی‌ آن؛ تراکم‌ مال‌ پرستی‌ در نظر اسلام‌ یک‌ پدیده‌ ساده‌ مادی‌ یا اجتماعی‌ محض‌ و یا سیاسی‌ صرف‌ نیست؛ بلکه‌ پدیده‌ایست‌ که‌ بر مجموع‌ زمینه‌های‌ فرهنگی‌ و فکری‌ و تربیتی‌ افراد بنا شده‌ است. بدینجهت‌ اسلام‌ به‌ ویران‌ کردن‌ زمینه‌ها و پایگاههای‌ درونی‌ و روحی‌ مال‌اندوزی‌ نیز توجهی‌ شایان‌ کرده‌ است.

۳) باز دارندگی‌ از داده‌های‌ عقل‌ انسانی‌

تفکر سرمایه‌داری‌ و راه‌کارهای‌ آن، از موانع‌ شکوفایی‌ خرد ناب‌ انسانی‌ است، که‌ داده‌های‌ عقل‌ آدمی‌ را در زیر لایه‌های‌ سنگین‌ و تیرة‌ حب‌ مال‌ و آمال، مدفون‌ می‌سازد و روشنگیریهای‌ او را فرو می‌پوشاند و بدینسانند همه‌ دلبستگی‌های‌افراطی‌وحبوعشقهای‌ سرکش‌ که‌ در راه‌ عقل‌ و بررسیها و روشنگریهای‌ او مانعی‌ عظیم‌ پدیدمی‌آورد.

منظور از عقل، عقل‌ انسانی‌ است. عقلی‌ که‌ برای‌ انسانها ارزش‌ قائل‌ است، و جانداران‌ و گیاهان‌ و حتی‌ مواد بیجان‌ را حرمت‌ می‌نهند. عقلی‌ که‌ خوب‌ و بد و زشت‌ و زیبا را می‌شناسد، و به‌ ارزشهای‌ اخلاقی‌ و اصول‌ نوع‌ دوستی‌ و دیگر خواهی‌ فرا می‌خواند، عقلی‌ که‌ از درد و رنج‌ دیگران‌ رنج‌ می‌کشد و به‌ اندوه‌ اندوهگینان، غمگین‌ می‌گردد. عقلی‌ که‌ خودخواهی‌ و خودپرستی‌ را محکوم‌ و مردود می‌شناسد و فراخوان‌ به‌ دیگر دوستی‌ها و انسانگرایی‌ها است.

این‌ عقل، منظور است‌ که‌ با عشق‌های‌ مادی‌ و دلبستگی‌های‌ مال‌ اندوزی‌ بتدریج‌ کم‌ فروغ‌ می‌شود تا بکلی‌ از کار بیفتد؛ نه‌ عقل‌ ابزاری‌ استوار بر محور سودپرستی‌ و خودخواهی. بنابراین، نیرنگ‌ بازیها وزیرکیهایِ‌ سودجویانه‌ و نقشه‌کشی‌های‌ برخاسته‌ از خودخواهی‌ و خودمحوری، منظور نیست، که‌ با همه‌ بی‌تعهدها و مسئولیت‌ نشناسی‌ها و قانون‌ شکنی‌ها نیز سازگار می‌افتد و همه‌ ارزشهای‌ اخلاقی‌ و معیارهای‌ انسانی‌ را در راه‌ جلب‌ منافع، زیر پا می‌نهد و با ترفندها و حیله‌گریها، هر مرز و حریمی‌ را می‌شکند و بر هر فضیلتی‌ گام‌ می‌گذارد، و آن‌ را پیروزی‌ به‌ حساب‌ می‌آورد. این‌ حسابگریهای‌ ماد‌ی‌ در منطق‌ دین، نیرنگ‌ و سالوس‌ و شیطنت‌ است.

تفکر سرمایه‌داری‌ لیبرال، با این‌ عقل‌ انسانی، ناسازگار است. چون‌ تلاشهای‌ اقتصادی‌ آنگاه‌ که‌ از اهداف‌ تأمین‌ نیازهای‌ انسانی‌ و رفاه‌ همگانی‌ دور گردد و مال‌اندوزی، هدف‌ شود و آزمندی‌ پدید آید، فرصت‌ فکر کردن‌ درباره‌ همه‌ چیز جز افزایش‌ سود و سرمایه‌ را از انسان‌ می‌گیرد و از همدمی‌ با خرد و دریافت‌ فروغ‌ آن‌ باز می‌دارد، و دیگر نمی‌تواند از این‌ فروغ، برای‌ بازداری‌ خود از تلاش‌ دایم‌ در طلب‌ مال، و بیرون‌ آوردن‌ آن‌ از چنگ‌ دیگران، بهره‌مند گردد. و بدینگونه‌ خرد انسانی‌ از روشنگری‌ و ارائه‌ نیک‌ و بد و انسانی‌ و ضدانسانی، باز می‌ماند و در چاله‌ حسابگریهای‌ مادی‌ مدفون‌ می‌شود.

همچنین‌ داشتنهای‌ افراطی، به‌ زیستی‌ افراطی‌ و شهوتباره، و زیاده‌رویهایِ‌ ویرانگرِ‌ همه‌ نیروهای‌ آدمی‌ می‌کشاند و انسان‌ را در گرداب‌ کاموری‌ و شادخواری‌ و لذت‌پرستی، غوطه‌ور می‌سازد و این‌ شیوه‌ها در زندگی‌ فردی‌ نیز از عوامل‌ تباهی‌ جسم‌ و روح‌ و در نتیجه، خرد آدمی‌ است؛ زیرا که‌ کاموریهای‌ افراطی‌ و لذت‌پرستی‌ و غوطه‌وری‌ در خور و خواب‌ و تمایلات‌ جنسی، مایة‌ تباهی‌ جسم‌ و هرز رفتن‌ نیروها و از میان‌ بردن‌ سلامت‌ و تعادل‌ لازم‌ در مزاج‌ انسانی‌ است، و موجب‌ بر هم‌ خوردن‌ توازن‌ در همة‌ قوای‌ انسانی‌ بویژه‌ عقل‌ خواهد گردید.

امام‌ علی(ع) می‌فرماید: قد فرقت‌ الشهوات‌ عقله(۴۰):‌‌ شهوتها، خرد او (دوستدار دنیا و مال) را تباه‌ کرده‌ است.

امام‌ علی(ع): اقبلوا علی‌ جیفةٍ‌ قد افتضحوا ب‌آکلها، و اصطلحوا علی‌ حُبها. و من‌ عشق‌ شیئأ اعشی‌ بصره، و امرض‌ قبله، فهو ینظر بعینٍ‌ غیر صحیحةِ، و یسمع‌ باذُنِ‌ غیر سمیعةٍ(۴۱)‌‌ (دنیاداران) به‌ مرداری‌ روی‌ آورند که‌ با خوردن‌ آن‌ رسوا شدند، و بر سر دوست‌ داشتن‌ آن‌ با یکدیگر همداستان‌ گشتند. هر کس‌ چیزی‌ را سخت‌ دوست‌ بدارد، چشمش‌ نابینا و دلش‌ بیمار می‌شود. چنین‌ کسی‌ با چشمی‌ ناسالم‌ می‌بیند و با گوشی‌ ناشنوا می‌شنود.

چشم‌ و گوش‌ و همه‌ حواس‌ مال‌ پرستان، یک‌ سونگر است‌ و همان‌ سَمت‌ و سوی‌ افزایش‌ سرمایه‌ را می‌نگرد و جوانب‌ و معیارهای‌ دیگر را منظور نمی‌دارد. بنابراین‌ براستی‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ با چشم‌ معیوب‌ و گوش‌ ناشنوا به‌ مسائل‌ می‌نگرد و با شناختی‌ بیمارگونه‌ و یک‌ سونگر رویدادها را بررسی‌ می‌کند و بدینگونه‌ از درک‌ و دریافت‌ حقایق‌ باز می‌ماند.

زیاده‌داری‌ در سخنی‌ از امام‌ صادق(ع) از سپاهیان‌ نادانی‌ شمرده‌ شده‌ است:

... القوام‌ و ضده‌ المکاثرة(۴۲)‌ ‌ (از سپاهیان‌ خرد) مالداری‌ در حد قوام‌ (اعتدال) است‌ و ضد آن‌ فزونخواهی‌ است.

اینکه‌ قرآن‌ می‌گوید، انسانهایی‌ هستند که‌ قلبهاشان‌ مهر شده‌ است‌ و از درک‌ و احساس‌ انسانی‌ تهی‌ گردیدند، توجه‌ به‌ همین‌ واقعیت‌ است‌ که‌ با پیروی‌ از تمایلات‌ و سرسپردگی‌ به‌ امیال‌ و شهوات، عقل‌ انسانی‌ از کار می‌افتد گر چه‌ عقل‌ ابزاری‌ او کارآ باشد.

... و طبع‌ علی‌ قلوبهم‌ فهم‌ لا یفقهون(۴۳)‌ بر دلهاشان‌ مهر نهاده‌ شده‌ پس‌ آنان‌ درک‌ نمی‌کنند.

یا در تعبیر دیگر قرآن: لهم‌ قلوبٌ‌ لا یفقهون‌ بها و لهم‌ اعینٌ‌ لایبصرون‌ بها...(۴۴)‌‌ ایشان‌ را دلهایی‌ است‌ که‌ بدان‌ نمی‌فهمند و چشمهایی‌ است‌ که‌ بدان‌ نمی‌بینند...

آنها عقل‌ دارند، لیکن‌ درحوزة‌ عمل، گوش‌ به‌فرمان‌ شهواتند وهدایتهای‌ عقل‌ انسانی‌ را نادیده‌ می‌گیرند.

۴) باز دارندگی‌ از عواطف‌ انسانی‌

بیگمان‌ در میان‌ ویژگیهای‌ انسانی، عواطف، جایگاهی‌ بسی‌ بلند دارد که‌ زندگی‌ فرد و جامعه‌ و بقأ نوع‌ و سامانیابی‌ خانواده‌ و ... بر آن‌ استوار است. بگونه‌ای‌ که‌ براستی‌ می‌توان‌ گفت‌ ضعف‌ عواطف‌ یا مرگ‌ آن، با ضعف‌ و مرگ‌ انسانیت‌ همراه‌ است. انسان‌ با عواطف‌ خویش‌ زندگی‌ می‌کند بیش‌ از آنکه‌ با خرد بزید. محور اصلی‌ دیگر دوستی‌ و جامعه‌گرایی‌ نیز عواطف‌ است. انسان‌ در پرتو عواطف‌ است‌ که‌ به‌ اخلاقهای‌ انسانی‌ و مدنی‌ روی‌ می‌آورد و از خویهای‌ حیوانی‌ و جنگلی‌ دوری‌ می‌گزیند.

پیامبر(ص) فرمود:

فی‌ الانسان‌ مضغةٌ‌ اذا هی‌ سَلمِت‌ و صَحت، سلم‌ بها سائر الجسد، فاذا سقمت‌ سقم‌ بها سائر الجسد و فسَدَ‌ و هی‌ القلب(۴۵)‌ ‌ در انسان، پارة‌ گوشتی‌ است‌ (قلب‌ ظاهری‌ و مظهر قلب‌ باطنی) که‌ چون‌ صحیح‌ و سالم‌ بماند، قسمتهای‌ دیگ‌ بدن‌ نیز سالم‌ می‌ماند، و چون‌ بیمار شود، باقی‌ بدن‌ بیمار و گرفتار فساد خواهد شد؛ و آن‌ قلب‌ است...

اما عواطف‌ انسان‌ در مال‌اندوزی‌ و سرمایه‌ سالاری، ضعیف‌ می‌شود و یا چنان‌ تحت‌ تاثیر گرایشهای‌ آزمندانه‌ پول‌پرستی‌ قرار می‌گیرد که‌ از کارآیی‌ در درون‌ آدمی‌ می‌افتد.

امام‌ علی(ع):

اعلمو ان‌ کثرة‌ المال‌ مفسدةٌ‌ للدین، مقساةٌ‌ للقلوب(۴۶)‌ بدانید که‌ فراوانی‌ مال‌ مایة‌ تباه‌ شدن‌ دین‌ است‌ و سخت‌ شدن‌ دلها.

سخت‌ شدن‌ دلها و سنگوارگی‌ قلبها، همین‌ بی‌احساسی‌ و میرش‌ وجدان‌ و عواطف‌ در انسانهای‌ شادخوار و خوش‌ گذران‌ است. در جامعة‌ مدنی‌ «لیبرال‌ - سرمایه‌داری»، انسانها بمنزلة‌ ابزار و کالا هستند و تنها با معیار بازدهی‌ و سودآوری، ارزیابی‌ و ارزشگذاری‌ می‌شوند، حتی‌ علم، فن، هنر و... هم‌ ارزش‌ ذاتی‌ ندارد؛ بلکه‌ آنگاه‌ که‌ به‌ سود بیشتر و رشد تولید کمک‌ کند، ارزشمند می‌گردد. بنابراین، نگرشِ‌ سرمایه‌داری‌ به‌ انسانهای‌ دیگر، نگرش‌ ارزشی‌ و انسانی‌ نیست، بلکه‌ نگرشی‌ اقتصادی‌ است. و این‌ نوع‌ نگرش‌ یعنی‌ نگرش‌ ابزاری‌ و کالایی‌ به‌ انسان، از ویژگیهای‌ تفکر سرمایه‌داری‌ است. باری‌ اگر وجدان‌ آدمی، کنار زده‌ شود و قلب‌ او در هم‌ آلاید و سخت‌ شود، استوانه‌های‌ اصلی‌ شخصیت‌ انسان‌ از لحاظ‌ عقیده‌ و عاطفه‌ و دیگر گرایشهای‌ ارزشی‌ فرو می‌ریزد و ایمان‌ و اخلاق‌ او رو به‌ نشیب‌ می‌گذارد و این‌ فروپاشی‌ و نشیب‌گرایی، به‌ دیگر نواحی‌ وجود آدمی‌ و گسترة‌ زندگی‌ علمی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی‌ و اجتماعی‌ او سرایت‌ می‌کند و بینش‌ و عمل‌ آدمی‌ را به‌ ناشایستگی‌ها سوق‌ می‌دهد. این‌ قساوت‌ قلب، انگیزة‌ نیرومندی‌ است‌ در زندگی‌ مال‌اندوزان‌ و روش‌ برخورد ایشان‌ با اجتماع‌ و چگونگی‌ روابط‌ با مردمان، و پیآمد حتمی‌ آن، ستم‌ کشیدن‌ مردم‌ و استثمار حقوق‌ آنان‌ و مکیده‌ شدن‌ خون‌ ایشان‌ است. از اینجا روشن‌ می‌گردد که‌ بر اجتماع‌ سرمایه‌داری، عواطف‌ انسانی‌ فرمانروایی‌ نمی‌کنند بلکه‌ سروری‌ و حاکمیت، با سنگدلی، بی‌احساسی، بی‌تعهدی‌ و ظلم‌ و تجاوز اقتصادی‌ است‌ و لازمة‌ آن‌ فشار بر گُرده‌ دیگران‌ است.

قرآن، بی‌ احساسی‌ سرمایه‌داران‌ و نظر توده‌های‌ مردم‌ دربارة‌ آنان‌ را چنین‌ ترسیم‌ می‌کند:

ان‌ قارون‌ کان‌ من‌ قوم‌ موسی‌ فبغی‌ علیهم‌ و آتیناه‌ من‌ الکنوزما ان‌ مفاتحه‌ لتنواُ‌ بالعصبة‌ اولی‌ القوة‌ اذقال‌ له‌ قومه‌ لا تفرح‌ ان‌ ا لا یحب‌ الفرحین(۴۷)‌ ‌ قارون‌ از قوم‌ موسی‌ بود. پس‌ بر آنان‌ سرکشی‌ کرد (ستم‌ روا داشت)، و ما چندان‌ گنج‌ به‌ او داده‌ بودیم، که‌ حمل‌ آنها برای‌ گروهی‌ مردم‌ نیرومند گران‌ بود؛ آنگاه‌ قومش‌ به‌ او گفتند: (از سرمستی‌ دارایی) شادی‌ مکن‌ که‌ خداوند (اینگونه) شادمانان‌ را دوست‌ ندارد.

می‌بینید که‌ ثروتمندان، سرمست‌ و شادمانند و حزن‌ و اندوه‌ را به‌ دلهای‌ سنگوارة‌ آنان‌ راهی‌ نیست. در شادی‌ و غرور، غرق‌ شدند و از اندرز و درد دردمندان‌ غافلند. گر چه‌ این‌ شادمانیها عمقی‌ ندارد، و بهر حال، افکار عمومی‌ و قضاوت‌ انسانها زندگی‌ را بر آنان‌ تلخ‌ می‌سازد، و وجدان‌ آدمی‌ هر چند در لایه‌هایی‌ از زنگار لذت‌پرستی‌ پنهان‌ شده‌ باشد، آنان‌ را سرزنش‌ می‌کند، و نگرانیهای‌ روزافزون‌ از دست‌ دادن‌ ثروتها، خواب‌ خوش‌ را از آنان‌ می‌گیرد.

امام‌ علی(ع) فرمود:

فالمتمتعون‌ من‌ الدنیا تبکی‌ قلوبهم‌ و ان‌ فرحوا، و یشتد مقتهم‌ لا نفسهم‌ و ان‌ اعتبطوا ببعض‌ ما رزقوا(۴۸)‌ دلهای‌ بهره‌مندان‌ از دنیا، گریان‌ است‌ هر چند شادمان‌ باشند، و با آنکه‌ دیگران‌ حتی‌ به‌ پاره‌ای‌ از آنچه‌ بهره‌ ایشان‌ شده‌ است‌ رشک‌ می‌برند، اما خود آنان‌ همواره‌ از خود (و زندگی‌ خود) بیزارتر می‌شوند.

‌دکتر محمد حکیم‌پور

‌پی‌نوشت‌ها:

-۱ سورة‌ نسأ ۴/۵.

-۲ سورة‌ اسرأ، ۱۷/۶.

-۳ امالی‌ طوسی‌ ۲/۱۳۳ و ۲۹۲.

-۴ امالی‌ طوسی‌ ۲/۱۳۳ و ۲۹۲.

-۵ سورة‌ هود ۱۱/۶۱.

-۶ بحار ۳/۱۲۸.

-۷ سورة‌ توبه‌ ۹/۳۴.

-۸ مستدرک‌ الوسائل‌ ۱۱/۱۲۶.

-۹ وسائل‌ الشیعه‌ ۱۲/۴۴.

-۱۰ تحف‌ العقول‌ ۲۰۴.

-۱۱ غررالحکم‌ ۲۵۹.

-۱۲ نبود سرمایه‌ و فقر و کمبودداری‌ نیز در تعالیم‌ بسیاری‌ محکوم‌ و مردود شناخته‌ شده‌ و معادل‌ کفر و مرگ‌ به‌ حساب‌ آمده‌ است، که‌ شرح‌ آن‌ نیاز به‌ رساله‌ای‌ جداگانه‌ دارد.

-۱۳ سورة‌ بقره‌ ۲/۱۱.

-۱۴ سورة‌ تکاثر ۱۰۲ / ۴-۱.

-۱۵ مجمع‌ البیان‌ ۱۰/۵۳۴.

-۱۶ سورة‌ حدید ۵۷/۲۰.

-۱۷ کافی‌ ۲/۳۹۴.

-۱۸ سورة‌ تغابن‌ ۶۴/۱۵.

-۱۹ سورة‌ نمل‌ ۲۷/۸۰.

-۲۰ الحیاة‌ ۳/۴۳۴.

-۲۱ امالی‌ شیخ‌ صدوق‌ ۲۰۱.

-۲۲ بحار ۹۰/۱۲.

-۲۳ مکارم‌ الاخلاق‌ ۵۲۶.

-۲۴ کافی‌ ۲/۱۴۰.

-۲۵ سورة‌ مدثر ۷۴/۱۲ و ۱۵.

-۲۶ تحف‌ العقول‌ ۲۸۶.

-۲۷ چنانکه‌ در آغاز اشاره‌ کردیم، منظور از اینگونه‌ تعالیم، ترویج‌ زندگی‌ صوفیانه‌ و ترک‌ دنیا و پرهیز از رفاه‌ و بهبود وضع‌ معیشت‌ جامعه‌ و مردم‌ و نادیده‌ گرفتن‌ ارزش‌ توسعه‌ اقتصادی‌ نیست؛ بلکه‌ هدف‌ چنانکه‌ روشن‌ است، ویژه‌سازی‌ امکانات‌ رفاهی، و سلطه‌افکنی‌ بر کل‌ منابع‌ و سرمایه‌ها و بازارها، توسط‌ گروههای‌ اندک‌ و سود پرست‌ است، چنانکه‌ در نظام‌ سرمایه‌داری‌ کنونی‌ جهان‌ معمول‌ است. برای‌ توضیح‌ بیشتر به‌ این‌ کتابها مراجعه‌ شود: ۱. دیکتاتوری‌ کارتلها، ۲. مفهوم‌ امپریالیسم‌ اقتصادی،

۳. چگونه‌ نیمی‌ دیگر می‌میرند، ۴. مشکلات‌ اقتصادی‌ جهان‌ سوم، ۵. گرسنگی، ارمغان‌ استثمار، ۶. جغرافیای‌ کم‌ رشدی، ۷. سیطرة‌ جهانی، ۸. کمربند فقر، ۹. موانع‌ توسعه‌ در جهان‌ سوم، ۱۰. غولهای‌ غلات، ۱۱. درون‌ جهان‌ سوم، ۱۲. امپریالیسم‌ و کشورهای‌ توسعه‌ نیافته، ۱۳. بشریت‌ و تهدید گرسنگی، ۱۴. تاریخ‌ توسعه‌طلبی‌ آمریکا در ایران، ۱۵. فاصلة‌ عقب‌ماندگی،

۱۶. غارت‌ جهان‌ سوم، ۱۷. بیست‌ کشور آمریکای‌ لاتین.

-۲۸ نهج‌البلاغة‌ ۳۳۰.

-۲۹ نهج‌البلاغة‌ ۳۳۰.

-۳۰ کافی‌ ۱/۲۲.

-۳۱ سورة‌ توبه‌ ۹/۸۷.

-۳۲ سورة‌ اعراف‌ ۷/۱۷۹.

-۳۳ خصال‌ صدوق‌ ۳۱.

-۳۴ تحف‌ العقول‌ ۱۴۱.

-۳۵ سورة‌ قصص‌ ۲۸/۷۶.

-۳۶ بحار ۷۸/۲۱.