چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

انقلابی از جنس دیگر


انقلابی از جنس دیگر

انقلاب۱۳۵۷ را انقلاب اسلامی نامیده ایم و انقلاب كبیر نگفته ایم نه از آن رو كه این انقلاب بزرگ نیست این انقلاب از هر رو كه بدان بنگریم بزرگ است «بررسی تطورات تمدنی جوامع بشری», «تطبیق این انقلاب با انقلاب های دیگر», «حضور همگانی طبقات و اقشار مختلف» و بزرگی آن را بیش از پیش نمایان می سازد

انقلاب ها و قیام ها همواره نزد مردم ملت ها حركتی مقدس توصیف می شوند. به همین منظور است كه حتی جباران و حیله گران تاریخ نیزمی كوشند برخی اقدامات خود را انقلاب بنامند. شاه پروژه مدرنیزاسیون خود را انقلاب سفید می نامید و توطئه گرانی كه در انگلستان نظام كرامول را سركوب كردند اقدام خود را «انقلاب شكوهمند» نامیدند.

برخی ملت ها با كبیر نامیدن انقلاب خود می خواهند برتری انقلاب خویش را به رخ انقلاب های دیگر بكشند.

انقلاب۱۳۵۷ را انقلاب اسلامی نامیده ایم و انقلاب كبیر نگفته ایم؛ نه از آن رو كه این انقلاب بزرگ نیست. این انقلاب از هر رو كه بدان بنگریم بزرگ است. «بررسی تطورات تمدنی جوامع بشری»، «تطبیق این انقلاب با انقلاب های دیگر»، «حضور همگانی طبقات و اقشار مختلف» و... بزرگی آن را بیش از پیش نمایان می سازد.

پیشتر انقلابیان در فرانسه یا روسیه می كوشیدند با « كبیر» نامیدن انقلاب خود، اقدام خویش را بزرگتر از دیگر انقلابها جلوه دهند. این دو انقلاب به واقع از انقلاب های انگلستان(قرن هفدهم) و آمریكا(قرن هجدهم) یا دو انقلاب پیاپی چین بزرگ تر بود اما حضور مردم در این انقلابها همگانی نبود.

انقلاب در چین و روسیه، یك حركت دهقانی بود. در فرانسه فراماسونرها و روشنفكران با اتكای به شهرنشینان نوكیسه انقلاب كردند. آنچه در انگلستان «انقلاب شكوهمند ۱۶۸۸.م» نام گرفت، اساسا یك انقلاب تمام عیار نبود. فراماسونرها با فراخواندن شاهزاده هلندی و تشویق وی برای سركوب كردن نظام كرامول، حكومت را در دست گرفتند و نام آن را انقلاب نهادند.

اما در انقلاب اسلامی نه تنها روحانیان، دهقانان و رعایا، بلكه دانشگاهیان، كارگران صنایع، بازاریان، ارتشیان و همه اصناف و اقشار حضوری جدی داشتند. این حضور چنان فراگیر و شگرف بود كه «میشل فوكو» با تبیین مشاهدات خود از راهپیمایی های سال ۱۳۵۷ تحقق«اراده عمومی» را در ایران فارغ از نظریه پردازی ها در ساحتی عینی و ملموس می بیند.

بررسی سیر تطورات تمدنی جامعه بشری و جایگاه انقلاب اسلامی در آن نیز بیش از پیش بزرگی انقلاب اسلامی را نسبت به دیگر انقلاب ها نمایان می سازد. انقلاب در انگلستان، فرانسه، ایالات متحده و روسیه محصول رفورمیسم دینی و فاصله گرفتن خرد جمعی از خرد قدسی(وحی) بود. نظام هایی كه از پی این انقلاب ها پدید آمدند بیش از نظام های پیشین از دیانت فاصله می گرفتند و بستر این انقلاب ها ظهور تمدنی نوین بود كه در آن انسان مدعی بود جای خدا را می تواند اشغال كند و در حوزه های فرهنگ، سیاست، اقتصاد و حتی اخلاق فردی، یك «شبه شریعت» و یك دیانت«انسان ساز» عرضه می شد. اما در انقلاب ۱۳۵۷ فاصله دیانت و سیاست كاسته شد. تا جایی كه نه تنها جامعه ایران بلكه ناظران بیرونی هم آن را انقلابی فرهنگی توصیف می كردند. فوكو به دلیل همین وجه فرهنگی بود كه ابتدا انقلاب ایران را «نخستین انقلاب پست مدرن» توصیف می كرد.

اما انقلاب۱۳۵۷ تنها وجه فرهنگی نداشت، به واقع بازگشت بشریت به دیانت را نوید می داد و به واقع انفجار نور در ظلمتكده مدرنیته بود. از این رو این انقلاب، نخستین انقلابی است كه اعراض تمدنهای بشری را از زندگی مادی و تك ساحتی نمایان می سازد. با هیچ واژه ای اهمیت و عظمت انقلاب ۱۳۵۷ را نمی توان نمایان ساخت جز آنكه بگوئیم این انقلاب «یك انقلاب اسلامی» بود.

از پی این انقلاب نه تنها نهضت های اسلامی توفنده تر شد بلكه سردمداران استكبار نیز با درك درست از امید بشر به ساحت قدسی، ادبیات دینی را برای خود اتخاذ كردند. بوش در تمام نطق های خود می كوشد به آیاتی از انجیل تمسك جوید و حتی كشتار انسانها در عراق را نیز محصول مشورت خود با خدا بنامد. تا كنون هیچگاه روسای جمهور ایالات متحده خود را تا این حد به ادبیات انجیلی محتاج نمی دیدند.

اكنون با تبیین جایگاه این انقلاب در برابر دیگر انقلابها و نیز رنگ و بوی دینی و فرهنگی آن برآنم كه باید بر یك نكته تاكید كنم؛ آیا این انقلاب را می توان با الگوهایی كه برای تبیین و شناخت انقلاب های تك ساحتی ساخته شده است، مورد تحلیل و آسیب شناسی قرار داد؟! پرسش را ساده تر می كنم؛ آیا با میزان ها و ترازوهایی كه برای وزن كشی انقلاب های سبك و مادی ساخته شده اند می توان انقلابی به این بزرگی را وزن كشی كرد؟!

تمدن مدرن، بعد از انقلاب «ساوانارولا» در فلورانس(ایتالیا) هیچگاه یك انقلاب تمام عیار دینی را درك نكرده است. این انقلاب كه در قرن۱۵ شكل گرفت دولت مستعجل بود.۲۰ سال بعد از وقوع انقلابی كه قرار بود مدنیتی مسیحی را نوید دهد، اهالی فلورانس به تحریك دستگاه پاپ بر او شوریدند و در ۲۳مه سال۱۴۵۲ میلادی ساوانارولا را سوزاندند.

نظریه پردازی های مارتین لوتر نیز گرچه یك انقلاب فكری را در آلمان پدید آورد اما به مهار «جنبش دهقانان» منجر شد. لوتر اطاعت از شهریاران را اطاعت از خداوند می نامید و دستور داد دهقانان انقلابی را سركوب كنند. انقلاب های سده های بعد كه در انگلیس، فرانسه، آمریكا و روسیه رخ داد نیز چنان كه گفتیم حاصل افزایش فاصله تمدن غربی از دیانت بود با این همه چگونه می توان از جامعه شناسان سیاسی در غرب انتظار داشت كه یك انقلاب دینی را بتوانند به خوبی تبیین كنند؟ حتی انقلاب هایی كه بعدها در ممالك شرقی رخ داد الهام یافته از انقلاب های مدرن بود. انقلاب اعرابی در مصر رنگ ناسیونالیستی آرمان های ارتشیان را نمایان می ساخت و انقلاب چین حاصل تمنای آرمان های كمونیستی در برابر فروپاشی اعتبار الهی امپراطور بود. از این رو انتظار نابه جایی است كه از جامعه شناسی سیاسی در غرب بخواهیم انقلاب اسلامی ما را به خوبی تبیین كنند؛ آنان هیچگاه فرصت مشاهده یك انقلاب تمام عیار دینی و اعتقادی را نداشته اند.

تبیین انقلاب ها در غرب با پذیرش این پیش فرض صورت می گیرد كه بشریت با تبلور خرد جزئی، ابزاری و پوزیتیویستی خود به این نتیجه می رسد كه نیاز به قیم ندارد. از این رو قیمومیت شریعت را هم نفی می كند و دست خود را از دامن خرد قدسی(وحی)كوتاه می كند. سیر تكوین جوامع از دیدگاه ولتر، هابز، دوركیم، ماركس و... همه بر این پیش فرض اصرار دارد كه آدمیان وقتی دست به انقلاب می زنند كه از دین دور می شوند. حال پیروان مكاتب جامعه شناختی ایشان نمی توانند- و نمی توان از ایشان توقع داشت كه- یك انقلاب دینی و اسلامی را تبیین كنند. حتی فوكو كه خود شاهد انقلاب اسلامی بود نیز سخن خویش را درباره نسبت انقلاب اسلامی و پست مدرنیته پس می گیرد و اعتراف می كند كه این انقلاب را نمی فهمد ولی اذعان می كند كه «انقلاب ایران دمیدن روح به جهان بی روح است.»

البته تمامی اندیشمندان دانش سیاسی در غرب مانند فوكو حاضر نیستند به ناتوانی خود در درك این انقلاب اذعان كنند. بلكه آنان اصرار دارند تبیینی پوزیتیویستی یا جزم اندیشانه از انقلاب اسلامی ارائه كنند و اتفاقا با این تبیین ها راهی برای مهار انقلاب اسلامی نیز بگشایند.

تدا اسكاچ پل همزمان با انقلاب اسلامی در ۱۹۷۹ كتاب «دولت ها و انقلاب های اجتماعی»نخستین تلاش از این دست را نمایان ساخت ولی این كتاب به رغم فروش وسیع اولیه كه ناشی از توجه جامعه آمریكایی به انقلاب اسلامی بود، به سرعت از اعتبار افتاد. بعد از اسكاچ پل نظریه پردازی ها با اعتنای بیشتری به جنبه های فرهنگی انقلابها صورت گرفت. دوركهایم نقش آرزوها در قالب هنجارهای اجتماعی را جدی گرفت و مرتون بر ظهور ارزشهای جدید هم تاكید كرد.

نئوماركسیست هایی چون اعضای مكتب فرانكفورت نیز گرچه چندان اعتنایی به جنبه های فرهنگی نداشتند ولی این اواخر از پست سوسیالیسم دم زدند و در كنار ماده گرایی اعتنا به فرهنگ را نیز بر خود لازم شمردند. از جمله ایشان، یورگن هابرماس بود كه در ایران نیز مریدان بسیاری دارد. پیروان نئوماركسیسم در ایران- از جمله یك استاد برجسته جامعه شناسی سیاسی در دانشگاه تهران- نیز بر آرای ماركس و نیز تفسیرهای پیروان وی تمسك می جویند. اینان نیز مبانی و روش تحلیلی خود از تحولات اجتماعی سیاسی ایران و به ویژه انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی را در تضادهای طبقاتی جستجو می كنند. حاصل این جستجوی طولانی آن است كه ایشان ده سال است در انتظار فروپاشی انقلاب اسلامی هستند و از میانه دهه۷۰ این انتظار را با نگارش و راهنمایی دهها رساله تبیین كرده اند!

اینان گرچه فرهنگ را مورد اعتنا قرار می دهند اما نمی توانند ذات وحیانی انقلاب اسلامی را دریابند. بدیهی است كه در عین تعلقات فردی به اسلام، به جای تبیین مبتنی بر خرد قدسی هنوز احكام ماركس را وحی منزل می شمارند و از افیون بودن دین برای توده ها سخن می گویند؛ آیا با این وصف تبیین انقلاب اسلامی از سوی ایشان می تواند تبیین درست و مبتنی بر واقعیت باشد؟ بدیهی است كه اگر آنان درك جامعی از انقلاب اسلامی نداشته باشند نمی توانند آسیب شناسی درستی هم از اكنون و پیشگوئی های عقلایی از آینده انقلاب اسلامی ارائه دهند. شناخت انقلاب اسلامی نمی تواند با بازاری كه مغایر با جنس آنان است رخ دهد.

نابودی و مرگ یك نظام اجتماعی زمانی كه به جایگزینی نظام نوین منجر شود انقلاب اجتماعی نامیده می شود. عنصر مقوم یك انقلاب اجتماعی تغییر نظام- نه تغییر در نظام- است.

نگارنده بر این باور است كه اهمیت دادن به مقولاتی چون «آزمندی»، «فاصله طبقاتی»، «ستمگری حكومت» و «نارضایتی عمومی»- گرچه مقولاتی موثرند- اما نمی تواند مبین تحلیلی فراگیر از ماهیت انقلاب ها به ویژه انقلاب اسلامی باشند. پیشتر اشاره كردیم كه شناخت انقلاب اسلامی باید با تبیینی از جنس خود انقلاب اسلامی صورت گیرد و الگوهایی پوزیتیویستی، مبتنی بر خرد ابزاری و...كه از وحی بدور است نمی تواند یك انقلاب مبتنی بر وحی را بشناساند.

محمد مهدی شیر محمدی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.