جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا

مفهوم و گونه های عدالت اجتماعی ,نظریه های جامعه شناسی


مفهوم و گونه های عدالت اجتماعی ,نظریه های جامعه شناسی

عدالت و آزادی دو امری هستند که به گفته آیزا برلین انسان ناتوان در داشتن هر دو است و مجبور به انتخاب گری بین این دو بسیاری عدالت را اصلی ترین فضیلت و منبع و ریشه همه فضایل می دانند

● مقدمه

بحث از عدالت و بررسی صور و ماهیت آن مبحثی است که دارای پیشینه بسیار طولانی می باشد. ریشه های این بحث را می توان در رجوع به دوران باستان و از اسطوره ها و شیوه عمل خدایان دریافت. در دوره باستان این خدایان هستند که از عدالت تعریف ارائه می دهند و از انسان می خواهند که طبق دستورات عمل نماید. به مرور خدایان متعدد جایگاه خود را به خدای واحد می دهند و انسان نقش اساسی می یابد. می توان طبق ادبیات موجود از قرن ۸ پیش از میلاد در اسطوره ها و تا به امروز به بررسی مفهوم عدالت پرداخت.

عدالت و آزادی دو امری هستند که به گفته آیزا برلین انسان ناتوان در داشتن هر دو است و مجبور به انتخاب گری بین این دو. بسیاری عدالت را اصلی ترین فضیلت و منبع و ریشه همه فضایل می دانند. عدالت را در سویی و ارزش ها و فضیلت های دیگر را در سوی دیگر قرار می دهند. اما برخی مفهوم رقیب آن یعنی آزادی را برتری می دهند و موافق با دست اندازی به آزادی نیستند. به هر حال از آن رو که بحث عدالت در سرشت خود بحثی تجریدی، تحلیلی و نظری است، همیشه با تنوع دیدگاه ها و اختلاف نظر ها همراه بوده است. این تنوع خصوصاً از آن بعد دیده می شود که عدالت در تمامی جنبه های فردی، خانوادگی، ابعاد کلان اجتماعی و نهادها و سازمان های درگیر، در حقوق و قضا، در فلسفه و سیاست و غیره حضور و بروز جدی دارد. این امر باعث پراکندگی و تشتت هر چه بیشتر در بحث عدالت و تعاریف و محدوده ها و ... آن می شود.عدالت همیشه با نوعی قضاوت اخلاقی همراه است و از این رو مفهومی اخلاقی و هنجاری است. تنوعات و مسائل مذکور باعث می گردند که عدالت امری نسبی گردد و نظریه های گوناگون مبانی و محدوده ها و ... گوناگونی برای آن قائل شوند، به گونه ای که معانی آشتی ناپذیری دربارهٔ بحث عدالت شکل گیردپرلمان چند معنای آشتی ناپذیر واژهٔ عدالت را مطرح می کند: این که به هر کسی چیزی یکسان تعلق بگیرد، یا متناسب با شایستگیش و یا متناسب با کارکرد و تولیداتش و یا متناسب با نیازهایش و یا متناسب با رده و طبقهٔ اجتماعی اش چیزی تعلق گیرد، و یا این که طبق آن چه قانون برای فرد در نظر گرفته است، چیزی به او تعلق یابد، همگی معانی هستند که نظریه ها را از یکدیگر متمایز می سازند(اخوان کاظمی، ۱۳۷۹) و از آن جا که نظام های سیاسی بر پایهٔ این نظرات سیاسی هستند که شکل می گیرند، بنابراین تفاوت در سیاست های اجتماعی وابسته به این پدیده ها دیده می شود.

اما به هر حال چنان چه پرلمان اشاره می کند، تمامی این تعاریف در معنای صوری آن یعنی «عمل به گونهٔ برابر» مشترک هستند.

نیلسن در مقالهٔ خود با عنوان "واکاوی در مفهوم عدالت" اشاره می کند که یک جامعه کاملاً عادلانه چه ترکیبی از اشتراک، خود مختاری فردی و برابری را خواهد داشت؟ و کدام یک از این ها در یک جامعهٔ عادلانه پدیدار خواهند شد؟ حداقل نوعی از برابری به نظر منصفانه می رسد. اما چه نوع و چه مقدار باید باشد؟ آیا طبق نظر محافظه کاران تنها برابری در فرصت ها کفایت می کند؟ اگر چنین است چگونه حاصل می شود؟ یا این که همان گونه که سوسیال دموکرات ها معتقدند مستلزم برابری در شرایط خواهد بود؟ اگر چنین است چگونه فهم می شود و گستره آن چه میزان است؟ اگر به برداشت «برابری فرصت ها» پایدار باشیم که به نگرش شایسته سالارانه از عدالت نزدیک است، آیا می توانیم عملاً به برابری فرصت ها برسیم یا حتی به گونه ای عقلانی به آن نزدیک شویم؟ چرا که در لحظهٔ شروع همه برابر نیستیم. به علاوه آیا باید برابری فرصت ها را به گونه ای تفسیر کنیم که هر کس قادر باشد در منازعه رقابتی شرکت کند؟ نیلسن معتقد است داشتن برابری فرصت هاحداقل مستلزم برخورداری از فرصت برابر در زندگی برای همگان و نیز حداقل مستلزم چیزی شبیه به برابری در شرایط است.

اما باز هم برابری در شرایط چگونه حاصل می شود؟ برابری در فرصت ها و شرایط به یکدیگر وابسته و نیازمندند. اما برابری در شرایط چیست؟ چنان که والزر اشاره می کند، با در نظر گرفتن مطلوبیت ها و نیازهای متفاوت، برابری محض این نیست که با همه به مانند هم برخورد شود، بلکه هدف برآوردن نیاز ها است. اما نیازها چگونه تعیین شوند و آیا ما می توانیم تمامی نیاز ها را برآورده سازیم. بنابراین نیازمند فرآیندهایی هستیم که به تعیین این حدود و تعاریف و... بپردازند(نیلسن، ۱۳۸۲: ۳۶۷-۳۶۶). چنان که دیده می شود، برای بررسی و تعریف این مفهوم مقتضیات بسیاری باید رعایت گردد.

امر دیگر رابطهٔ انتزاع است با انضمام. آیا درک از عدالت بر شیوهٔ عمل عدالت منطبق است یا درک از آن با خود آن متمایز است. پوپر در این رابطه به تأثیر جایگاه طبقاتی در رابطه با نگرش فرد به عدالت اشاره می نماید: «یکی تصور عدل است بنا بر درک طبقهٔ حاکم و دیگری همان تصور است بنابر درک طبقهٔ مظلوم»(پوپر، ۱۳۶۹: ۱۰۲۸). نتایج بسیاری پژوهش ها (Kohlberg ۱۹۷۱, Piajet ۱۹۶۵, Damon ۱۹۷۷, Sears ۱۹۷۹, Tetlock ۱۹۸۶, Rasinski ۱۹۸۷) نشان می دهند که درک از عدالت عموماً ریشه در رشد اخلاقی و هنجارهای مربوط به جامعه از دوران کودکی دارد. بشیریه معتقد است: «مفهوم عدالت اساسی ترین مفهوم در فلسفهٔ اخلاق، سیاست و حقوق است. پرسش های گوناگونی که دربارهٔ عمل و رفتار و شیوهٔ زندگی درست در سطح فردی، جمعی و سیاسی و درستی اعمال افراد حقوقی و مقامات و کارگزاران عمومی و نیز دربارهٔ حقوق و تکالیف و تعهدات فرد و ماهیت سیاست های اقتصادی و اجتماعی دولت ها طرح می شود همگی در ذیل مفهوم کلی عدالت قرار می گیرند. همچنین ایجاد تعادل میان غایات و اهداف مختلف زندگی انسان مانند شادی، رفاه، فضیلت، معرفت و غیره و نیز ایجاد تعادل میان خواست ها و غایات خصوصی و عمومی و بالاخره بهره برداری متعادل از ثروت و شیوهٔ توزیع آن جزئی از بحث عدالت به شمار می روند. با این حال مبحث عدالت صرفاً نظری نیست، بلکه اساساًً معطوف به عمل است و به عبارتی از این حیث موضوع اصلی آن تصمیم گیری برای تعیین ملاکی است که بر طبق آن اعمال آدمیان در سطوح و حوزه های گوناگون در رابطه با هم مورد داوری قرار می گیرد (بشیریه، ۱۳۷۹ ) و در این داوری خصوصاً در سطح حقوقی باید به گونه ای برخورد نمود که فرشتهٔ عدالت سمبل آن است. فرشته ای با چشمان بسته که زن و مرد، پیر و جوان، دارا و ندار، و... برای او فرقی ندارد بلکه در برابر قانون همه برابرند و فرشته از ترازو و شمشیر همزمان برای اجرای عدالت استفاده می نماید. ارائه تعریف ازعدالت در حوزه های گوناگوندایره المعارف های گوناگون بر اثر مکتب نویسنده و نیز بر حسب گرایش دایره المعارف به حوزه علوم سیاسی، فلسفه، حقوق، علوم اجتماعی و ... بر ابعاد گوناگونی از عدالت تاکید می نمایند، که البته همگی در وجوهی مشترکند. به برخی از این تعاریف اشاره می گردد. گولد در دایره المعارف خود عدالت را در دو مفهوم به كار می بردالف) دادن حق هر انسانی به او كه همان احترام گذاردن به قواعد رفتاری و متقابل حقوق و وظایف است. ب) جبران خطا خواه از طریق جبران زیان كسی كه قربانی خطای دیگری شده و خواه از راه مجازات خطا كننده (گولد، ۱۳۷۴ : ۵۸). چنانكه مشخص است تعریف گولد از عدالت به تعریف حقوقی و قضایی از عدالت نزدیك است. آشوری نیز معتقد است عدالت «اصلی است حقوقی و سیاسی كه به موجب آن در همه امور اجتماعی با همه باید یكسان رفتار شود، مگر در آنجا كه برای رفتار استثنایی در مورد برخی افراد و گروه ها دلایل كافی و خاص وجود داشته باشد» (آشوری، ۱۳۷۳ : ۶۰) ایان مك لین عدالت را در حوزه سیاست، وجود تعادل مناسب و در حقوق بیانگر كاربردهای مفهوم تعادل مناسب می داند. یعنی محاكمه ای منصفانه كه از جمله میان توان مدعی علیه اثبات بی گناهی و توان پیگیرد قانون برای اثبات جرم تعادل صحیحی برقرار باشد (مك لین، ۱۳۸۱). در فرهنگ علوم سیاسی عدالت در ۳ تعریف بیان شده است :- فضیلتی كه به موجب آن باید به هر كسی آنچه را كه حق اوست، داد.- بنا نهادن اخلاق بر پایه مساوات در مقابل قانون و احترام به حقوق افراد-رعایت تعادل قانونی بین منافع موجود.

در تعریف دیگری جمیل صلیبا عدالت و دادگری را در حوزه فلسفه تعریف می كند. وی عدالت را پایداری در راه حق و درستی و دوری از امور ناروا و برتری دادن عقل بر هوس می داند. دادگری یا عدالت به مثابه یك فضیلت دارای دو جنبه است، جنبه فردی و جنبه اجتماعی. جنبه فردی آن دلالت بر یك صنعت پایدار در روان دارد كه اعمال شایسته و حق از آن نشأت می گیرد. جنبه اجتماعی نیز بر احترام حقوق دیگران استوار است. عدالت از نظر فلاسفه دو نوع است. عدالت مبادله ای (Justicecommutative) و عدالت توزیعی (Justice distribution). صلیبا عدالت مبادله ای را تبادل منافع بین افراد براساس مساوات می داند و عدالت توزیعی را تقسیم ثروت و حیثیت های اجتماعی بین مردم براساس شایستگی فردی، به گونه ای كه بتوان گفت نسبت این فرد به این ثروت مانند نسبت همه هم رتبه هایش به سهم اوست (صلیبا، ۱۳۷۰عدالت مفهوم بسیار پیچیده ای است و ارتباط و نسبت آن با سایر مفاهیم اجتماعی چون آزادی، اخلاق و … نیز مزید بر علت شده است و تعریف این امر را پیچیده تر می سازد و آن را واژه ای مناقشه پذیر می نماید. این امر به گونه ای است كه بسیاری عدالت را براساس برابری می دانند و برخی آن را در نابرابری توجیه می نمایند. گستردگی و مناقشات بر سر این مفهوم باعث عدم تحقق اجماع در ماهیت می شود و نسبیتی براساس عدالت نسبت به چه كسی، چه حوزه ای، چگونه، به چه نسبتی ایجاد می كند كه ارائه و پذیرش تعاریف دایره المعارفی را سخت می نمایند. اختلاف در باب ماهیت عدالت باعث تفاوت دیدگاه ها در مورد مبنای توزیع عادلانه می گردد. بر این اساس سوسیالیست ها خواستار توزیع مواهب براساس نیاز می شوند و عده ای براساس منفعت عمومی و تعلق نابرابر منافع جامعه به افراد، منفعت آفرینی آنها برای عموم را مبنای توزیع عادلانه قرار می دهند. دستگاه فكری دیگر با توجه به نابرابری ذاتی افراد، «استحقاق» را مناسب ترین معیار عادلانه بودن توزیع قرار می دهند. به هر صورت در هر دیدگاه، مقداری از گرایش به برابری یافت می شود. به تعبیر آمار تیاسن «برابر» در چه چیز اهمیت دارد. از این رو برای بررسی مفهوم عدالت باید سیری از نظریات كلاسیك از افلاطون و ارسطو و سپس مكاتب لیبرالیسم، سوسیالیزم و … را در نظر گرفت.از نتایج دیگر این تشتت، ابهام در تعیین حدود عدالت است، می توان مفهومی «اقلی» یا «اكثری» از عدالت برداشت نمود. دفاع از شهروندان در مقابل دخالت ها و تجاوزاتی كه حكومت ها (بخصوص دولت ها و حكومت های مدرن) به خاطر مسئولیت هایی كه به لحاظ كاركردشان بر دوش دارند، مفهوم اقلی از عدالت اجتماعی است اما خواست جامعه ای عادل و آرمانی و تلاش برای تبلور عدالت اجتماعی در هر زمینه ای مفهوم اکثری عدالت را به دست می دهد.محافظه كاران خواهان اجرای تعریف حداقلی از عدالت هستند. آنها جایگاه مهمی برای عدالت اجتماعی در نظر نمی گیرند و ریشه های این بی توجهی را می توان در مخالفت آنان با اندیشه روشنگری و ارزش اساسی آن یعنی برابری دانست كه در مقابل ارزش های سنتی محافظه كاران قرار داشت و شروع تحولات جدید بسیاری بود. به عنوان نمونه ادموند بروك «پدر محافظه كاری» عدالت را امری طبیعی می داند كه افراد نفع طلب و بازار ضامن آن در جامعه هستند. این تعریف به اهمیت مالكیت و بازار و حفظ نابرابری ها برای محافظه كاران باز می گردد. عدالت اجتماعی در این اندیشه امری پیشینی است كه به مقتضای طبیعت جامعه شكل گرفته است و نباید آن را تغییر داد یا تعدیل كرد

نویسنده: آمنه صدیقیان

فهرست منابع

-اخوان كاظمی بهرام (۱۳۷۹)، عدالت در اندیشه سیاسی غرب، اطلاعات سیاسی، اقتصادی، شماره ۱۵۴-۱۵۳.

-اشتراوس، لوی (۱۳۷۳)، فلسفه سیاسی چیست؟ ترجمه : فرهنگ رجایی. تهران: نشر علمی و فرهنگی چاپ اول.

-آشوری، داریوش (۱۳۷۳)، دانش نامه سیاسی، تهران : نشر مروارید، چاپ سوم.

-افلاطون، (۱۳۶۷)، جمهوری، ترجمه : محمدحسن لطفی، تهران: نشر خوارزمی.

-بشیریه، حسین (۱۳۷۶)، اقتراح در باب عدالت با موسی غنی نژاد و حسین بشیریه، نقد و نظر، سال سوم، شماره دوم و سوم.

-بشیریه، حسین (۱۳۷۹)، تاریخ اندیشه های سیاسی در قرن ۲۰، جلد دوم، ، تهران: نشر نی.

-بشیریه، حسین (۱۳۷۴)، دولت عقل، ده گفتار در فلسفه و جامعه شناسی، تهران: نشر علوم نوین .

-پوپر، كارل (۱۳۶۹)، جامعه باز و دشمنان آن، ترجمه : عزت الله فولادوند، تهران : نشرخوارزمی.

-جعفری لنگرودی، محمدجعفر (۱۳۷۲)، ترمینولوژی حقوق، تهران : نشر احمدی، چاپ ششم.

-راولز،جان (۱۳۷۶)، عدالت و انصاف و تصمیم گیری عقلانی، ترجمه : مصطفی ملیكان، نقد و نظر، سال سوم، شماره ۲ و ۳.

-صلیبا،جمیل (۱۳۷۰)، واژه نامه فلسفه و علوم اجتماعی، ترجمه : كاظم برگ نیسی/ صادق سجادی، تهران : شركت سهامی انتشار.

-قدیری اصل، باقر (۱۳۶۴)، سیر اندیشه اقتصادی، تهران : نشر دانشگاه تهران

-كاتوزیان، ناصر (۱۳۷۷)، فلسفه حقوق، تهران : شركت سهامی انتشار، جلد اول.

-مك لین،ایان (۱۳۸۱)، فرهنگ علوم سیاسی آكسفورد، ترجمه: حمید احمدی، تهران : نشر میزان

-نیلسن، كای (۱۳۸۲)، واكاوی مفهوم عدالت، ترجمه، علیرضا كاهه، راهبرد، شماره ۳۰، زمستان.

-واعظی،احمد (۱۳۸۴)، عدالت صوری، عدالت محتوایی، فصل نامه علوم سیاسی، سال هشتم، شماره ۲۹.

-هوفه،اتفرید (۱۳۸۳)، درباره عدالت: برداشت های فلسفی، ترجمه : امیر طبری، تهران : نشر اختران.

-Campbell Tom, (۱۹۹۰), Justice, Alantic Highlands, Humanities Press International.

Heywood, A (۱۹۹۶), political ideas and - conceps, London, mac millan

-Greanberg jerald & report a.baron (۲۰۰۰), behavior in organizations : understanding and managing the human side of work, seventh edition : prentice hall inc.

-Kreitner robert & angelo kinicki (۲۰۰۱), organizational behavior, fifth edition : irwin/ mc graw-hill.

-Laura j.krag & e allan lind, (۲۰۰۲), the injustice of others : social reports and the integration of others experiences in organizational justice judgements, vol ۸۹, issue ۱.

-Orlando c.richard(۲۰۰۲), procedural voice and distrubtive justice, jornal of business research,, vol ۵۵, issue ۹.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.