جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
شمایل کارآگاه انگلیسی
پس از گذشت ۱۷ سال از فوت «جرمی برت» هنوز هم خیلیها وقتی صحبت از یک بازیگر خارجی تلویزیونی میشود، در کنار بازیگران نقش «هرکول پوآرو»، «ناوارو» و بسیاری دیگر، از بازیگر نقش «شرلوک هولمز» یاد میکنند و این همان اتفاقی است که برای اثبات ماندگاری یک نقش، چه در سینما و چه در تلویزیون کافی به نظر میرسد. برخی از بازیگران طوری در قالب یک نقش فرو میروند که تا ابد، هیچ بازیگر دیگری نمیتواند جای آنها را در آن نقش بهخصوص بگیرد و اگر این نقش، متعلق به یک شخصیت تاریخی یا مشهور باشد، آن بازیگر تبدیل به شمایل آن شخصیت در میان مردم و اجتماع میشود و این دقیقا همان اتفاقی است که برای «جرمی برت» در نقش کارآگاه افسانهای «شرلوک هولمز» افتاد. «پیتر جرمی ویلیام هاگینز» که بعدها نام «جرمی برت» را برای خود انتخاب کرد سوم نوامبر سال ۱۹۳۳ بهدنیا آمد و پس از آنکه در تحصیلات موفقیتی کسب نکرد وارد عالم نمایش، تلویزیون و سینما شد. او اولین بار برای بازی در مجموعه تلویزیونی «۳تفنگدار» محصول سال ۱۹۶۶ به شهرت رسید و این درحالی بود که پیش از آن نقش کوچکی را سال ۱۹۶۴ میلادی و در فیلم بزرگ «بانوی زیبای من» برعهده گرفته بود. جرمی سال ۱۹۶۷ میلادی به چنان شهرتی رسیده بود که نامزد بازی در نقش «جیمز باند» به جای «شون کانری» شد هرچند که بازی در این نقش به «جرج لزنبی» و سپس «راجر مور» رسید با این حال بازیگری جرمی برت تا پایان عمرش بیشتر به تلویزیون اختصاص یافت و نقطه عطف زندگی هنری او نیز در تلویزیون و سال ۱۹۸۴ با مجموعه تلویزیونی «ماجراهای شرلوک هولمز» رقم خورد؛ مجموعه موفقی که به لطف جذابیت داستانهای «سِر آرتور کانن دویل» و صدالبته بازی کاملا منحصربهفرد «جرمی برت» در نقش کارآگاه مشهور انگلیسی، تا سال ۱۹۹۴ میلادی تحت نامهای «بازگشت شرلوک هولمز» و «خاطرات شرلوک هولمز» ادامه پیدا کرد. کمتر از یک سال از پایان آخرین قسمت مجموعه «شرلوک هولمز» نگذشته بود که جرمی برت دوازدهم سپتامبر ۱۹۹۵ (که دیروز آن را پشت سرگذاشتیم) بر اثر نارسایی قلبی از دنیا رفت و تنها شمایل زنده شرلوک هولمز افسانهای را هم با خود برد. بسیاری میگفتند که در ابتدای پذیرش این نقش تلویزیونی به اطرافیانش وعده داده بوده که قصد دارد برترین شرلوک هولمز تاریخ را خلق کند؛ ادعایی که امروز بسیاری از بینندگان آن روزهای تلویزیون موافق آن هستند، مردی که با ساختن فرم متفاوتی از چهره، خنده، اخم، راه رفتن و هر عنصر دیگری که فکرش را بکنید، شخصیت افسانهای داستانهای سِر آرتور کانن دویل را پیش چشمان بینندگان زنده کرد. بد نیست بدانید که جرمی برت قبل از کسب شهرت، در یک نمایش نقش دکتر واتسون را ایفا کرده بوده و خودش گفته با آن شخصیت بیشتر احساس نزدیکی میکرده است. سالروز درگذشت جرمی برت بهانهای شد برای آن که یادی کنیم از معروفترین چهرههای دنیای کارآگاه بازی که در رسانه ملی ما مطرح شدند و امروز جای خالی نمونههای مشابه آنها در میان سریالهای تولید داخل تلویزیون ما بسیار خالی است.
● محبوبترین کارآگاه نسل ما
نام کارآگاهی خصوصی است که اولین بار سال ۱۸۸۷ توسط نویسنده و پزشک اسکاتلندی «سر آرتور کانن دویل» ساخته و پرداخته شد. شخصیتی که به گواه کتابها متولد ۶ ژانویه ۱۸۵۴ در روستای مایکرافت ایالت یورکشایر انگلستان است. او که قدرتی استثنایی در مشاهده جزئیات و استنتاج منطقی بر پایه آنها دارد در ۲۰ سالگی و در حین تحصیل در دانشگاه آکسفورد موفق به حل اولین معمای جنایی خود به نام «راز کشتی گلوریا اسکات» میشود. همین موفقیت او را بر آن میدارد که پس از فارغالتحصیل شدن به عنوان یک کارآگاه خصوصی مشغول به کار شود. در همین حین با شخصیت «دکتر واتسون» آشنا میشود که بعدها اکثر داستانهای هولمز از زبان او روایت میشوند. از جمله خصوصیات هولمز آمادگی بدنی بالا، تغییر قیافه به قصد تحقیقات میدانی و آگاهی از مقالات و روشهای علمی روز است که وجود همین ویژگیها در پروفسور «جیمز موریارتی» او را به قویترین دشمن شرلوک هولمز تبدیل میکند. دشمنی که در انتها برای نابودیاش هولمز مجبور میشود خودش را هم فدا کند. خود کانن دویل گفته شخصیت هولمز را از دکتر «ژوزف بل» که مدتی همکار او بوده الهام گرفته است.
● کانادایی خوشتیپ
«اگه یه پلیس سوار کانادا رو بکشی هرجای دنیا که بری پیدات میکنن» سریال «به سوی جنوب» با این جمله آغاز میشود اما کسی که آن را میگوید بلافاصله کشته میشود. سپس با «بنتون فریزر» یکی از جذابترین شخصیتهای پلیسی یکی ۲ دهه اخیر سینما و تلویزیون آشنا میشویم. پلیسی خوشقیافه، مبادی آداب و به شدت قانونمدار که حتی اگر به ضرر خودش هم باشد پا روی قانون نمیگذارد. فریزر در راه کشف راز قتل پدر که خودش یک پلیس کارکشته بوده سر از آمریکا درمیآورد تا با کارآگاهی به نام «ریموند» از پلیس شیکاگو برای حل این پرونده همراهی کند. همکاری که درنهایت به کشف و فروپاشی باند خلافکار عظیمی در پلیس کانادا منجر میشود که نزدیکترین دوست پدر فریزر هم یکی از اعضای آن است. به سوی جنوب در اصل بهعنوان یک فیلم تلویزیونی ساخته شده بود ولی جذابیت شخصیت بنتون فریزر در تقابل با همکارش ریموند به قدری طرفدار پیدا کرد که بلافاصله به صورت سریال عرضه شد و نخستین سریال پلیسی کانادا بود که چنین موفقیت جهانی در پی داشت. البته از «پل هگیس» نویسنده و کارگردان فیلم اسکاری «تصادف» (crash)نمیتوان کمتر از این انتظار داشت.
● هی رکس بجنب پسر
«کمیسر و رکس» با عنوان اصلی «کارآگاه رکس»، درامی پلیسی محصول کشور اتریش بود که بین سالهای ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۴ روی آنتن میرفت و همزمان با ایران در ۴۰ کشور دیگر نیز در حال پخش بود. این مجموعه روایتگر ماجراهای ۳ مأمور واحد قتل پلیس اتریش بود که به همراه یک سگ از نژاد «جرمن شپرد» به نام رکس که نقش گوش و چشم همیشه هوشیار گروه را ایفا میکرد، پروندههای سخت را یکی پس از دیگری کشف رمز میکردند و قاتلان را به دست عدالت یا سینه قبرستان میفرستادند. کار رکس از تعقیب مظنونان، پرت کردن حواس گروگانگیرها، جلوگیری از خودکشی یک زن، نجات یک بچه در آتش مانده تا سر به سر همکاران موزر گذاشتن را شامل میشد. در بیشتر قسمتها هم صحنهای پیش میآمد که یکی از اعضای گروه و بیشتر هم «ریچارد موزر» که رکس در خانه او زندگی میکرد بدجوری توی دردسر میافتاد و دیگر کارش نزدیک بود تمام شود که رکس او را پیدا و آزاد میکرد و به اتفاق هم دخل آدم بدها را میآوردند و قصه به خوبی و خوشی و با تشویق رکس به پایان میرسید. یک سریال پلیسی استاندارد + یک سگ دوست داشتنی.
● همه آنهایی که بودند اما حالا نیستند
این پرونده قرار بود خیلی مفصل تر از چیزی که میخوانید باشد اما یکهو سینما هویزه مشهد افتتاح شد و آنقدر به اتفاق مهمی بدل شد که از سهم سریالها و شخصیتهای دوست داشتنی عالم کارآگاهی که به لطف تلویزیون کشورمان برای ما شناخته شدند کم شد، کسانی که شاید سرآمد آنها ناوارو بازرس جذاب فرانسوی باشد که دستیار شیرینی به نام اوکلند داشت و یک رئیس نچسب و یک دختر لوس، از کنار اسم کمپیون هم به راحتی نمیشود عبور کرد، کارآگاهی با عینک گرد و روش خاص در حل معماها، اگر اسمی از ریچارد هَنی نیاوریم که یک چیزی کم خواهد بود، کارآگاه کاستر و درک هم که جای خود دارند. در کل یک زمانی بود که سریالهای آلمانی بیشتر روی بورس بودند درست مثل وقتی که مسئولان سیما تصمیم گرفتند آثار کرهای را به صورت کلی و از یک کنار خریداری کنند. اما حسن این سریالهای کارآگاهی آلمانی تصویری بود که از زندگی مردم آلمان به ما معرفی میشد. در این پرونده میشد به سریال رقیبان شرلوک هولمز هم بپردازیم، یا سریال پروندهای برای ۲ نفر و یوزف ماتولای بامزه که از هر دروغ و ترفندی برای حل ماجرا استفاده میکرد. سریال «۹۹۱» هم جنایی بود اما یکجورهایی زیاد کارآگاه بازی در آن موجود نبود اما یک پلیس خسته و بی حوصله داشت که مثل خمیربازی بچهها له و مچاله میشد اما باز هم کم نمیآورد. خانم مارپل با آن صورت چروکیده و عینک فسقلی و نگاههای از زیر عینک هم شخصیت جالبی بود که دستپخت دیگر آگاتا کریستی محسوب میشد. خلاصه از این مثالها زیاد داریم، اما همینقدر بسنده کنیم که اینروزها جای پخش چنین آثاری در تلویزیون ما واقعاً خالی است.
نویسنده: علی نیکفرجام
دستقیچی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست