دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

ثقهٔ الاسلام و روسها


میرزاعلی آقا ثقهٔ الاسلام, فرزند حاج میرزاموسی ثقهٔ الاسلام, در ماه رجب سال ۱۲۷۷ ق در تبریز دیده به جهان گشود و زیر نظر و مراقبت پدر به تحصیل علوم شرعی و مشی در طریقه روحانیت كوشید پس ازآنكه علوم مقدماتی فارسی و عربی را آموخت, ازدواج نموده به سال ۱۳۰۰ ق با همسر خود به عتبات عالیات رهسپار شد

گرچه انگلیس علی‌الظاهر از مشروطه ایران طرفداری می‌كرد، اما براساس مصلحتهایی در مواقعی نیز دست روسیه را بازگذاشت تا نیروهایش را از سمت شمال غرب به خاك ایران وارد كند و ستون اصلی مشروطیت یعنی انقلاب تبریز را درهم شكند. قربانی اصلی این معامله، مجاهد بزرگ تبریزی، علامه میرزاعلی ثقهٔ‌الاسلام، بود كه حاضر نشد مشروعیت حضور روسها را در تبریز امضا كند و سرانجام به‌دست روسها طی دادگاهی نظامی محاكمه و به دار آویخته شد. در تقارن میان مشروطه، استعمار و منفعت‌پرستی، مجتهد مشروعه‌خواه و یا مشروطه‌خواه فرقی نداشتند و هر دو سربداران این داستان شدند. درواقع دعوای روس و انگلیس بر سر لحاف بود و فرقی نمی‌كرد كه صاحب آن، مشروطه‌خواه باشد یا مشروعه‌خواه. اما گویا مرحوم ثقهٔ‌الاسلام به نقش تاریخی خود كاملا واقف بود كه می‌گفت: «بر پای دار می‌كشد این پایداریم»

●خاستگاه نهضت مشروطیت

تاریخ مشروطیت ایران، پر است از حماسه و ایثار، ارشاد و هدایت، ازخودگذشتگی و مبارزه، شهادت و پیروزی. این نهضت، حماسه توفنده مردم مسلمان علیه بی‌عدالتیها، وطن‌فروشیها، كشتارها، شكنجه‌ها و دیگر اعمال شنیع سلسله قجر بود تا زمام امور را از ‌دست آنان خارج سازند و راه تعالی را بپیمایند.

آگاهی و شركت مردم مسلمان ایران در جریانات سیاسی و اجتماعی، مدتی قبل از نهضت مشروطیت شروع گردید. نخستین حركت خشمگینانه مردم مسلمان ایران كه تحت لوای اسلام و مرجعیت به منصه ظهور رسید، خروش ایثارگرانه علیه امتیاز منحوس تنباكو بود. در این نهضت، زنان نیز همدوش مردان به مبارزه برخاستند. پیروزی در مقابله با انحصار تنباكو، درواقع نوید می‌داد كه اگر تشكل مردمی و رهبری اسلامی باشد، پیروزی علیه استبداد و استعمار نیز تحقق خواهد یافت و درحقیقت همین امر، موجبات اصلی شركت مردم در نهضت مشروطیت را فراهم آورد.

مشروطیتٍ ایران، حماسه‌آمیز و پرشكوه بود. مردم مسلمان، بار دیگر تحت رهبری مرجعیت، به مبارزه برخاستند. و عوامل زیادی دست به دست هم دادند تا نهال مشروطیت سرانجام به بار نشست و البته خونهای گرم و جوشنده مجاهدان، سیراب‌كننده این نهال بود.

زادگاه این انقلاب، كوچه‌پس‌كوچه‌های شهرهای مسلمان‌نشین بود. حتی اگر بپذیریم كه لفظ مشروطیت از زبان خارجیان و بنا به اهداف ویژه‌ای در میان مردم انتشار یافت (حال‌آنكه مدارك و دلایلی وجود دارند كه نشان می‌دهند مردم ایران و هیات حاكمه، حتی قبل از انقلاب مشروطیت، با لفظ مشروطه و مشروطیت آشنا بودند)[i] بازهم هیچ مشكلی را متوجه اصالت رویشگاه انقلاب نمی‌كند و به‌جرأت می‌توان گفت، اگر لفظ مشروطه و مشروطیت به میان نمی‌آمد، مردم مسلمان به اسم و عنوان دیگری می‌خروشیدند. صبر به نهایت خود رسیده بود و تحمل، بیش‌ازآن امكان نداشت! بی‌انصافی است اگر نهضت مشروطیت را آشِ‌ پخته‌شده در سفارت فلان كشور خارجی بدانیم. اگر چنین بود، حماسه‌ها، ایثارها، ازخودگذشتگیها، تحمل زندانها و شكنجه‌ها (همچون حماسه پرشكوه مقاومت تبریز؛ بمباران مجلس؛ دستگیری، شكنجه و قتل افرادی همچون طباطبایی، بهبهانی، ملك‌المتكلمین، صوراسرافیل و...) چگونه معقول می‌بود؟ اگر نهضت مشروطیت سوغات اجنبی بود، چرا مردم و رهبران، تا آخرین لحظه ایستادند و بمباران و حمله به مجلس روی داد؟ ممكن نیست مردم ایران در انقلاب مشروطه، آلت دست بیگانه شده باشند؛ چون آنان نسبت به دسایس و نقشه‌های اجنبی و خائنین داخلی بسیار حساس بودند و نویسندگان و روشنفكران و رهبران انقلاب، جهت روشن‌ساختن مردم به راه و اهداف مبارزه، از هیچ كوششی دریغ نمی‌كردند. اگر مردم بازی ‌خورده بودند، به‌هرحال سرانجام باید از آن دست برمی‌داشتند، اما چنین نشد! درواقع مردم برای آزادی و استقلال و نجات از استبداد و بی‌عدالتی، تحت رهبری مرجعیت اسلامی، قیام را آغاز نمودند. متاسفانه باید اذعان داشت، دستهای خائنِ داخلی و خارجی سرانجام این انقلاب مردمی را منحرف ساختند و همین انحراف، باعث دلسردی مردم و رهبران و روی‌كارآمدن افرادی شد كه كعبه آمالشان پرنمودن جیب و رضایت ارباب بود! لذا انقلاب، فرزندخور شد و ترورها و دسیسه‌ها نهضت را آلود. دخالتٍ دستهای خائنِ داخلی و خارجی، در آغاز و زایش نهضت نبود، بلكه در ادامه نهضت پدید آمد.

انقلاب مشروطیت، رهبران بزرگ و ازجان‌گذشته‌ای داشت كه بسیاری از آنها، جان بر سر آن باختند و نام خود را جاودانه ساختند. همسایه شمالی، در كوبیدن مشروطیت نوپا بسیار كوشید و سرانجام نیز به دخالت نظامی روی آورد. البته روسها در این قبیل اعمال وحشیانه، از رضایت آشكار یا پنهان همسایه جنوبی ایران، یعنی انگلیس، سود می‌جستند. روسها خطه دلاوران، مجاهدان و حافظان انقلاب، یعنی آذربایجان را به یورش گرفتند، گویی می‌خواستند انتقام حفظ انقلاب را از آذربایجانیان بگیرند. شهر تبریز به اشغال درآمد و خونها بر جویها رفت. در عاشورای همان سال، یكی از رهبران مشروطیت، سربدار شد و صفحه‌ای خونین بر تاریخ خونبار مشروطیت افزوده گردید. این شخص والا، مرحوم زنده‌یاد شهید ثقهٔ‌الاسلام تبریزی بود.

ثقهٔ‌الاسلام كیست؟

میرزاعلی‌آقا ثقهٔ‌الاسلام، فرزند حاج‌میرزاموسی ثقهٔ‌الاسلام، در ماه رجب سال ۱۲۷۷.ق در تبریز دیده به جهان گشود و زیر نظر و مراقبت پدر به تحصیل علوم شرعی و مشی در طریقه روحانیت كوشید. پس‌ازآنكه علوم مقدماتی فارسی و عربی را آموخت، ازدواج نموده به سال ۱۳۰۰.ق با همسر خود به عتبات عالیات رهسپار شد و در حوزه درس شیخ محمدحسین فاضل‌اردكانی و شیخ‌‌زین‌العابدین مازندرانی به تكمیل معارف اسلامی پرداخت تا به مقام اجتهاد نایل گشت و پس از هشت‌سال، در سال ۱۳۰۸.ق به تبریز بازگشت.

ثقهٔ‌الاسلام چون در اثر مطالعه روزنامه‌های مهم عربی، اطلاعاتی از نظامات جدید اجتماعی به هم رسانیده و روحانی روشنفكری بود، در مساجد تبریز، بر منبر می‌رفت و با نطق و موعظه، در هدایت افكار می‌كوشید.

در ماه رمضان ۱۳۱۹.ق، میرزایوسف ثقهٔ‌الاسلام درگذشت و از طرف مظفر‌الدین‌شاه، به پیشنهاد ولیعهد (محمدعلی‌میرزا) لقب ثقهٔ‌الاسلام به میرزاعلی‌آقا داده شد و وی بر مسند حكومت روحانی نشست و ریاست فرقه شیخیه را در تبریز عهده‌دار گشت.

ثقهٔ‌الاسلام پس از آغاز مشروطه‌خواهی، در صف حامیان آن درآمد. وی مردم را به آثار حیات‌بخش حكومت ملی آشنا نموده و اساس حكومت مشروطه را با فلسفه و مفهوم حكومت در اسلام تطبیق می‌داد و درهمان‌حال، مردم را از تندروی و افراط برحذر داشته و پیوسته مجاهدان آذربایجان را به آرامش و ملایمت دعوت می‌كرد.[ii]

●اشغال آذربایجان توسط قوای روس

در دوران استبداد صغیر محمدعلیشاهی، عین‌الدوله به‌عنوان والیِ آذربایجان به تبریز رفت اما در مواجهه با آزادیخواهان تبریزی، مجبور شد به باسمنج (روستای بزرگی در نزدیكی تبریز) بازگردد. او تبریز را در محاصره گرفت و در نتیجه شهر دچار قحطی شد. جنگهای خونین میان قوای دولتی و آزادیخواهان تبریزی روی داد. در طی یكی از این نبردها، «باسكرویل» معلم امریكایی مقیم تبریز كه به آزادیخواهان پیوسته بود، كشته شد. عاقبت، دو كنسول روسیه و انگلستان، به بهانه حفظ جان اتباع خارجی و نیز رفع محاصره و قحطی، متفق گشتند كه ارتش روس به‌سوی تبریز حركت نماید. آنان ادعا می‌كردند ورود ارتش تزاری برای اعاده امنیت و تامین آسایش اهالی بوده و پس از انجام این وظیفه، به روسیه مراجعت خواهد كرد. ثقهٔ‌الاسلام با ابراز نگرانی از این حوادث، شدیدا با حضور قوای روسیه در ایران مخالف بود؛ چنانكه می‌گفت: «راضی هستم مرا در سیبری به شكستن سنگ چخماق وادار نمایند، اما بیرق روس در این مملكت نباشد.»[iii] وی با اقدام به تماسهای مكرر با عین‌الدوله، تلگرافهای مفصلی به محمدعلیشاه مخابره كرد و نزدیكی خطر را گوشزد نموده و افتتاح مجلس و اعاده رژیم مشروطه را خواستار گردید. شاه، سعدالدوله (رئیس‌الوزرا) را مامور مذاكره با وزرای مختار روسیه و انگلستان نمود تا از ورود قشون روس به تبریز جلوگیری شود، و نیز از انجمن آذربایجان درخواست كرد راه را برای ورود عین‌الدوله به شهر بازكنند تا امنیت برقرار گردد. اما نه سفارتین روس و انگلیس و نه انجمن، هیچ‌كدام به پیشنهاد شاه روی موافق نشان ندادند و در نتیجه، راه ورود سپاه روس به شهر تبریز گشوده شد.

قشون چندهزار نفری روسیه در سال ۱۳۲۷.ق وارد آذربایجان شده، تبریز را اشغال نمودند و ژنرال استارسلسكی (فرمانده ارتش روس) طی انتشار اعلامیه‌ای، از مجاهدان خواست فورا اسلحه را به زمین گذارند. سپاهیان روس سنگرهای داخل شهر را تخریب می‌كردند و باغشمال را مركز ستاد خود قرار داده بودند. ستارخان و باقرخان و گروهی دیگر از مجاهدان، به شهبندرخانه عثمانی پناهنده شدند.[iv]

در این ایام پرمحنت، ثقهٔ‌الاسلام مرجع رفع مشكلات و تیره‌روزیهای مردم بود. وی در برابر تعدیات قوای روس، آرام نگرفت. از جمله در برابر تبعید شیخ‌علی‌اصغر لیل‌آبادی و تخریب خانه یوسف مجاهد (از طرف سپاهیان روس) و بعضی تعدیات دیگر، از میللر (كنسول روس) استیضاح نموده و چون پاسخ قانع‌كننده دریافت نكرد، از تعدیات سپاهیان تزاری به نیكلای دوم تزار روسیه شكایت نموده، چند تلگراف مخابره كرد و توسط صمدخان ممتازالسلطنه (وزیرمختار ایران در فرانسه)، شكایت خود را در روزنامه‌های پاریس منعكس ساخت.[v]

در موردی دیگر نیز، یكی از سربازان روس به دست‌ مرحوم ثقهٔ‌الاسلام مسلمان شده در منزل وی پنهان گردید. قضیه فاش شده و بلایف (عضو نظامی كنسولگری روسیه) با عده‌ای سالدات وارد منزل ثقهٔ‌الاسلام گشتند اما سرباز مذكور از در دیگری فرار نمود. باز ثقهٔ‌الاسلام تلگراف شكایت به امپراتور نموده و در نتیجه، بلایف مجبور شد از مرحوم ثقهٔ‌الاسلام عذرخواهی كند.[vi]

اصغر حیدری

پی‌نوشت‌ها

[i]ــ عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت، تهران، امیركبیر، فصل دوم.

[ii]ــ ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، تهران، جاویدان، ۱۳۶۳، ج۲، صص ۲۹۴ــ ۲۹۳

[iii]ــ ابراهیم صفایی، اسناد سیاسی دوران قاجاریه، تهران، چاپخانه رشدیه، ۱۳۵۲، ص۳۸۳، نامه ثقهٔ‌الاسلام به میرزاحسن مشكوهٔ‌الملك.

[iv]ــ یادداشتهای میرزااسدالله ضمیری (ملازم خاص ثقهٔ‌الاسلام)، به كوشش سیروس برادران شكوهی، تبریز، ابن‌سینا، ۱۳۶۲، ص۳۸

[v]ــ ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، همان، ص۳۱۴

[vi]ــ مهدیقلی‌خان مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، كتابفروشی زوّار، ۱۳۶۳، ص۲۰۲

[vii]ــ در مورد اقدامات شوستر ر.ك: «اختناق ایران» تالیف مورگان شوستر، ترجمه موسوی شوشتری، تهران، صفیعلی‌شاه، بی‌تا.

[viii]ــ تریا ایرانسكی پاولویچ، سه مقاله درباره انقلاب مشروطه، ترجمه: هوشیار، تهران، حبیبی، ۱۳۵۷، ص۱۲۰. ایوانف: انقلاب مشروطیت، ترجمه: تبریزی، ص ۹۶. مرحوم ثقهٔ‌الاسلام در نامه‌ای می‌نویسد: «روس در دست انگلیس آلتی بیش نیست. هرچه می‌گوید او (روسیه) همان را می‌گوید و چرخ پولتیك در دست انگلیس است و همه این كارها را او فراهم می‌آورد.» ابراهیم صفایی: اسناد سیاسی دوران قاجاریه (اسناد رژی)، همان، ص۳۸۳

[ix]ــ مهدیقلی‌خان مخبرالسلطنه هدایت، گزارش ایران (قاجاریه و مشروطیت)، تهران، نشر نقره، ۱۳۶۳، ص۲۵۹ و مورگان شوستر، همان، ص۲۱۰

[x]ــ حسین مكی در كتاب «مدرس قهرمان آزادی»، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ۱۳۵۸، ج ۱، ص۱۰۳ و نیز در كتاب «مدرس»، تهران، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، بی‌تا، مقدمه جلد اول، روحانی مذكور را شیخ‌محمد خیابانی معرفی نموده است. اما دكتر علی مدرسی در «فصلنامه یاد»، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، شماره ۲۱، زمستان ۱۳۶۹، ص۷۲، روحانی ذكرشده را شهید سیدحسن مدرس می‌داند.

[xi]ــ احمد كسروی، تاریخ هجده‌ساله آذربایجان، تهران، امیركبیر، ۱۳۵۳، صص۲۶۰ــ۲۵۶

[xii]ــ یحیی دولت‌آبادی، حیات یحیی، تهران، عطار و فردوسی، ۱۳۶۲، ج۳، ص۲۰۳. یادداشتهای میرزااسدالله ضمیری، همان، صص۴۸ــ۴۷؛ مورگان شوستر، همان، صص۲۵۹ــ۲۵۸

[xiii]ــ سیدعلی‌محمد دولت‌آبادی، خاطرات، تهران، فردوسی، ۱۳۶۲، ص۶۴؛ مورگان شوستر، همان، ص۲۵۹

[xiv]ــ احمد كسروی، همان، صص۲۷۵ــ۲۶۵؛ ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، همان، ص۳۱۷

[xv]ــ احمد كسروی، همان، صص ۳۰۵ــ ۳۰۴؛ ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، همان، ص۳۱۹

[xvi]ــ مورگان شوستر، همان، ص۲۵۹؛ ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، همان، ص۳۲۰؛ احمد كسروی، همان، ص۳۱۲؛ سیدعلی‌محمد دولت‌آبادی، همان، ص۶۴

[xvii]ــ احمد كسروی، همان، ص۳۰۵

[xviii]ــ ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، همان، ص۳۲۳؛ احمد كسروی، همان، ص۳۱۷؛ یادداشتهای میرزااسدالله ضمیری، همان، صص۷۳ــ۷۲

[xix]ــ ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، همان، ص۳۲۴

[xx]ــ احمد كسروی، همان. ص۳۱۰


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.