پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا

تعلیق و هراس در کنجکاوی کارآگاهی


تعلیق و هراس در کنجکاوی کارآگاهی

کوتاه درباره ادبیات پلیسی به بهانه انتشار رمان « مشتری شنبه ها » نوشته ژرژ سیمنون

سوال اول در مورد ادبیات پلیسی این است که آیا این گونه از ادبیات واقعا آنچنان که بعضی‌ها گفته‌اند یک رویکرد اشرافی در ادبیات و در خدمت قشر مرفه است؟پیدایش ادبیات پلیسی به گونه‌ای در اوج رواج اشرافیت شکل گرفت و به در بدو امردنباله رو ادبیات گوتیک بود اما آرام آرام شکلی امروزی به خود گرفت، بر همین اساس شاید این گونه استنباط شده باشد که پیدایش این گونه ادبی نوعی حرکت از پیش اندیشیده شده برای دفاع از اقشار بالا دست و محکوم کردن قشر پایین دست باشد اما در مطالعه بیشتر در این گونه ادبی در خواهیم یافت که بر خلاف تصورات رایج اغلب افراد خاطی در داستان‌ها شخصیت‌هایی هستند که به گونه‌های گوناگون به قشر اول یعنی قشرمرفه تعلق دارند.

حال اینکه این گونه ادبی بیشتر متمایل به کدام قشر است را به فرصتی دیگر وامی گذاریم و به این نکته می‌پردازیم که ادبیات پلیسی چه حقی بر گردن جامعه کتابخوان دارد،همه ما بدون شک در دورانی از زندگی چند کتاب پلیسی خوانده ایم وپیوندی که این گونه کتاب‌ها درما و کالایی به نام کتاب ایجاد کرده‌اند را هرگز نمی‌توانیم منکر شویم،ادبیات پلیسی گونه‌ای موثر از بدنه ادبیات است که هیچ گاه کهنه نشده و همواره طرفداران خاص خود را دارد.

فتح الله بی‌نیاز یکی از منتقدان حوزه ادبیات داستانی کشورمان درباره چگونگی تکوین این گونه ادبی معتقد است که «مثل هر چیز دیگری که در اروپا تولید و بعد به آمریکا صادر می شود، داستان پلیسی نیز از اروپا به آمریکا رفت و در آنجا به اوج شکوفایی خود رسید، به گونه ای که به گفته «هوارد های کرفت» رمان پلیسی تحت تاثیر این شکوفایی در سال های دهه ۴۰ یک چهارم کل کتاب های منتشر شده درآمریکا، انگلستان و اروپای غربی را تشکیل می داد. یکی از دلایل این شکوفایی، دگرگون شدن مضمون داستان پلیسی در آمریکا بود که به تولد زیرمجموعه دیگری از ادبیات پلیسی به نام «هارد بویلد» انجامید. اما سنت «هارد بویلد» چه بود؟ بیشترین دگرگونی در سنت آمریکایی رمان پلیسی، به شخصیت کارآگاه مربوط می شد. کارآگاه در سنت «هارد بویلد» به صورت خصوصی و به تنهایی کار می کرد، اغلب بین ۳۵ تا ۴۵ سال داشت و انسان سخت و تلخی بود، تنها و بی خانواده زندگی می کرد، قهوه را بی شیر و شکر می نوشید و پشت سر هم سیگار دود می کرد و…»

یکی از نویسندگانی که بیش از نویسندگان پلیسی نویس دیگردر کشور ما صاحب شهرت است ژرژ سیمنون است،نویسنده‌ای که اغلب کارهایش به فارسی ترجمه شده‌اند و شخصیت ساخته ذهن او یعنی کارآگاه مگره برای همه آشناست، نام ژرژ سیمنون از آن جهت از نویسندگان پلیسی‌نویس دیگرمتمایز است که نگاه او در شخصیت پردازی و فضاهای داستانی نگاهی مدرن است یعنی اینکه او می‌کوشد پیش از هر مورد دیگر داستان بگوید نه اینکه همه تعلیق‌ها را به اتفاقات ناخوشایند واگذار کند.

مگره شخصیتی است که هوش و استعداد او در امر کشف جنایت‌های پیچیده مشهور خاص و عام است به گونه‌ای که سخت گیر ترین افراد در حوزه مطالعه ادبیات هم با او و نقشه هایش همذات پنداری می‌کنند،کارآگاه مگره به عنوان یکی ازبهترین شخصیت‌های رمان پلیسی تا به امروز در روند نوشتن رمان مرحوم آقای گاله در سال ۱۹۳۱خلق شد و از آن پس به عنوان پای ثابت کارهای سیمنون ماندگار شد.

کارآگاه مگره در شاهکارهایی مانند سایه گیوتین،بیگانگان در خانه،خانه کانال،مرگ مرموز در کلیسای سنت فیاکر،مگره و مرد خانه به دوش،تحقیقات تازه مگره و....حضوری چشمگیر دارد به گونه‌ای که بسیاری از خوانندگان نام سیمنون و مگره را مترادف یکدیگر می‌دانند.شخصیت مگره در رمان مشتری شنبه‌ها گرچه آن شور و حال کارهای دیگر را ندارد اما شمه‌ای از تیز هوشی او در این کار هم مستتر است.

بر هیچ کس پوشیده نیست که ترجمه ادبیات پلیسی بدون مطالعه پیش زمینه‌های آن کاری عبث است زیرا در چارچوب این گونه ادبی ظرافت‌هایی وجود دارد که نیاز به تجزیه و تحلیل بیشتری داشته و عزم راسخ تری را می‌طلبد، ظاهرا مترجمان ما در برخورد با این گونه ادبی به نوعی دچار سهل انگاری دچار شده‌اند و ذات قضیه را در نیافته‌اند و بر همین اساس به‌جز بخش کوچکی ازترجمه‌ها نمی‌توان آن گونه که باید و شاید به مابقی اعتماد کرد.

منتقد دیگری اعتقاد دارد که برای ادبیات پلیسی دو ویژگی می توان برشمرد، نخست ارتباط این نوع ژانر با سه عنصر «جنایتکار، قربانی و کارآگاه» و دوم «چگونگی» با «چرا»ی «جنایت»؛ رابطه ای که به نحوی با تحول جامعه پیوند خورده است.

همه کسانی که کوشیده‌اند داستان پلیسی را توضیح دهند، ناچار شدند به زمینه شکل گیری آن اشاره کنند؛ زمینه ای که با پیدایش تمدن و شهرنشینی به‌وجود آمد. شهرهایی با دیوارهایی که به دروغ اطمینان بخشند، محله‌های مملو از جمعیت که هر یک ممکن است جنایتکاری را در خود مخفی کرده باشد؛ خیابان هایی که گویی درست شده‌اند برای تعقیب های جنون آسا، انبارهایی که همچون غارهای اسرارآمیز درون آن گم می شوی و نورهای خفه ای که از میان ظلمات تهدید آمیز چشمک می زنند. علائمی که هم همدست کارآگاه است؛ هم رقیبش و نیز علیه هر دوی آنها.

با شکل گیری شهرنشینی همه چیز تغییر یافت. نوعی روابط پیچیده که معضلات را باعث شد. هرروز که می گذشت جنایت‌ها فزونی می گرفت و کشف‌ها نارسا. پس کسانی پیدا شدند که به صورت حرفه ای به این امر بپردازند. گرچه پیش از آن پلیس بود، اما آنها بدون نبوغ و روش بودند. کسانی که بیشتر در خدمت حکومت‌ها بودند و موفقیت خود را مدیون خبرچین‌ها و گزارشگران می دانستند. از آن به بعد کسانی ظاهر شدند، با ویژگی خاص: قامت بلند، پالتویی که تا زانو می رسید؛ با دگمه هایی که همیشه بسته بود؛ کلاهی که لبه آن نیمی از صورت را گرفته بود و عینک سیاهی که به چشم می زدند. از همه مهم‌تر با زیرکی فوق العاده در پی کشف جنایت برمی آمد اما جنایتکار نیز بیکار نماند، کسی که هر لحظه به شکلی در می آمد و تغییر چهره می داد، با گذاشتن نشانه های دروغین و ساختگی که بتواند کارآگاه و دیگران را گمراه کند. ضمن اینکه انگیزه‌ها نیز پیچیده شده بود.

از این زمان دوئلی بین نیکی و بدی به‌وجود آمد که مورد علاقه گروه کثیری قرار گرفت. نخست این موضوع خوراک خوبی برای روزنامه‌ها می شود تا در کنار حوادثی مانند آتش سوزی، تصادف، دعواهای حقوقی و... به این موضوع بپردازند.

به‌طوری که جنایت های غیرعادی و بعضا مرموز و کشف آن موجب لذتی فزون برای خواننده می شود. هیجانی که از شناسایی جنایتکار ایجاد می‌شود، احساس همدردی با قربانی، میل به عدالت و کیفر جنایتکار باعث می‌شود، پاورقی به‌وجود بیاید. ژانری که نیروی خود را مختص این کار می‌کند و در دسترس توده عظیم خوانندگان می گذارد.

اما چنین داستان هایی تنها «چگونگی» جنایت را کشف می کرد؛ (با عکس برداری از محل جنایت، انگشت نگاری، آثار به‌جا مانده در صحنه؛ مانند لکه ای خون، چند تار مو، ته سیگار نیم سوخته، تکه ای شی یا هر علامتی) اما هرگز گرد دلیل و دلایل قطعی جنایت نمی گردد، چه این کار نیاز داشت همه انگیزه های جنایت و جنایتکار مورد بررسی قرار گیرد.

رسول آبادیان